هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲
#41

دلوروس آمبریج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۶ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۸
از چاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1592
آفلاین
دولت مقتدر ساحره سالاری

سازمان فرهنگ و هنر جادوگری


...::: ریاست :::...

تصویر کوچک شده




وظایف سازمان:

۱. جذب عقیدتی قشر فرهنگیان و هنرمندان اعم از فیلمسازان هالی ویزارد، برنامه سازان جادوگر TV، برنامه سازان رادیویی، روزنامه نگاران و شاعران

۲. ثبت قانونی تمامی آثار سمعی و بصری و رسانه ای در سازمان فرهنگ و هنر جادوگری با نشان تجاری

۳. سانسور آثار غیر قانونی منتشر شده در رسانه ها

۴. سانسور تبلیغات سیاسی و غیر قانونی در بیلبوردها یا رسانه ها

۵. پرورش و تبلیغ تفکر ساحره سالاری و آمبروکراسی در سطح جامعه

۶. توسعه فعالیت های فرهنگی و هنری


* مورد ۱ و ۲ و ۶ از وظایف اصلی ریاست سازمان می باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از این پس فعالیت این سازمان از حالت خشک در خواهد آمد. اینجا جایگاه پرورش اندیشه و گسترش فرهنگ درست اندیشیدن و مصلحت ورزی و خردورزی هنری و امثال این چرندیات می باشد.

تک تک افراد آزاده ای که قصد دارند اشعار، کتب، مقاله، مصاحبه، فیلم، مستند و امثال این موارد را در رسانه ها منتشر نمایند، بایستی خط قرمز زیر را رعایت نمایند:


* عدم توهین به سران دولت ساحره سالاری
* عدم نشر اکاذیب علیه سران دولت ساحره سالاری
* عدم تشویش اذهان عمومی علیه دولت مقدس ساحره سالاری


رسانه های مورد نظر:
هالی ویزارد | جادوگر تی.وی | پیام امروز | بیلبورد دیاگون | بیلبورد وزارتخانه | رادیو وزارت

* سایر رسانه هایی که ذکر نشده اند، در حیطه اختیارات بررسی سازمان نیستند. (رسانه های خصوصی)

در صورتی که هر یک از سه مورد بالا در آثار شما رعایت نشود:

* سازمان فرهنگ و هنر جادوگری گزارش خیانت شما به جامعه را در اینجا منتشر می کند.
* به دنبال انتشار این گزارش، فرآیند سانسور انجام می گردد و بر اثر شما اعمال خواهد شد.
* شما به اینجا احضار می شوید و باید رئیس سازمان را در مورد سلامت اثرتان طی مدت حداکثر ۳ روز پس از احضاریه، توجیه کنید.

× اگر رئیس سازمان توجیه شد، سانسور از اثر شما برداشته خواهد شد.
× اگر رئیس سازمان توجیه نشد، کیفرخواست شما به دادگاه کیفری شماره ۱۰ ارسال می شود و قرار دادگاه برای محاکمه/تبرئه شما تعیین می گردد.


تکرار احضار شما به سازمان تا بیش از ۳ بار موجب ممنوع الرسانه ای شدن خود شما و آثارتان می گردد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استخدام در سازمان فرهنگ و هنر جادوگری:

متقاضیان عزیزی که تمایل دارند تا در راستای تطهیر جامعه از آلودگی های فرهنگی، هنری و رسانه ای، محو فرهنگ مهاجم "چیز" و ترویج فرهنگ و هنر اصیل دولت ساحره سالاری قدم هایی بردارند، می توانند هم اکنون برای مشاغل زیر در اینجا درخواست دهند تا تقاضایشان توسط ریاست محترم سازمان بررسی شود و نتیجه همینجا اعلام گردد:

۱. امور رسانه های لندن
شرح: کارمند مسئول می بایست دائماً برنامه های متنوع رسانه های جادوگر تی.وی و هالی ویزارد را از نظر محتوایی زیر نظر بگیرد تا مغایرتی با اصول بنیادین دولت ساحره سالاری نداشته باشند و موارد "خط قرمز" ذکر شده در بالا نیز رویت نشود. در صورت رویت، گزارش برنامه ساز/فیلمسار/هنرمند خاطی باید در اینجا به همراه پیوندی به اثر(لینک) ارسال شود تا ریاست محترم سازمان اقدامات بعدی را انجام دهد.

