گالیون - ماهی مرکب - حسرت - علامت شوم - کتاب - جارو - اژدها - قطار هاگوارتز - شنل نامرئی
پسر 11 ساله از وقتی نامه هاگوارتز را گرفته بود سر از پا نمیشناخت و منتظر روزی بود که سوار بر
قطار هاگوارتز به آنجا برود.
آن روز در حالی که
کتاب هایش را گرفته بود در کوچه دیاگون قدم می زدم.در طرفی چند بچه را دید که با
حسرت به شیشه های مغازه
جارو فروشی نگاه می کردند.
در طرف دیگر مغزه فروش حیوانات که روی شیشه آن عباراتی چون : تیغالو ،
ماهی مرکب ، کاکلی ،
اژدها و ....
به قدم زدن ادامه داد.ناگهان توجهش به سمتی جلب شد. مردی بالای سکو بود و مردم دورش جمع شده بودند و فریاد می زد : 1000
گالیون...! دیگه نبود؟؟
جلو رفت و از یکی از جادوگر ها که آن نزدیک ایستاده بود پرسید :
اینجا چه خبره؟
جادوگر گفت : اون مرد ادعا می کنه یه
شنل نامرئی واسه فروش داره و اون جماعت هم می خوان اونو بخرن. آخه میدونی ، چند وقته اونقدر
علامت شوم زیاد شده که همه می خوان یه جوری خودشون رو مخفی کنن.
الیواندر عزیز شما قبلا در ایفای نقش بودید. نیازی به تایید نیست. اما تایید شد
برید به معرفی شخصیت.
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۹ ۱۸:۱۵:۱۴