هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: کلازیوم ِ سیاه ( قتل گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۵

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
کانال 1
جاگزاس سیتی ساعت ده شب :

- هی هری هفتیرتو در بیار!
- هفتیر کیلو چنده برا تو باید سیخ کبریت کشید!
-جون من؟
- تو بمیری!
*-*-*-
کانال 5
آتشفشان ! آبشار نیاگار! همچو رعد می غرد و همچو برق میدرخشد! تیر نگاهش همانند آذرخش و صدای نوای زندگی بخش! او کسی نیست به جز هری پاتر!
-0-0-0-0--0
- اه بازم سریال تکراری نور ممد بزن اون کانال ! الان فوتبال شروع میشه!

- ای بابا بازم برقا رفت! اونوقت میگن تا فلان دهات رو برق کشیدیم!. . . نور ممد ؟ نور ممد کجایی ؟

صدایی بلند نشد! جاسم آهسته از جایش برخواست و به سمت مبلی که نور ممد در ان نشسته بود رفت ! سعی کرد با دست او را لمس کند! اما او نبود و دستش به روکش خیس مبل خورد! با تعجب به دستش نگاه کرد فکر کرد خیالاتی شده از دست چپش استفاده کرد و دید آنهم خیس شد! در همان لحظه برقها وصل شد و صدای فلش دوربین کالین جاسم رو خودش آورد !
جاسم آنجا ایستاده بود ؛ بالای جسد نور ممد با دستانی خونی! کالین با وحشت به صحنه ای که از آن عکس گرفته بود نگاه کرد!
- نه من نکشتمش! اشتباه میکنی
به سمت کالین حرکت کرد! برق خاصی در نگاهش بود!
سایه هایشان درگیر شدند! خون زیادی روی دیوار پاشیده بود! خانه به غیر از دو جسد، خالی بود و در باز مانده بود!

* * *

سالازار به این قسمت از کتاب که رسید کتاب رو زمین گذاشت! حوصله اش سر رفته بود! بلند شد و ردای سفریش رو تنش کرد و برای مقصدی نا معلوم غیب شد!

جاگزاس سیتی ساعت 11.30
- صدای چی بود ؟

تق دوف دیش بوق دنگ دانگ دونگ درینگ پق بــــوم
هری چوبدستی شو میکشه بیرون ولی قبل از اینکه بفهمه چی شد یه چیزی میپیچه دور گردنش و روی زمین میندازتش!
*-*-*-*-*-*-*

هری بسته شده به یک درخت با چشمانش سالازار را که جلوی او مشغول رژه رفتنه دنبال میکنه!
سالازار متفکرانه به نظرت چطوری بکشمت خوبه ؟ با زهر مار مسمومت کنم؟ یا با دم مار دارت بزنم ؟ یا اینکه با نیش مار تیکه تیکه ات کنم؟ یا مارتپونت بکنم بذارمت تو موزه ؟
هری :
سالازار باز هم متفکرانه :یافتم بله خودشه یافتم
وجدان سالازار : ارشمیدس قبل از تو یافته بود!

سالازار جوب دستیش و تکون میده و یه سرنگ بزرگ ظاهر میکنه
( به علت خشانت زیاد سانسور شد از طرف ناظر )

هری خشک و چروکیده توسط مار سالازار از درخت آویزون شده بود و سالازار با دقت خونشو توی شیشه میکرد!

-==-=-=-=-=-=-=-=-
این شروعش بود ها ببخشید یکمی ارزشی شد ولی ادامه دارد!
خوش باشین و موفق
یا حق!


نمایشنا


کلازیوم ِ سیاه ( قتل گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۴۳ یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۵

تام ریدلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۸۶
از آنگباند
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
تاپیکی ست برای کشتن!
برای پست زدن و خون ریختن!
تاپیکی برای کشتار ، در طرف تاریک جادو و سایه ها آرمیده اش!
تاپیکی برای خشنودی لرد سیاه بر سریر تاریکش!
( هر گونه شباهت با لرد حلقه ها به شدت تکذیب می شه)

طبق توضیحاتی که در تاپیک طرح رول پلیینگ خانه ی ریدل ها اومد ، این تاپیک بر پا می شه تا کلازیوم سیاه ، میدان کشتار جادوی سیاه و یاران اش رو شاهد باشیم!


