هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
نام اولین گرگینه چه بود و چگونه متولد شد؟!

آوریل : پروفسور، پروفسور، صبر کنین درس ندین مقاله من هنوز مونده!
آوریل : اولین گرگینه لوناتیک نام داشت، لوناتیک به معنای دیوانه است و از کلمه لونا که اسم شماست مشتق شده !
در انیجا آوریل پشت دستی دریافت میکنه!
آوریل : هیووم بله، جمله اخر اشتباه لپی بود، مهم نیس.... این گرگینه در نیمه شب 21 جولای 1666 که ماه کامل بود، در کنار دریاچه ای بدنیا آمد. پدر و مادر وی هر دو انسان بودند ولی به علت تاثیرات ماه که به صورت مستقیم با وی در تماس بودند، وی در ابتدای لکه ای ماه مانند روی بازویش داشت، و جالب اینکه از همان ابتدا به گرگها شباهت داشت! در صورتی که در حال حاضر گرگینه هایی که متولد میشوند، در ابتدا هیچ شباهتی به گرگ ندارند. به هرحال بدین ترتیب اولین گرگینه بوجود اومد.


نمایشنامه ای بنویسین و ماجرای عشق بین ماه شب چهارده و هاداواگیوس رو شرح بدین!!!

قدیما ماه آسمون خیلی زشت بود، صورتش پر از لکه و چاله و جوش و این سیستما بود و هیشکی ماهو دوست نداشت. یه شب ماه شب چهارده بالای دریاچه ای تو هوا بود و واسه خودش غصه میخورد که جغدی ارزشی خال خال سیاه به اسم هاداواگیوس صدای اونو شنید :
هادا : یووهوو؟ مونی؟ چی شده؟
مونی : من....من....خیلی زشتم......و دوباره زد زیر گریه!
هادا : این که مشکلی نداره، بیاا
و کرمی که چیزی تو مایه های ببک رو نوشته بود رو پرت میکنه بالایی، ماه اونو میگیره و میبینه روش نوشته از بین برنده جوش و این سیستما ! ماه کرمو به صورتش میزنه و خودشو تو دریاچه نگاه میکنه و میبینه که اووووووووووف (کپی رایت بای خودم!) چقد خوشگل و جیگر شده، از خوشحالی همه جارو نورانی میکنه و پرتو نوری خفن به هادا برخورد میکنه و اونم سر تا پا سفید میشه! این دو تا آخر عمر هادا به خوبی و خوشی زندگی میکنن!



اولین جادوگری که یه تک شاخ رو کشت چه نام داشت و چگونه این کار رو کرد؟!

سالها پیش در جنگل قازاوون، شبی که ماه هم کامل بود، جادوگری ارزشی به نام قزاوالدوله داشت به دنبال چیزی برای شکار شبانه اش(!) میگشت که ناگهان چیزی دید بس نورانی و به خیال خودش گفت چه اونجای نورانیییی!! غافل از اینکه اون چیز نورانی تک شاخ سفیدیه! جادوگر مورد نظر آروم اروم و از پشت به همون به اصطلاح چیز نزدیک شد و به ناگه فنی برادرانه (از نوع حمید) زد و تک شاخ از شدت حمله در جا مرد! به همین سادگی! البته نکته اخلاقی این داستان اینه که قزاوالدوله نیز به محض آنکه دید چه عمل زشت و ناپسندی انجام داده او نیز مرد!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
نام اولین گرگینه چه بود و چگونه متولد شد؟!

" اریکا وونستو" که بزرگترین معجونساز قرن بود، کسی بود که همسرش رو نخستین گرگینه کرده بود. اون معجونی با استفاده از موی گرگ و چند ماده ی دیگه درست کرده بود که وقتی مثل همیشه روی همسرش امتحان کرده بود، متوجه شد که شوهرش یه گرگینه شده.
او این کار رو در 13 جولای، زمانی که ماه کامل بود، انجام داده بود.
اون بعد از فهمیدن اینکه همسرش گرگینه شده، تصمیم گرفت طلسمی اختراع بکنه که وقتی ماه کامل میشه و همسرش، یعنی" جاشوآ وونستو" گرگینه میشه، خودش هم شبیه یه گرگ بشه! یعنی یه انسان با تمام فکر و حواس و اخلاق و احساسات، در لباس گرگ. در نتیجه به کمک بادرش " سر گرگوری ونتلون" بعد از گذشت 3 ماه تونست طلسم" کوراناووا ثغیونض" رو اختراع کنه. این ورد باید خیلی محتاتانه انجام بشه.

پروفسور لاوگود جونم!... من خودم راجع به گرگینه ها نوشته بودم تو درسم که شما شرکت نمیکنید!!... بعد برای همین، همون رو نوشتم!
2. نمایشنامه ای بنویسین و ماجرای عشق بین ماه شب چهارده و هاداواگیوس رو شرح بدین!!!

هاداواگیوس، داشت تو هوا پرواز میکرد و به ماه شب چارده ی نازنینش نگاه میکرد. کسی که هر ماه با یادش دووم می یاورد تایه بار دیگه انن رو ببینه. هر لحظه بیشتر اوج می گرفت تا به عشقش برشه... ماه هم میخندید و اون رو به خونش دعوت میکرد...
_ عزیزم... تو مال منی... عشق تو در وجود من جوونه زده!
_ عزیزم!... حرفای تکراری نزن!
_ سیفیدم!... تو خیلی ماهی!
_ می دونم، حرف جدید نیست؟!
_ نه نیست!... همیشه دلم میخواسته فقط همینا رو بهت بگم!
_ برو بمیر!... جغد شوم!
_ نه!... من نمیمیرم!... چون من یه جغد سیاهم... یه جغد...
شپلخ!!
ویژژژژژژژژژژژژ !
شپلس!
و بله! جغد این قصه ی عاشقانه، چون حواسش به ماه بوده، هواپیمای ماگولی رو نمیبینه و با نوک میخوره به هواپیمای ماگولی و می یفته تو حوض نقاشی و میشه یه جغد سیفید!!

