اين پست ماله تالار خصوصيه
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
بوووووم
دربا صداي مهيبي از جا كنده ميشه و مايكل آنجلو و چندتا از بچه هاي آموزش ديده ي حرفه اي( زير نظر خودم تعليم ديدن
) مي ريزن تو تالار
مايكل در حالي نانچيكوشو بالا سرش مي چرخوند به دامبل نزديك شد و در همين حين بقيه هم ، بقيه جاهاي سالن رو پوشش دادن
ملت:
دامبل:
اسنيپ از قيافه ي مايكل مي فهمه كه مسئله جديه و چون دامبل تا كتاب شيش بايد زنده مي موند مياد وساطت كنه
به مايكل نزديك ميشه در حالي هر دفعه كه نانچيكو به كلش نزديك مي شد جاخالي مي داد
_ اِ.....چيزه ....مايكل .....جان ......اون...... وسيله ...خطرناكه .....ها....ممكنه.....به ...كسي ....صدمه...بزني
_ اِ....راست ميگي؟!!!!
ديشششش بوووووم ( خشم اژدها
)
اسنيپ از پنجره پرت ميشه بيرون
دامبل ازبس شجاعه ( نه كه گريفيه بچه) بلافاصله غش ميكنه
معلم بقل دامبل: اسليترين عامل يه شورشه....حمممممملللللللللللهههه
بليز و رودولف كه ميبينن اوضاع قاراشميشه فلنگو مي بندن ( به دليل قاراشميش بودن اوضاع كسي متوجه نميشه)
معلما با چوبدستي و مايكل و بروبچ با وسايل مشنگي ميوفتن به جون هم ( البته ناگفته نماند كه معلما از چوبدستي براي در آوردن چشم بچه ها استفاده مي كردن)
همينجوري خون بود كه ميپاشيد به در و تيفال ( اين جمله چقدر آشناس ، من كه ازش تا حالا استفاده نكرده بودم
)
مايكل و ايگور با هم حمله كرده بودن به مك گونگال
ايگور دستاشو گرفته بود مايكل هم جفت پا مي پريد رو شيكمش
بلاتريكس هم فليت فيكو سر و ته گرفته بود و تكون مي داد
خانم بلك هم اسپراوت رو گذاشته بود لاي پنجره و هي فشار ميداد
بقيه هم به همين ترتيب مشغول بودن
دامبل به هوش اومدولي با ديدن اين صحنه دوباره غش كرد
يهو همه با صداي آژيري كه از بيرون تالار ميومد به خودشون ميان
_ شما تحت محاصره پليس هستيد خودتونو تسليم كنيد
بروبچ اسلي:
مايكي در حالي كه مك گونگالو به شدت تكون مي داد بلكه بيدار بشه: پاشو ...پاشو ديگه
ايگور: مايكي تو خودتو مي زني به نفهمي يا واقعا.....!!!؟؟؟..... مرده ولش كن
مايكي با حالت من يك متعجبم : اِ....راست ميگي؟؟!!!(عذاب وجدان
)
در همين حين بلا از شنيدن حرف ايگور هول ميكنه يهو فليت ويكو ول مي كنه و فليت ويكم با كله ميره تو زمين و ضربه مغذي ميشه و جان به جان آفرين تسليم ميكنه
بلا ميترسه وجيغ ميكشه
خانم بلك مياد به بلا كمك كنه اما تا دستشو از پنجره ورمي داره پنجره باز ميشه و اسپراوت از پنچره ميوفته تو حياط و عين هندونه مي تركه و دار فاني رو وداع ميگه
دوباره صداي بلندگو بلند ميشه
_ بهتره كه تسليم بشد شما تحت محاصره هستيد
در همين حين دامبل به هوش مياد
_ آواداكداورا
و دامبل هم به ملكوت مي پيونده
مايكي و بلا و خانم بلك :
ايگور: هييييييي( صداي ترسيدن) اينم كشتم كه
همون موقع ملت مي فهمن كه چاره اي ندارن جز اينكه برن شيرموز خنك ( آب خنك)بخورن
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
مي دونم خيلي ارزشيه ولي قبول كن
سرما خوردم
حال ندارم بپستم ( چه ربطي داشت)