آمینقل قول:
افسوس از بازی های روزگار سرورم.
می بینین سرنوشت ما و شما رو به کجا رسونده؟!
بررسی
پست شماره 362 اتاق تسترال ها، آمی پاین:
سوژه نسبتا سختی رو انتخاب کردین. چون داستان به جایی رسیده که باید یه قدمی برداشته بشه. برداشتن این قدم معمولا کار سختیه...خیلیا ترجیح می دن همچین مسئولیتی رو قبول نکنن. ولی کسی که قبول می کنه، واقعا کار مفیدی انجام داده.
نقل قول:
بلاتریکس باز میانجیگری کرد و آرام بدو گفت: هکتوره! ماده نیست، نگران نباش. حالا هم برو جدول خاموشی رو چک کن. باید تسترال و تستراکتور رو به بهترین قرار زندگیشون ببریم!
این پایان پست قبلیه. و این شروع پست شما:نقل قول:
خانه ی ریدل ها آرام بود. خانه ی ریدل ها صلح آمیز (؟) بود.
شروع پست می تونه دقیقا در ادامه پست قبل باشه یا پرش زمانی یا مکانی داشته باشه.
ولی باید به این که کجا، چه کاری بهتره، توجه کنیم.
مثلا در پایان پست قبل سوالی پرسیده شده باشه، یا عده ای اقدام به انجام کاری کنن، یا ایده ای داده بشه، معمولا بهتره از همونجا ادامه بدیم.
لازم نیست کل پستمون به همون شکل پیش بره. کافیه ارتباط رو حفظ کنیم.
اینجا اینا داشتن دو تا تسترال رو می بردن که شام بخورن. به نظر من ارتباط نباید قطع می شد. حداقل یکی دو خط در مورد اینا نوشته می شد و بعد می تونستین برین سراغ خانه ریدل ها.
الان این شروع شما خیلی بده؟ خیلی نامفهومه؟
اصلا!
ولی اونجوری بهتر می شد.
نقل قول:
خانه ی ریدل ها آرام بود. خانه ی ریدل ها صلح آمیز (؟) بود. خانه ی ریدل ها خالی از خروار مرگخوارهایی که جیغ بکشند، در سر خودشان بزنند، به این سو و آن سو بدوند و در انتها دوربین با لانگ شاتی لرد را در گوشه ی کادر نشان بدهد که اعصاب ندارد و کروشیو به اطراف می پراکند،
شاید دیده باشین که گاهی تو نقد ها یا تایید/رد درخواست عضویت تو جبهه ها به "سیاه نویسی" و "سفید نویسی" اشاره می شه.
مواردی وجود داره که اگه از طرف یه سیاه(مرگخوار) نوشته بشه، قابل قبول نیست. مثلا تمسخر مستقیم لرد سیاه.
یه چیزایی هم وجود داره که از طرف یه سفید نباید نوشته بشه. مثلا سادگی بیش از حد دامبلدور در سوژه هاو اشاره مستقیم بهش.
هر دوی اینا رو بطور غیر مستقیم می شه نوشت.
یه چیزایی هم هست که سیاه و سفید نداره. کلا از طرف هر کسی که نوشته بشه قابل قبول نیست. این صحنه ای که شما از خانه ریدل ها و مرگخوارا ترسیم کردین جزو این دسته اس. غیر منطقیه. اینو اگه یه سفید بنویسه هم همین حالت رو داره. این صحنه زیادی شلوغ و کاریکاتور وار نوشته شده. این جا رو می شد به صورت موردی و اشاره به یکی دو مرگخوار نوشت. با توجه به شخصیتشون. مثلا بنویسین فلانی نبود که فلان کار رو انجام بده...مثلا این جا این کار رو خوب انجام دادین:
نقل قول:
صداهای ریزی در اتاق می پیچید، ولی کسی داخل اتاق به چشم نمی خورد. جز چند میز و صندلی، لوازم آرایش، تعدادی پاتیل، تعدادی نقاب، تعدادی هدست برای روز مبادا، تعدادی دم (بریده شده، متعلق به دشمنان لرد) و تعدادی سر (قاقالی لی های نجینی) و یک بطری با چوب پنبه ای تکان خورنده بر سرش، هیچ چیز در اتاق...
شما به عنوان نویسنده وارد توضیحات شدین. مثلا جایی که گفتین:
نقل قول:
بابا مرگخوارها هیچکدوم خونه نیستن! تو دیگه...
این کار معمولا خوب نیست. شما باید کمی از صحنه فاصله بگیرین و از دور صحنه رو توصیف کنین!
ولی استثنا هم داره. گاهی اشکالی نداره نویسنده وارد داستان بشه. الان اینجا کار شما بد نبود. ولی مواظب باشین. همیشه این کار، خوب نیست.
نوشتن با(از طرف) اسمایلی ها ایده جالبی بود.
نقل قول:
آنها دقیق تر به بطری و چوب پنبه نگریستند و در همین حال، دوربین روی دور تند به عقب بازگشت تا به بینندگان یادآوری کند که...
تا جایی که ممکنه از کلمات دوربین، بیننده، نویسنده، خواننده، صدابردار و امثالشون استفاده نکنین...مگه این که تاپیک یا سبک پست ایجاب کنه. این کلمات حس و حال تخیلی و جادویی پست رو از بین می برن.