3. اولین جادوگری که یه تک شاخ رو کشت چه نام داشت و چگونه این کار رو کرد؟!

" الکساندر فیلیپ مکدونی"، یکی از خشنهای روزگار بود که در مقدونیه زندگی میکرد. او پسر فیلیپ قدرتمند، کسی که قصد کشور گشایی داشت، بود!
او بعد از مرگ پدرش، راه او را در پیش گرفت و به کشورهای بزرگی چون ایران حمله کرد و قصر زیبا و با شکوه تخت جمشید را به آتش کشید... و کل ایران را ویران کرد.
در همان لشکرکشی به ایران، سپاه کمانداران جاویدان ایران، سوار بر تک شاخهایی زیبا، به سمت آنها یورش بردند و در جنگی یک ماهه، در شبی که ماه کامل بود، و در روز بهمن ماه تیر، شمشیر الکساندر، گردن تک شاخی را نوازش کرد...!

پروفوسور توجه کنید که من تاریخم اصلا خوب نبوده و همیشه مثل الان همه چیز رو با هم قاطی میکردم!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
1. نام اولین گرگینه چه بود و چگونه متولد شد؟!
شبی از شب های زمستان انگلیس هنگامی که ماه کامل بود گرگی درنده خو انسانی را گاز گرفت . آن انسان به وسیله ی آن گرگ به بیماری هاری مبتلا شد . شفادهنده گان آن زمان هرچه در توان داشتند برای انسان بیچاره به نام جک بلک بک کردند و سرانجام توانستند آن را درمان کنند اما جک به مشکلی همیشگی دچار شده بود. اوهنگامی که ماه کامل بود هار می شد و به گاز گرفتن افراد دور و بر می پرداخت. والدین او جک را باز هم نزد شفادهندگان بردند و شفادهندهگانی که مشغول کار آموزی بودند او را درمان کردند.چشمتان روز بد نبیند شفادهندگان با یک طلسم تغییر شکل او را به یگ گرگ تبدیل کردند. پس از شکایت های پی در پی والدین جک به وزارت سحر و جادو سرانجام رئیس سنت مانگو شخصا او را با یک طلسم تغییر شکل قوی به انسان تبدیل کرد اما چند روز بعد شبی که ماه کامل بود جک بلک بک قدرت فکر خود را از دست داد و به یک گرگ تمام عیار تبدیل شد. بدین صورت اولین گرگینه ی دنیا پدید آمد و او با گاز گرفتن مردم افراد را گرگینه می کرد.
2. نمایشنامه ای بنویسین و ماجرای عشق بین ماه شب چهارده و هاداواگیوس رو شرح بدین!!!
روزی روزگاری شبی از شب های تیر وقتی که ماه صورت گرد و تابانش رو به نمایش عموم گذاشته بود ...
ملت : بلیتش چند بود؟!!!!
کات کات کات مسخره فکردی کی هستی سر نمایشنامه ی من تیکه میندازی؟
وقتی که ماه صورت گرد و تابانش رو به نمایش عموم گذاشته بود جغد طوسی رنگی در اسمان بر فراز ابر ها پرواز می کرده و از قضا به ماه می رسه . و مردم از روی زمین لکه ی خاکستری رنگی رو روی ماه تماشا می کنند. جغد که داشته از روی ماه رد می شده صدایی می شنوه : جغدی ... جغدی ... بیا ... صدای منو می شنوی؟ ... جغدی
بعد جغد می گه کی هستی ؟ تو کی هستی؟
صدا دوباره می گه منو ماه شب چهارده صدا کن عزیزم!!!( هوق !!!)
جغد می گه : عسلم!!! ( هووو هووق!!) تو هم منو هاداواگیوس صدا کن .
ماه شب چهارده می گه : می دونی هاداگیوس ؟ من خیلی تنهامم ... هیشکی منو دوست نداره!!!!!
هاداواگیوس : عزیزم تو منو جغد حساب نمی کنی؟!!! پس من چی کارم ؟ خودم پیشت می مونم .. من جازه نمی دم تو شبها تنها باشی !!
ماه شب چهارده: اما هاداواگیوس .. تو هم گرفتاری های خودتو داری .. تو طاقت نمیاری تا آخر عمرت پیش من زندگی کنی ..
هاداواگیوس: من پیش تو باشم برام فرقی نداره رو هوا باشم یا رو زمین .
ماه از این حرف هاداواگیوس سرخ می شه و میگه : تو مطمئنی که حاضر باشی تا آخر عمر پیش من زندگی کنی؟ این جا به جز من و تو هیچ کسی نیست.
هاداواگیوس: چه بهتر!!!
ماه شب چهارده : اما ... میدونی یه .. مشکلی هست .. تو .. تو باید تغییر رنگ بدی!!!
هاداواگیوس که خشکش می زنه بعد از کلی من و من میگه یعنی چی؟
ماه شب چهارده : یعنی تو وقتی می ای رو من بشینی باید سفید و بلوری !! باشی تا کسی متوجه نشه یه لکه ی خاکستری رو من وجود داره آخه اون وقت ممکنه فکر کنند تو از چاله های رو منی!!!
هاداواگیوس: باید بلوری شم ؟ یعنی ... شیشه ای ؟ مثله .. یعنی یه جور چینی؟
ماه شب چهارده بعد از کلی خندیدن که سطح ماه رو به لرزه در می آره میگه : نه قربونت برم !!! یعنی باید رنگت رو سفید کنی مثله من
هاداواگیوس: اما چه جوری؟
ماه شب چهارده: این دیگه جزوه اسراره !!!
بعد از این حرف جغد طوسی رنگ حاضر می شه به رنگه سفید دربیاد.
اینم از نمایشنامه!!!!
3. اولین جادوگری که یه تک شاخ رو کشت چه نام داشت و چگونه این کار رو کرد؟!
نام: جک بلک بک. او یک گرگینه بود و در اثر گاز های متعددی که از این حیوان گرفت او را کشت.