۲. امور رسانه های دیاگون
شرح: کارمند مسئول می بایست دائماً برنامه های متنوع رسانه های پیام امروز و بیلبورد دیاگون را از نظر محتوایی زیر نظر بگیرد تا مغایرتی با اصول بنیادین دولت ساحره سالاری نداشته باشند و موارد "خط قرمز" ذکر شده در بالا نیز رویت نشود. در صورت رویت، گزارش روزنامه نگار/ تبلیغاتچی/هنرمند خاطی باید در اینجا به همراه پیوندی به اثر(لینک) ارسال شود تا ریاست محترم سازمان اقدامات بعدی را انجام دهد.

۳. گزارشگری/روزنامه نگاری/شاعری/ مقاله نویسی
شرح: کارمند مسئول می بایست در رسانه های مختلف وزارتخانه، کوچه دیاگون و لندن به کار رسانه ای قانونی بپردازد اما رسماً به فرهنگ و هنر جادوگری خدمت خواهد کرد و محتوای مطالب وی باید در خصوص توسعه مسائل فرهنگی و هنری باشد. وی در آثارش باید تفکر ساحره سالاری و آمبروکراسی را نیز تبلیغ کند. کارمند باید توجه کند که نشر اکاذیب و شایعات در دستور کار نیست، بلکه جرم است. در نتیجه باید از واقعیات جامعه (پست های ایفای نقش و سوژه ها، دیالوگ های چت باکس و ...) استفاده نماید.



در صورت تمایل به گرفتن یکی از این سه موقعیت شغلی، شماره موقعیت را به همراه یک یا دو لینک از پست های رسانه ای خود که مرتبط با شرح وظایف آن موقعیت است، در اینجا ارسال کرده و منتظر پاسخ رئیس باشید.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماموریت ها:

ریاست سازمان گاهی می تواند بر اساس نظر خود ماموریت های گروهی به کارمندان سازمان بدهد. بر این اساس می توان به مثال های زیر اشاره کرد:

* تولید سریال های چند اپیزودی به صورت گروهی در جادوگر تی.وی

* تولید فیلم های سینمایی/مستند به صورت گروهی در هالی ویزارد

* توجه گروهی به موزه تاریخ جادوگری هاگزمید

* توجه به بحث توریسم و آژانس گردشگری

* تحکیم جایگاه سالمندان و خانه سالمندان در جامعه

* کمک به احیا و برگزاری آکادمی اسکار

و ...

مشارکت کارمندان در ماموریت ها امتیازاتی را به همراه خواهد داشت که به موجب آن محدوده امتیازات، نشان های مرلین درجه سوم تا اول را دریافت می نمایند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیح ویژه:

ثبت قانونی تمامی آثار سمعی و بصری و رسانه ای در سازمان فرهنگ و هنر جادوگری با نشان تجاری

این مورد یکی از وظایف اصلی سازمان است که در بالا اشاره شد. برای این منظور اصحاب رسانه شامل روزنامه نگار/هنرمند/شاعر/برنامه ساز/فیلمساز و ... به اینجا مراجعه می کند، با در دست داشتن کارت ملی، کارت جانبازی، کارت پایان خدمت، کارت عروسی، گواهی فوت همسر و امثال اینها، پیوندی به اثر یا آثار رسانه ای اخیرش می دهد و تقاضای ثبت نشان تجاری می کند.

حال مزیت این ثبت نشان تجاری چیست؟ این نشان سلامت محتوایی اثر شما را تضمین می کند و در گاهنامه های وزارت سحر و جادو که هر چند وقت یکبار منتشر می گردد، اثر شما به عموم جامعه معرفی و تبلیغ رسمی می شود. در نتیجه فعالیت شما کاملاً پاک و غیر زیر زمینی می باشد.

باشد تا همگان رستگار شوند.


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۲۵ ۱۳:۵۳:۵۱
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۲۵ ۱۶:۳۵:۳۱
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۱۹ ۱۴:۲۴:۴۱

No Country for Old Men




پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲
#40

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
پست پایانی ( کپی رایت بای ارباب )

روز بعد:

پنه که عادت داره برای فکر کردن تو خیابونا قدم بزنه، با نزدیک شدن به کیوسک کوچه ی دیاگون، یاد ریتا اسکیتر و مصاحبه ای که باهاش داشت میفته. آهی میکشه و به کیوسک نزدیک میشه.

