هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۴

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
یه پیشنهاد :
حالا که کریچر داره فیلمها رو نقد میکنه و خیلی هم خوب داره اینکار رو انجام میده ، چه بهتر که بحث نقد فیلم توسط کریچر حرفه ای تر دنبال بشه. پیشنهاد من اینه که یه تاپیک جدا در لندن برای نقد فیلم زده بشه ( به مسئولیت کریچر) و هر فیلمی که زده میشه نقد بشه اینجوری که اگه فیلم احتیاج به نقد و بررسی زیاد نداشت همینطوری سریع ازش رد بشیم و اگه نقد طولانیی داشت کریچر کارگردان ( زننده پست ) رو به تاپیک دعوت میکنه تا در مورد فیلم بحث بشه یعنی کریچر نقاط ضعف ، قوت و... رو میگه و کارگردان برای پاسخگویی جواب میده...البته حالت چت پیش نمیاد چون هم توضیحات کریچر مفصله هم پاسخهای کارگردان و در ضمن تاپیک هیچوقت راکد نمیمونه چون تا وقتی فیلم هست نقد هم هست و تا نقد هست پاسخ برای نقد هم هست.
در ضمن کیفیت هالی ویزارد رو میبره بالا و یه نکته دیگه نقدها بین پستهای فیلم گم نمیشه!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فردا قسمت دوم ساعتها رو ببینید...ببخشید من نتونستم بیام!
به پیشنهادم جواب بدین!


وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۴

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
اینیگو فیلم میکند
تصویر کوچک شده


**سفر به توکیو**

باشرکت:هری،آبرفورث،حاجی
فیلمبردار:سوسک
نورپرداز:پیتر
جلوه های ویژه: هرمیون
حمل و نقل:کریچر
تهیه کننده و کارگردان:اینیگو ایماگو

با تشکر از همه دوستانی که ما رو در فرودگاه و هتل همیاری کردنند.

دوربین صفحه سیاهی رو نشون میده که صدای بل بل میاد،بعد یه پارک رو نشون میده که روی یکی از نیمکتاش سه نفر نشسته بودن:
هری:"یه نفس عمیق میکشه" آخیش چه هوای خوبی داره اینجا
آبر:آره،جای باصفاییه
حاجی:اما بی ناموسی زیاده
هری:خب آبر دیروز داشتی راجع به چی حرف میزدی؟
آبر:راجع به سفرم به ژاپن
هری:خوش به حالت،کاش منم میتونستم بیام
آبر:خوب میتونی
هری:اونجا کسی رو ندارم
آبر:اونش با من،مدیر هتل ملوان زبل با من رفیقه 3 تایی میریم ونجا
حاجی:چرا سه تایی؟ من که عمرا بیام!
هری:حاجی این فرصت خوبیه که آسلام رو گسترش بدی
حاجی:هووم...باشه فکرامو میکنم
هری:آخ جون...خب حاجی هم که میاد.
حاجی:اما من که هنوز نگفتم بله؟
هری:حالا آبر جون با چی بریم؟
آبر:برای تنوع هم که شده با هواپیما میریم
حاجی:چی چی ؟ول کن بابا...کلید انتقال رو برا چی گذاشتن؟
هری:آبر جون...این هواپیما چی هست حالا؟یه جور دسته جاروی؟
آبر:آره،ولی از نوع بزرگش،اتاق هم داره
هری:پی خیلی با حال باید باشه
آبر:پس من میرم بلیط رو میگیرم برای فردا،

دوربین یه فرودگاه بزرک رو نشون میده با 7 یا 8 تا هواپیما بعد دوربین میاد با سالن انتظار و میره ردیف آخر:
آبر:مثه اینکه نیم ساعت تاخیر داره
حاجی:تو همین دو ساعت پیش همین جمله رو گفتی
هری:کاش با همون کلید انتقال خودمون میرفتم
حاجی:همش تقصیر این پیرمرده
*بعد از 2 ساعت*
دوربین داخل هواپیما رو نشون میده:
هری:چقدر میلرزه
حاجی:دارم هوازده میشم
آبر:حاجی بیا این پلاستیک رو بگیر
مهماندار:بفرمایید چای و کیک
حاجی:خجالت بکشید!این گه ریختیه که برا خودتون درست کردین!
هری:حاجی ساکت،آبرومون رفت
آبر:مرسی میل نداریم

بعد از 1 ساعت:
دوربین یه یارو رو نشون میده که ریش داره تریپ بن لادن میزنه بعد یهو پا میشه در حالی که یه اسلحه ام 4 تو دستش هشت:
یارو:کسی از جاش تکون نخوره!
هری:این کیه دیگه؟
آبر:فکر کنم هواپیما رباست
حاجی:حالا کارش چی هست؟
آبر:خب معلومه دیگه میخواد دزدی کنه
حاجی:چی؟؟؟؟؟؟؟؟دزدی؟؟؟؟؟؟ عجب کافریه!!
*حاجی چوبش رو در میاره و زیر لبش یه چیزی زمزمه میکنه بعد هواپیما ربای شپلخ میوفته زمین میلت کف میکنند همه برا حاجی دست میزنند*
هری:حاجی ای ول!!!!

دوربین فرودگاه توکیو رو نشون میده که هری و حاجی و آبر دارن از یه هواپیما پیاده میشن:
حاجی:از کدوم طرف؟
آبر:بیاین دنبال من
دوربین یه هتل بسیار بزرک رو نشون میده که حاجی و آبر و هری دارن داخلش میشن:
هری:به به عجب جای با حالیه!
حاجی:خیلی خفنه!
هری:چی حاجی!!
حاجی:ببخشید از دهنم د رفت!
آبر:بیاین!ایناهاش اینم از مدیر هتل اینیگو ایماگو!
هری و آبر:سلام
اینیگو ایماگو:سلام
حاجی:آلسلام و علیکو و رحمه الله و برکات!
ایماگو:چقدر دیر رسیدین!
آبر:هواپیما تاخیر داشت!
ایماگو:بیاین اینم کلید،اتاق 313 طبقه ششم
آبر:خب با چی بریم
ایماگو:با آسانسور
حاجی:نمنه؟
آبر:این دکمشو میزنی تا آسانسور بیاد
هری:مثله اینکه اومو
حاجی:بریم تو
آبر:حالا باید این دکمه آژیر رو بزنیم تا خودش بترسه ما رو ببده بالا
حاجی:به نظر من اون دو تا دکمه رو فشار بدیم حله
هری:بابا جون دکمه شماره 6 رو بزن!


