هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷

گریفیندور

آستریکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۹ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۶:۱۰:۲۰ سه شنبه ۷ فروردین ۱۴۰۳
از شبانگاه توی سایه ها.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گریفیندور
پیام: 275
آفلاین
سلام .
خسته نباشین.
درخواست
نقد
داشتیم.


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
سلام سینوس!

خوبیم سینوس!

می شه سینوس!


بررسی پست شماره 131 زمان برگردان مرگخواران، سینوس جیگر:


نقل قول:
لرد نگاه دیگری به اطرافش انداخت. اینطوری دیگر اصلا نمیتوانست. البته کاملا میتوانست، ولی نمیخواست که بتواند، و در عین حال هم نمیخواست که ارباب ناتوانی شود. او ارباب توانایی بود.
شروعت برای این موقعیت خیلی خوب بود.
موقعیت مسخره اس...بی منطقه...شروع شما هم همینطور. ولی نکته ای که باید بهش توجه کنیم اینه که نویسنده نباید متوجه این بی منطق بودن به نظر برسه. باید کاملا حق به جانب و مطمئن بنویسه. ظاهر نوشته تون می تونه این اطمینان رو به خواننده نشون بده:
لرد نگاه دیگری به اطرافش انداخت...
اینطوری دیگر اصلا نمیتوانست! البته کاملا میتوانست، ولی نمیخواست که بتواند، و در عین حال هم نمیخواست که ارباب ناتوانی شود.
او ارباب توانایی بود!


این جمله آخری که جدا کردم، نتیجه گیریه. مسخره و خنده داره ولی وقتی نویسنده با این جدیت جداش می کنه و بهش احترام می ذاره، میزان مسخرگیش بیشتر می شه. همین جالبش می کنه.


نقل قول:
بنابراین، تمام عظمت و قدرتش را در صدایش جمع کرد، و با لحنی که میتوانست شلوار هر مرگخواری را به رنگ زرد در بیاورد، گفت:
برای نشون دادن ترسناک بودن لحن می شه موقعیت جالب تری توصیف کرد. این یکی هم قشنگ نیست، هم قابل باور نیست. اونقدرا هم طنز نیست که بخواییم منطقش رو کنار بذاریم و ازش صرفنظر کنیم.


نقل قول:
در دوران جوانی که آرزوی تدریس در هاگوارتز را داشت، بارها کتاب های دیگر نویسندگان آموزش دفاع در برابر جادوی سیاه را در شومینه سوزانده بود و از کیفیت پایین چاپ و حتی محتویاتشان هم انتقاد کرده بود.
جمله آخر بی دلیل و غیر ضروری به نظر می رسه. به نظر من اگه با جمله قبلیش جابجا بشه، این حالت از بین می ره. دلیلش هم اینه که اتفاق مهم تر رو نوشتی و بعد اتفاق کمتر مهم رو توضیح دادی. تاثیری که مهم می ذاره باعث می شه "کمتر مهم" دیگه زورش نرسه که تاثیری بذاره. مثلا من دارم آتیش گرفتن یه خونه رو توصیف می کنم. اگه اول بنویسم کل خونه آتیش گرفت و بعد درباره سوختن صندلی حرف بزنم تاثیر خاصی نداره. خواننده گیج می شه ...چون کل خونه سوخته...تمرکز خواننده روی اون موضوعه. دیگه صندلی اهمیتی نداره.
ولی اگه بگم صندلی شروع به سوختن کرد و آتیش کم کم به کل خونه سرایت کرد و کل خونه سوخت، قضیه فرق می کنه. الان این جا هم بهتره اینجوری نوشته بشه:
در دوران جوانی که آرزوی تدریس در هاگوارتز را داشت، بارها کتاب های دیگر نویسندگان آموزش دفاع در برابر جادوی سیاه را خوانده بود. برای تحقیرشان از کیفیت پایین چاپ و محتویاتشان انتقاد کرده و سپس آن ها را در شومینه سوزانده بود.


نقل قول:
لرد به سرعت خاطرات دوران جوانی را از سرش خارج کرد و چوبدستی را از جیب ردای سیاهش بیرون کشید.
چوب دستی رو دو خط بالاتر بیرون کشیده بود. اینو خواننده ای که اون خطوط رو دو ثانیه پیش خونده، یه خوبی یادش می مونه.


نقل قول:
- هیچ بادی هم نمیاد ردامون یکم مواج بشه... ردای مواجمون در میان شعله هایی که اطرافمون هستن، فوق العاده به جذبه مون اضافه میکنه. ولی خب مهم نیست... اینسندیو!
صحنه خوبی بود. به نظر من می تونست کند تر و با توضیح بیشتری نوشته بشه. یعنی درباره لرد می نوشتی که بی حرکت وایساده و تکون نمی خوره. منتظره باده! حتی خودشو کمی تکون می ده...و وقتی موفق نمی شه، دیالوگش رو به شکل ساده تری بیان می کنه:
- نمی شه... ردامون مواج نمی شه... ردای مواج در میان شعله هایی که اطرافمون هستن، می تونست به جذبه مون اضافه کنه. ولی خب مهم نیست... اینسندیو!


