1.- پرت کن اون لندهورو ( لندحور؟ ) اینور بینم!
یه دری از یه وری باز میشه و یه جن خونگی به بیرون پرتاب میشه. لینی سریعا میره یکی میزنه پس کله ی جن خونگی و میگه:
- بی عقل! اگه بخوای از همین اول صاحبتو منتظر بذاری بعدا میخوای چی کار کنی؟ وقت نشناس! واسه چی منو معطل کردی؟
گوشای جن خونگی تکون تکونی میخوره و میگه: شانی معذرت خواست!
لینی سرتاپای جن خونگیو از نظر میگذرونه و میگه: راه بیفت!
و همراه جن خونگی از مغازه ی جن خونگی فروشی (!) خارج میشه.
- ای جن لعنتی! واسه چی بلد نیستی مثل آدم راه بری؟ کج و کوله!
لینی در حالیکه مدام به جن
بدبخت سیخونک میزد، سعی داشت اونو به جلو هل بده تا سریع تر راه بره. یه نگاه به هیکل کوچیکش میندازه و میگه:
- جن مزخرف! واسه چی اینقدر قدت کوتاهه؟ بهت غذا ندادن بخوری؟ کوتوله !
جن یه نگاه به صاحب بداخلاقش میندازه و بعد رو دو تا پاهاش وایمیسه تا قدش بلند تر شه و رضایت اربابشو جلب کنه. ( آه چه جن خوبی ببین چه به فکره
)
لینی تکونی به لباش میده و میگه: ای بدک نی! الان بیشتر قابل تحمل شدی!
چند قدم دیگه برمیدارن و یادش میفته که الان 30 ثانیه س که به جن خونگیش چیزی نپرونده پس دوباره میگه:
- ببینم تو بلد نیستی حرف بزنی؟ چرا لال مونی گرفتی؟ اصلا نکنه تو زبون نداری؟ جن تقلبی که بم ننداختن؟
جن خونگی دهنشو باز میکنه و میگه: شانی توانست حرف زد! شانی یک جن خونگی اصیل هست!
لینی ابروشو میندازه بالا و میگه: چرا با اون صدای نابهنجارت حرف میزنی؟ میخوای من با شنیدن صدای مزخرفت گوش درد بگیرم؟ ... ببینمت؟ دریغ از یک ذره زیبایی که تو داشته باشی. نمیدونم چطوری میخوام این همه مدت تحملت کنم!
دوباره چند قدم دیگه برمیدارن و لینی از پشت یه ضربه ی محکم روانه ی جن خونگی میکنه و اونم پرت میشه زمین.
- بی عرضه! واسه چی میفتی زمین؟ بلد نیستی رو زمین صاف راه بری؟ کودن! آخه به تو هم میگن جن خونگی؟ به درد نخور!
و برای خالی کردن عصبانیتش یه ضربه به سطل آشغالی که بغلشه میزنه و همه ی محتوای سطل رو سر جن خونگی خالی میشه. لینی برای جن خونگیش زبون در میاره و میگه:
- حقته حقته، فردا شب عقدته!
لینی یهو دست به سینه وایمیسه و رو به جن خونگی میگه: چی گفتی؟ میخوای ازدواج کنی؟ غلط کردی! من حاضر نیستم یه احمق دیگه مث تورو تو خونه م راه بدم. جن بی تربیت! هنوز نیومده میخواد با یه بی عرضه تر از خودش عقد کنه. پر رو!
شانی سطل آشغالو سرجاش میذاره، محتواشو توش برمیگردونه و همراه لینی راه میفته و میگه: شانی غلط کرد ارباب!
لینی یه نگاه به اطراف سطل که هنوز چند زباله بیرونش افتاده میکنه و میگه: احمق! واسه چی زیبایی شهرو به هم میزنی؟ اصلا به چه جراتی زباله هارو ریختی زمین؟ یه ذره مغز تو کله ت نیست؟ من فردا چطوری جلو مردم راه برم بگم جن خونگی دارم؟ بگم جنی دارم که فقط بلده سطلو سرنگون کنه و همه چیزاشو بریزه زمین؟
و به همین ترتیب تا رسیدن به خونه رو طی میکنن و جن خونگی لینی یاد میگیره که باید مراقب همه ی حرکاتش باشه و دست از پا خطا نکنه.
( آآآآآه! پروفسور! قلبم داره میپکه! آخه چرا آدمو تو تنگنا قرار میدین؟ جن خونگی بدبخت من! عزیزم! حتما خیلی دلش گرفته و ناراحت شده. چقدر افسرده شده. آخی.
)
2.1- بیریخت! اگه هم مذکر بود بی عرضه! اصلا به نظر من این یک لطف بزرگ در حق جن خونگیه که روش اسم بذاریم. باید خدارو شکر کنه که اونقدر دل رحم بودم که واسش اسم بذارم.
2- یعنی که چی؟ یعنی موقع انجام وظایفش اونقدر حواسش پرت بوده که یه جن خونگی دیگه دیده و عاشقش شده؟ غلط کرده! کجاااااس؟ کجاس اون جن خونگی کودن که رفته عاشق شده. اگه دستم بهش برسه! کبابش میکنم.
3- منظورتون چیه؟ کدوم یکی؟ بدون شک هردو! غلط کرده جن خونگی ای که کاری کنه که بخواد تنبیه شه! اینا تازه تنبیه از نوع سبکشه!
4- کدوم جن خونگی بوقی ای جرات کرده از من چیزی کش بره؟ با چاقو اونقدر ریز ریزش میکردم که دیگه هیچ جور نشه از اون دنیا برش گردوند.
5- فرداااااااا؟ یعنی من باید چند ساعتو بدون جن خونگی بگذرونم؟ پس
کیو چیو بزنم؟ همونجا ولش میکردم و سریعا یه جن خونگی جدید میگرفتم و از اون میخواستم که بندازدش سطل آشغال. خودمو واسه دور انداختن جن خونگی مرده خسته نمیکنم!
( واااااااای! رسما قلبم تیکه تیکه شد! جن خونگیییییی عززززززززیزم هیچی ازش نموند. بیچاره.
)