آبر:چرا باز نمیشه این در صابمرده
حاجی:من که از اول گفتم
هری:بیا کنار،آلاهامورا....

آبر:عجب جای خفنیه!
حاجی:حموم هم داره
هری:چقدر بزرگه!
آبر:خوب من برم یه دوشی بگیرم الان میام باشه؟
هری:نه اول من میرم سریع میام
حاجی:عمرا اگه بزارم
آبر:حاجی تو مگه نگفتی میری نماز خونه خب برو دیگه
حاجی:پاکیزگی و طهارت در آسلام بسیار توصیه شده!


*بعد از 2 ساعت*

هري:اين حاجي چرا نیومد؟
آبر:نمیدونم،بیا ما فعلا بریم یه ناهاری بخوریم

دوربین هری و آبر رو نشون میده که در رستوران هتل مشغول خوردن هستن:
هری:عجب غذای خوشمزه بود
آبر:آهر،عالی بود
هری:میگم بریم سالن رقص هم یه نگهی بندازیم

دوربین سالن رقص رو نشون میده
هری:عجب جای با حالیه!
آبر:هری!!!!!!!!!!حاجی رو ببین
هری:کوش؟
آبر:اوناهاش داره با دختره میرقصه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هری:!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۰۸ شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
فیلم کرام مثل همیشه جالب بود و طنز ولی یک پیشنهادی داشتم براش البته خودش استاده ولی به نظر من الان که بیگانه رفته دیگه فیلم هاش رو روی سوژه ی اون نسازه یعنی نصف فیلم مربوط به اون نباشه
قبول دارم که بیگانه خیلی به گردن هالی ویزارد حق داره و برای همین ما میتونیم همواره تو فیلمامون ازش نام ببریم ولی نه این که کل فیلم بر پایه ی اون باشه
_____
فیلم ارنی هم خیلی جالب بود و من خیلی خوشم اومد چه از نظر موضوع و چه از نظر فیلم نامه و فضا سازی و و غیره و مخصوصا آخرش جالب بود چون من میدونستم اون دره به دره ای ؛ پرتگاهی چیزی منتهی میشه ولی این جمله که بیگانه به جای همه ی پنجره ها در گذاشته خیلی باحال بود
__________
فیلم شاهزاده هم نمیدونم چرا شبیه فیلمی بود که خودم نوشتم ولی امیدوارم بدها بهتر بنویسه و موضوع از خودش باشه


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ جمعه ۱۹ فروردین ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
تصویر کوچک شده










کریچر پیکچر تقدیم میکند
ززها و آدمها

با شرکت
هری پاتر
آبرفورث دامبلدور
ریکو
نمید
تهیه کننده و کارگردان : کریچر
نویسنده: نمید
دستیار کارگردان: کرام
حمل و نقل: گراپی
علامت ستاره به معنی قطع شدن تصویر است}

صفحه سیاهه و صدای خر و پف بلندی به گوش میرسه بعد یک
مدت صدایی می یاد
نمید: هری ....هری.. نمیخوای بلند شی 4 ساعته که خوابیدی
دوربین هری رو نشون میده که جلوی کامپوتر نشسته و با مدیا پلیر صدای خرو پف پخش میکنه
هری با خودش: اه برو دیگه .. برو.... آشغال باز سرعتش اومد پایین نگذاشت یک پست بزنیم
نصدای نمید: هری هنوز کلی کار مونده
هری کامپوتر رو خاموش میکنه و موهاش رو میریزه به هم تا به نظر برسه خواب بوده
**
دوربین هری رو نشون میده که از اتاقش می یاد بیرون
هری: عزیزم من تازه خوابم برده بود
نمید: بیخود مگه آدم تو شبانه روز چند ساعت میخوابه فوق فوقش 4 ساعت
هری: حالا باید چی کار کنم
نمید: برو خرید ریکو امشب می یاد اینجا هیچی تو خونه نداریم
هری: آبر هم می یاد
نمید: آره دیگه ریکو نمیگزاره آبر تنها تو خونه بمونه
هری:
نمید: چته؟
هری: من از این پیرمرد خرفت پر حرف بدم مییاد
**
دوربین هری رو نشون میده که مثل بچه ها پاپیون بسته و موهاش رو ژل زده و رو مبل نشسته که صدای زنگ در می یاد
هری بلند میشه و میره در رو باز میکنه
نمید و ریکو: :bigkiss:
آبر با خوش حالی: سلام هری چطوری
هری با بی میلی: سلام چیه چرا این قدر خوش حالی؟
آبر : آخه بعد دو هفته از خونه اومدم بیرون
هری: 2 هفته؟
آبر: ریکو خیلی به من علاقه داره......
ریکو: ساکت آبر اینا که غریبه نیستند راستش رو بگو
آبر : راستش ریکو میترسه من از خونه در رم
***
دوربین هر 4 نفر رو تو کادر نشون میده که دارن با هم حرف میزنن
آبر فورث: هری پستی که تو زز زدم خوندی؟
هری: ها؟ من خیلی وقته آن نشدم
آبرفورث: صبح که بودی
هری با اشاره بهش میگه ساکت
آبر : چی میگی؟ صبح خودم دیدمت
هری در حالی که خون داره خونش رو میخوره از لای دندوناش میگه ساکــــــــــــــــت و به نمید اشاره میکنه که میبینه نمید و ریکو دارن اون دو تا رو نگاه میکنن
نمید با عصبانیت: هری تو صبح چی کار میکردی؟
هری: هیچی خوابیده بودم دیگه من تو طول روز 4 ساعت وقت استراحت دارم که اون رو هم میخوابم
نمید: پس این چی میگه؟
هری: چه میدونم
آبرفورث: اگه خوابیدی چی جوری آن بودی؟
هری:
ریکو: آبر یادت باشه پول اینترنت امروزت رو ندادی
آبر : میدم عزیزم
نمید: پول چی؟
ریکو: من در ازای استفاده ی آبر از اینترنت ازش پول میگیرم
هری:
نمید: ولی هری حق نداره حتی پولی از اینترنت استفاده کنه
**
دوربین نمید و هری رو نشون میده که دارن با هم کشمکش میکنن
هری کامپوتر رو بقل کرده و نمید داره اون رو میکشه
نمید: هری ولش کن
هری: تو رو خدا من به امید این زنده ام
نمید: بلـــــــــــــــــــــه؟
هری:
نمید: میگم ولش کن
هری با عجز و ناله: نه
نمید:
هری: باشه .. ولی خواهش میکنم بگزار برای آخرین بار وصل شم
نمید: باشه
هری در حضور نمید کانکت میشه و پستی بدین مضمون تو سایت میزنه
هری: بچه ها من دیگه از این سایت میرم
**
دوربین اتاق هری رو نشون میده که دیگه رو میزش کامپوتر نیست
هری رو ی تختش به بقل دراز کشیده و پاهاش رو تو شکمش جمع کرده و و یکمی بغض کرده
صدای نمید: هری بیا برو خرید
هری همون طوری با بغض بلند میشه و میره
هری تو راه داره میره که یک دفعه چشمش می افته به یک کافی نت یک لحظه وایمیسته
2 تا هری یکی رو شونه ی راستش یکی رو شونه ی چپش ظاهر میشه
هری شونه ی راست: هری تو برای خرید اومدی نباید از اعتماد نمید سو استفاده کنی به ابر نگاه کن دیگه ریکو بهش اعتماد نداره
هری شونه ی چپ: نه هری تو تنها دل خوشیت همین سایته در ضمن نمید هیچ وقت نمیفهمه تو رفتی کافی نت هری برو یک ذره اشکال نداره
هری بالاخره به طرف کافی نت حرکت میکنه
** دوربین صفحه ی مانیتور رو نشون میده که روش نوشته
خوش آمدید هری پاتر در صورتی که صفحه ی جدید نیامد اینجا را کلیک کنید
هری سریع وارد یک تاپیک میشه و شروع میکنه به خوندن پستها
یکی از اعضا: هری تو شمع بودی و ما پروانه ؛ نرو
یکی دیگه از اعضا: هری ما تورو دوست داریم ؛ نرو
یکی دیگه:ای هری کجایی که دلم از عشقت خونه
**
دوربین هری رو نشون میده که با همون حالت بغضی که شدید تر شده و با دستی پر از خرید وارد خونه میشه
نمید هری رو میبینه که کلی پکره؟
نمید: هری چت شده تو راه با کسی دعوات شده
هری: نه
نمیدبه خاطر کامپوتره؟
هری: آره
نمید: میخوای بازم کامپوتر ت رو داشته باشی؟
هری: آره
نمید: یک شرطی داره
هری: چی؟
نمید: استراحت روزانت به جای 4 ساعت میشه 3 ساعت
هری با خوشحالی هر چه تمام تر: قبوله
**
دوربین صفحه ی مانیتور رو نشون میده که یک پست وسط اون خود نمایی میکنه
هری پاتر: بابا شما چقدر مسلمونید اصلا یکم مسیحی نیستید این شوخی اول آوریل بود