پروفسور یه سوال من توی ماه جولای ( تیر ) به دنیا اومدم باید گرگینه باشم؟


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
1 - نام اولین گرگینه چه بود و چگونه متولد شد؟

نام اولین گرگینه الکس اسکولاری بود .
داستانهای زيادی در مورد متولد شدن این موجود گفته شده اما موثق ترين اونها که تنها در کتاب جنجالی " گرگینه دوست داری؟" به چاپ رسید غوغایی به پا کرد .
خوب حالا گوش کن داستانش رو برات بگم ... باريکلا !

یه روز یه ساحره در لب دريا نشسته بود و در غم و اندوه تنهایی خود اسیر بود و از درد بی کسی رنج میبرد . حالا بگو چند سالش بود ؟ آفرين ... 17 سال بیشتر نداشت ولی دلش مثل یه ترمینال شلوغ بود .
یک روز که لب دريا به غروب خورشید و ماهی ها نگاه میکرد یهو دید یه وانت آبی رنگ داره از کنار خونشون رد میشه ؛ یه نگاهی به داخل ماشین انداخت و چشمتون روز بد نبینه که یه پسر نیناز دید ... حالا بگو چند سالش بود ؟ آفرين ... 17 سال و یک روز !
خلاصه این گل بده ، اون گل بده تا خلاصه شد انچه که شد و مسائلی پیش اومد که حالا بگذريم چون در این مجال نمیگنجد.
خلاصه مجبورم داستان رو خیلی جلو ببرم که اینا دنبال دوا و درمون بودن تا نجات پیدا کنن و پیش یه پزشک مختصص فارغ التحصیل از ماگولستان رفتن که همزمان پزشک ساحره ها و حیوانات بود ( چه تشابهی داره ؟ شاید داشته خوب ) و دارويي براشون تجويز کرد که تخصص این دکتر زد بالا و قرص اشتباهی بهشون داد که قرص حیوانی اثر کرد و این موجود عجیب غريب متولد شد که اسمش رو الکس اسکولاری گذاشتند.
از این داستان پند میگیریم که حاجی درست میگه که تشويق به آسلام میکنه .
قصه ما به سر رسید ، بی ناموسی ادامه داره !


2 - نمایشنامه بنویسین و ماجرای عشق بین ماه شب چهارده و هاداواگیوس رو شرح بديد .

هاواداگیوس جغد الکس اسکولاری بود که سالها تو قفس زندگی میکرد اما بعد از لو رفتن خلافهای بابای الکس ، تمام اموالشون توسط وزارت همیشه بیدار و آماده در صحنه سحر و جادو که مونس جان و مال مردم بوده و هست توقیف شد و جغد بیچاره هم تو اون گیر و دار فرار کرد .
هاواداگیوس که بچه محلها هاوی صداش میکردن یه روز که بی صاحب بود و خیابون متر میکرد به کتاب داستان یک ماگول از گروه سنی الف رسید و به عکسهاش نگاه کرد و این قدر تیز بود که موضوع داستان رو فهمید و سه چهار کلمه ای که بلد بود ( مثل عشق و این حرفها ) کمک کرد تا موضوع عکسی که یک نوزاد به ماه نگاه میکرد و تو عکس و داخل ماه عکس یک نوزاد دیگه بود رو بفهمه .
خلاصه این هاوی به سمت بیشه ها رفت و با خیال راحت پرهاش رو باز کرد و به اسمون زل زد ... آقا این قدر زد تا جونش در اومد اما هیچ عکسی در ماه ندید !! لاغر لاغر شده بود و یک ماه بعد دیده شد که جغد هاوی در همون محل توسط مورچه های زحمت کش خورده شده .
بعدها فردوسی شیرازی ملقب به ملک الشعرای خوارزمی داستان لیلی و مجنون رو در باب این موجود فداکار و عاشق سراييدن کرد .



