مرگخواران افتاده بودن روی دور تعریف و تمجید!
-ارباب اصلا میدونید...این کله از صدتا پیپ طلایی من هم بیشتر می ارزد!
-ارباب این کله روی سر شما بسیار زیبا و پر ابهت میشود!
-ارباب اگه اینو ز دست بدین تا اخر عمرتون پشیمون میشین!
-ارباب این از کله ی من بیچاره هم بهتره!
-ارباب...
همینطور که مرگخواران مشغول تعریف و تمجید بودن ایوا لحظه به لحظه گرسنه تر میشد!
داخل ذهن ایوا:
-بخورمش؟
-نه عزیزم ناسلامتی اون کله ی ارباب هست!
-خب الان نخورم بعدا میخورم!
-شما برای چند دقیقه واستا!
-کی بخورمش؟
-میگم نخورش!
-چرا؟
-چرا و کوفت! چرا و زهر باسیلیسک! چرا و درد! چرا و صدتا محفلی خر! این کله ی اربابه!
-می خوام اصلا پیش مرگ ارباب بشم!
-هر وقت ارباب پیش مرگ خواست برو هر چیزی رو ارباب گفت پیش مرگ کن!
-الانم باید پیش مرگ ارباب بشم پس!
-
بیرون ذهن ایوا:
-ارباب اصلا می دونین اگه ارباب این مملکت همچین سری داشته باشه چقدر محبوب تر میشه؟
-ارباب دیگه تا اخر عمرتون مریض نمیشین!
-ارباب میخواین من پیش مرگ کله ی مبارکتون بشم؟