نقل قول:
- خیلی خب... فقط مونده انجام یک کار دیگه... اکسیو قلم پر و جوهر سیاه! اگر قلم پر و جوهر سیاه بیاد که میشینیم خودمون سیاهت میکنیم، اگر نیومد هم که اصلا ارزش وقت با ارزش ما رو نداشتی یعنی.
پایان پستت خیلی خوب بود. به نفر بعد یه راه حل دادی و یه حق انتخاب. که اگه نتونست با راه حل به نتیجه برسه، حق انتخاب داشته باشه که لرد رو از اونجا ببره. این آزادی خواننده رو تشویق می کنه داستان رو ادامه بده.


تلاش برای خندوندن خواننده به میزان خیلی خیلی کمی وجود داره. این تلاش باید نامحسوس باشه. خواننده نه ببینه و نه احساس کنه. مال شما گهگاهی احساس می شه. بهش احتیاجی هم نداری. خودت هم می دونی که وقتی آزاد و راحت می نویسی طنزت خیلی خوب از آب در میاد.

موقعیت لرد و عکس العمل هاش خوب هستن. زیاد سریع جلو نرو. بعضی از موقعیت ها و دیالوگ ها ارزش توقف و توضیح دادن رو دارن.
لرد می تونست کمی بیشتر با کاغذ سرو کله بزنه. مخصوصا چون برای کاغذ شخصیت قائل شده بودی(که کار خیلی خوبی بود). موقعیت جالب بود و لرد رو می شد کمی بیشتر درگیرش کرد. کاغذ رو به انواع کارهایی که می شه با یه کاغذ انجام داد تهدید می کرد. سعی می کرد...موفق نمی شد.


سوژه رو خیلی خوب پیش بردی.


برو سینوس...خداحافظ سینوس.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام ارباب.

خوبید ارباب؟

میشه لطفا نقد کنید ارباب؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
دلفیمون!


نقل قول:
میشه؟
میشه؟
میشه؟
می شه دلفی...می شه! شصت بار پرسیدی! نرو جایی و نمیر!


نقل قول:
روم سیاه...
روی سیاه که بسیار هم خوبه...برای چی خجالت می کشی؟



بررسی پست شماره 352 مرگخواران دریایی، دلفی:


نقل قول:
لینی زنبور را گوشه دیوار خفت کرده بود و با حالت تهدید کننده ای نیشش را برای زنبور تکان میداد.
-حرف میزنی یا یا نیشتو از تو حلقومت بکشم بیرون؟
-ویییییزززز.
-میگم ویز نکن یالا! بگو واسه کی کار میکنی؟ رئیس باندتون کیه؟
این سوژه دو قسمت داره. قسمت رز...و قسمت لینی.
من(که پست قبل از شما رو زدم)، درباره هر دو قسمت نوشتم که نفر بعدی هر کدوم رو که دوست داره ادامه بده. ولی خودم ترجیح می دادم قسمت لینی ادامه پیدا کنه...برای این که قسمت رز، نسبتا جدی تره. مستقیم تر به سوژه مربوطه. برای همین بهتره اول درباره قسمت آزاد تر بنویسیم و وقتی سوژه هاش تموم شد، بریم سراغ رز و سوژه رو ادامه بدیم.


نقل قول:
زنبور بال بال خصمانه ای زد و نگاه خشانت باری به لینی انداخت.
-وییییییززززززززز!
درگیر شدن لینی با یه حشره دیگه، صحنه خیلی بامزه ایه. عصبانیت هر دوشون خنده داره.
جمله "نیشتو از حلقومت بیرون بکشم" جمله ساده و نسبتا بی نکته ای بود...تا جایی که لینی تصمیم گرفت واقعا تهدیدش رو عملی کنه:
نقل قول:
و در همین حین که زنبور مشغول اعتراض و ابراز خشم بود لینی سعی در عملی کردن تهدیدش داشت و تا کمر توی دهن زنبور شیرجه زد تا نیشش را از حلوقمش بیرون بکشد. زنبور هم بیکار ننشست و سخت با لینی نیش در نیش شده بود.
این صحنه، اون جمله رو هم جالب تر کرده. "نیش در نیش شده بود" خیلی خوب بود.


نقل قول:
-نیست! نداریش! رئیست بریدتش که لوش ندی! ها؟
این دیالوگ هم خیلی خوب بود.


موقع لینک دادن یا عکس گذاشتن، تنها چیزی که باید بهش توجه کنین اینه که ارزشش رو داره یا نه؟ کمکی به این قسمت می کنه یا نه.
شما دو تا لینک داشتی که هر دو خیلی خوب بودن.
اولی خیلی ضروری به نظر نمی رسید... هر کسی که الان تو سایت فعالیت داره، با دیدن رنگ های زرد و سیاه یاد رودولف میفته. ولی این مال الانه...شاید سه ماه بعد رودولف آبی بشه و دیگه این رنگ ها کسی رو یاد رودولف نندازه. اون موقع این قسمت پست شما گنگ و مبهم می شه. برای همین لینک(اگه تا اون موقع بمونه) کمک می کنه.