تصویر سیاه میشه و یک نوشته وسط صفحه حک میشه
و بدین گونه هری پاتر با از خود گذشتگی هواداران خود را تنها نگزاشت

با تشکر از کامبیز برای فیلمبرداری صحنه های داخل کافی نت و نمید برای تلاش بی دریقش که نه تنها اجازه داد هری در فیلم بازی کنه بلکه خود او نیز در نقش مقابل هری نقش آفرینی کرد
شایان ذکر است فرشته ی شانه ی راست برای بازی در این فیلم به عنوان زز سال انتخاب شد


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۶:۳۶ جمعه ۱۹ فروردین ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
تروريست و بزها!!!
فيلمي از :

تصویر کوچک شده

با شرکت:
بيگانه
کرام
ابرفورث
هري
حاجي
تهيه کننده:القاعده!!!
آهنگ ساز:ممد آدولف هيتلر اينا!!!!
-----------------------------------
کرام در حالي که عکس بيگانه رو در دست گرفته و داره گريه ميکنه:
((آيکيوها:آهنگ داريوش((
اي که بي تو خودمو....تک و تنها ميبينم
هرجا که در ميبينم....تورو اونجا ميبينم!!!!
يادمه چشماي تو!!! ....خيلي وقته نديدم!!!
اما اينو ميدونم....با نگاهت پريدم!!!
ياد تو، هر جا که هستم با منه
ياد و فکرت ...منو آتيش ميزنه!!!!

ناگهان صداي اخبار بلند ميشه!!!
ديروز نيروهاي جان بر کف آمريکايي موفق شدند يکي از اعضاي تروريست القاعده را دستگير کنند!!!
((متوجه هستين که طرف کيه))

کرام:
اينکه خودشه!!!....نگو رفته براي من تو گروه القاعده عضو شده!!!بايد برم کمکش!!
----
ابرفورث:حرفشم نزن!!!....من تحمل اين بشرو ندارم....اصلا از خدامه که اعدامش کنن!!!
دوباره صداي اخبار بلند ميشه!!!
خبر جديد....نيروهاي امريکايي تصميم گرفتن...اسيري که به تازگي دستگير کرده اند به بدترين شکل شکنجه دهند!!!
ابرفورث:خب...من پشيمون شدم!!!...با هاتون ميام!!!
هري:ابر...تو هر چي ميخواي بگو ولي من باهاتون نميام....از جونم که سير نشدم
دوباره صداي اخبار بلند ميشه!!!!
و اينک مصاحبه کوتاه با عضو القاعده
سرباز:اسم؟
بيگانه:بيگانه
سرباز:لقب؟
بيگانه:بيگي!!!
سرباز:سطح تحصيلات؟
بيگانه:فوق دکتراي در شناسي...تخصص قفل شناسي مدرن!!!!
سرباز:چطور به عضو القاعده در اومدي؟
بيگانه:خودمم نيدونم!!!....رسيده بودم ايتاليا..پرسيدم چرا اين برجه کجه(پيزا)...هيشکي نميدونست چرا...منم گفتم اللقاعده بايد راست باشه...طرف رنگش سفيد شد...نفهميدم چرا!!!...گفتم من براتون راستش ميکنم!!!..يه ذره ديناميت اوردم!!....منو دستگير کردن!!!
سرباز:خب بسه..برگرد به سلولت!!!
بيگانه:يه سئوال دارم!!
سرباز: بپرس!!!
بيگانه:چرا دراي سلولاي زندانتون اينقدر کهنست؟!!!همه چيش زنگ زده!!!
سرباز:برو بابا!!!