لینک دادن وسط پست، یه جور ریسکه. چه لینک عکس باشه، چه پست و چه هر چیزی.
می شه لینک داد...ولی در این مورد کمی سختگیر باشین.
لینک یعنی خواننده رو مجبور کنیم، برای چند ثانیه پست رو ول کنه و بره دنبال لینک. لینکی که می دیم باید ارزش این به هم زدن تمرکز رو داشته باشه.
خواننده ها رو بی حوصله در نظر بگیرین...کمتر کسی حاضر می شه موقع خوندن یه پست، وقتی لینکی داده می شه بره و یه پست دیگه رو بخونه. مخصوصا وقتی بعدش توضیح دادین که جریان چیه:
نقل قول:
هكتور توسط لرد سياه تبديل به چوب پنبه شد و بر سر بطرى آب فرو رفت، تا با هر بار استفاده مرگخواران از بطرى، زجر بكشد و له شود!
همین کافی بود. لینک لازم نبود.
توجهتون به شخصیت ها، ویژگی هاشون و سوژه هایی که در پست های قبل نوشته شده خیلی خوبه.
نقل قول:
اسمایلی ها چند لحظه در سکوت به هکتور چوب پنبه ای که داشت خودش را به زور بالا می کشید و انواع آواهای متشکل از ق و ج نظیر قیج، قوج، قاج، قج و غیره را می ساخت نگریستند و بیشتر فکر کردند.
اگر هکتور چوب پنبه ای اینجا بود، پس کسی که تسترال شده بود (باز هم، واقعاً. به معنی دقیق کلمه. به پست های قبل مراجعه کند) چه کسی بود؟!
قضیه کمی پیچیده شده.
شما معمایی مطرح کردین که حلش سخته. چون هکتور جزء اصلی سوژه اس(اون طرف). این که اینجا چوب پنبه شده باشه زیاد مهم نیست. اونقدر مهم نیست که سوژه اون طرف رو فدا کنیم.
از سوژه ها نترسین. بنویسین تا تجربه کسب کنین. سوژه خراب نمی شه.
الان اینجا به نظر من وضعیت پیچیده ای ایجاد شده. ولی حل کردنش واقعا آسونه. تو دنیای جادویی و فضای ایفای نقش، خیلی راحت می شه گره های سوژه ها رو باز کرد. برای همین با خیال راحت ایده هاتون رو پیاده کنین و همینجوری یاد بگیرین که کدوم سوژه بهتره...کدوم مسیر مناسب تره.
خیلی وقتا تو سوژه ها مجبور می شیم انتخاب کنیم! مثلا در مورد همون لینک دادن...یا وقتی که اشتباهی تو سوژه می بینیم...
اینجا فقط یه سوال رو باید از خودمون بپرسیم...ارزشش رو داره؟
اوایل ممکنه اشتباه تشخیص بدیم...ولی با کمی کسب تجربه می تونیم یاد بگیریم که انتخاب درست کدومه.
ایراد اصلی پست شما تمرکز غیر ضروری روی اشتباهی که داخل سوژه پیدا کرده بودین بود. سوژه اون طرف مهم تر و جالب تره. در نتیجه این اشکال اهمیتش رو از دست می ده.
در مورد شخصیت ها به اندازه کافی اطلاعات دارین.
اون صداهای نامفهوم تقریبا تا آخر پست، خسته کننده و بی معنی به نظر می رسیدن...ولی وقتی منبعشون مشخص شد، خیلی راحت می تونستن خواننده رو غافلگیر کنن. این ویژگی خیلی خوبیه که بتونیم خواننده رو غافلگیر کنیم.
طنزتون خوب بود. با توجه به این که هیچ شخصیتی در اختیار نداشتین، واقعا خوب بود.
یه پایان متفاوت و شجاعانه، می تونست این پست رو خیلی بهتر کنه. به این شکل که آخرش، داستان رو به مسیر قبلی بر می گردوندین. به جای طرح کردن معما، خودتون تکلیف چوب پنبه رو مشخص می کردین. حتی یه دلیل مسخره و غیر منطقی هم کاملا قابل قبول بود. چون سوژه طنزه. مثلا یه تیکه از روح هکتور تو چوب پنبه جا مونده! اینو نفر بعد هم می تونه بنویسه...ولی بهتر بود خودتون حلش می کردین.
یا این که چوب پنبه بیاد بیرون و بگه اشتباه می کنین. من اصلا هکتور نیستم و یه چوب پنبه معمولیم که می خوام مرگخوار بشم.و داستان دوباره برگرده به قسمت تسترال ها.
سبکتون جالب بود. تازه وارد معمولا جرات نمی کنه متفاوت بنویسه. خیلی با احتیاط و همرنگ جماعت می نویسه. تا جایی که اعتماد به نفسش رو پیدا کنه که ایده های خودش رو اجرا کنه و با بقیه فرق داشته باشه. سبک شما متفاوت بود. این شجاعانه اس. جلوی این شجاعت رو نگیرین. این از هر سوژه و داستانی مهم تره.
تموم شد!