هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین
خلاصه: لرد میخواهد کله اش مو داشته باشه. مروپ با میوه جات کله ی زیبا میسازد اما ناگهان ایوا کله رو میخورد! بلاتریکس هم تصمیم میگرد کروشیو ای به سمتش روانه کنه اما ایوا بلاتریکس رو هم می بلعد، حالا بلاتریکس در معده ی ایوا گیر کرده و دنبال سر لرد میگرد.

***


در معده ی ایوا انواع و اقسام وسایل دیده میشد. از انسان تا مبلمان و تسترالهای خانه ی ریدل! اما یه مشکلی وجود داشت، اون هم این بود که معده ی ایوا بسیار تاریک بود.

-این همه چیز بلعیده، یه چراغ نبلعیده!

چوبدستی بلاتریکس قبل از بلعیده شدن، از دستش افتاده بود و بنابراین بلاتریکس هیچ راهی جز ادامه دادن نداشت.

-همین تازگی ها کله رو بلعیده...حتما همین جاها باید باشه.

اما معده ی ایوا هر سه دقیقه زیر و رو میشد، اما بلاتریکس چیزی در این باره نمیدونست!

-عههه! یه چراغ، لعنت بر مرلین این چیه به پاشنه ی کفشم چسبیده؟

همینطور که بلاتریکس مشغول جدا کردن آدامسی که به کفشش چسبیده بود، معده هم آماده ی زیر و رو کردن خودش میشد!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

دیزی کران


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۹ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۵۹:۱۶
از کنار خیابون رد شو. ಠ_ಠ
گروه:
مرگخوار
ریونکلاو
کاربران عضو
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 231
آفلاین
فریاد بلا ،باعث شد حتی کار کیسه صفرا اکساندرا هم متوقف شود چه برسد به اتفاقات درون تالار هافلپاف . بعد از این فریاد بلا دوباره شروع به گشتن کرد . در معده ایوا از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پیدا میشد به جز سر طراحی شده توسط مروپ بلا هرچه جلوتر میرفت ، خسته تر میشد ، دیگر به ته معده ایوا رسیده بود که چیزی عجیب توجه او را جلب کرد.

چند دقیقه بعد _درون حال خانه ریدل ها

_ارباب ، سر براتون پیدا کردم .
_چی برایمان آورده ای مارکو بلا؟
_سر میوه ای خرمالوی مامان رو پیدا کردی ، بلای مامان؟
_یه چیزی پیدا کردم ،بهتر از اون قبلیه.

بلا چیزی که به ظاهر سر بود را از لای پارچه ی کهنه ای در آورد و به نمایش گذاشت.
_اینه.نگاه کنید چقد شرارت از سر و روش میباره .

مرگخواران با تعجب ، به سر به اصطلاح شرور در دستان بلا نگاه میکردند و منتظر نظر اربابشان بودند.


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹

ایزابلا تینتوئیستل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۳ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۰:۴۶ پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰
از ارباب دورم نکن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 123
آفلاین
بلاتریکس راهش را یین انواع وسایل و غذا ها باز می کرد روی تیکه ای از کاناپه ی توی اتاق لیسا که به طور اتفاقی تاکید می کنم اتفاقی گم شده بود ایستاد تا آدامس توت فرنگی ای که به کفشش چسبیده بود رو بکنه .

_اون پیپ اگلا نیست؟

فلش بک

_پیپم ، پیپ عزیزم
_ساکت شو اگلا تا باهات قهر نکردم.
_درکت می کنم .اگلا منم اگه بالش عزیزم گم میشد اینجوری سوگواری می کردم.
_مرسی سدریک ولی هنوز پیپم گمه ؛پیپ عزیزتر از جانم . آه پیپ من بدو...

اگلا نتونست جمله ش رو تموم کنه چون فریادی جمله اش رو قطع کرد.

_یکی اینو خفه کنه


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین
اما پیدا کردن سر لرد در شکم ایوا اصلا راحت نبود! توی شکم ایوا میشد انواع و اقسام وسایل و انسان هارو پیدا کرد، از وسایل بانو مروپ تا نعل های اسبهای خونه ی ریدل!

-خب!
-خب به جمالت!

بلاتریکس به طرف صدا برگشت و با وین مواجه شد!

-وین؟
-سلام بلاتریکس.
-تو شکم ایوا چیکار میکنی؟
-از پس در خونه ی ریدل رو روم بازنکردی ایوا بلعید منو!
-خب...
-خب فهمیدم اینجا خیلی بهتر واستادن دم خونه ریدل هاست!
-به چه دلیل؟

بلاتریکس با غرور جمله اش رو تموم کرد بلکه وین بترسه و جملش رو اصلاح کنه.