سبک نوشتاره آزاده! ارزشی ، طنز و جدی همه در این تاپیک کار برد خواهدداشت! اما پست ها خاله بازی به عدم روانه خواهد شد و یک بوسه ی دیوانه ساز نثار نویسنده اش خواهد شد!

انتخاب شخص انتخاب شده ، کسی که به دست شما کشته خواهد شد هم آزاده و شما به اندازه ی اعضای سایت و شخصیت ها رولینگ آلترناتیو دارید که آدم بکشید!

باشد که رستگار شوید!
لرد سیاه!



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۷:۰۹ چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
اسنیپ به چشم های آن دروف نگاه کرد گویی چشم هایش با اسنیپ صحبت میکرد. چشم هایش ,شاید هم ذهنش . البته زیاد مهم نبود چون هردو یک چیز میگفتند . او از ترس جرئت مخالفت با فرامین لرد را ندارد.

اسنیپ : اون دوتا کجا هستن

دروف : چرا اینقدر عجله داری . یه مقدار صبر کن تا دقیقا برات توضیح بدم اون دوتا کجا هستن.

اسنیپ: من وقتی برای گوش دادن به حرف های مفت تو ندارم . زود تر جای اون ها رو به من بگو وگرنه مجبور میشم طور دیگه ای ازت حرف بکشم.
اسنیپ به فکر فرو رفته بود حرف های دروف یه مقدار عجیب بود . اون کاملا آماده ی همکاری بود البته چاره ی دیگه ای نداشت , ولی انگار اون میخواست با حرف زدن یه جوری اسنیپ رو تحت تاثیر قرار بده.ولی برای چی , شاید اون نقشی بیش از آن چه به نظر میاد در این ماجرا داره . شاید حماقتی بزرگ کرده اون دوتا رو توی خونه ی خودش پناه داده اسنیپ با این فکر چوب دستیش رو با تمام سرعت بیرون کشید درست مثل کسی که برق گرفته باشدش . با دقت به اطرافش نگاه کرد ممکن بود دروف هم با اون دوتا متحد شده باشه و با این حرف ها میخواد سر اسنیپ رو گرم کنه تا رفقاش بتونن فرار کنن ,شاید هم به اون حمله کنن .

اسنیپ: دروف زود حرف بزن اون دوتا جا هستن

دروف: آخه تو که به آدم مهلت نمیدی

دروف متوجه نبود که زمان مهلت خواستن خیلی وقته که تموم شده

کروشیو

دورف با صدای جیغ بلندی روی زمین افتاد . ولی شکنجه فورا متوقف شد چون اسنیپ اومده بود جواب بگیره نه اینکه تفریح کنه.

- حرف بزن , زود
- اون دوتا توی کوچه ی دیاگون مخفی شدن . یه بستنی فروش اون ها رو مخفی کرده

اسنیپ جوابش رو گرفته بود باید فورا به سمت کوچه ی دیاگون حرکت میکرد ولی تنهای نمیتونست به اونجا بره. به کمک احتیاج داشت.
چوب دستیش رو به سمت در گرفت خفاش سفید رنگی از نوک چوبستیش خارج شدو با سرعت به سمت خارج خونه حرکت کرد .
اسنیپ هم فورا از خونه خارج شد.

مکان : کافه ی تفریحات سیاه

مرگخواران دون کافه تجمع کرده بودن هر کس مشغول کاری بود .
البته بیشتشون سرگرم نوشیدن بودن . جشن گرفته بودن . چون قرار بود به زودی دوتا خائن رو به دژ مرگ ببرن تا اونجا یه مقدار تفریح کنن . ولی فعلا که خائنی در کار نبود اون ها حتی در دژ مرگ هم نبودن . پس فقط یه تفریح داشتن (( نوشیدن))

ولی اون های که عاقل تر بودن اون شب با نوشیدنی از خودشون پذیرایی نکرده بودن درسته که فعلا از خائن ها خبری نبود ولی لرد سیاه کسانی رو برای دستگیریشون فرستاده بود . هر لحظه ممکن بود که خبر دستگیریشون برسه . اون ها نمیخواستن لحظات اولیه شکنجه رو که شاید جذاب ترین بخشش بود به دلیل مستی یا گیج بودن از دست بدن