3 - اولین جادوگری که یه تک شاخ را کشت چه نام داشت و چگونه این کارو کرد؟

به روایتی اولین جادوگری که این کار رو انجام داد جد اسکولاری بود که اسمش مارچلو اسکولاری بود .
کلا این خانواده خلافکار بودند انگار ...
مارچلو و دوستش به نام فابريتسیو راوانلی دوران تعطیلی هاگوارتزشون رو میگذروندن و اون زمون چون هنوز هاگوارتز خرابه ای بیش نبود و تازه تاسیس شده بود ، تازه داشتن تیر آهن هاش رو جوش میدادن و خوابگاه نداشت .
خلاصه ایام تعطیلات مارچلو و فابريتسیو سر کوچه وایستاده بودن و به کارهای مختلفی که مشخصه میرسیدن و تو محل به افراد معلوم الحالی شناخته میشدن و یه روز باباشون به دلیل مسائل آسلامی خوابوند تو گوششون و اونام قهر کردن و رفتن به جنگل " دوترياشیو کابیلیانکو سوارز " که امروزه همون جنگل ممنوعه هست رفتن و در راه دوباره کرمشون گرفت و شروع کردن به اذیت کردن حیوانات که یهو یه تک شاخ دیدن و تصمیم گرفتن شکارش کنند .
دنبال این تک شاخ راه افتادن و بالاخره بهش رسیدن و شروع کردن به زدن مخ این تک شاخ بدبخت تا بدزدنش .
- چه سری ، چه دمی ، عجب یالی !! این همه را به قدرت خدا نموده خلقت ؟
تک شاخهای ابتدایی که در حد سیکل هم سواد نداشتن خام شدن و این تک شاخ بد بخت برای نوازش شدن پیش اون دو رفت و گفته میشه که مارچلو چاقوی اول رو به شکم تک شاخ زد اما روايت دیگری میگه فابريتسیو و مارچلو هر دو ، دسته چاقو رو گرفتن تا اسمشون در کتاب گیتز ( کتاب ثبت رکوردهای جادوگری) ثبت بشه .



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۵:۱۳ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
+نام اولین گرگینه چه بود و چگونه متولد شد؟

در زمان های قدیم یه دختری بود به نام دختر جنگل . این دختر مادر پدرشو گم کرده بود و توی جنگل بود اما یکی از گرگ های نیکو کار این دختر رو پیدا کرد و تصمیم گرفت که اونو بزرگ کنه .

بعد این دختره پیش گرگا بزرگ شد و اسمشو گذاشتن الیزابت . بعد غیر از اون ، خود گرگ هم یه بچه دیگه داشت به اسم جکسون . بعد این جکسون خیلی الیزابت رو دوست داشت و میخواست باهاش ازدواج کنه . اما الیزابت همیشه میگفت تو گرگی من انسانم . آخر سر خلاصه این جکسون با یه معجون عشق قوی مخ الیزابت رو زد و الیزابت عاشق جکسون شد .

خلاصه این دو زوج جوان در جنگل با هم ازدواج کردند و بچشونم به دنیا اومد . اما در اینجا درست معلوم نیست . بعضی ها میگویند چون که این بچه در هنگام کامل شدن ماه به دنیا اومد گرگینه شد . بعضی ها میگویند جکسون معجون عشق رو اشتباه درست کرده بود و بعضی ها میگویند در دی ان ای بچه یک تغییر مرموزی به وجود آمده بود . خلاصه اینکه این موجود هولناک به وجود اومد و مادر پدرش نامش را فوریگیرو گذاشتند !!
خلاصه فوریگیرو در ظاهر شبیه یک انسان بود و این مایه ناراحتی جکسون میبود . تا اینکه شبی ماه کامل شد و فوریگیرو تبدیل به یک گرگینه شد .

همون لحظه الیزابت فهمید اشکال وحشتناکی پیش اومده . اما چون پدر فوریگیرو گرگ بود این موضوع رو مایه سربلندیش میدونست . خلاصه گذشت و این فوریگیرو برگ شد تا اینکه شش هفت سال گذشت و شبی دوباره ماه کامل شد ولی این بار فوریگیرو بعد از تغییر شکل مادرش الیزابت رو گاز گرفت سپس برای همیشه آنها رو ترک کرد . از آن پس افسانه گرگینه به وجود آمد .


+یه نمایشنامه بنویسین و ماجرای عشق بین ماه شب چهارده و هاداواگیوس رو شرح بدین

هاداواگیوس بر قله اورست ایستاده بود و داشت با علاقه به ماه نگاه میکرد .
ماه : اوا ... اوا .... چرا اینجوری به من نگاه میکنی ؟ مگه تا به حال منو ندیدی ؟
هاداواگیوس که همینجور خیره به ماه چشم دوخته بود ناگهان با حالت ارزشی دستاشو از هم باز کرد و گفت :
- فقط تو رو میخوام تو رو میخوام . اونا رو نمیخوام !!!!
ماه : اونا کین ؟ ای بی ناموس ! مگه خودت ناموس نداری به من خیره شدی ؟
اما هاداواگیوس که گویی فقط کلمه " اونا " رو شنیده بود گفت :
- اونا ماه های شبهای دیگن ولی تو ماهه شب چهاردهی
ماه شب چهار ده : هی هی هی !
هاداواگیوس : زن من میشی ؟
ماه : اااااام .....
و روشو کرد اونور . هاداواگیوس که نا امید شده بود با عجله افزود :
- من تو رو خوشبختت میکنم . برات یه خونه میخرم . با زاخی آشنات میکنم . دیگه نمیزارم گیلدی یواشکی تو رو نگاه کنه . تو مال خودمی ( چه توهمی )
ماه یواشکی به هاواداگیوس نگاه کرد
هاواداگیوس
ماه یه چشمک زد و خواست جواب بده که ناگهان ابری جلوی ماه رو گرفت .
هاواداگیوس : ای بی ناموس ، از جلوی ناموسم برو کنار !!
ابر
هاواداگیوس : یا میری کنار یا ....
صدای ماه از پشت ابر به گوش رسید .
- هاواداگیوس بیا کمکم کن ! هییییییییییییییییییییی ( صدای جیغ )
هاواداگیوس دستاشو باز کرد و به سمت ابر حمله ور شد و با یک جهش بر روش پرید . اما از میان ابرها رد شد و با مخ از بالای کوه اورست سقوط کرد و اینگونه به هزار قسمت مساوی تقسیم شد و افسانه عشق هاواداگیوس از بین رفت !!!