پنه بعد از خوندن مطلب خودش:

اونورترا - پیش پرسی:

- روزنامه روزنامه ... خبر دست اول! دوشیزه کلیر واتر میخواد از همسرش ویزلی طلاق بگیره ... روزنامه روزنامه ... خبر دست اوله رئیس سازمان فرهنگ و هنر جادویی ... بشتابید تا تموم نشده!

پرسی که برای ورزش صبحگاهی در حال دویدن بود، با شنیدن این حرف سرجاش میخکوب میشه و به سمت منبع صدا برمیگرده.

- یه دونه شو بده ببینم چی داری میگی.

پسر بدون توجه به اینکه طرف پرسی ویزلیه، روزنامه رو میده، پولو میگیره و دوباره مشغول داد زدن میشه. پرسی روزنامه رو باز میکنه و شروع به خوندن تیتر میکنه:

نقل قول:
پنه لوپه کلیر واتر، رئیس سازمان فرهنگ و هنر جادویی دیروز در گفتگویی خصوصی و تراژدی با خبرنگار خبره، ریتا اسکیتر، درخواست طلاق خود از همسرش پرسی ویزلی را رسما اعلام نمود و فرمود که دیگر هیچ راهی برای بازگشت باقی نمانده است!
.
.
.


پرسی توجهی به ادامه ی متن نمیکنه، روزنامه رو یه طرف پرتاب میکنه و با صدای پقی ناپدید میشه.

پرسی با قدمایی تند به سمت خونه ش حرکت میکنه و امیدواره که پنه لوپه رو اونجا پیدا کنه. در راه با خودش میگه:

- من واسه خودم دفتر توجیهات دارم. من استاد توجیه کردن ملت هستم. حالا از پس همسرم برنمیام؟ نه نه امکان نداره! حتی دشمن ترین دشمنم تحت تاثیرقرار میگیره و با حرفام توجیه میشه، اونکه دیگه جای خودشو داره! منم که دوسش دارم! پس راضیش میکنم، نباید این اتفاق بیفته! :vay:

پرسی با دیدن پنه لوپه که داره وارد خونه میشه فریاد میزنه: عهههه پنه؟ داشتم دنبالت میگشتم.

پنه لوپه بدون توجه وارد خونه میشه و درو براش باز میذاره. پرسی وارد خونه میشه و میپرسه: اون حرفای تو روزنامه حقیقت داشت؟ واقعا طلاق میخوای؟

پنه برمیگرده و با چشمایی پر از اشک میگه: اینو ریتا سرهم کرده ... میشناسیش که ... اما ... فک کنم ... انگار که درست ... نوشته.

پرسی از پنه برای نشستن رو کاناپه دعوت میکنه و مدت ها مشغول حرف زدن با پنه و توجیه کردنش میشه. بعد از کلی فک زدن، بالاخره گفتگوی پرسی با این جمله تموم میشه:

- امکان نداره! ازدواج ما همراه با کلی love بود! به آغوش گرم من بازگرد پنــــــه!

پنه که بعد از این همه حرف کلی تحت تاثیر قرار گرفته و توجیه شده، همه چیو فراموش میکنه و در آغوش پرسی جا میگیره!

دلورس که وقتی دره خونه رو باز دیده همینطوری بی هوا وارد شده، با دیدن این صحنه رو به پنه میگه: پنه؟ تو مگه قرار نبود ...

پنه لوپه به سمت دلور میاد، اونو به بیرون از خونه میرونه و قبل از اینکه درو محکم به روش ببنده فریاد میزنه:

- استعفا میدم! اون سازمان و همه ی نقشه هات واسه خودت. من فقط میخوام به زندگی شخصیم برسم. بابااااای!

در محکم به روی دلور بسته میشه و تمام نقشه هاش برباد فنا میره.


×پایان سوژه×


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۱
#39

کینگزلی شکلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۷ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۲
از شیراز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 227
آفلاین
با درود

انچه گذشت :::

کلیر واتر به ریاست سازمان فرهنگ و هنر جادویی انتخاب میشود. در همین بین مشاجره ای بین او و نامزدش و یا میشه گفت شوهرش در میگرد یعنی پرسی ویزلی. پنه لوپه کلیر واتر که از خودخواهی شوهرش می نالد؛ با پیشنهاد دلورس امبریج به فکر فرو میرود. دلورس امبریج به او پیشنهاد می دهد تا کار پرسی ویزلی را یکسره کند.در این بین ریتا اسکیتر فوضول به بهانه شغل پنه لوپه با او مصاحبه ای به راه می اندازد و صحبت اصلی یعنی مشکل پنه را با پرسی اغاز میکند که .....