ناگهان یک نفر وارد کافه شد

همه ی سر ها به سمت اون برگشت گویی انتظار به پایان رسیده بود . ولی نه حرف های اون مرد چیز دیگه ای میگفت
پیتر: سه تا از شما با دنبال من بیاینارباب دستور داده بریم به کوچه ی دیاگون . اسنیپ به کمک احتیاج داره

پیتر به تمام مرگخوار ها و از نظر گذروند انتخاب های زیادی نداشت چون بیشتر اون ها حتی نفهمیده بودن که اون چی گفته



Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
نزديك نيمه شب بود. مه اي كه چندين ماه بود همه جا را فرا گرفته بود امشب بي تابي مي كرد. با شدت خودش را بر پنجره ها مي كوبيد تا شايد راهي به درون خانه ها و انسان ها پيدا كند. سكوتي وجود نداشت. همه جا را همهمه ي نااميدي و تاريكي پوشانده بود. صداي جغدي به اين همهمه پيوست.
در اتاق كوچكي، مردي بر روي مبل راحتي لم داده بود. چشمانش بدون تمركز به بيرون از پنجره ها خيره شده بودند. گويي از ميان اين مه غليظ حركت مي كردند. در دست راستش جام نقره اي رنگي با حالتي نامتعادل قرار داشت و هر از گاهي مقداري از مايع ي قرمز رنگ درونش سرازير مي شد.
ناگهان چيزي در كنارش حركت كرد. هوشيار شد و اطرافش را سريع از نظر گذراند. سايه ي لرزان و سبزرنگي را كنار پايش ديد. با علاقه به "مارشبح" نگاه كرد. اگر هم توقع شنيدن فش فش معمول را داشت ذهنش فريبش داد. صداي مردي شنيده شد. مردي كه گويي هزاران سال پيش مرده بود.
" خائنين رو به دژ بيار "
و بعد " مار شبح" بار دگر ناپديد شد. انتظار اين را داشت. شايد هم اگر وقت بيشتري داشت به اين نكته توجه مي كرد كه علت انتخاب شدنش براي اين ماموريت تنها تواناييهايش نيست. ممكن بود با مسئله ي خيانت ارتباطي داشته باشد!؟...وقتي براي فكر كردن نداشت.
حتي سريعتر از طلسم آواداكداورا از جايش بلند شد. چند لحظه بعد از اتاق بيرون رفته بود و البته كاملا بدون توجه به فرد دگري كه با كمال آرامش درون خانه خوابيده بود. چيزي ردايش را مواج مي ساخت. باد! دوباره وزيد، اما اين بار شنلي وجود نداشت تا به رقص بياوردش.

نزديك نيمه شب بود. با اين حال خواب براي اين مردم معنايش را از دست داده بود. از ظواهر خانه ها و آدم ها بر مي آمد كه اينجا محله اي مشنگ نشين باشد. آنهم نه از آن مشنگ هاي پولداري كه سوار بر ماشين هاي آخرين مدلشان بيرون مي روند. البته چه بهتر! شايد در آن شرايط ظاهر مرد توجه بيشتري را جلب مي كرد.
بدون توجه به چند بچه كه دور آتشي گرد هم آمده بودند وارد كوچه اي شد. راه را بلد بود. اين را مي شد از چشمان با اراده و نگاه مطمئنش فهميد. جلوي در چوبي و كوتاهي ايستاد. چوب بلند و باريكي را از زير شنلش بيرون آورد. چند كلنه را زير لب زمزمه كرد و بعد ساكت و مشتاق به در چشم دوخت. چند لحظه ي بعد مرد كوتاه قامتي در را باز كرد. با حالتي مرموز به اطرافش نگاه كرد و بعد رو به مرد گفت:
-چي مي خواي اسنيپ؟
-اون ها كجان؟
-من نمي دونم...اصلا چرا بايد به تو اعتماد كنم؟
-ببين دورف احمق!! مثل اينكه هنوز نفهميدي براي چي زنده اي؟
دورف با نگراني سرش را تكان داد. مي دانست قلدري كردن براي مردي كه در مقابلش ايستاده فايده اي ندارد.
-بيا تو.