+اولین جادوگری که یه تک شاخ را کشت چه نام داشت و چگونه این کارو کرد؟

اسمش مارکوپولو بودش . کشتیش غرق میشه و اون خودشو شنا کنان به یک جزیره میرسونه . خلاصه مارکو خیلی وقت بود که چیزی نخورده بود یک عالمم شنا کرده بود به همین دلیل چوبدستیش رو میکشه و تصمیم میگیره اولین موجود خوردنی رو که پیدا کرد بخوره .

او همینجور که داشت جستجو میکرد به یک اسب شاخ دار رسید . اسب بلافاصله پا به فرار گذاشت اما مارکوی گرسنه زرنگ تر از این حرفا بود . او با یک حرکت دیدنی طلسم پا قفل کنی رو به سمت اسب تک شاخ فرستاد و اسب بیچاره نقش زمین شد . سپس بر روی اسب شیرجه زد و شروع به خوردن آن کرد !!

(( پروفسور ببخشید نتونستم با رنگ و اینا پستمو تزیین کنم . تقصیر عله هست ))




Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
هوووووووم!مگه خودت خوار مادر نیستی داستانای جد و آباد منو می نویسی؟!
-------------------------------------------

1-
نام اولین گرگینه چی بود؟بزار بگم...نوک زبونمه ها...آهان یادم اومد.اولین گرگینه یه ژاپنی بود به اسم گرگون اینمیسو(Gorgon Inemisu)
این شخص از بدو تولدش به گرگا خیلی علاقه داشت.از بچگی می رفت به جنگل و از دور گرگها و نوع زندگیشونو تماشا می کرد.
همیشه آرزو داشت یه روز گرگ بشه و بتونه مثل اونا زندگی کنه.
توی زمانای قدیم تو ژاپن رسم بود که اگه یه آرزوی بزرگ دارید اونو با ماه در میون بزارید.
یه روز گورگون به بالای یه تپه رفت و زانو زد و گفت:
_ای ماه.می دونم که امکان پذیر نیست.ولی من می خوام یه گرگ باشم!کمکم کن!
ماه:گورگون.نمی توانم تو را گرگ کنم.ولی می توانم هنگامی که کامل هستم تو را شبیه به گرگ کنم!فقط یک شب در هر ماه!(ماه چقدر ادبی صحبت می کنه!)
گورگون:قبوله.قبوله!
ناگهان نوری تابید و گورگون تبدیل به یک گرگ شد.
به دلیل این اتفاق اسم گرگینه رو از اول اسم و فامیل گورگون اینمیسو گرفتن.یعنی گرگ+اینه=گرگینه!

2-
هوووووووم...من رفتم داستان اوریجینال رو از دفتر خود هاداواگیوس در آوردم!

این داستان از زبان خودش نقل می شه:

ای ماه...ای جیگرم...ای خوشگلم...دوست دارم!
چه کنم که به تو برسم؟باید عشقمو با خودت در میون بزارم!
پیش ماه رفتم...بهش گفتم دوستت دارم...گفت من دوستت ندارم...گفتم چرا؟...گفت سفید نیستی.
گشتمو و گشتمو قصه ماهو از همه مردم شنیدم...دوری راهو...شب سیاهو...تا خونه به دوش کشیدم!...رفتم و رفتم و رسیدم به یه حوض...تو اون حوضه همه رنگ بود...سفید...بنفش...قرمز یواش!!...و و و و ....
پریدم تو رنگ سفید...سفید خالص شدم!...چقده من خوشگلم!
رفتم پیش ماه...گفتم ای ماه...دوستت دارم...گفت منم تو رو دوست دارم...من گفتم ای ماه چرا بدنت خال خالیه؟...گفت ماه شب چهارده این شکلیه دیگه...یه کرم ببک دادم بهش زد به تنش!...گفت حالا ماه شدم!!!!!!!!!!!

3-
هووووووووم...اولین کسی که یه تک شاخو کشت فکر کنم اسمش یه چیزی تو ما یه های کالین نمی دونم چی چی بود...
آهان اسمش کالین کسترز(Casters) بود.این فرد شکارچی اسب بود.یعنی توی جنگلها می رفت و به پای اسبها تیر می زد و اونا رو اسیر می کرد و می فروخت.
یه روز که کالین داشت تو جنگل قدم می زد یه اسب سیفید میفید رو دید که خیلی جیگر بود!
کلین با خودش:حتما پاش کلی پول می دن!بزار بگیرمش!
کالین هدف گرفت و تیری زد...تیر خطا رفت و به جای اینکه به پای تک شاخ بخوره به بدنش خورد.
تک شاخ روی زمین افتاد و خون نقره ایش جاری شد.
کالین سریع بالای جسد تک شاخ رفت و وقتی فهمید یه تک شاخ رو کشته بیهوش شد.آخه اون زمانا می گفتن هر کی یه تک شاخو بکشه بعد یه روز می میره.
ولی اونموقع می دونستن که هر کی خون تک شاخو بخوره مدت بیشتری زنده می مونه.پس کالین وقتی به هوش اومد مقداری از خون تک شاخو خورد.بعد 5 دقیقه افتاد و مرد!
چون تک شاخه آنفولانزای تک شاخی داشته!




Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵

آرامیس بارادا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از مخوفستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
+نام اولین گرگینه چه بود و چگونه متولد شد؟

در یک شب زیبای پاییزی که نور ماه شب چهارده همه جا را روشن کرده بود، ویل استافورد کودک نفس نفس زنان وارد جنگل شد. عرق سردی تمام بدنش را پوسانده بود و قلبش دیوانه وار می تپیید.
او برگشت و به راهی که از آن آمده بود خیره شد. هر آن احتمال داشت آن ها از راه برسند. همان هایی که پدر و مادرش را برده بودند و می خواستند او را هم ببرند. ویل با ترس پشتش را به جاده کرد و به تاریکی مقابلش که تا حدی با نور مهتاب روشن شده بود خیره نگاه کرد. همیشه داستان های زیادی درباره آن جنگل شنیده بود. البته او حتی نصف آن ها را هم باور نمی کرد، اما در آن شب جنگل با هیبت تیره و بلند درختان به آن داستان ها نزدیک به نظر می رسید.
ویل راه افتاد تا در جنگل جایی برای خود پیدا کند. او کوشید به صدای خش خش برگ های زیر پایش متمرکز شود و به موجوداتی که احتمالا در جنگل بودند فکر نکند.
ناگهان صدای عجیبی سکوت جنگل را به هم زد. ویل ایستاد و با چشمان گشاد شده اطراف را نگاه کرد. چیزی در تاریکی به سمت او می آمد...
دیگر نفهمید چه می کند. فقط شروع به دویدن کرد و آن موجود –گرگ خون آشام- هم به دنبالش می دوید. از ترس نفسش به شماره افتاده بود. آن موجود ان قدر به او نزدیک بود که صدای نفس هایش را می شنید. گرگ از او خیلی سریع تر بود. دوید و با یک جهش روی ویل پرید و زندگی بشر را برای همیشه تغییر داد. او را گاز گرفت و اولین گرگینه را به وجود آورد.

+یه نمایشنامه بنویسین و ماجرای عشق بین ماه شب چهارده و هاداواگیوس رو شرح بدین.

هاداواگیوس دیگر امیدی برای زندگش نداشت. احساس کرد دیگر وقتش رسیده که بمیرد. در حالی که می گریست به سمت باغ زیبای قصرشان رفت و با عبور از راه های پر پیچ و خمی به جای مورد علاقه خود رسید و روی سکویی نشست. به آسمان نگاه کرد تا با آن هم وداع کند. زندگی بی او غیرممکن بود.
به محض این که نگاهش را به سمت آسمان برگرداند، چشمش به صورت زیبا و نقره ای ماه شب چهارده افتاد. ناگهان تمام زیبایی های دنیا در نظر او رنگ باخت و او با تمام وجود عشق را احساس کرد. زیر لب زمزمه کرد: «تا تو هستی، مگر می توان به کس دیگری هم اندیشید؟»
ماه هم او را دید و حس کرد که او زیباترین زمینی هاست. به او خیره شد و سعی کرد خود را که چنان از خود بیخود شده بود، زیباتر جلوه دهد. روح انسانی اش خواستار رفتن به زمین بود.
هاداواگیوس دستانش را دراز کرد، گویی می خواست ماه را در آغوش بگیرد، و گفت: «این عشقی حقیقی است!»
ماه با نرم ترین صدای ممکن گفت: «به راستی که چنین است!»
آن دو آن قدر به هم نگاه کردند که سپیده سر زد و ماه غروب کرد. هاداواگیوس که درگیر عشقی بسی عظیم شده بود، از آن جا رفت. او از آن به بعد ماهی یک بار به آن جا می رفت و با عشقش حرف می زد. تا این که روزی رسید که بسیار مریض شد. نزد ماه شب چهارده رفت و گفت: «من به زودی خواهم مرد و در آسمان ها به تو خواهم پیوست!» ماه لبخند تلخی زد و عشقش را تماشا کرد که در مقابل چشمانش پر پر شد. اما همان طور که هاداواگیوس وعده داده بود، در آسمان ها به یکدیگر رسیدند.

+اولین جادوگری که یه تک شاخ را کشت چه نام داشت و چگونه این کارو کرد؟

کشتن تک شاخ در زمره سخت ترین کارها و از جمله نا جوانمردانه ترینشان است. کسی که به خود اجازه می دهد که یک تک شاخ را بکشد، حتما از قلبی عاری از احساسات و سر شار از پلیدی برخوردار است.
اولین کسی که یک تک شاخ را کشت، "ریکاردو بارونس" بود. وی یکی از جادوگران سیاه دوران میانی بود و برای بدست آوردن عمر بیش تر دست به این جنایت هولناک زد. در آن زمان خواص جادویی خون، شاخ و موی تک شاخ به تازگی کشف شده بود و ریکاردو هم با خودخواهی همه آن ها را برای خود خواست.
وی برای گرفتن این تک شاخ در شبی که ماه کامل بود دام پیچیده ای را با جادوی سیاه طراحی کرد. پس از آن که تک شاخ در آن دام افتاد، ریکاردو سراغ او رفت و با مشنگی ترین روش ممکن سرش را برید.
او خون آن را ذخیره کرد و در فواصل معینی آن را خورد تا جاودانه شود. مو و شاخ آن را هم به قیمت بسیار گزافی فروخت.
هر چند کشتن آن تک شاخ نه تنها برای او خوشبختی نیاورد، بلکه بسیا هم بدشگون بود و او را بسیار بدبخت کرد.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۹:۰۸ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵

آناکین  استبنز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۲۳ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
از زیر سایه ی ارباب لرد ولدومرت کبیر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 329
آفلاین
1. نام اولین گرگینه چه بود و چگونه متولد شد؟!