دلورس امبریج وارد اتاق می شود و با تعجب به صورت بر افرخته پنه و خونسرد و موذی ریتا می نگرد.

چند دقیقه سکوت اتاق را فرا میگرد که کشیده شدن اشتباهی قلم پر تند نویس ریتا ان را می شکند و ریتا اسکیتر با خونسردی می گوید :
- ادامه می دادی عزیزم!!

پنه لوپه که به خاطر اینهمه الکی خوش بودن و خونسرد بودن اسکیتر عصبانی می شود فریاد می زند :
- همین الان از جلو چشم گمشو.
....زنیکه فوضول.

ریتا اسکتر که با چشم غره دلورس و چهره شیر لرزان پنه رو برو می شود من و من کنان :
- بله ممنون خانم کلیر واتر.

و زیر لب جوری که فقط پنه بشنود می گوید :
- فردا تیتر اول روزنامه خواهی بود.

پنه با خشم فریاد میزند :
نشنیدی چی گفتم؛ از جلو چشمام دور شو.

- بله به

دلورس امریج که تمام مدت ساکت کناری ایستاده بود و تماشا می میکرد گفت :
- خون کثیف تو کثیف نکن دختر.
ارزش خودتو نگهدار.اروم......

- بله.. بله... 1.2.3.4.5..

این راهکاری بود که مادرش به خاطر فروکش کردن خشمم به او اموخته بود.

****

بعد از رفتن اسکتیر :

- چی شد فکر کردی ؟

دلورس امبریج بالاخره بعد از سه روز این بحث را وسط کشید.

- ام چیزه.... نمیدونم...
بیشتر وق میخوام.

- باشه دختر جون.
من بیشتر صبر میکنم اما بدون که تمام وسایلش مهیاست فقط کافیه دستور بدی.

- باشه.. باشه... ممنون.فعلا

و به در اشاره کرد و ادامه داد :

میخوام کمی فکر میکنم.

قبل از بسته شدن درب توسط امبریج، امبریج به ارامی می گوید:
- دختر بدون که پرسی جنایت های زیادی مرتکب شده.پس این حداقل کار تو برای مجازاته.
اما بدون اصراری ندارم؛ بسته به نظر و عقیده تو ه.

- باشه..ممنون.

و پنه بعد از کوبیده شدن درب سرش را در میان زانوانش می گذارد و به ارامی و در سکوت می گرید و به این مسئله فکر میکند.




----------------
ادامامه سوژه :

خب بهتره که پنه یک جوری موضوع جنایت ها رو بفهمه. یا سوال خودش باشه و یا غیر مستقیم.
سعی کنید کمی سوژه رو توی این قسمت ماجرا نگه دارید.


با سپاس
در پناه او
کینگزلی شکلبوت


ورودم به گريفيندور فقط يك دليل داره ؛
پـــــيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروزي

only Gryff


ما شیفتگان خدمتیم، نه تنشگان قدرت


مدتی نیستم، امتحانات بدجوری وقتمو مشغول کرده.
از همه بچه ها عذر میخوام.

اما...
بر می گردم؛

پرشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور و
بهتـــــــــــــــــر از همیــــــــشـــــــه


پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
#38

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
من از اینکه به بهانه ی کار به مسائل شخصی من وارد شده بود با عصبانیت گفتم :
فکر نمی کنم به شما ربطی داشته باشه.
ریتا اسکیتر با تعجب به من نگاه کرد و تند تند مطلبی روی دفترش نوشت.من که عصابم حسابی خورد بود به تنها چیزی که اهمیت نمی دادم ریتا اسکیتر بود .بعد از چند دقیقه ریتا دوباره سرش رو بالا آورد و پرسید:
به نظر می رسه دوست ندارید در باره ی روابط خانوادگی تون حرف بزنید. شما مشکلی با آقای ویزلی دارید که این واقعیت رو از ما مخفی میکنید؟نگران نباشید ما از اخلاق ایشون خبر داریم. می دونیم که ایشون در مواقع عصبانیت ممکنه چه رفتاری بروز بدن.
من که از تو هین های ریتا به همسرم حسابی عصبانی شده بودم کنترل خودم رو از دست دادم و سر ریتا فریاد زدم:
تو الآن چی گفتی؟
در حالی که من چوبدستیم رو به سمت ریتا گرفته بودم و ریتا هم خشکش زده بود آمبرج درو باز کرد و اومد تو و با تعجب به من و ریتا نگاه کرد.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱
#37