---------------------------------------------------
چند نكته براي كساني كه مي خواهند ادامه بدن!
سوروس اسنيپ پيغام لرد رو گرفت تا خائنين رو پيدا كنه. به يك شهر مشنگ نشين رفته و با يك دورف ملاقات كرد. اين دورف مي تونه يك جاسوس، يك عضو محفل و يا هر چيز ديگه اي باشه اما چيزي در مورد جاي اون دونفر مي دونه.


پیتر پتیگرو!
چند مورد وجود داره :
بند اول متن-ات ، یه جور بی ملاحظگی در توصیفه! چند نماد کلیشه شده که سعی می کنه به من بگه تاریکی شومی حکم فرماست!
بار ها نوشتیم که سیاه نوشتن فقط به این معنی نیست که این جور توصیف های ناتورالیستی بکنی! این جغد و بی خوابی و فقر و نا امیدی و ...، تنها راه های سیاه نوشتن نیستن!
باری قبل تر راجع به راه های دیگش توضیح دادم!
و تکه ای که سریع تر از طلسم آوادا کداورا اسنیپ از جاش حرکت می کنه ، اگر چه گویا مقصودش اینه که سرعت مرگ بار و درواقع حرکت سریع به سوی مرگ اسنیپ رو نشون بد ، یه قدری خامه! یعنی می شد از ترکیبی دیگه استفاده کرد! مثل : /سریع تر از مرگ بار ترین طلسم ها حرکت کرد!/ سبک تر از مرگ بار ترین طلسم ها ../. چیزی مثه این!

و البته نکته ی درخشان متن دیالوگ ها حساب شده و قوی انتها ی متن بود!
تعلیقی که بار ها بهش اشاره کردیم و کار خوبیه رو این جا اجرا کردی!
اما در مورد دورف ، می شد با یه پیشینه براش ، هم متن رو جذاب تر کنی هم از پاانویس های خارج از متن جلوگیری کنی!

متنت از جمله متن ها استاندارده اما از سایه ی لرد سیاه متن های درخشانی که پیشتر هم نوشتی انتظار می ره!

به هر روی :
6.5/10


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۵ ۱۴:۵۰:۵۵

[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۰:۳۲ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵

تام ریدلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۶ دی ۱۳۸۶
از آنگباند
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
شکنجه گاه این بار میزبان خائنان خواهد بود!

مرگ خورانی که به سمت دشمن رفنتد و به لرد سیاه پشت کرده اند با سخت ترین مجازات ها رو به رو خواهند شد!

دو مرگ خوار سابق - ریگولوس بلک و گتافیکس - باری نخستین شکنجه ها انتخاب شده اند!
در مورد این خائنان ، رحم نداشته باشید! هرگز در رساندن بزرگ ترین رنج ها به آن ها تردید نکنید!

کار ما کشف تن است برای شکنجه ی خائنان!
نفرین سایه بر آن ها و همه ی خائنان به لرد سیاه باد!

............

مرگ خواران و خادمان سیاهی!

برای همه ی کسانی که خود را مرگ خوار می دانند حضور در شکنجه ی خائنان واجب است!
هر کس که بی آنکه دلیلی موجه داشته باشد ، در شکنجه ی مقدس غایب باشد از باند مرگ خوارن اخراح می شود!
یک پاکسازی عظیم در راه است و اگر می خواهید وفاداریتان را ثابت کنید ، تحت فرمان لرد سیاه باشید!
......................

-بلند شو نات!لرد سیاه سپاس گزار توست که خبر خیانت خادمان سست اش رو به او می دی!
مرد قوی هیکل ، که روی فرش خاک خورده ی مقابل میز نهار خوری باریک و بلند به حالت تعظیم ، خمیده بود ؛ سر بلند کرد!
- باعث افتخار منه ارباب! باعث خوشحالی منه!

ولدمورت چند قدمی به سمت مرگ خوار پیش رفت!
صدا خش خشی که از گلویش بیرون می ریخت ، به زبان بیگانه ای چیزی موزون را دو بار تکرار کرد!
شبح سبز ماری در هوا پدیدار شد و بلا فاصله به سمت در رفت و نا پدید شد!