نقل قول:
مکثی کرد و گفت:
-ای رودولف ملعون...پس تو رز طفلیو سر به نیست کردی؟ آخه مگه اون گل نحیف چه پودرپرواز تری بهت فروخته بود؟ باید اربابو هر چه سریع تر مطلع کنم...
این اشاره به نظر من برای سوژه خوب نبود.
البته این قسمتش کمی سلیقه ایه. که تصمیم بگیریم لینی به کدوم سمت بره. من اگه ادامه می دادم به هیچ عنوان لینی رو به سمت لرد هدایت نمی کردم. به نظر من همچنان می تونه بره جاهای مختلف و دنبال رزش بگرده. اطلاع دادن به لرد نمی دونم چه فایده ای می تونه داشته باشه. این سوژه آخرش باید جمع بشه. یعنی هم لینی و هم رز(و کسایی که باهاشن) هدایت بشن به سمت لرد...ولی الان برای جمع شدنش کمی زوده.


نقل قول:
و همانطور که لینی مشغول لعن و نفرین رودولف بود و شتاب زده به سمت خروجی گلفروشی میرفت سوزش عمیقی در جای جای بدنش حس کرد و چیزی نگذشت که لینی رو به حجیم شدن گذاشت!
زنبور نیش پیش را گرفته بود که پس نیافتد!
نیش خوردن لینی خوب بود...جمله آخر خیلی خوب بود.


شما به قسمت درست سوژه پرداختی. بهترین کار همین بود که الان درباره درگیری لینی و زنبور بنویسیم.
طنزت خیلی خوب بود.
شخصیت لینی خیلی خوب بود...شخصیت زنبور هم خیلی خوب بود. این دو تا کنار هم عالی شده بودن.


پسرفتی در کار نیست دلفی. آه و فغان سر نده!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۲:۲۰ جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
ارباب...
روم سیاه...
ارباب میشه به روم نیارین که از آخرین رولم چقدر گذشته؟
میشه ارباب؟
ارباب اگه نمیشه برم تو خلوت تنهاییم ب..بمی...
همون که خودتون میدونین ارباب.
ارباب میشه لطف کنید اینو نقد کنید؟
ارباب میشه تو روم نزنید که دوری از میادین(!) چقدر باعث شده افت کنم.
میشه؟
میشه؟
میشه؟



تصویر کوچک شده

A group doesn't exist without the leader


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
ئلا...کنکور!
کنکور... ئلا!


بررسی پست شماره 786 دژ مرگ، دروئلا روزیه:


نقل قول:
مسئله این بود که نصف وسایل موجود تو کیف لایتینا به دلیل استفاده نادرست ازشون، از کار کردن استعفا داده، خراب شده بودن. اما مرگخوارهای ماگل ستیز نحوه کار کردن با تراکتور رو نمیدونستن. حتی نمیدونستن که میشه روشنش کرد!
شروعتون خیلی خوب بود. شما می خواستین داستان رو به سمت دیگه ای ببرین...می خواستین لرد رو وارد صحنه کنین...ولی قبلش در مورد سوژه لایتینا هم نوشتین. استعفا دادن وسایل توی کیف لایتینا ایده خیلی خوبی بود. اونقدر خوب که می تونستین همینو ادامه بدین. احتیاجی به موضوع دیگه ای نداشتین.


نقل قول:
-از صندلی متحرکمان دور شوید.
خیلی خوب بود. دیالوگ ساده و حق به جانب لرد و شکلکش...همگی متناسب با شخصیت بودن. لحن لرد طوریه که انگار سال ها از این صندلی استفاده کرده؛ ولی خواننده می دونه که لرد همون موقع این صندلی رو دیده و مثل بچه ها خواسته صاحبش بشه. همینه که این دیالوگ کوتاه رو دوست داشتنی کرده. گذشته از این، تصور صحنه لرد سیاه روی تراکتور، که فورا به ذهن خواننده می رسه، خیلی خنده داره...


نقل قول:
مرگخوارا با شنیدن صدای لرد، دست از گشتن تو فرهنگ لغت ها و دایره‌المعارف های جادویی برای پیدا کردن معنی "تراکتور" دست کشیدن و به لرد چشم دوختن.
توضیحاتتون خیلی خوبن. می تونستین خیلی ساده بنویسین "به لرد چشم دوختند"...ولی یه تیکه کوچولوی جالب بهش اضافه کردین. همین ریزه کاریا، نوشته مونو جذاب تر می کنه.


نقل قول:
-جسمی به این بزرگی قطعا باید به ما هدیه بشه. به عنوان پیشکش قبولش میکنیم لا. ارباب قابلی هستیم!
اینجاش هم قشنگ بود. دیالوگ های لردتون شدیدا احمقانه هستن! ولی شکلی که نوشتین، این "احمقانه" بودن رو می پوشونه. اگه قراره برای شخصیتی مثل لرد طنز بنویسیم، باید به همین شکل نوشته بشه.
این که ملاک لرد برای پسندیدن تراکتور، بزرگ بودنش بود، خیلی بامزه بود!


نقل قول:
از بین تحسین هوش و ذکاوت لرد توسط مرگخوارا، کوچکترین مرگخوار، مرگخوار پیکسی، خودش رو به تراکتوری که حالا صندلی متحرک لرد شده بود رسوند. پیکسی چرخی زد اما جایی نزدیک لرد برای فرود پیدا نکرد. پیکسی بازم چرخ زد و چرخ زد تا سرگیجه گرفت و سقوط کرد.
وقتی فاعلتون عوض نشده، لازم نیست اسمشو تکرار کنین:
از بین تحسین هوش و ذکاوت لرد توسط مرگخوارا، کوچکترین مرگخوار، مرگخوار پیکسی، خودش رو به تراکتوری که حالا صندلی متحرک لرد شده بود رسوند.
چرخی زد اما جایی نزدیک لرد برای فرود پیدا نکرد. بازم چرخ زد و چرخ زد تا سرگیجه گرفت و سقوط کرد.