نام اولین گرگینه ((گرگوس اولوس ارزشیوس دوم )) بید
این بابا مثل همه یملت مثل آدم متولد شد
بعدش یه روز داشت تو کوچشون قدم میزد یه جادوگر معلوم الحال که یه نمه هم قاطی داشت و موفق شده بود روش ساخت گرگینه رو(( کبش)) کنه
یه معجون که گرگهنه درست میکرد ( و بعدا دستورش نابود شد) رو به خورده بچه داد و بچه ه شد گرگینه


2. نمایشنامه ای بنویسین و ماجرای عشق بین ماه شب چهارده و هاداواگیوس رو شرح بدین!!!

یه روز
ببخشید یه شب
این یارو اسم سخته داشت میرفت گردش
یهو دید یکی از اون بالا چشمک میزنه . فکر کرد ستاره یپوپیتره محل نگذاشت
باز طرف چشم زد باز این اسم سخته نیگا نکرد

بار آخر دیگه قاطی کرد خواست فحش بده به پوپیتر دید که این یاره خلی از پوپیتر گنده تره
خیلی هم خوشگل تره
بعدش با همون نیگا عاشق شد
اون ماه گنده هم از اول عاشقش شده بوده حتما که چشمک میزده دیگه

3. اولین جادوگری که یه تک شاخ رو کشت چه نام داشت و چگونه این کار رو کرد؟!

اولین تک شاخ توسط یه ساحره کشته شد (چرا اسم جادوگر ها رو خراب میکنید آخه)
یه ساحره به اسم یاس منگولا داشت تو جنگل قدم میزد
یه اسب خوشگل دید خواست سوارش بشه
(اون قدیم ها هنوز ملت فرق اسب رو با تکشاخ نمیدونستن)
رفت دید که اسبه شاخ داره
ترسید
اول خواست با یه جادو شاخ اسب رو ببره ولی چون خیلی دست و پا چلوفتی بید به جای شاخ گردن حیون رو برید




Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
1. نام اولین گرگینه چه بود و چگونه متولد شد؟!اولین گرگینه اتولوستا گری بک بود.جد همین فنیر.این ماه کال شده بود.که ناگهان صدای گریه بچه ای به هوا رفت.پدر و مادر از ترس سکته کردند.چون بچه یک بچه عادی نبود.مو های بلند با دندان های زیاد بلندی رو دارا بود.پدر و مادر خود را خورد و به بیرون رفت.اینطوری شد که به وجو امد.
2. نمایشنامه ای بنویسین و ماجرای عشق بین ماه شب چهارده و هاداواگیوس رو شرح بدین!!!
هاداگیوس که جغدی ساکت بود.شبی از شب ها به فکر ازدواج افتاد به اسمان پرواز کرد تا مگر کسی را پیدا کند.همانطور به اسمان میرفت همانطور میرفت.با خود میگفت من همسری به زیبایی ماه چهاردهم میخواهم.و به جستجو ادامه داد.ولی چیزی پیدا نکرد.
شب دوم باز به اسمان رفت و همان جمله را تکرار کرد و به دنبال همسری با اون خصوصیات گشت.باز هم به نتیجه نرسید.بازگشت.
شب سوم باز به اسمان رفت همان جمله رو تکرار کرد.اما اینبار اتفاق عجیبی افتاد.یک در روبرویش باز شد و شخصی جلوی در ظاهر شد.
شخص:هاداگیوس دنبال چه میگردی!؟
هاداگیوس:شم شم شماا اسم من را از مجا میدانید؟
شخص:من فرشته جغد ها هستم
هاداگیوس:با من چی کار داری؟
شخص:میخوام یکی از ارزوهایت رو بر اورده کنم.
هاداگیوس:باشه من دوست دارم با ماه شب چهاردهم دوست بشم.
شخص:ای هاداگیوس برای این کار باید خود تو تبدیل به ماه بشی.
و چنین شد که هاداگیوس تبدیل به ماه شده و با ماه شب چهاردهم دوست شد.
3. اولین جادوگری که یه تک شاخ رو کشت چه نام داشت و چگونه این کار رو کرد؟!
شخصی نبود جز ولدرمورت کبیر.
این شخص که شدیدا به اون تک شاخ احتیاج داشت با زیرکی و کلک فراوان توانست یک تک شاخ رو به دام اندازد و بکشد تا از خونش استفاده کند به این ترتیب که طعمه ای برایش گذاشت ان طعمه کسی نبود جز شخصی که نیاز به کمک داشت.و تک شاخ ها هم که قلبی مهربان دارند به کمک او رفت ولی بعد فهمید که طعمه ای بیش نبوده.


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۱۵:۰۱:۵۳

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: كلاس نجوم و اختر فيزيك
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۵

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۰۱ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
از اون بالا دختر میایَ !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 106
آفلاین
1 - نام اولین گرگینه چه بود و چگونه متولد شد؟!

اولین گرگینه ای که متولد شد ، در سال 1699 بود که " دیوید گیلمور" نام داشت (!) . این شخص که از پیوند بین یک زن و یک مرد ( چه مشکوک ) به دنیا آمده بود ، که هر دو نفر نیز گرگینه بودند ، به گرگینه تبدیل شد . او در اوایل ماه جولای متولد شد و همه ی خانواده به فکر این بودند که راهی پیدا کنند تا او گرگینه نشود . ولی تاثیری نداشت . البته باید متذکر شویم که او در شب متولد شد و در هنگام تولد به شکل گرگ تغییر پیدا کرده بود و این باعث رنج و درد مادر در آن هنگام شد ! از چگونگی تولد او ، به علت داشتن مسائل بی ناموسی ، حرفی نمی زنیم !