-چون اینجا خیلی شبیه معدنی بود که توش کار میکردم!
-

بلاتریکس وین رو به طرفی پرتاب کرد و به راهش ادامه داد تا به دری رسید!

-اینکه در خونه ی ریدل هاست! الکی 30 گالیون خرج رو دستمون گذاشت!


ویرایش شده توسط گابریل تیت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۴ ۱۲:۰۳:۳۲
ویرایش شده توسط گابریل تیت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۴ ۱۲:۰۴:۲۲

only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۱:۴۴ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹

مرگخواران

ادوارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از باغ خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
ملت مرگخوار پنیک کرده بودن. بعضیا سرشون رو به دیوار می‌کوبیدن. بعضی‌ها به صورت دایره‌ای می‌دویدن و جیغ می‌کشیدن.حتی بعضی‌ها جامه دریدن و سر به بیابون گذاشتن.البته دلیل خوبی هم داشتن. مروپی که تشنج کرده بود. کله‌ای که خورده شده بود و ایوایی که بلد نبود تخ کنه.

- ایوا، تخ کن گفتم.
- نمیشناسم.

ایوا نمی‌دونست چطوری باید تخ بکنه. تا به حال مجبور نشده بود که چیزی رو تخ کنه. همیشه همه با خورده شدن وسایل و غذاشون توسط ایوا کنار می‌اومدن و کسی نمی‌خواست که ایوا اون‌ها رو برگردونه. ولی بلاتریکس این رو نمی‌دونست.
- که نمی‌شناسی؟

و با تمام قدرت خودش رو به سمت ایوا پرت کرد تا بتونه دستش رو داخل حلق ایوا بکنه.

هوپ

- الان چی شد؟
- ایده‌ای ندارم.

مرگخوارها دست از کارهاشون برداشته بودن و با تعجب به ایوا نگاه می‌کردن که بلاتریکس رو بلعید.


درون معده ایوا.

- اینجا رو ببین.

بلاتریکس به داخل معده ایوا افتاده بود. جایی شگفت‌انگیز که پر از چیزهای بلعیده شده بود.

- باید بگردم دنبال سر ارباب.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

نهی از معروف و امر به منکر.


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸ یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
ایوا بسیار با خودش درگیر شده بود. تحمل نخوردن آن همه میوه برایش بسیار سخت بود.
-ارباب... ارباب ببخشینم!

ایوا مرگخوار خوبی بود و می‌دانست قبل از خورد کله بقیه، باید عذرخواهی کند... اما تحمل کننده خوبی نبود!

-خورد! ایوا مامان خورد!

مروپ وقت زیادی را صرف تهیه آن سر کرده بود و دیدن خورده شدن زحماتش، او را دچار حمله عصبی کرد!

_بانو مروپ... نفس عمیق بکشید... بانو هیچی نیست... الان پسش می‌گیریم... بانو نفس عمیق!

بانو نفس عمیق که نکشید هیچ، دچار تشنج هم شد.

-بانو هیچی نیست... الان پسش میده... ببینین... تخش کن ایوا!... تخ کن مامان مروپ ببینه! تخ کن!

ایوا خوردن را بلد بود اما تخ کردن را نه.

-ایوا تخ می‌کنی یا بیام از حلقومت بکشمش بیرون؟!

ایوا در بد مخمصه‌ای گیر کرده بود!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
لرد به ایوا که میخواست پیش مرگ شود اعتنایی نکرد.

درون ذهن ایوا

-ایوا این اربابه!
-ولی اون کله هه رو ببین!
-اییییواااااا!
-ولم کن وجدان! آدمخوارا نباید اصن وجدان داشته باشن!
-اییییوواااا!

وجدان همراه با این کلمه ی "اییییوااااا!" یک عدد فن سامورایی روی غریزه ی ایوا زد. غریزه ی ایوا چماق بلند کرد.
-قووودااااا!
-ایییییوااااا!
-واتاشی تومیروووووو!
-اییییواااا!

اگر ملانی درون ذهن او بود برای ایوا نسخه ی خوددرگیری مزمن مینوشت.

بیرون ذهن ایوا

-ارباب بالاخره میخواین مو بکارین یا نه؟

لرد برای دو هفتم ثانیه فکر کرد.
-باشد میکارم!