هري:باشه منم راضي شدم!!!...منم باهاتون ميام
کرام:حاجي؟
حاجي:نکنه ميخواي بگي منم بايد بيام؟!!!!
کرام:بله...دقيقا
حاجي:دلت مياد اين سربازان مستکبر!!!آسلام رو بر باد بدن؟!!!
کرام:نگران نباش...ما خودمون مستکبر تر از اونا هم داريم...فکر کردي چرا ابرفورث استکبار کبيرو داريم با خودمون ميبريم؟!!!
حاجي:پس من بايد بادي گرادمو بيارم؟
همه:چي؟
حاجي:فرزند آسلام گراپيو!!!!
کرام:باشه اونم بيار
-----------------------------------
شروع عمليات....زندان ابوقريش...بغداد....ساعت ده نصف شب!!!!!
بع...بع...بع!!!
ابرفورث:ويکتور موي يکي از بزام کم بشه!!!قول ميدم خودم بکشمت!!!...بع...بع
کرام:باشه بابا..مطمئن باش بزات چيزيشون نميشه!!!!...بع...بع
هري:بع...بع...حالا کي پيشنهاد داد ما با لباس بز!!!ميان اين همه بز قاطي بشيم؟
حاجي:کار اين آسلام نشناس کرامه!!!...بع...بع
کرام:اين بهترين روش براي شبيخون زدنه!!!....بع...بع
يه امريکايي سراغ يکي از بزها مياد...که ابرفورث بوده!!!!
امريکايي:چه بز خوشگليه!!!
ابرفورث تو دلش:اگه بدوني چه پيرمرد خوشگليم!!!!
امريکايي:چه چاق و چله هم هستش!!!!
ابرفورث از ترسش:بببععععع...ببببببعععع
کرام:بع بع؟
ابرفورث:مممععع!!!!!
کرام تو دلش يه طلسم ميخونه...امريکايي هم به شکل بز در مياد!!!!
ابرفورث:اگه منو ميکشت...خودم ميکشتمت!!!!...بع..بع
چند لحظه بعد صدای گرگ میاد...آووووووووو....آووووو
حاجی:خدا عاقبتمونو به خیر کنه!!!....بعععععععععععع
------
کرام:خب به ساختمان زندان رسيديم...لباساتونو در بياريد!!!
حاجي:بع!!...ببخشيد بله!!!!
کرام:حاجي حواست به اين اتاقه باشه
حاجي نگاهي به اتاق ميکنه ميبينه يه امريکايي زده رو کانال ام تي وي آمريکا داره شوهاي بي ناموسي ميبينه
حاجي به خشم مياد:آسلاميوس!!!!
تلويزيون و امريکايي با هم طلسم ميشوند!!!
تلويزيون:کلام نور....يا يانجي!!!(يانگي)...ان الذين اسر البيجانه((بيگانه))...هم من المجرمون!!!!
امريکايي:انا بفرمانک..يا دارکي
حاجي:مواظب باش کسي نفهمه ما اينجاييم!!!
امريکايي:از تو به يک اشارت...از ما به سر دويدن!!!!
------
کرام:هري تو برو سيستم اعلام خطرشونو قطع کن!!!...من زياد با کامپيوتر مشنگي بلد نيستم کار کنم!!!
هري رفت نشست پشت کامپيوتر و مشغول به کار شد و ظرف سه سوت سيستمو از کار انداخت ولي.....
هري:اينترنتش عجب سرعتي داره!!!...بذار يه ذره پشتش حال کنم!!!!
----
کرام و ابرفورث سريع به طرف سياهچالا در حرکتند
کرام:عجيبه هري و حاجي نيومدند!!!
ابرفورث:حتما کارشون طول کشيده.... ميان!!!
کرام:زندان شماره چند بودش؟
ابرفورث:999
کرام:اينجا که 800 تا سلول بيشتر نيستش!!!....اينو بر عکس بگير بابا!!!ميشه 666
ابرفورث:باشه!!!...بريم
در سلولو باز ميکنن ولي بيگانه توش نيست!!!!!
کرام و ابرفورث:
کرام:نکنه از اينجا بردنش؟منتقل شده به يه زندان ديگه؟
ابرفورث:فکر نکنم!!!...من ميفهميدم!!!
کرام:برگرديم دنبال بچه ها!!!
----
حاجي:همگان بايند بدانند...آسلام و آسلامي در همه جا جاويد است!!!....همين برادر گراپي رو بنگريد!!!!...چون آسلامي است هيچ کس جلو دارش نيست!!!
امريکايي ها:بله...حاجي حق با شماست!!!!
يه امريکايي:حاجي...چرا به امريکا نمياييد؟!!!...اونجا به شما احتياج مبرم دارند!!!
حاجي:والا به من پيشنهادات زيادي شده!!!...ولي از آنجايي که آنجا بي ناموسي زياد است!!!و من تحمل ندارم نميام اونجا
کرام:حاجي!!!...جلستون تموم شد؟!!!....مثلا قرار نبود کسي بفهمه ما اينجاييم
حاجي:اينا از خود ما هستن!!!!...فقط کمي منحرف هستن!!!...به ارشاد احتياج دارن!!!!
----
کرام:کسي هري رو نديده؟!!!
حاجي:نه من نديدمش
کرام: يعني کجاست؟
هري:من اينجام...پس بيگانه کو؟!!!
کرام:نيستش!!!...نميدونم کجاست
ناگهان يه صدا مياد
من اينجام!!!
کرام:بيگانه !!!تو اينجا چيکار ميکني؟!!!...مگه زندانيت نکردن!!!
بيگانه:چرا ولي براي هواخوري اومدم بيرون!!!!
کرام:
----
کرام:همه هستين؟!!!....لباساي بزا رو بپوشين!!!....تا بريم
همه لباسهاي بزي رو ميپوشن
ابرفورث:بع...بع...اصلا احتياجي نبود بياييم کمک اين بشر!!!
هري:همش تقصير اين کرامه!!!بع...بع...معلوم نيست چرا اينقدر به اين موجود مزاحم علاقه داره!!!
حاجي:راست ميگه ديگه ويکتور...بع...چرا اينقدر به اين بيگانه علاقه داري؟!!!....ويکتور بع؟....ويکتور بع؟
----
بيگانه:عجب بز سمجيه!!!چقدر بع بع ميکرد....خوب شد دهنشو بستم!!!حالا کبابش ميکنم!!!
بز بدبخت داشت تقلا ميکرد!!!
بيگانه کاردشو داشت تيز ميکرد و مخصوصا کاري ميکرد که برق تيزي کارد به چشماي بز بخوره!!!!
بيگانه:خوب...طبق آسلام حاجي.. به بز، اول اب ميدن!!!ولي من نميدم!!!...رو به قبله ميخوابوننش که من هم خوابوندمش!!!....ديگه چي ميمونه؟!!!...زدن گردنش!!!
بيگانه کاردو ميبره بالا و تا ميخواد بياره پايين يه صدا مياد
ابرفورث:واستا بيگي واستا!!!
بيگانه:اين بشر از کجا فهميد ميخوام بزاشو سر ببرم؟!!!حتما طلسمشون کرده!!!
ابرفورث:هيچ ميدوني نزديک بود سر ويکتورو ببري؟!!!!
هري دهن بز رو که در واقع کرام بود باز ميکنه!!!!
کرام:من بدبخت اومدم براي نجات تو...اون وقت ميخواستي سرمنو ببري؟!!!
بيگانه:
هری:ابر از کجا فهمیدی...این بزه کرامه؟
ابرفورث:اولا من همه بزامو میشناسم!!!....ثانیا ویکتور ممکنه جستجوگر خوبی باشه!!ولی بز خوبی نیست!!!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴

شاهزادۀ دورگه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۷ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 187
آفلاین
این فیلم اصلا جنبۀ توهین ندارد و خیلی هم واقعی است افتاد الان!!!
توجه!!!: از همۀ کسانی که نامشون در این فیلم بود بخاطر اینکه اگر توهینی بهشون شده عضر خواهی می کنم.

استدیوی شاهزادۀ دورگه مووی تقدیم می کند.
درضمن دیدن این فیلم برای افراد زیر 18- ممنوع می باشد.

***خیانت در امانت***

با شرکت:
السامور پاراگات------------------------------ جـــــــاســــــــــــــــم
ویکتور کرام------------------------------ویکتور بلاگوییچ ایوانف کــرام
حاجی دارکی------------------------------مشاور و معلم مــــــعارف
گراوپی------------------------------ناظم مدرسه، راننده تــــــاکسی
هرمیون گرنجر------------------------------دوســـــــــــت دختر کرام
دراکو مالفوی و برو بچز------------------------در نـقش ارازل و اوباش
نویسنده، تهیه کننده و کارگردان---------------------شـاهزادۀ دورگه
دستیار کاگردان--------------------------------------------------کریچر
فیلم بردار و نور پرداز-------------------------------------دنیس کروی
دکوراسیون-------------------------------------------------چوچــــانگ
حمل و نقل، تدارکات، منشی صحنه، جلوه های ویزه-----سـوسک

صدا... دوربین... حرکت!!!

دوربین تصویر کرۀ زمین را از بالا نشان می دهد!!! مناطق سفید پوش از برف؛ دوربین زوم می کند و با سرعت از آسمون پایین می آید و از پنجرۀ خونه ای... دوربین شکست!!! هوی مگه من به شما نگفتم پنجره رو باز کنید قربان... قربان هوا سرد بود ترسیدم بچام (این صدای سوسک مسئول حمل و نقل، تدارکات و... بود.) قربان شما می دونی که بدن یک سوسک نمی تونه چنین سرمایی رو تحمل کنه و... بسه دیگه!!! ا به اصفل الصافرین ادامه فیلم....

بله!!! دوربین از پنجره وارد خونه می شود و اتاق مجلل و شیکی را نشان می دهد؛ داخل اتاق انواع و اقسام وسایل عجیب وجود داشت که برای یک فرد غیر جادوگری خیلی تعجب انگیز بود؛ همچنین در گوشۀ اتاق تختی بسیار زیبا دیده می شد که یک نفر در آن خوابیده بود سکوت آرامش بخش با صدای وحشتناکی شکسته شد!!! دیشتو دیشتون دیشتا دیشتـ... بوم! فردی که بر رو تخت خوابیده بود با پتک بر روی ساعت کوبید و ساعت را در جا به قتل رساند!
فردی که روی تخت خوابیده بود انگار خواب زده شده بود چون دیگه نرفت بخوابه بلند شد و به طرف دستشویی رفت و صورت و دهان خود را شست؛ مشغول خشک کردن دست و صورت خود با حوله بود که صدایی از پایین به گوش رسید که می گفت: ویکتور ویکی جون بیا پایین صبحونه حاضره پسر گفت: اومدم مامان!!! پسر اکنون چهرۀ اخمویی به خود گرفته بود و مانند اردک قدم برمی داشت که به طبقۀ پایین برود.

نیم ساعت بعد همان روز در مدرسه:

بچه ها... بچه ها برید توی کلاس ها (این صدای گراوپی ناظم مدرسه بود.) برید... تند تر هی کرام تو این جا صبر کن باهات کار دارم کرام یکی از بچه های مدرسه که تو رو با هرمیون گرنجر دیده که داشتین باهم دل و قلوه می خوردید.