پنه لوپه كلير واترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۳:۳۴ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 300
آفلاین
پرسی لحظه ای مکث کرد و دوباره گفت: اوهوم، بستگی به طرف مقابلم داره که کی باشه. اگه اونطوری که تو میگی عاشقش باشم، نه نمی تونم. ولی...
- ولی چی؟
- ولی اگه غرورم رو خدشه دار کرده باشه، اون موقع قضیه فرق داره.
- مثلا می کشیش؟
- کشتن؟ خوب حالا چه کاریه؟ واسا ببینم تو میخوای کسی رو بکشی؟
با ترس و لرز گفتم: چی؟ کشتن نه کی گفته؟
- پس چرا همچین سوالی ازم پرسیدی؟
- خوب... اوهوم... همینجوری!
- آدم که همینجوری سوال نمی پرسه!!!
- باور کن همینچوری پرسیدم.
پرسی سکوت کرد و دیگه چیزی نگفت ولی هنوز داشت مشکوکانه بهم نگاه می کرد، که در اتاقش به صدا در اومد.
پرسی گفت: بفرمایید.
در باز شد و ریتا اسکیتر با عکاسش وارد اتاق شد. با صدای بلندی گفت:
اوه بانو کلیر واتر و همسرشون آقای ویزلی. چه صحنه ی تکان دهنده ای. دو زوج جوان در اتاق کار آقای ویزلی.
پرسی با بی حوصلگی گفت: برا چی اومدی اینجا؟
- اوه آقای ویزلی چقدر خشن؟ شنیده بودم آدم خودخواه و سردی هستید، در این وقت قلم پر تند تند شروع به نوشتن کرد.
پرسی باعصبانیت گفت: گفتم که چرا اومدی اینجا؟
اسکیتر گفت: اوه داشتم کم کم فراموش می کردم، اومده بودم با خانم کلیرواتر مصاحبه ای داشته باشم.
پرسی رو به من گفت: پنه می تونی بری تو اتاق خودت تا باهات مصاحبه کنه، من حوصله اراجیفای اینو ندارم...
من هم با ناراحتی از جام بلند شدم و به سمت در رفتم که پرسی گفت: موقع مصاحبه حواستو جمع کن که چی می گی. و آهسته زیر لب گفت: البته اون کار خودشو می کنه.
وارد اتاقم شدم و ریتا اسکیتر هم بعد از من وارد شد. هنوز در حال و هوای پیشنهاد آمبریج بودم که اسکیتر گفت: خوب خانم کلیرواتر، اوه بهتره بگم خانم ویزلی، از اینکه در وزارتخونه کار می کنید، راضی هستید؟
حتی نذاشت دهنم رو باز کنم تا بتونم چیزی بگم که یه دفه ای گفت: اوه ولی اول از همه بهتره بپرسم که از همسرتون راضی هستید؟ به نظر زوج خوشبختی می یاید!!!


از همه خواهش می کنم اینجا رول بزنن و این رول رو ردامه بدن.


ما تشنگان قدرتیم نه شیفتگان خدمت


پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۱
#36

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
-پنه لوپه عزیز،میدونم که خیلی از کار در اینجا راضی هستید.یعنی مطمئنم که راضی هستید.من میخوام به شما یه پیشنهادی بکنم...
یواش یواش صداش آروم تر شد و با صدایی که حتی من به زور میشنیدمش ادامه داد:شنیدم که با ویزلی دعواتون شده...من یه راه خیلی ساده براتون دارم تا کلک قضیه رو هر چه زودتر بکنید...
-م..منظورتون چیه؟
-پرسی،یه فرده خودخواهه که برای هیچ کس جز خودش ارزش قائل نیست...
دلورس آمبریج بلند شد و در حالی که چشمک میزد گفت:من پیشنهاد میکنم کارشو تموم کنی.فردا میام تا جوات رو بشنوم.

