1
به غیر
اژدها های نام برده شده ، 5 اژدهای دیگر نام ببرید. ( 5 نمره چشم عقیقی اهل: نیوزلند(و استرالیا) - محل سکونت: دره ها - ظاهر: قوس قزحی(رنگین
کمانی) - اندازه: متوسط - چشمان: عقیق - چند رنگ- فاقد مردمک - شعله: قرمز
روشن - غذا: گوسفند - رنگ تخم ها: خاکستری روشن
گوی آتشین چینی(شیراژدها) اهل: چین - محل سکونت: کوهستان ها - ظاهر: قرمز مایل به زرد با زایده های
میخ مانند طلایی پیرامون چهره - چشمان: بر آمده - شعله: قارچی- غذا: خوک
ها، انسان ها - تخم ها: زرشکی با خال های طلایی
سبز چمنی ولزی اهل: ولز - محل سکونت: آشیانه در کوهستان های بلند و مرتفع - ظاهر: سبز -
شعله: اشعه های باریک - غذا: گوسفند - تخم ها: قهوه ای خاکی با خال های سبز
-
هايدرا:اژدهايي است كه داراي چندين سروگردن است و ممكن است بال يا پا نداشته باشد.
در اساطير يونان هركول با هايدرايي بزرگ با هشت سر مبارزه كرد.(در روايات
مختلف بين شش تا نه سر براي اين هايدراي خاص تعريف شده.) هر بار كه يكي را
با شمشير قطع مي كرد دو سر ديگر به جاي آن در مي آمد. بالاخره آن را از
بيخ و بن با مشعلي سوزاند تا سر ديگري نتواند رشد كند. همچنين جيسون يك
هايدرا را براي به دست آوردن پشم زرين به قتل رساند
آمفيتر:
اين نوع اژدها تنها دو بال دارد كه مانند بال پرندگان پردار است. بدنش
مارگونه و كشيده است ودر انتهاي دم نيز چند پر دارد. معروف ترين نوع
آمفيتر كوئتزل كوتل خداي مارشكل پروبال دار در تاريخ مكزيك. دانشمندان تصور
مي كنند كه افسانه ي كوئتزل كوتل با پرنده اي به نام كوئتزل شروع شد.
پرنده اي درخشان و سبز رنگ كه دمي پردار با طولي بيش از دو پا داشت و وقتي
به پرواز در مي آمد شبيه به ماري بالدار و درحال پيچ و تاب به نظر مي رسيد.
2
. در مورد اژدهای سیاه هیبرایدی هر چه میدانید بنویسید. ( 10 نمره )
سیاه هیبریدی
اهل: جزایر هیبرید(واقع در غرب اسکاتلند) - محل سکونت: نامعلوم است -
ظاهر: سیاه، فلس های زبر و ناصاف، برآمدگی سیاه طولی،دم اش تیز است - طول:
بیش از 30 پا - چشمان: ارغوانی درخشان - غذا: گوزن
3
. رولی در مورد رویارویی خود با یک اژدها بنویسید. نوع و اندازه و جنس
اژدها بر عهده ی شما. ( 15 نمره )شلینگگگاین صدای لیوان های نوشیدنی بود که چند جن باهم به سلامتیه دوسته جدیدشان
وینکی جن ازاده مینوشیدنند این شادی و جشن به خاطره ازاد شدن وینکی به دسته
صاحب قبلیش بود
-مبارکت باشه وینکی جان این ازادی مبارک
این را دابی با خوش حالی تمام به وینکی گفت زیرا او مشوق دوستانش برای
ازادی است
-ممنونم دابی جان این شادی رامدیون تو هستم
هیپ هیــــــــپ
این صدای سکسه وینکی بود که ازبس نوشیدنی خورده بود سکسکه گرفته بود
-بسه دیگه وینکی نخور نمیتونی بری خونه ها با این وضعت
-نه میخوام بنوشم تا همه ی بدبختی هایی که کشیدم یادم بره
-باشه باشه بسه دیگه دابی بهش نده بخوره تو هم حاله خوبی نداری بسه دیگه
پاشین بریم
این را دوستانشان بهشون گفتند وهمون لحظه دسته دابی و وینکی رو گرفتند و