کرام که جان خورده بود گفت: من... چیز... آره هرمیون کیف پول همراهش نبود هوس قلوه کد منم براش خریدم؛ خوب حالا می تونم برم.
گراوپی ابروهایش رو بالا برد و گفت: بچه تو داری منو دست می اندازی هوم؟؟؟!!! تو فکر کردی من خرم ؟؟؟!!! یا خودتو خریت می زنی؟؟؟!!!
کرام که وحشت در چهره اش نمایان بود گفت: بل...بله... یعنی... نخیر
بچه ها ی بسیج دیدن که تو و هرمیون کارهای منکراتی می کنید!!! تو اعتراف می کنی؟؟؟
کرام: نه پروفسور اونا دروغ می گن.
گراوپی:مواظب حرف زدنت باش بچه! یعنی تو می خوای بگی آقای مالفوی دروغ می گند؟؟؟!!!
کرام نا خودآگاه رویش رو بر می گرداند و چهرۀ بی روح مالفوی(به قول رولینگ) که ایندفعه با روح بوده نگاه می کند.
مالفوی پوزخند زد و طوری که فقط کرام فهمید گفت: با اون گند زاده بهت خوش گذشت؟

کرام با عصبانیت دستهایش را مشت می کند و زیر زبون فحش (بی ناموسی!!!) بر زبان می آورد (اما فحشه زیادم بی ناموسی نبود!!!)
گراوپی با خوشحالی می گوید: آفرین آقای مالفوی شونصد امتیاز برای اسلایترین شما می تونی بری سره کلاست آقای مالفوی!
اینجا چه خبره؟؟؟ (این صدای آلبوس دامبلدور مدیر هاگوارتز بود)
گراوپی دست و پایش را گم می کند: مدیر... مدیر به من دیروز خبر دادند...
دامبلدور با حالتی غیر منتظره: بسه دیگه!!! من همه چیزو می دونم گراوپی! دیگه کافیه می تونی بری کرام!
گراوپی: ولب جناب مدیـ...
دامبلدور: ولی نداره! برو کرام!
گراوپی با ناراحتی: قربان من در هر صورت همه چیزو به حاجی گزارش می کنم.
دامبلدور با دستپاچگی:چی حاجی... این ده گالیون رو بگیر فعلا!
گراوپی دستش را دزار می کند که ده گالیونو بگیره
دامبلدور با حالتی عصبی: تو که به حاجی نمی گی نه!
گراوپی با حالتی رضایتمندانه: فعلا نه
دامبلدور پول را می اندازد توی دست گراوپی و می گوید: کوفتت بشه!

*****

در کلاس معارف با گروه اسلایترین:

حاجی: بله داشتم می گفتم اگر عین نجاست بر روی چیزی باشد و ما عین نجاست رو پاک کنیم و در برابر نور خورشید قرار دهیم و آب کر را بر روی آن بریزیم چی می شه؟

مالفوی: ببخشید پروفسور کرام می دونه!
حاجی: خیلی خوبه کرام بگو

کرام که در عل هرمیون سیر می کرد گفت: هم... هوم... ها؟
حاجی ابروانش رو بالا برد و گفت: جواب سوالم رو بده کرام.
کرام گیجو میج: کدوم سوال پروفسور.
حاجی: کرام تو ازکلاس اخراجی برو بیرون!!! همین حالا!!!
کرام با حالتی ملتسمانه: پروفسور می شه قبل از رفتنم با جاسم حرف بزنم.
حاجی: خوب باشه فقط یک کلمه!
کرام با خوشحالی!: باشه پروفسور
کرام از سر میزش بلند می شه و طرف جاسم رفیق صمیمیش می ره و میگه: جاسم یک خواهشی دارم.
جاسم: بگو!
کرام: در زمانی که من نیستم مواظب هرمیون باش!
جاسم خنده ای شیطانی می کند: باشه
کرام: پس من رفتم خداحافظ

*****

فردای آن روز در خیابان:

کرام توی خیابان مثل ولگردها قدم می زند چشمش به منظرۀ عجیبی می افتد و خشکش می زند.؛ هرمیون و جاسم سوار ماشین دارند با هم عاشقانه صحبت می کنند.

کرام از عصبانیت منفجر می شود، می پرید وسط جاده و می گوید: تاکسی... تاکسی نگه دار نه! مثل اینکه باید از زور استفاده کنم!.
چوب دستی خود را می گیرد و به طرف یکی از ماشین ها که با سرعت زیاد در حال حرکت بود می گیرد و فریاد می زند: پکی پکسی پاترونومی ماشین یک دفعه متوقف می شود انگار چیزی اون رو از حرکت باز نگه داشت.
کرام: هی اونو انو تعقیب کن.
راننده تاکسی: بازم تو کرام
کرام: پروفسور شمایین
گراوپی: بله منم معلمی که کفاف زندگی رو به تنهایی نمی ده
در ضمن اگر بفهمم راجع به این موضوع تو مدرسه حرف بزنی خودم می کشمت حالا برو پایین.
کرام از ماشین پایین می رودحتما تا حالا هرمیون خیلی از اون دور شده بود؛ آهنگ غمناکی شروع به نواختن می کند و کرام را که آرام با نا امیدی بسوی سرنوشت می رود را نشان می دهد.

پایان

من سفارش یک لو گو برای شرکت فیلم سازی Half Blood Lord Entertainment می دهم.


ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۱۷ ۲۱:۵۸:۴۶
ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۱۸ ۶:۳۴:۲۸
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۱۸ ۱۱:۵۴:۲۰
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۱۸ ۱۲:۲۵:۵۳
ویرایش شده توسط شاهزادۀ دورگه در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۱۸ ۱۲:۳۷:۵۸

Head of Detection and Confiscation of Counterfeit Pants Office
Emperor's Spokesman


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
تصویر کوچک شده










وعده ی دیدار

با شرکت هری پاتر در نقش پسر بچه ی دل باخته ی مدرسه ای
کرام در نقش دوست هری
حاجی در نقش معلم معارف
گراپی در نقش ناظم مدرسه
هرمیون در نقش دوست دختر هری
مالفوی و دوستان در نقش اراذل
ونوس در نقش مادر هریگیلدی در نقش پسری که در آخر فیلم با هرمیون سوار ماشین شد
نویسنده تهیه کننده و کارگردان: کریچر
دستیار کارگردان: کرام
دوربین: دنیس
نور: استار
حمل و نقل و تدارکات: نورممد و جاسم
منشی صحنه: مازامولا

این فیلم پاییز سال گزشته ساخته شد و به دلیل دیر گرفتن مجوز از وزارت ارشاد دیر به روی پرده ها رفت
بعد از اکران فیلم در جشنواره انجمن حمایت از زنان و انجمن حمایت از معلمان معارف علیه این فیلم شکایت کردند