دست از نوشتن برداشت.این شرح تمام اتفاقاتی بود که در چند ساعت اخیر برایش افتاده بود.پنه لوپه آهی کشید و گفت:چی کار باید بکنم؟من نمیتونم به پرسی خیانت کنم و یا..یا کارشو تموم کنم..من نمیتونم کسی رو بکشم نه....
امیدوار بود که نوشتن حالش رو بهتر کنه.اما این اتفاق نیوفتاد.پنه لوپه پیش پرسی رفت تا به طور غیر مستقیم باهاش مشورت کنه.بعد از چند دقیقه به در رسید و گفت:آقای ویزلی،میتونم بیام تو؟
پنه لوپه با کمال تعجب متوجه شد که پرسی جواب داده.
-بله.بفرمایید.
پنه لوپه داخل شد و گفت:پرسی،بدون مقدمه وارد میشم.اگه بحث یه جا و مقام در حد همین حد تو باشه و تو باخوی که اون جا رو تصاب کنی حاضری یه نفر رو بکشی؟
همین که پرسی دهنش رو باز کرد تا جواب بده،پنه لوپه گفت:و اون نفر تورو اذیت کرده باشه،تو حاضری و از طرفی،عاشقش هم هستی.
پرسی مشکوک شد و گفت:منظورت چیه؟
-جوابمو بده.
-اوه؛خب..


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۱
#35

پنه لوپه كلير واترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۳:۳۴ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 300
آفلاین
شروع از این رول

اولین روز شروع کارم در سازمان فرهنگ و هنر جادوگری داشتیم با پرسی میرفتیم وزارتخونه تا اتاق کارم رو بهم نشون بده، توی راه که بودیم داشتیم باهم اتمام حجت میکردیم، پرسی گفت: پنه جان، عزیزم بزار از اینجا همه چیزو با هم طی کنیم، اگر یه وقت من کارم افتاد به تو یا تو کارت افتاد به من بدون هیچ دنگ و فنگی ( البته چون اینجا سازمان فرهنگ وهنره چون یه اصطلاحه میشه ازش استفاده کرد، درستش میشه بدون دردسر)، تو کار منو راه میندازی، ولی اگه یه موقع تو کاری خواستی که من باید انجام بدم، باید وقت قبلی بگیری، چون منو که میشناسی اصلا اهل پارتی بازی و اینجور حرفا نیستم. قبوله؟

منم یهویی قاطی کردم چوب دستیمو درآوردم گرفتم به سمتش میخواستم یدونه از اون کروشیوهای توپ بزنم بهش که یهویی یکی خلع سلاحم کرد، برگشتم دیدم آرتوره.

- پنه لوپه، عروس گلم،این چه کاریه که تو میکنی، مثلا فرهنگ جامعه جادوگری رو به تو سپردن، دلت میاد با پرسی دعوا کنی

- بله آقای ویزلی، پسرتون بیش از حد انتظار خودخواهه، خطاب به پرسی: پرسی بهت گفته باشما، من از همه نوع پارتی بازی برای تو دریغ میکنم، کافیه بریم خونه میدونم...

پرسی تا برسیم تو ساختمان وزارتخونه همچین قیافه گرفته بود، ولی من بهش چیزی نمیگفتم، وقتی که به اتاق من رسیدیم، پرسی گفت:

پنه، اینجا اتاق کارته، سعی کن، تمام وظایفت رو به خوبی انجام بدی و همینطور برای ترویج فرهنگ و هنر در جامعه تلاش کنی، امیدوارم موفق باشی.

من داشتم همینجوری بهش نگاه میکردم که از اتاق بیرون رفت.

به اتاقم نگاهی انداختم، نسبت به دفتر کارم در هاگوارتز بهتر بود، دیوارهای ترو تمیزی داشت، اتاقش زیاد بزرگ نبود، ولی در عین حال احساس راحتی داشتم، برای اولین فعالیتم، درحال نصب یک شعر بر روی دیوار اتاقم بودم، که در اتاق به صدا درآمد.

گفتم: بفرمایید.

دلوروس آمبریج بود، با خوشرویی باهم احوالپرسی کردیم و به بهانه ی اینکه میخواست به من در مشغول شدنم به کار در وزارتخانه تبریک بگوید، موضوع اصلی را به میان کشید...