-مرخصی نات! می تونی بری!

.......

پست ها رو از جایی ادامه بدید که شبح مار مربوطه به سوروس اسنیپ می رسه و او فرمان لرد سیاه رو در یافت می کن!
صریح و خدشه نا پذیر :
"ریگولوس و گتافیکس رو پیدا کن سوروس!
برج سیاه ِ دژ مرگ دوباره باید زنده بشه!"

این متن فرمانه!
و بعد پیدا کردن خائنان و روند شکنجه ی آن ها باید سوژه ی رول باشه!
کشتن شان فعلا مجاز نیست!
اما بی شک کار به آن جا هم کشیده خواهد شد! به فرمان لرد سیاه به زودی مرگ به سراغشان خواهد آمد.

خشم لرد سیاه سهم گین خواهد بود!
پس از خائنان آتش دامن دشمنان سایه را خواهد گرفت.

باشد که لرد سیاه بر خیزد و جاودانه فرمان براند.


پ.ن :
روی پست ها شما ارزش گزاری می شه و بر ساس این ارزش گزاری مرگ خوران در رتبه های مرگ خواری پس رفت یا پیر فت خواهند کرد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۴ ۲۱:۳۳:۵۹


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
سياهي هميشه پيروز است!!

دژ مرگ بار دگر تحت فرمان روايي سرورمان كارش را آغاز خواهد كرد. اين مكانه مخوفِ شكنجه ي دورگه ها دوباره بر مي خيزد!!
زين پس طبق مشورتي كه ما بين يارانِ تاريكي انجام خواهد شد( نظر خواهي در همين تاپيك!) يكي از افراد محفل ققنوس، انجمن خائنين به خون اصيل، و يا دورگه ها براي شكنجه شدن آورده خواهند شد.
پس از اين انتخاب خادمان سياهي بايد شخص مورد نظر را پيدا كنند و به دژ نزد سرورمان بياورند! ( در حقيقت بايد فرد را توسط چند پست بيابند و بگيرند!) بعد هم لرد سياه در مورد شكنجه تصميم مي گيرند و خود فرد مورد نظر هم بايد در اينجا پست بزند!
به زودي نظر سنجي در مورد نخستين قرباني قرار خواهد گرفت!! در انتظار ظهور قدرت تاريكي باشيد!!



پيتر پتي گرو
سايه ي تاريكي


[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
خانه ریدل 8:45 صبح :




پيتر پتي گرو در حالی که دو تا کیسه گرجه فرنگی در دست هایش بود به طرف خانه ریدل حرکت می نمایید، اما حس خوبی نداشت تازه از یک جنگ سخت به بزرگی عملیات فتحُ المبین بازگشته بود... کمی آسیب دید بود گوشه چپ چشمانش دچار تو رفتگی شده بود...به نظر می رسید نفرین سختی رویش اجرا شده، اما باز هم به عشق خدمت به لردسیاه باز هم سحر گاه از خواب بیدار شده بود و برای تهیه مواد لازم برای زابینی که قرار بود امروز صبح تماته درست کند! خریده بود وارد حیاط خانه شد همه درختانی که روزی پر از برگ های پهن وسبز بود حالا به هیزمی سوخته تبدیل شده بود! برگ‌ها و گل‌های نیلوفر که روی همه خانه را پوشانده بود حتی برگ خشکی نیز از آنها باقی نمانده بود چندین سطل زباله پر شده بیش از ظرفیت( برای اطلاعات بیشتر در مورد این سطل ها به کارتون تام وجری نگاه کنید) اطراف حیاط خانه را اشغال کرده بود و جای حوض ها و آب نمای زیبا حالا محل انداختن قوطی های ویسکی جادوی 300% بود! که مرگ خوران شب ها اینجا به .....مشغول بودند.

پيتر پتي گرو در را باز کرد وارد راه روی بزرگی شد که صد ها شاخه تبدیل میشد. او به چپ پیچید جای که به آشپزخانه منتهی میشد... اما به ناگاه هری پاتر را انجا دید! ( صحنه آهسته شد) کیسه های گرجه فرتگی از دستان پيتر پتي گرو رها شد ( صحنه نورمال شد) هری را دید چوب دستی خود را به زیرکی و زبلی هر چه تمام تر به سوی پيتر پتي گرو نشانه رفت و فریاد زد:

- آذرخشیوست!