بلندشون کردند تا از اونجا برن
-بیا وینکی تو با کراپ برو اون خونش به خونه ی تو نزدیک تره
-کراپ مواظبش باش حالش خوب نیست
این را دابی با ول ول خوردن به این ور و اون ور گفت و خودش دسته دوستش را
کنارزد و گفت:
- خودم میتونم برم حالم خوبه ولم کن برو پیش وینکی
-باشه خیالم راحت باشه حالت خوبه؟
-اره اره بررو
دابی در همون حین خودش رو غیب کرد که زودتر به خونه برسه ولی اشتباهی به
جنگلی تاریک رفت و اونجا اظهار شد
-خوب اینم از شانسه ماست دیگه اصلا نمیتونم فکرمو متمرکز کنم و راه خونه
یادم بیاد
دابی شروع به راه رفتن کرد همین طور که تلو تلو میرفت به درخت های اطرافش
برخورد میکرد و پاهاش از بس به ریشه های درختان و شاخه های شکسته روی زمین
برخورد کرده بودنند بی حس شده بودنند
تلـــــــــــــــپ
دابی از بس بی جون شده بود روی زمین افتاد و خوابش برد
کم کم داشت صبح میشد و نور خورشید از لای شاخه برگ ها به صورتش میخورد دابی کم
کم بیدار میشد وقتی چشمانش را یکی پس ازدیگری باز کرد یکهو.....!
دوتا چشمای بزرگ رو روبه روی صورتش دید و حتی در اون لحظه تشخیص نداد که
اون چشمها متعلق به چه جور حیوانی است
وقتی اون موجود نفسه گرم خود را به صورت دابی کوبید تازه دابی به خودش
اومد و فهمید که ای دل غافل کجا اومدم این جا کجاست که اژدها داره .....
تنها کاری که کرد فقط تونست پاشه و چهار دستو پا به پشته درخت بره
دابی از ترس حتی نتونست که سرشو از کنار درخت بیاره بیرون و دوباره به اون
چشمها نگاه کنه
اژدها همونطور که خیره شده بود به درخت داشت به این موجود کوچولو فکر میکرد
که این کوتوله چه موجودیه ؟
اژدها انگشتش رو به پشته درخت کشید که موجود رو از اون پشت بیرون بیاره
دابی از بس ترسیده بود نتونست فرار کنه و خودش رو توی دستای اژدها دید
ازدها هی دابی رو پشت و رو کرد تا تشخیص بده چیه ! وبعد بویش کرد ! دابی از
ترس خودش را جمع کرده بود که اسیبی بهش نرسه
اون موجود یه اژدهای ابی رنگ بود با هیکلی نیروند و بزرگ چشمانی زرد و درشت پوزه ای کشیده و فلس هایی ابی که تا زیره شکمش کشیده میشدنند
-اخه تو چی هستی موجوده کوچولو؟
این صدای اژدها بود که با دابی حرف میزد
-چی ؟چی؟من؟! من دابی هستم جن خونگیم !تورو خدا منو نخور!
ازدها احساسه دابی رو فهمید که ترسیده برای همین اون رو متوجه کرد که کاریش
نداره و نمیخواد بهش اسیبی برسونه
و بلاخره باهم دوست شدن و دابی ازش پرسید؟
-تو چطور اژدهایی هستی ؟
-من ازدهای ابی هستم من نماد صلح در طبیعت هستم من کاری باهات ندارم
- میشه بذاری من برم خونه دوستام نگران میشن!
-اره برو راه خونتو بلدی دابی؟
-اره اره بلدم از دوستی باهات خوش حال شدم به امید دیدار اژدهای صلح...
-به امید دیدار دابی جن خانگی...
-شــــــــــــلــــــوپدابی به سرعت غیب شد و از اونجا رفت
-اوفه رسیدم خونه چه ماجرایی بود واقعا تا حالا توی زندگیم
اینجوری نترسیده بودم دیگه هیچ وقت نوشیدنی نمیخورم
معلوم نیست دفعه بعد از کجا سر در میارم ...