صدای گوش خراش تلفن شنیده میشه و دوربین از یک ساعت زوم اوت میکنه
یک دفعه یک مشت کوبیده میشه رو ساعت و صدای ساعت قطع میشه
دوربین دست رو دنبال میکنه و به یک پسر میرسه که رو تخت خوابیده
یک صدایی از بیرون اتاق می یاد
ونوس: هری .... هری.... بلند شو
هری با غر غر: باشه
دوربین یک زن رو نشون میده که داره صبحانه آماده میکنه
ونوس: هری دیرت میشه ها
دوربین هری رو نشون میده که یک غلت میزنه و یک دفعه مثل برق گرفته ها از جاش بلند میشه و ساعتش رو نگاه میکنه
هری: لعنتی دیر شد
{ موزیک روی تصویر می یاد و دوربین هری رو نشون میده که از تختش بلند میشه و میره دست و صورتش رو میشوره و لباساش رو میپوشه و موهاش رو مرتب میکنه و در آخر کلی عطر به خودش میزنه و بدون این که صبحانه بخوره میره طرف در}
هری موقع بیرون رفتن: مامان من امروز دیر می یام کلاس فوق العاده دارم
دوربین از بالا یک مدرسه رو نشون میده که داخل حیاطش بچه ها صف بستن و ناظم داره براشون حرف میزنه
هری از گوشه ی حیاط میره تو صف وایسته تا دیده نشه
گراپی: پاتر بازم دیر اومدی بعدا از زنگ بیا دفترم

دوربین از رو دست گراپ فید اوت میکنه که در این حالته:
گراپی: این دفعه چه بهونه ای برای دیر اومدنت داری گر چه هیچ بهونه ای پذیرفته نمیشه و باید تنبیه بشی
دوست داری با خط کش کتک بخوری یا شلنگ
هری: نه تو رو خدا آقا قول میدم دیگه دیر نیام از این به بعد اگه دیر اومدم هر کار خواستین بکنین اصلا 2 برابر همیشه تنبیهم کنید
خواهش میکنم امروز تنبیهم نکنید
گراپی: چرا مگه امروز چه خبره؟
هری با خودش: اه چه سیریشیه
هری: آخه.... آخه امشب تولدمه خونه ی مادر بزرگم دعوتیم
گراپی: مادر بزرگت که هفته ی پیش فوت کرده بود
هری: اون یکی مادر بزرگم
گراپ:اون یکیم رو مگه ماه پیش نرفتی کمکش برای اسباب کشی
مگه نرفتن شهرستان؟
هری:
گراپی: کافیه... برو ولی اگه دفعه ی بعد دیر بیای همون کاری رو که گفتی باهات میکنم
تصویر سیاه میشه و روی صورت کرام می یاد که کنار هری تو حیاط نشستن
کرام: کی باهاش قرار گزاشتی؟
هری: بعد مدرسه
کرام: کجا؟
هری: همون کافی شاپ که با هم میریم همیشه
کرام: کی باهاش دوست شدی؟
هری: پری روز
در همین لحظه مالفوی و رفقاش از جلوی هری رد میشن
مالفوی: چیه پاتر لباس نو هات رو پوشیدی نکنه واسه مرگ مامان بزرگت تیپ زدی
اطرافیان مالفوی:
کرام: خفه شو مالفوی بیا بریم هری
کرام دست هری رو میگیره و از اونجا دور میشه

دوربین داخل کلاس رو نشون میده
هری داره از پنجره بیرون رو نگاه میکنه و معلم پای تخته داره درس میده
حاجی: ما سه نوع آب داریم آب قلیل و آب کر و آب جاری و هر کدوم خاصیت مخصوص به خود رو داره
بیگانه: ببخشید آقا اگه آب قلیل نجس رو با آب کر پاک قاطی کنیم و با آب جاریی که در پاک بودنش شک داریم قاطی کنیم میشه با اون آب تیمم کرد
حاجی: کی میتونه جواب این سوال رو بده
مالفوی: پاتر میتونه آقا
حاجی: بگو پاتر
هری: چیزه... یعنی... نمیدونم آقا
حاجی: مگه به درس گوش نمی دادی؟
برو بیرون دم در وایستا
هری:

دوربین اتاق گراپی رو نشون میده
گراپی به ساعتش نگاه میکنه و از پشت میزش بلند میشه و میره زنگ رو میزنه
دوربین از بالا مدرسه رو نشون میده
اولین کسی که از مدرسه بیرون می یاد هریه
هری به سرعت از توی کوچه ها و خیابونا میدوئه و بعد از مدتی میرسه به کافی شاپ از شیشه یک نگاهی به داخل میکنه و دختر رو میبینه که پشت یک میز نشسته
نهری وارد میشه و میره سر میز
هری: سلام
هرمیون: سلام خوبی؟
هری: خیلی وقته اینجا نشستی؟
هرمیون: نه تازه اومدم
{ موزیک روی فیلم گزاشته میشه و دوربین هری و هرمیون رو نشون میده که با هم حرف میزنن و میخندن و نوشیدنی میخورن و بعد یک مدت از کافی شاپ میرن بیرون وتو خیابونا قدم میزنن بعد هرمیون با دست به یک مغازه اشاره میکنه و میرن تو اون وبعد چند لحظه دست پر می یان بیرون و میرن تو یک پارک میشینن و در آخر سر یک خیاون میرسن و موزیک قطع میشه
هرمیون در حالی که پشت خرواری از هدیه ها گم شده: خیلی خوش گذشت هری
هری: یه من هم خیلی خوش گذشت
هرمیون: خداحافظ
هرمیون از هری جدا میشه و از یک طرف خیابون میره و هری از طرف دیگش


چند روز بعد
هری داره به سمت خونه میره که میرسه سر همون خیابون که یک دفعه هریمون رو از دور میبینه
می یاد بره جلو که میبینه یک پسری اومد طرف هرمیون و هرمیون بهش سلام میکنه و با هم سوار یک ماشین شدن
کیف از دست هری می افته و دوربین از تصویر هری فید اوت میکنه و آهنگ غمناک پخش میشه و تیراژ می یاد بالا


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ سه شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۴

سر سیریوس بلـک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۲ جمعه ۶ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۷ یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۰
از Graveyard
گروه:
کاربران عضو
پیام: 582
آفلاین
پنج یار ولدی فیلمی از ارنی مک میلان

با همکاری استودیو فیلم سازی کرام پیکچرز
بازیگران:
بیگانه در نقش افسر نگهبان{مردی که پشت در بود}
ولدی.رودی.بلا.شیکم و ونوس در نقش زندانی
هری پاتر در نقش 1-معتادی که به زندان افتاد
2-دکور دریا در پشت پنجره ی روی در