پيتر پتي گرو :

هری:
پيتر پتي گرو که حالا گیچ شده بود و موهای سرش هم میکروبی شده بود چشمانش به طرف دیگر افتاد جای که لوستر آشپزخانه بود و با تصویری هولناک مواجه شد و فریاد زد :

-زابینی

زابینی آویز از لوستر

هری



----------------------------------------

آیا هری را به شکنجه گاه می برند ومورد آزار قرار میدهند؟

آیا پيتر پتي گرو از دهانش برق خارج می شود؟ (مانند اژدها)


جادوگران


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۴

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
لردسیاه با دیدن حادثه گرخید .
سالی شبیه فل فل دلمه ای شد.
ریشای دومبول به زمین افتاد .
ققی قرمز شد.
لردسیاه با کمی وحشت گفت:
- اینجا چی شده؟ پی نشست کرده؟؟
یک دفعه لرد و دومبول همدیگه رو می بینن.
لرد :
- موها ا. ا. ا . ا دومبول ل ل ل
دومبول که کم مونده بود قش کنه:
- م م م م ا اینجا چی کار می کنیم؟؟؟ کفتر ما انجا نه اینجا چی کار داشتیم؟؟
لرد: آواداکداورا
دومبول خودشو پرت میکنه کنار دیوار:
- خشانت!!!! تامی خودت کردی که لعنت بر خودت ، و چوبشو در میاره تا از خودش محافظت کنه.
ققی با جسارت به دومبول می گه:
- کمربندمو در بیارم؟؟؟
دومبول :
- کمبرمند چیه ! چوبتو در بیار
ققی با تعجب به دومبول نگاه میکنه:
چوب !!! گفتم داریم میایم مهمونی احتیاج نمی شه ، ولی کمربند دارم ا
دومبول با عصبانیت به خودش میگه:
- آنفلانزا زده به مخش البته از اولم مخ نداشت
.
سالازار با سردرگمی به لردسیاه نگاه کرد و گفت:
اینا اومد چی کار ؟؟
لرد جواب او را نداد . بعد از چند دقیقه گفت
نکنه اومدن بمبو ببرن .
لرد مشکوک نگاهی به سالازار انداخت:
-ببینم سالی تو از اول اینقدر باهوش بودی؟ با وقتی اومدی اسلیترین اینجوری شدی؟
سالازار کمی فکر کرد:
- نیدونم یادم نمیاد
لرد:
-
یک دفعه دومبول از اونور داد زد تامی امروز تکلیفمونو یه سره می کنم یا من میزنم ناقصت میکنم یا تو میزنی ققی رو میکشی .... بمبم که به فنا دادی.
ققی : از خودت مایع بزار
بارتی , بلیز , دراکو و رودلف بیهوش روی زمین افتاده بودند.


[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۴

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۵:۱۳ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
بلیز با حیرت دور بمب چرخی زد . بارتی و دراکو و رودلف نیز از دور به تحسین بمب پرداخته بودند . ناگهان چشم بلیز بر روی تکه کاغذ کهنه ای افتاد که با علامت اسکلت مانندی بر روی بمب خودنمایی میکرد .
بلیز که از دیدن آن کاملا رنگش سفید شده بود با صدای لرزانی گفت :
_ دراکو ....ی.... یک....ل....لحظه....بیا ...ای...این....اینجا ....رو ببین .
دراکو با سردرگمی نگاهی به بلیز انداخت که صورتش از ترس به رنگ سفید درومده بود سپس گفت :
_ چی شده بلیز ؟ باز که دنبال دردسر نیستی
بلیز با صدای لرزانی گفت :
_ نه ....به جون... او .. اون مو..و. موهای ....اسموت....نشدت....ی...بک ...لح..ظه بیا.... اینجا....ر....ر... رو ....یک ...نگاه ...ب....ب...بنداز .
دراکو با خشم به سمت بلیز رفت .
دراکو همانطور که چپ چپ بلیز رو نگاه میکرد گفت :
_ خب چیه ؟
بلیز با دست لرزانش به کاغذ کهنه ای اشاره کرد که روی موشک قرار داشت .
دراکو با کنجکاوی کاغذ کهنه رو خوند .