ما تشنگان قدرتیم نه شیفتگان خدمت


پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ یکشنبه ۷ آبان ۱۳۹۱
#34

پنه لوپه كلير واترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۳:۳۴ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 300
آفلاین
بازگشایی مجدد تاپیک

سلام به همه ی جادوگران اهل فرهنگ و ادب

باتوجه به اینکه همسر بنده خیرش به کسی نمیرسد حتی به خود بنده، جناب سالازار اسلیترین لطفی کردند

و مرا در وزارت سحر و جادو مشغول به کار کردند و من ناظر این تاپیک (سازمان فرهنگ و هنر

جادوگری
) شده ام. امیدوارم در این ضمینه به خوبی فعالیت کنم.

با تشکر فراوان


ویرایش شده توسط پنه لوپه كلير واتر در تاریخ ۱۳۹۱/۸/۷ ۲۳:۵۵:۰۷
ویرایش شده توسط پنه لوپه كلير واتر در تاریخ ۱۳۹۱/۸/۷ ۲۳:۵۶:۰۸
ویرایش شده توسط پنه لوپه كلير واتر در تاریخ ۱۳۹۱/۸/۸ ۰:۰۷:۱۷

ما تشنگان قدرتیم نه شیفتگان خدمت


Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۸
#33

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
تعداد زیادی صفحه های تصویری قرار داشتند که لحظه به لحظه تصاویر زیادی از شهر بی ناموس را نشان میدادند. دو نفر.. چه عرض کنم؟! یه نفر و یک وزغ که کلاهی هنری بر سر داشت بر روی دو صندلی نشسته بودند و با صدای بلندی قهقه میزدند. وزغ رو به آن فرد گفت: خب مگی. برنامت چیه؟!

مگی: بیا جلوتر تا بهت بگم

تره زبونش رو به طرف میز دراز میکنه و درست عین اسپایدرمن به روی میز می رسه.

تره:اوکی بگو

-قراره با معجون جدیدی که داریم میسازیم، بیایم مدیرا رو بیناموس کنیم!

تره به همراه مگی خنده ای شیطانی میزنه و با هم به سمت آزمایشگاه مخفی خودشون حرکت میکنن...

چند مین بعد، وسط آزمایشگاه

مگی و تره ور با تریپ اکشنی به حالت کله پا وارد آزمایشگاه میشن و ملت بلافاصله قاه قاه شروع میکنن به خندیدن!تره دو سه تا کروشیو به افراد میزنه تا آدم بشن.

آزمایشگاه عبارت بود از:یک ظرفشوی بزرگ، چند بسته داروهای تقویت کننده ی قوای بیناموسی و چند میز حاوی بشری از مواد سبز و قهوه ای رنگ!(درست شبیه مواد توی دماغ!) و کارکنان آزمایشگاه با بلوز سبز، با خال های صورتی، و یک ماسک پت و پهن در گوشه و اطراف این آزمایشگاه پراکنده بودن.

مگی چند قدم به جلو برمیداره و مسئول نگهداری از دارو ها رو احضار میکنه؛

-هوی بوقی!...بگو ببینم ای داروهای جدید چی شدن؟

-امممممم....چیز...یه...یه...یه سری...ا...ا...از مدیران...بر...بر... برای بازرسی اومدن......یه یه یه سری از این دا...دا...دارو ها رو بردن!

مگی چند باری توی سر خودش میزنه و بلافاصله یقه ی مسئول دارو ها رو میگیره.مسئول دارو ا که سرخ کرده بود، با لکنت حرف های نامفهومی رو به زبون میاره.

مگی:بوقی...چی داری میگی؟...مرتیکه ی ....

شترق!(افکت پایین اومدن سقف آزمایشگاه)

گرد و خاک وحشتناکی کل آزمایشگاه رو در بر میگیره.کارکنان آزمایشگاه هر کدوم به این طرف و اون طرف حرکت میکنن و ماسک هاشون رو جلوی دهنشون میگیرن.

ناگهان از منطقه ی فرو ریختن سقف، چهره ی ایوان و کوییرل پیدا میشه.مگی مسئول دارو ها رو میندازه پایین و نگاهی سرشار از نا امیدی به تره میندازه.صورتش عین گچ سفید میشه!در همون حال، کوییرل هر لحظه جلو و جلو تر میاد و طولی نمیکشه که درست روبه روی مگی قرار میگیره.