می بینین؟ بدون تکرار اسم پیکسی هم کاملا مشخصه منظورمون کیه.
ولی این قسمت خام مونده! شروع شده...انگار قرار بوده اتفاقی بیفته یا حرفی برای گفتن داشته باشه. ولی بدون هیچ حرف خاصی تموم شده. بهتر بود یا حذف بشه یا توجه بیشتری بهش بشه.


نقل قول:
-ارباب! میخواد مرگخواراتونو بخوره
شکلک، علامت نیست. آخر جمله تون اگه شکلک داشته باشه هم به علامت احتیاج داره.


نقل قول:
-رژ لب جدیدمو خورد هیولای رژ لب خور
همیشه می گم از سوژه ها خیلی ساده و مستقیم استفاده نکنین. اون تیکه کوتاه آخرش به همراه شکلک، این دیالوگ رو از سادگی در آورده و قشنگش کرده.


نقل قول:
اما لرد به جیغ و داد مرگخوارا اهمیتی نمیداد و پدال ورزش مچ پا رو بیشتر فشار میداد.
این قسمتش خیلی خوب بود. اگه می نوشتین پدال گاز، اینقدر جالب نمی شد. این که این قسمت رو از زاویه دید لرد و به شکلی که اون تصور می کرد نوشتین، جالبش کرده.


نقل قول:
ولی لایتینا تهدیدای اربابشو نمیشنید. هدفون شکسته چسب‌کاری شده ش رو روی گوشش گذاشته بود و داد میزد:
-Gimme fuel, gimme fire, gimme that which I desire, ooh!
لایتینای آخر پست کمی روش زیاد بود! جلوی لرد، اونم یه لرد عصبانی هدفونش رو می ذاره رو گوشش و آواز می خونه...این کمی غیر قابل قبوله...ولی چون قسمت مهمی از پست رو تشکیل نمی ده، قابل چشم پوشیه.
سوژه تراکتور سواری لرد عالی بود! اول نقد گفتم که می شد درباره وسایل عصبانی لایتینا هم بنویسین. ولی این سوژه هم به همون قشنگی بود. از یه وسیله ساده، بهترین استفاده رو کردین. خیلی طولش ندادین...ولی خلاصه و کوتاه هم ننوشتین. توضیحاتتون کاملا کافی و جالب بود.
تموم کردن سوخت تراکتور هم حرکت مفیدی بود. چون به نفر بعدی می گه که این یه سوژه فرعیه...قرار نیست خیلی ادامه پیدا کنه.

شخصیت هاتون خیلی خوب بود. لردتون عالی بود. لایتینا خیلی خوب بود. حتی لینی ای که سرگردون دنبال جایی برای فرود می گشت هم خوب بود(شخصیتش...نه اتفاقایی که اونجا میفته).
توجه شما به شخصیت ها و سوژه هاشون هم خوب بود.

در مورد لحن پست...به نظر من الان خیلی روون و خوب شده. اگه خودتون هم اینجوری راحت هستین، به همین شکل بنویسین.


ئلا....کنکور!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۹ ۲۱:۵۳:۴۴
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۲ ۲۲:۰۹:۲۳



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷

دروئلا روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۶:۰۹ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۲
از کتابخونه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
سلام ارباب.
میشه اینو نقد کنین لطفا؟! سعی کردم لحن نوشته‌مو تغییر بدم اینجوریم امتحان کنم ببینم چجوری از آب در میاد.


One must always be careful of the books and what's inside them, for the words have the power to change us

-Tessa Gray-

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
هرمیون عزیز...سلام.


بررسی پست شماره 24 سالن دوئل انفرادی، هرمیون گرنجر:


نقل قول:
صدای ریز جیرجیرکها سکوت سرد و مرطوب شب رو برهم میزد. ستاره ها بی توجه به حضور تماشاچی، باقی مونده ی عمرشون رو چشمک می زدن.
توضیح فضا، برای شروع پست کافی بود...ولی وقتی داریم جدی می نویسیم، کلمات و توصیف ها بیشتر جلب توجه می کنن. مثلا این جا سکوت سرد معنی داره...ولی سکوت مرطوب نه.
"باقی مونده عمرشون رو چشمک می زدن" بهترین شکل این جمله نیست؛ هر چند معنی قشنگی داره.
و در ادامه:
نقل قول:
-«من عالی ام،نورانی ام،دستت بهم نمیرسه.»
این جمله های کوتاه قشنگ بودن. وقتی به ستاره ها به صورت یک "جمع" اشاره کردیم، بهتره دیالوگ ها رو هم از طرف جمع بنویسیم. یعنی جدا جدا:
-من عالی ام!
-نورانی ام!
-دستت بهم نمیرسه!



نقل قول:
هیچکس تو طبیعت اهمیت نمی داد که اونا عالی و دست نایافتنی اند، جز خودشون و البته آدما که بهشون زل میزدن و دستشونو دراز می کردن.
این جمله هم باز به بهترین شکلش نوشته نشده. کمی هم ناقصه:
در واقع بجز خودشون و آدم هایی که بهشون زل می زدن و دستشونو به طرفشون دراز می کردن، هیچکس تو طبیعت اهمیتی به این که اونا عالی و دست نیافتنی اند نمی داد!