2 - نمایشنامه ای بنویسین و ماجرای عشق بین ماه شب چهارده و هاداواگیوس رو شرح بدین!!!

در روزگاران گذشته ، وقتی که شماها این جا نبودین (!!) یک جغدی بود به اسم هاداواگیوس که کمی رنگ بدنش به سیاهی می زد . هیچ جغد ساحره ای اون رو تحویل نمی گرفت . چرا ؟ ... چون اون سیفید نبود .
یک شب به آسمون نگاه می کرد و به این فکر می کرد که من از کجا اومدم ؟ ( سوالات بنیادی !! ) من به کجا میرم ؟ چه کسی من رو به وجود آورد !!
خلاصه ، یک فکری افتاد تو سرش ! پیش خودش گفت ، اگر من اون بالا ها بودم ، می تونستم همه رو ببینم و بفهمم که شاید کسی من رو دوست داشته باشه .
در بین درخت بالای سر او ، جغدی مونث نشسته بود و چون از قبل او را دوست داشت ، گفت :
- آره عزیزم ! یکی این بالا تو رو دوست داره !
هاداواگیوس که نفهمیده بود چه کسی با اون حرف زده ، رو به ماه کرد و گفت :
- کی بود ؟ ماه مهربون تو بودی ؟
جغد مونث که هاداواگویسه نام داشت و نمی خواست اون بفهمه که دوستش داره ، گفت :
- آره ! من ماه مهربونم ! من همیشه تو رو دوست داشتم ! من دوست دارم همیشه پیش من باشی ....
هاداواگیوس که ذوق مرگ شده بود ، گفت :
- باشه ، می دونی هیچ کس تا حالا من رو دوست نداشته ، تو اولین نفری هستی که میبینم من رو دوست داری ! یکی مثل من این طوری ، یکی مثل پسر همسایه مون ، زاخی ، همیشه داره خاله بازی می کنه !!! من خیلی دوست دارم .. بوووووووووق !
روزها به همین منوال می گذشت و هر شب ، این دو جغد با هم حرف می زدند بدون این که هاداواگیوس بدونه با کی داره حرف می زنه . یک شب هاداواگیوسه حالش بد بود و نتونست بره بالای درخت . هاداواگیوس زیر درخت همه ش صدا می کرد : ماه مهربون ؟ کجایی ، چرا جواب من رو نمیدی ؟
ماه پشت ابر ها پنهان شده بود و جغد عاشق ما نمی تونست اون رو ببینه .
کلافه شده بود . نمی توانست صبر کند . باید به سراغ عشقش می رفت و او را پیدا می کرد و حرف دلش را به او می زد .
پرواز کنان به سمت آسمان رفت و ساعت ها بدون خستگی پیش می رفت . گویی خستگی برای او معنا نداشت . به راهش ادامه می داد . چند ساعت پرواز کرد .... بالاخره خسته شده بود . زیر پایش رو نگاه کرد . خیلی راه آمده بود ، نمی توانست برگردد .
به راهش ادامه داد ولی با هر پری که میزد ، حس می کرد بیشتر سرش گیج می رود . کم کم چشمهایش بسته شد و حس شیرین سقوط را تجربه کرد ....
گویی مدت زیادی در خواب بود . وقتی چشم باز کرد ، چند جغد را دید که با علاقه به او چشم دوخته بودند . اندکی بعد که فهمید کجاست ، خواست پرواز کند و به سراغ ماه برود ولی خودش را محبوس در قفس دید.
قفس درجلوی شیشه ای بود . به آن طرف قفس رفت و خودش را در شیشه نگاه کرد ... عجیب بود ، چرا این قدر سفید شده بود ؟
با عجله از یکی از جغد ها پرسید چرا من اینجام ؟ چرا من سفید شدم ؟
حغد جواب داد : این جا خونه ی جدیده توئه ، تو افتادی تو حوض نقاشی و اون آقایی که اون جاست تو رو بیرون آورده . ما می تونیم مدت ها با هم بمونیم . اسم من هاداواگیوسه .....


3 - اولین جادوگری که یه تک شاخ رو کشت چه نام داشت و چگونه این کار رو کرد؟!

چون تک شاخ حیوان نجیبی است و کشتن او فقط از دست یک جادوگر سیاه و کثیف بر می آید ، در تاریخ آمده که اولین تک شاخ را آقای " جی . دی . سَلینجر " کشته است . افسانه ها در مورد این جادوگر سیاه این طور نقل شده است که او عاشق زنی شده که بر خلاف عادت سیاهان ، کاری غیر عادی بوده و مجازات های زیادی به همراه داشته است .
به مدت ها به مطالعه می پردازد تا راهی برای خلاص شدن از این عشق پیدا کند و در جایی می خواند که باید یک تک شاخ را بکشد و خونش را با مقداری از خون خود مخلوط کند و با مقداری فلفل مخلوط نماید و روی یک وسیله از شخصی که عاشقش شده است ، بپاشد و به مدت شش ماه از شهر و خانه ی خود دور باشد . او تک شاخ را کشت و خونش را با مقداری از خون تک شاخ مخلوط کرد . ولی دیگر نتوانست ادامه دهد و این همه بی چارگی را با خودکشی خود پایان داد .








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.