توجه :
این بمب یک دقیقه پس از خوندن این نامه منفجر میشود .


دراکو چند لحظه چپ چپ به بلیز نگاه کرد . سپس :
دیش دوش دیش !!!
بلیز در حالی که سرش رو گرفته بود گفت :
_ آخ چرا میزنی ؟
دراکو : برای اینکه این بمب خیلی وقته که اینجاست اگر قرار بود بترکه تا به حال ترکیده بود فهمیدی ؟

در همون لحظه :


بوووووووم!!!

_ سالی جون این صدای چی بود ؟
صدای سالاز از قفس خالی به گوش رسید :
_ نمیدونم ولی مثل اینکه یک اتفاقی افتاده !
صدای ولدمورت : نکنه بمبه منفجر شده ؟
صدای لرزان سالی بلند شد :
_ ای وای یادم رفته بود کاغذ رو از روش وردارم .
صدای خشمگین ولدمورت :
_ ای مرده شور اون هیکل سبزت رو ببرم . بلند شو بریم ببینینم چه خبر شده !
ناگهان در قفس باز شد و ولدمورت و سالی از درون آن پدیدار شدند که با سرعت داشتند به سمت در خروجی حرکت میکردند .

این مکالمات هم زمان با مکالمات بین سالی و ولدمورت است :

بوووووووم!!!

_ اوا دامبی ! قربون اون دومبولیسمت برم این صدای چی بود تمام پرهام ریختش ؟
صدای دامبلدور از راهرو به گوش رسید :
_ عزیزم اینکه پرهات میریزه بخاطر آنفلانزا مرغیه ! چرا میپیچونی ؟
صدای ققی از راهرو به گوش رسید :
_ ریشای خودتم دست کمی از پرهای من نداره ها
دامبلدور که به شدت قرمز شد بود گفت :
_ حالا این صدای چی بود ؟
ققی : فکر کنم از طبقه پایین بودش !
دامبلدور در حالی که ریشاش رو از روی زمین جمع میکرد فریاد زد :
_ پس بدو پرهات رو جمع کن بریم ببینینم چه خبر شده .

مدتی بعد

از یک طرف راهرو سالی و ولدمورت و از طرفی دیگر ققی و دامبل داشتند با سرعت خودشون رو به محل حادثه میرسوندند ....




Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید سابق)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ سه شنبه ۹ اسفند ۱۳۸۴

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
لارا و پیتر دویدند به طرف جایی که نور سبز را دیده بودند.
سیریوس کنار رونان زانو زده بود ، صورتش سفید شده بود مثل رونان ،به رونان خیره شده بود.
انگار لارا متوجه سیروس و رونان نبود:
_این نور سبز چه بود ؟
پیتر بعدا بهت میگم فعلا باید سیریوس را بگیریم.
پیتر چوبشو دراورد و به طرف او گرفت:
بلند شو ...
او هیچ حرکتی نکرد،فقط به رونان نگاه میکرد ... به رونان...
پیتر داد بلندی زد:
_گفتم بلند شووووووووووو
سیریوس تکون نخورد .
پیتر :بلند شو ...اون نمرده!!!!
سیریوس با شنیدن این جمله از خود بیخود شد و...


***جلوی شکاف***

دراکو خوشحال داخل شکاف شد.
بلیز : اینجا کجاست؟؟؟
دراکو :تشکیلات مخفی دژ.
وسط سالن محفزه کوچک شیشه ای قرار داشت، داخل ان یک گلوله ی نسبتا بزرگ بود ،مایع سبزرنگی دران دیده می شد.
دراکو: همینجاست!!
بلیز با سردرگمی: چی؟
دراکو: بمب
بلیز:


================================
غیر رول


ویرایش شده توسط بارتیموس کراوچ(پسر) در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۹ ۱۹:۴۹:۲۵
ویرایش شده توسط بارتیموس کراوچ(پسر) در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۹ ۱۹:۵۲:۵۶

[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.