هیچکس تو طبیعت، اهمیتی نمی داد که اونا عالی و دست نیافتنی اند...جز خودشون و آدمایی که بهشون زل می زدن و دستشونو برای گرفتنشون(یا به طرفشون) دراز می کردن.


نقل قول:
همه اجزای شب تاریک داشتن فعالیت می کردن. زندگی ای که بهشون داده شده بود رو ادامه می دادن، بدون اینکه بدونن چیز بزرگتری رو می سازن.

همه اجزای شب تاریک در حال فعالیت بودن. داشتن زندگی ای که بهشون داده شده بود رو ادامه می دادن، بدون اینکه بدونن دارن در ساختن چیز بزرگ تری مشارکت می کنن.
جمله های شما قشنگن...مفهومشون خیلی قشنگه. خودشون هم خوبن. ولی با کمی تغییر خیلی کوچیک می تونن خیلی بهتر بشن. مثلا این جمله فعلش کو؟
نقل قول:
بیهوده به دنبال معنا برای بودن.
یه "بودن" کم داره.
اگه هم قراره ناقص نوشته بشه باید آخرش سه نقطه بذاریم.


نقل قول:
شب همون آرامشی رو‌ داشت که هرماینی نیاز داشت. کسی باهات حرف نمیزد. کسی با دیدن قیافه بی روحت نمی پرسید چی شده و توضیح نمی خواست. مهم تر از همه، شب با آرامش و سیاهی و سکون بهت اجازه می داد داخل وجود خودت برگردی و مشکلات درونتو حل کنی، چیزایی که فقط خودت می فهمی شون،فقط برای خودت حیاتی ان.
قسمت های مربوط به احساسات معمولا احتیاج به مکث دارن. مخصوصا جاهایی که برای نویسنده و راوی یه جورایی سخته که احساسات رو کامل و درست ابراز کنه:
شب همون آرامشی رو‌ داشت که هرماینی نیاز داشت.
کسی باهات حرف نمیزد. کسی با دیدن قیافه بی روحت نمی پرسید چی شده و توضیح نمی خواست...مهم تر از همه، شب با آرامش و سیاهی و سکون بهت اجازه می داد داخل وجود خودت برگردی و مشکلات درونتو حل کنی!
چیزایی که فقط خودت می فهمی شون و فقط برای خودت حیاتی ان...


در این قسمت، بعد از جمله اول، حالت توصیف ها عوض شده. برای همین به نظر من اون خط رو باید از بقیه متن جدا کنیم.


نقل قول:
خودنویس دختر زیر نور ماه به آرامی روی کاغذ شروع به رقصیدن کرد:
قلم پر بهتر بود...خودنویس کمی غیر جادوییه. اصلا عجیب نیست که هرمیون خودنویس داشته باشه...ولی فضای داستان رو تا جایی که می شه بهتره حفظ کنیم.


نقل قول:
خیلیا میگن که تنها بودن بی مزه و فرساینده و غیره و غیره ست. برای فرار ازش دنبال دوست می گردن، یا کسایی که به عنوان دوست نگاهشون کنن. این قضیه دوطرفه ست، باید برای اونا هم دوست باشی. درگیر دغدغه هاشون بشی، خاطره بسازی، هواشونو داشته باشی، ناراحت شی، ذوق زده شی؛ چاشنی های زندگی خاکستری.
"بی مزه" کلمه قشنگی برای توصیف این موقعیت نبود. "غیره و غیره" هم همینطور. البته این یکی رو در صورتی که آخر جمله میومد می شد قبول کرد:
نقل قول:
خیلیا میگن که تنها بودن بی مزه و فرساینده و غیره و غیره ست.

خیلیا میگن که تنها بودن خسته کننده و فرساینده ست و غیره و غیره...

فرقشون اینه که تو اولی اینطور به نظر می رسه که نویسنده نتونسته کلمه مناسبی برای توصیف پیدا کنه. تو دومی "غیره و غیره" بر می گرده به غر زدن های دیگران. یعنی حرفای دیگه ای هم می زنن که اینجا نمی نویسم.
پشت سر هم نوشتن، گاهی باعث می شه مفهوم جمله ها لای پاراگراف گم بشه. مثلا جمله:
" برای فرار ازش دنبال دوست می گردن، یا کسایی که به عنوان دوست نگاهشون کنن."، جمله قشنگیه. ولی تو پاراگراف حل شده...دیده نمی شه.


نقل قول:
این قضیه دوطرفه ست، باید برای اونا هم دوست باشی. درگیر دغدغه هاشون بشی، خاطره بسازی، هواشونو داشته باشی، ناراحت شی، ذوق زده شی؛
این قسمت احساس واضحی نداره. مشخص نیست که این فقط یه توضیحه یا نویسنده می خواد جنبه بد قضیه رو نشون بده.
خیلیا میگن که تنها بودن بی مزه و فرساینده و غیره و غیره ست. برای فرار ازش دنبال دوست می گردن، یا کسایی که به عنوان دوست نگاهشون کنن.
البته این قضیه دوطرفه ست!
باید برای اونا هم دوست باشی. درگیر دغدغه هاشون بشی، خاطره بسازی، هواشونو داشته باشی، ناراحت شی، ذوق زده شی.


