جلسه ی ششم و پایان زودهنگام درس پیشگویی
پیشگویی جن، یک موکل برای انسان ها
بچه ها همگی سر جاشون نشسته و سخت مشغول صحبت با همدیگه بودن. بعضی هاشون انقدر غرق در عشق و حالشون بودن که حتی فراموش کرده بودن اومدن تو کلاس...
یکی از دخترا از اون طرف کلاس:
یکی از پسرای اسلی که اون دختر رو دیده بود، به این وضعیت در اومد:
ناگهان پروفسور ادونکور وارد کلاس می شه. تو همون لحظه بچه ها همه چی یادشون می ره و ساکت به چهره ی همیشه جدی پروفسور خیره می شن. اون هم بدون این که وارد کلاس شه همون جا جلوی در ایستاده و با دستانش که مملو از کاغذ و کتابه روی در می زنه. بعد هم وقتی می بینه که همه توجهشون به اون جلب شده، به طرف میزش میاد و این بار کاغذهاش رو پرت نمی کنه، بلکه همه رو گوشه ای از کلاس جا می ده.
بچه ها با دیدن این حرکت او این طور می شن:
پروفسور ادونکور به طرف اون ها برمی گرده و با دیدن قیافه ی خنگول مانندشون ابرو در هم می کشه و می گه:ایش قیافه هاتون رو این جوری نکنین وگرنه از همه تون به جز هافلپاف نمره کم می کنم !
ناگهان بچه ها به جز بروبچ هافلپاف این جوری می شن:
پروفسور با حالتی چندش مانند به بچه های هافل نگاه می کند و می گه: خب بهتره شما هم جدی باشین وگرنه از گروه های دیگه به جز شما 30 نمره کم می کنم !
با این حال بچه های هافل قیافه شون رو عادی می کنن (البته بماند که قبل از اون به بچه های دیگه پوزخند زدن ).
بعد از اون هم پروفسور ادونکور به طرف تخته برمی گرده. اما دو سه ثانیه طول نمی کشه که با چشمانی اشک آلود به طرف بچه ها میاد. همگی با حالتی متحیر به اون خیره می شن.
پروفسور ادونکور: امروز جلسه ی آخره... من دلم برای همه تون تنگ می شــــه
بچه ها مثلاً به اون دلداری می دن: گریه نکنین پروفسور شما بهترین استاد هاگوارتز هستیـــــــــن
ناگهان پروفسور ادونکور از گریه دست می کشه و می گه: راست می گین؟
ملت: نـــــــــــــــه !
بعد از اون ورونیکا چهره ش جدی می شه و با عصبانیت می گه: خب حالا شروع درس... درس امروز ما درباره ی رابطه ی جن هاست... ببینین این درسایی که من می دم معمولاً دنباله داره پس فکر نکنین هی تکراریه ها... خب داشتم می گفتم جن ها موجوداتی هستن که در وقت خاص ظهور می کنن و باز هم در یک وقت خاص دیگه هم غیب می شن...
بعد از اون یکی از بچه های ریون دستش رو بالا می بره. ادونکور هم با ابروهایی تا به تا می گه: من که هنوز درس ندادم...
بچه ی ریون: نه من می خواستم ازتون بپرسم تا الآن که پستاتون جدی بود چرا این یکی مخلوطی از طنز و جدیه؟!
پروفسور ادونکور به سرفه می افته. بعد هم به طرزی مشکوکیوس همون طور جلو میاد. رو به همه ی بچه ها:
بروبچ همزمان با هم: پروفسور از این ماگل بازی ها نداشتیم ها... !
پروفسور ادونکور: من درجه ی رزمی ماگلی دارم !
بچه ها:
بعد از آن پروفسور ادونکور به خود میاد و در حالی که به طرف کاغذ ها و کتاب هاش می رفته تا اون ها رو دوباره روی میز قرار بده، با خود فکر می کنه: من چرا تا الآن انقدر ارزشی پیش رفتم؟!