مگی:امممم...جناب کوییرل...کاری داشتید؟

کوییرل دستی به عمامه ش میکشه و میگه:
-ما خواستیم از زحمات فراوان شما در عرصه ی بیناموسی تشکر کنیم...و به همین خاطر، منوی مدیریت رو برای شما هدیه آوردیم! ...تقدیم با عشق

ملت:

مگی نگاهی به تر ور میندازه و لبخندی شیطانی سر میده...


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۸ ۱۱:۲۹:۵۲

[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۸۸
#32

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
مگی بطری حاوی محلول بیناموسی رو میزنه زمین و میشکونتش و مایع داخل محلول روی زمین پخش میشه ، گازی سبز رنگ از محلول بلند میشه و به سرعت همه جا پخش میشه و به همه جا نفوذ میکنه و هر کسی که توی جادوگران زندگی میکنه رو به بیماری بیناموسی دچار میکنه !

مگی و تره ور :

مگی نگاهی به شهر انداخت و رو به تره که در حال رقصیدن بود گفت: ببین فضای شهر چقدر عوض شده. اصلا اونطور که فکر میکردم نمیشد. خیلی خیلی بهتر شده. واقعا عالی شده. حالا باید ببینیم عکس العمل مردم نسبت به این محلول بی ناموسی چیه. صد در صد٬ حداقل روی چند نفر اثر نمیکنه. ولی موردی نداره. با محلول های بعدی که قوی تر هستن اونا رو هم میتونیم به راه بیاریم. ما خیلی گولاخیم.

- آره. ما خیلی گولاخیم. ما همه رو بی ناموس کردیـــ.. اوه اوه اوه. اونجا رو ببین. این چه محلول خفنی بود. فکر کنم رو همه اثر کرده. اونا رو ببین٬ از ما دو تا هم بی ناموس تر شدن. دو تایی دارن به هم نزدیکتر میشن. عجب صحنه هایی. با اینکه یه زمانی خودم استاد این درس بودم تو هاگوارتز٬ قبل از انقلاب فرهنگی جادوگران٬ به عمرم همچین چیزایی ندیده بودم. خیلی توپه

مگی نگاهی به اطراف انداخت و در حالیکه بارها و بارها در دل به خود آفرین میگفت و خود را تشویق میکرد به تره گفت: فعلا بیا بریم وزارت که کلی کار داریم. راستی یه سری از این مأمورای وزارت رو بفرست دنبال مورگانا که نفلش کنن دیگه واسمون دردسر ایجاد نکنه!!


فضا به شدت بی ناموسی شده بود. مردم لحظه به لحظه از خانه ها خارج میشدند و به سمت همدیگر روانه میشدند.. افرادی که دورتر از منطقه ی شکسته شدن محلول قرار داشتند نیز با استشمام هوای آلوده٬ آلوده به این محلول شدند. دوستانشان را ول کرده و به سمت دیگران جذب میشدند.

اما در گوشه ای از همین شهر٬ در افقی دور دست٬ فردی بود که مخالف همه ی این موارد بود. فردی بود که هنوز این محلول را استشمام نکرده بود. فردی بود که در دور دست ها بود و به این می اندیشید که چگونه میتواند جلوی همکاران قدیمیش را بگیرد. برای همین هم به سرعت از جایش بلند شد و نگاهی به اطرافش انداخت. جز شن و ماسه چیزی دیده نمیشد. آفتاب سوزان با زاویه ای بسیار بد میتابید و هوا بسیار گرم بود. بخار های آب که از لای شنها و ماسه ها به هوا میرفتند٬ به راحتی دیده میشدند. فضا بوی مرگ میداد. اما وجودش پر از امیدی مملو از نا امیدی بود.
نمیدانست باید چکاری بکند. نمیدانست به چه کسی باید رجوع کند..


وزارت سحر و جادو

تعداد زیادی صفحه های تصویری قرار داشتند که لحظه به لحظه تصاویر زیادی از شهر بی ناموس را نشان میدادند. دو نفر.. چه عرض کنم؟! یه نفر و یک وزغ که کلاهی هنری بر سر داشت بر روی دو صندلی نشسته بودند و با صدای بلندی قهقه میزدند. وزغ رو به آن فرد گفت: خب مگی. برنامت چیه؟!

مگی: بیا جلوتر تا بهت بگم








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.