این توضیحه!


خیلیا میگن که تنها بودن بی مزه و فرساینده و غیره و غیره ست. برای فرار ازش دنبال دوست می گردن، یا کسایی که به عنوان دوست نگاهشون کنن.
ولی این قضیه دوطرفه ست!
باید برای اونا هم دوست باشی. درگیر دغدغه هاشون بشی، خاطره بسازی، هواشونو داشته باشی، ناراحت شی، ذوق زده شی.


این نشون دادن جنبه منفی ماجراست.

فقط با اضافه کردن یک کلمه، معنی پاراگراف عوض می شه.


نقل قول:
اما همه ی اینا نتایج یه فراموشی یا نادیده گرفتن یه چیز بزرگتره.
یکی از مواردی که روی نوشته شما تاثیر منفی گذاشته، استفاده مکرر از کلمه "چیز" هست. این کلمه اصلا با حال و هوای پست سازگار نیست. پیدا کردن جایگزین ممکنه سخت باشه...ولی ارزششو داره که بگردیم و یه جایگزین مناسب براش پیدا کنیم. اتفاق...مورد...نکته...یا هر کلمه ای که قابل استفاده باشه و منظور رو برسونه.


قسمت هایی که خودنویس می نویسه، خسته کننده اس. یه دلیلش شکل نوشته شدنشونه. فاصله کم دارن...علامت کم دارن...پشت سر هم هستن. و یه دلیل دیگش اینه که حالت شعار گونه داره. شعار رو می شه داد...ولی غیر مستقیم. طوری که خواننده رو پس نزنه.
نکته بد ماجرا این جاست که قسمت خسته کننده، نیمه اول پست رو تشکیل می ده. خواننده خیلی باید مقاوم باشه که به خوندن ادامه بده تا به جاهای خوبش برسه.


نقل قول:
-خانوم نباید به خودش سخت گرفت.
جن ورود ساده و قشنگی داشت. ورودی مناسب یک جن!


نقل قول:
دختر از این صدای نرم وناگهانی، از جا پرید و سرش رو به طرف صدا برگردوند. هم اتاقی هاش تو خواب ناز بودن، صدای نفس هاشون سکوت خوابگاه دختران رو می شکست.
"دختر" کلمه مناسبی برای این قسمت نیست. برای این که تا این جا خیلی راحت داشتیم درباره هرماینی حرف می زدیم. برامون آشنا بود. یهو نمی تونیم این جوری مثل غریبه دربارش حرف بزنیم...مگه این که تمرکز جمله رو از "دختر" به "صدا" تغییر بدیم:
این صدای نرم وناگهانی، دختر را از جا پراند...
اینجوری بهتره...هر چند هنوزم فکر می کنم استفاده از اسم، مناسب تر بود.


نقل قول:
-لانا، خانوم. لانا متاسفه اگه ترسوندتون. اون دیده که خانوم چند شبه کم خوابید و چیزای بد نوشت.
دیالوگ لانا خیلی قشنگ بود. نگرانی شو به سادگی یه جن خونگی، ولی با جدیت نشون داده.
کاش بقیه دیالوگ ها هم به همین سادگی و صمیمیت باقی می موند. ولی متاسفانه حرفای لانا هم کم کم تبدیل به شعار شده.
خودم ترجیح می دم هدف لانا خیلی ساده تر از این حرفا می بود. همین که حال "خانوم" رو برای یک شب خوب کنه...ولی اگه قراره درسی بهش بده و متحولش کنه هم باید خیلی غیر مستقیم تر این کار رو انجام می داد. الان مثل این می مونه که یه بچه شیرین و دوست داشتنی بیاد حرفای سنگین بزنه و همه رو نصیحت کنه.


نقل قول:
هرماینی درحالی که باد موهاش رو به هر طرف می کشید به سمت لانا برگشت.
-جنب و جوش شبونه. چی باید به من یاد بده.
-لانا ندونست. اون فقط منظره مردم رو دوست داشت. بی دغدغه به نظر اومد.
اینجاش خیلی قشنگ بود.


نقل قول:
لانا کمی سرخ شد و به جارو اشاره کرد.
-خانوم دوست داشت پرواز کرد.
-آره ولی رابطه خوبی با جاروی پرنده ندارم. اگه خودم پرنده بودم از پرواز نمی ترسیدم.
-نباید حسرت چیزی که نمیشه بدست آورد خورد. خوب نبود، فقط غمگین کرد. باید شرایط رو باهاش وفق داد.
این حرکتش که رفت و جارو رو آورد قشنگ بود...دیالوگ آخر کمی معصومیت موقعیت رو از بین برده.


شعار زدگی تو قسمت سوم به اوج خودش رسیده و متاسفانه این بار روی شخصیت ها هم تاثیر گذاشته. هرماینی به شکل غیر قابل قبولی ساده و بی اطلاع به نظر می رسه...در حالی که شخصیتش اصلا این حالت رو نداره. اون خیلی بیشتر از هری و رون می دونه و می بینه و منطقی رفتار می کنه.