ناگهان پروفسور ادونکور به طرز وحشتناکی متحول می شه !
« روند جدی »
ادونکور به چهره ی وحشت زده ی بچه ها نگاه می کند، سپس در حالی که دستش را به نشانه ی سکوت روی لبش قرار داده، می گوید: خب دیگه هیچی نگین که نمی تونم از شکلک استفاده کنم... همون طور که می دونین به دفعه ای متحول شدم... خب داشتم در مورد جن ها صحبت می کردم... در مورد این که چطوری می شه اون ها رو احضار کرد صحبت کردیم... حالا می خوایم بدونیم چطوری می تونیم از اون ها برای پیشگویی آینده استفاده کنیم... جن ها به دو دسته تقسیم می شن... از این رو هر بچه ی دوم دبستانی (ماگل ایرانی) می دونه... ما یه جن خوب داریم و یه جن بد... جن های بد آدم رو اذیت می کنن و به هیچ عنوان از آینده خبرنمی دن... یه دسته دیگه هم بود که جن های خوب نامیده می شدن... این جن ها رو هم نمی شه به آسونی گیر آورد... مثلاً جد شما باید این نوع جن ها رو تسخیر می کرد، در غیر این صورت نمی تونست به اون ها کمک کنه... جن های خوب طلسم ها رو باطل و قادر به طلسم کردن هستن و کسانی که علم ابجد داشته باشن قادر به برقراری ارتباط با اون ها هستن...
مایکل دستش را بالا آورد و پرسید: ببخشید... به دور از پیشگویی چطور می تونیم با یک جن ارتباط برقرار کنیم و حالا بعد ازش در مورد آینده بخوایم؟!
پروفسور ادونکور به آرامی پاسخ داد: خب باید بگم که این کار خیلی سخته... من خودم دیشب یه جن رو احضار کردم ولی تا عمر داشتم از این کار پشیمون شدم... جنه تو خونه موند و شبا اذیت می کرد، اما بعد هم با خوندن اوراد اون رو از خونه بیرون کردم... پیشنهاد می کنم شما این کار رو نکنین... خب حالا ادامه ی درس... البته دیگه ادامه ای نمونده... بقیه ش فقط تکالیف شماست... آه که چقدر احساسات مرا به بازی گرفتید... اگر سه جلسه ی دیگه رو هم با شما داشتم درباره ی علم های ماوراء که به کمک اون ها می شه پیشگویی کرد رو براتون بازگو می کردم.
سپس رویش را برگرداند و روی تخته به کمک چوبدستی اش شروع به نوشتن کرد:
تکالیف جلسه ی آخر درس پیشگویی:
1- محدوده ی پیشگویی جن ها رو توضیح دهید ( 10 امتیاز)
2- ضرر های احضار جن ها را به طور کامل شرح دهید. (10 امتیاز)
3- نظرتان را درباره ی تدریس پروفسور ادونکور به طور کامل شرح دهید. (هر چه تعریف و تمجید بیش تر باشد نمره هم بیش تر است
) (10 امتیاز)
بعد از آن همراه با کتاب هایش به طرف در قدم برداشت و دستش را به نشانه ی خداحافظی برای بچه تکان داد و گفت: امیدوارم تو امتحان موفق باشید... !
-------------------------------------------------------
خب بچه ها در مورد سوال آخر یه توضیحی بدم... پروفسور ادونکور هم نوعی جن به شمار میاد... مواظب باشین شبا به سراغتون نیاد...
برای جواب دادن به سوال ها هم زیاد وقت ندارین ! البته اگه نباید جواب بدین که ندین دیگه ولی خواستم درس رو بدم !
- چه زود تموم شد... داشتم درباره ی پیشگویی اطلاعات کسب می کردم ها !
- آره... همه چیز زود به پایان می رسه... مهم اینه که تو این مدت کوتاه چقدر ازشون بهره ببریم !