مروپ پسرش را روی صندلی نشاند و محکـــــم به کله ی پسر کچلش بوسه زد.
-شلیل مان میخواد هلو بشه!

مگان با ابزار آلات کاشت مو وارد شد.

درون مغز ایوا

-قووووداااا!
-اییییییوااااا!
-قووووداااااا!


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین
مرگخواران افتاده بودن روی دور تعریف و تمجید!

-ارباب اصلا میدونید...این کله از صدتا پیپ طلایی من هم بیشتر می ارزد!
-ارباب این کله روی سر شما بسیار زیبا و پر ابهت میشود!
-ارباب اگه اینو ز دست بدین تا اخر عمرتون پشیمون میشین!
-ارباب این از کله ی من بیچاره هم بهتره!
-ارباب...

همینطور که مرگخواران مشغول تعریف و تمجید بودن ایوا لحظه به لحظه گرسنه تر میشد!

داخل ذهن ایوا:

-بخورمش؟
-نه عزیزم ناسلامتی اون کله ی ارباب هست!
-خب الان نخورم بعدا میخورم!
-شما برای چند دقیقه واستا!
-کی بخورمش؟
-میگم نخورش!
-چرا؟
-چرا و کوفت! چرا و زهر باسیلیسک! چرا و درد! چرا و صدتا محفلی خر! این کله ی اربابه!
-می خوام اصلا پیش مرگ ارباب بشم!
-هر وقت ارباب پیش مرگ خواست برو هر چیزی رو ارباب گفت پیش مرگ کن!
-الانم باید پیش مرگ ارباب بشم پس!
-

بیرون ذهن ایوا:

-ارباب اصلا می دونین اگه ارباب این مملکت همچین سری داشته باشه چقدر محبوب تر میشه؟
-ارباب دیگه تا اخر عمرتون مریض نمیشین!
-ارباب میخواین من پیش مرگ کله ی مبارکتون بشم؟


ویرایش شده توسط گابریل تیت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۲ ۱۱:۵۲:۳۷

only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۰:۳۲ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
سر های مرگخواران به طرف بانو مروپ هیجان زده ای که سر بزرگی را در دست داشت چرخید.
سکوت عمیقی اتاق را فرا گرفت.
بانو مروپ از اینکه سری به آن پر ابهتی و زیبایی، مخصوصا با آن دماغ زیبا و خوش تراش چه تاثیر عمیقی روی یاران پسرش گذاشته خوشحال شد و با افتخار به سمت پسرش قدم برداشت.
کسی جرئت نداشت از سری که کاردستی مادر اربابشان بود ایرادی بگیرد... یا خدای نکرده اشاره کند که ارباب از میوه متنفر است!
-یکی به ما بگه چه خبر شده.
-برای کدو خورشتی مامان سر مقوی و پر خاصیت آوردم.
-ما از مقوی و پرخاصیت خاطره خوشی نداریم.

بانومروپ با لبخند مرگباری به یاران ارباب که هنوز ساکت بودند نگاه کرد. دوزاری ها افتاد. باید هرچه بیشتر سر گیاهی را تبلیغ می کردند یا جزوی از رسپی کباب کوبیده خانه ریدل می شدند.

-ارباب سر بسیار خوش نقش و نگاریه ها!
-پیشونی تون هم چقدر بلنده.

ملانی سعی کرد نکته پزشکیانه ی مثبتی بیابد.
-رنگ چهره‌ش هم نشان از سلامتیش داره.


بپیچم؟


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۹:۴۹ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۵۸:۲۸ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین
-تام؟ منتظریم ها!
-اما ارباب کله ی من به سر شما نمیخوره!
-امتحان می خواهیم بکنیم!
-ارباب اگه خورد چی؟اونوقت من بی سر میشم!
-مهم نیست برایمان!
-نه ارباب من سرمو نمیدم!
-چه گفتی؟
-سرمو نمیدم!

مرگخواران بهم نگاهی کردن،در این لحظه همه نگران آینده خونه ریدل بودن!چون امکان داشت ارباب چنان اوادراکداورای جانانه ای به سمت تام روانه کنه که در تاریخ جادوگران ثبت بشه!

-تام کله ات را رد کن بیاید!
-ارباب چرا از کله ی اگلا استفاده نمیکنین؟
-دلیل های خو...به شما مربوط نیست!

در همین لحظه بانو مرپ چنان هیجان زده در را از جا کند که هکتور جا خورد!

-شلیل مامان برات یه کله پیدا کردم!


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.