نقل قول:
-لانا خوشحاله. اون نوبت تمام ظرف شستن های هفتگی فیبی رو به عهده گرفت تا امشب مرخصی داشت.
اینم یکی از دیالوگ های قشنگ بود.
به نظر من حالت عکسش هم قشنگ می شد. اینا جن هستن...با کار کردن آرامش پیدا می کنن. می تونست بگه نوبت تمام ظرف شستنای این هفته شو داده به فیبی که امروز رو آزاد باشه(نگفتم مرخصی که با مفهوم جمله در تضاد نباشه).


ایده داستان خیلی قشنگ بود. این که به هرماینی بفهمونه که بهتره همه چی رو اینقدر جدی نگیره. این کار رو می تونست با حرکات و حرفای ساده تری نشون بده. مثل همون جایی که گفت نمی دونه منظره به چه دردی می خوره و فقط براش جالبه.
یکی از مشکلات اساسی ما تو دوئل ها اینه که خیلی از شرکت کننده ها طوری می نویسن که سوژه رو به سختی می تونیم به داستان ربط بدیم!
خیلی از پست های دوئل رو می خونم و با خودم فکر می کنم که خب...این چه ربطی به سوژه داشت؟
یا بی ربط می نویسن...یا به زور سعی می کنن از یه گوشه ای ربطش بدن.
این درست نیست.
ما داورا هم تا جایی که می شه سعی می کنیم ربطش بدیم ولی شرکت کننده ها هم باید یادشون باشه که خودشون این محدود شدن با سوژه رو انتخاب کردن. بنابراین باید بهش پایبند باشن. سوژه باید پایه و اساس پستشون رو تشکیل بده. در غیر این صورت می تونن بدون سوژه(با سوژه آزاد) دوئل کنن.
پست شما خیلی خوب و واضح به سوژه مربوط بود. مرکز داستان شما یه جن خانگی بود که نمی شناسیمش...ولی اونقدر خوب نوشته و پرداخته شده که کاملا آشنا به نظر می رسه. اخلاق و طرز حرف زدن و ویژگی های تقریبا ثابت جن های خونگی هم به این موضوع کمک کرده.

شخصیت هرماینی شما کمی از واقعیت دور بود. گاهی زیادی ناامید...گاهی زیادی ساده و گاهی زیادی مثبت.
شخصیت لانا خیلی قوی تر و قشنگ تر بود.


شما ایده های خوبی دارین. احساسات خوبی هم دارین ولی شدیدا باید کنترلشون کنین که تبدیل به شعار نشن. جمله ها هنوز برای یه پست جدی کمی خام هستن...ولی درست می شه. منطق داستان و شخصیت ها رو حفظ کنین، حتی اگه داستان بدون در نظر گرفتن اینا قشنگ تر به نظر می رسه. چون در اون صورت هر چقدر هم که زیبا باشه، برای خواننده باور پذیر نیست. داستان های کلا تخیلی و بی منطق که کلا سبکشون فرق می کنه، استثنا هستن.


طویل هم به پایان رسید!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۷

هرميون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۰ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۱۹ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
از خلاف آمد عادت بطلب کام
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 109
آفلاین
سلام لرد.
بی زحمت این رولِ طویل رو نقد کنید. تشکر.


lost between reality and dreams


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
ما اومدیم ریتا


بررسی پست شماره 478 باشگاه دوئل، ریتا سوسکیتر:


اول در مورد سوژه بگم.

سوژه ها رو خودتون برای خودتون محدود می کنین.
سوژه شما فرار از زندان بود. این قسمتش که اتفاقا بخش کوچیکی از داستان(فقط اولشو) تشکیل می داد، محدود بود...ولی تو سوژه شما یه سوراخی بود که به هر دنیایی که مایل باشین منتهی می شد. این یعنی آزادی کامل...دیگه بقیه اش به خلاقیت نویسنده بستگی داره که چقدر بخواد و بتونه از این آزادی استفاده کنه.

انتخاب سوژه کلیت خوب بود. داستان خاله سوسکه...ولی به نظر من بیشتر باید روش تمرکز می کردی. الان سوژت کمی ترسیده! عقب کشیده...فقط یه گوشه داستانته. می تونست خیلی جسورتر و پررنگ تر باشه. گاهی بهتره انتخاب کنیم. تمرکزمون روی یه موضوع باشه.


نقل قول:
-دستا بالا، وگرنه شلیک می‌کنم!

ریتا اسکیتر پشت درختی قایم شده بود و داشت فضولی کنجکاوی پیوز رو می‌کرد تا پته‌اش رو جلوی همه بریزه رو آب، که سردی نوک چوبدستی‌ای که به پشت گردنش برخورد کرد و جیغ لایتینا باعث شوکه شدنش شد.
-چته بابا... یواش‌تر! الآن صداتو می‌شنوه! اینقدرم از این چیزای مشنگی نگاه نکن.
-اجاق گازو می‌گی؟ باشه دیگه نگاه نمی‌کنم. حالا دستات رو ببر بالا و آروم بذار روی سرت.
-تا جایی که یادمه اجاق گاز نبود اسمش. الآنم برو جلو در خونه‌ی خودتون بازی کن بچه! اینجا محل کسبه.
صحنه ساده اس...ولی دیالوگ هات باعث شده کمی پیچیده به نظر برسه. که کی داشت چیکار می کرد و لایتینا چیکار کرد. حداقل باعث می شه خواننده یه لحظه متوقف بشه...برگرده عقب...
و این برای شروع پست، اتفاق خوبی نیست. اول پست بهتره کمی واضح تر و روشن تر باشه.


نقل قول:
آرسینوس بادی به غبغب انداخت که برتری خودش رو نسبت به جمع نشون بده، اما ماسکش همه‌ی پرستیژش رو پوشوند. 
باید درباره ظاهر ماسک توضیح می دادی. هر چند خیلی کوتاه. خواننده ممکنه آرسینوس رو نشناسه...ندونه ماسکش چه شکلیه... یا دو ماه بعد کلا همه چی عوض بشه. برای همین یه توصیف کوتاه هم لازم بود که این قسمت کلا وابسته به ظاهر آرسینوس نشه.

شکلک چکش خیلی توی ذوق نمی زنه. می شه این جا ازش استفاده کرد.


نقل قول:
اما از اونجایی که آرسینوس بی توجه‌تر از این حرف‌ها بود به اطرافش، متوجه لحن ریتا نشد
جمله ها رو تا جایی که ممکنه درست بنویسیم. اون "به اطرافش" جاش وسط جمله اس.


نقل قول:
چه تیترها که نمی‌شد از توی همین داستان درآورد!
-《معاون ماگل دوست وزیر سحر و جادو: فشفشه یا ساحره؟》... نه. این خوب نیست. همم.. 《آیا وزیر معاونانش را از میان خون لجنی‌ها انتخاب می‌کند؟》... خوب نشد بازم که! 《خون لجنی‌های وزارت: بررسی اصالت کارکنان وزارت》... قطعا نه! 《اصالت یا وزارت؟: وضعیت خون کارکنان وزارت》. هاا! این یه مقدار بهتر شد...
اینجاش خوب بود. متناسب با شخصیت ریتا بود.


نقل قول:
با دستور وزیر، دوتا دیوانه‌ساز ریتا رو از گوشه‌ی چپ صحنه خارج کردند، اما ریتا لگد زنان به صحنه برگشت و با پوزخندی بر لب گفت:
این قسمت هم خوب بود...حتی با وجود این که معمولا توصیه می کنم از "صحنه" استفاده نکنین. ولی اینجا به جا و جالب بود.


نقل قول:
شاید فکر کنید سوراخ موش برای ریتا یه کم زیادی کوچیکه، اما آیا یادتون رفته که اون یه سوسک آزاده بود؟ بنابراین سوسک شد و شیرجه زد در سوراخ موش قصه‌ی ما!
بله عزیزان! ریتای خسته و دل‌شکسته که بوی آزادی به مشامش خورده بود، بدون تحلیل کردن شرایط و با منطق 《مرگ یه بار، شیون یه بار》، با سر شیرجه رفت تو سوراخ آقا موشه.
این حالت قصه گویی که این جا وجود داره، در حالت عادی خوب نیست. ولی اینجا با توجه به سوژه شما خوبه.
ولی این دو قسمت باید یکی می شدن(ادغام می شدن)...هر دو یکی هستن. بی دلیل تکرار شده.


نقل قول:
-آقای کمی محترم! چرا ما داریم دور خودمون می‌گردیم؟ این سومین باره که از وسط خونه‌ی جنابعالی داریم رد می‌شیم! 
-گفتم شاید از خونه‌ی من خوشتون بیاد، راضی شید باهام ازدواج کنید. 
این جاش خیلی خوب بود. شکلک ها هم خوب بودن.


نقل قول:
صندلی رو به دوربین می‌چرخه و ریتا شروع می‌کنه به حرف زدن...
-سلام خدمت تمام اعضای جامعه‌ی جادوگری. من ریتا اسکیتر هستم، صدای من رو از شبکه‌ی 《تو و ریتا1》 می‌شنوید. امشب با موضوع شکاف عمیق بین زوپس‌نشینان و وزارت در خدمتتون هستیم، موضوع درخواستی بسیاری از شما عزیزان. کلیپی رو با هم در این زمینه می‌بینیم...

بریتانیا، زندان آزکابان

آقا موشه با زیر پیراهن آستین‌دار آبی و پیژامه‌ی چارخونه‌ی قهوه‌ای لم داده جلوی تلویزیون و مشغول خاروندن زیر بغلشه...
-عه عه عه.. تف تو این زندگی! انصافت کجاست مرلین؟ این نباید زن من می‌شد آخه؟ 
پایان پستت خیلی خوب بود. شبکه تو و ریتا و قسمت آخرش که مربوط به موشه می شد.


پستت نکته های خوبی داشت. یکی دو مورد طنز خوب داشت که برای پستی به این طول، کمه.

نیمه اول پست کمی ضعیف تر از نیمه دومش بود.

بعضی وقتا توصیفاتت کافی نیست. به سختی می شه متوجه صحنه و ماجرا شد.

شخصیت ریتا خوب بود. آقاموشه خیلی خوب بود. این خیلی خوبه که شخصیتی رو از هیچ خلق کنیم و با وجود این که وقت و جای زیادی برای معرفیش نداریم، خوب از کار درش بیاریم.

کل داستان عالی نبود...خیلی خاص و غافلگیر کننده نبود. ولی پایانش و تیکه های وسطش(مثل خونه موشه و علاقه خاصش) جالبش کرده بود. این خیلی خوبه که کمبود چیزی رو با تقویت قسمت دیگه ای جبران کنیم.


تموم شد ریتا!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.