و با حضور افتخاری حاجی در نقش مامور منکرات زندان
و با معرفی ارنی مک میلان در نقش رئیس بند

تدارکات:
نور ممد و گراوپی و غضنفر
موسیقی فیلم از گروه خواهران عجیب
فیلم برداری و عکس از کالین
تیتراژ با همکاری word 2003
تهیه کننده و کارگردان:
ارنی مک میلان

فیلم با کلوزآپ صورت ولدی شروع میشود و او در حالی که مثل فرماندهان فاتح دست خود را بالا آورده
و به دوردست خیره شده است نشان داده میشود.در پشت سر او دربا و در آسمان بالای سرش علامت شوم میدرخشد.
ناگهان دوربین از او دور شده و او را در حالیکه در سلولی که دو در دارد و با چهار نفر دیگر زندانی است نشان میدهد. در روی
پنجره ی پشت سرش یک جاسوئیچی چراغ دار مشنگی با علامت شوم آویزان است اوایستاده و بقیه زندانی ها در مورد
ژست و مدل لباس او نظر میدهند.
جمعیت داخل سینما
:رودی :به نظرم که گوشه ی یقه ی لباست درست واینستاده.
ولدی:صد بار بهت گفتم هیشکی حق نداره به من بگه ولدی همتون یا باید به من بگین لردولدمورت با ارباب با لرد سیاه
چقدر باید بهتون اینو بگم خودم خسته شدم.
بلا از گوشه ی دیگر سلول:ولدی جان بابا چرا گوشه ی شنلت رفته توی شلوارت از اینکارا نکن ما آبرو داریم!!!
جمعیت داخل سینما:
ونوس:ولدی خب این گیلدی راس میگه دیگه مدل موهات خیلی ضایست.
ولدی با عصبانیت به طرف ونوس میرود و بر سرش داد میزند که : خودم میکشمت مگه بهت نگفتم به من نگو ولدی
من بزرگترین جادوگر قرنم ولی هنوز نمیتونم به پیروانم اسمم رو درست بفمهمونم
شیکم:بیشین بینیم با حال نداریم........فعلا که احمق ترین جادوگر سالی اخه کدوم ابلهی بدون چوب جادو با تفنگ
اسباب بازی میره از مغازه ی مشنگی کلاه گیس بدزده؟؟؟ من که معروف ترین کچل سایتم از این کارا نکردم.
ولدی:آخه تقصیر من نبود که هی این تانیا توی انجمن "وقتی جوون بودم" گفت خوش تیپم منم گفتم برم یه کلاه گیس هم پیدا کنم شاید خوش
تیپ تر بشم.
جمعیت داخل سینما:
ولدی دست میذاره روی سرش و کلاه گیس رو از سرش یر میداره و به سمت شیکم میندازه و میگه:حالا من یه بار یه
کاری کردم شماها هم هی نمک روی زخمم بپاشید
در همین وقت که مرگ خوارا در حال بحث بودن ناگهان در سلول باز میشه وچهارنفر داخل میشن:حاجی"ارنی" بیگانه
و یه معتاد.
ارنی:خب گروه پنج نفره ی ولدی چطورن؟؟ واستون یه هم سلولی خوب پیدا کردم یه وقت اذیتش نکنیدها
حاجی:ای برادران غیر آسلامی این جوان را به راه راست هدایت کنید که دست از دست این مواد برداره بره سر خونه
زندگیش بلکه از بار گناهانتان کم بشود و در مجازاتتان تخفیف قائل شوند مواظب این جوان گمراه باشید تا ترک اعتیاد
کند.
ارنی در حالیکه با حرکت سر موافقت خودش رو با حرفای حاجی اعلام کرد رو به بیگانه کرد و گفت:چون بخش معتادا
پر شده بود اینو آوردم اینجا تا اونور خالی بشه ازش مراقبت کنید واسه اطمینان بیشتر هم بیگانه اینجا میمونه تا مواظبش
باشه.
و بعد رو میکنه به بیگانه و میگه:خب بیگانه مواظب این باش و همین جا دم در وایسا و مراقب باش و به درها هم نگاه
نکن
بیگانه:به کروم در نیگا نکنم؟
ارنی:به همین دری که پشت سرته اصلا نگاه نکن
بیگاته:میتونم به اون یکی در نیگا کنم؟؟
ارنی:نه!!!
بیگانه :پس باید به کدوم در نیگا کنم؟؟
ارنی:تو که نباید به درا نیگا کنی باید به معتاده نیگا کنی!!!!!!!
بیگانه:پس کی به درا نیگا کنه؟؟/
ارنی:هیچکس بابا بیا برو بیرون وایسا و از پشت به همین در نیگا کن
بیگانه:پس اون یکی درو کی نیگا کنه؟؟ میخوای تو وایسم به هر دو تاشون نیگا کنم
ارنی داشت به مرز انفجار نزدیک میشد که حاجی دخالت کرد و گفت:بیا بیگانه جان عزیز دل برادر برو
بیرون وایسا و چشم از در برندار من خودم مواظب اون یکی در هستم.
بیگانه:خب باشه اینجوری خیالم راحته که یکی هم به اون در نیگا میکنه
در همین حین در پشت سر بیگانه چشمان ولدی از شور و شعف درخشید
وقتی که اون سه نفر از در خارج شدند و ارنی در رو پشت سرش بست ناگهان ولدی گفت:
هی بچه ها حرفای این نگهبانه رو شنیدین؟؟
رودی با بی حوصلگی گفت:آره بابا گفت سر به سر این مفنگیه نذارین
ولدی:نه اونجاشو نه بعدش رو میگم
شیکم:همون که گفت این افسره پشم از این دره ور نداره؟؟
ولدی:نه....یعنی آره یکم بعد ترش رو میگم که اون حاجیه گفت که خودش مواظب اون یکی دره
ونوس:خب این چه چیز جالبی توش داره؟؟
ولدی:خب من همیشه فکر نیکردم که این یکی دره سر کاریه ولی مثل اینکه واقعا به دره
رودی:خب این چه ربطی داره؟
ولدی:یعنی اینکه ما میتونیم از اون یکی دره فرار کنیم
شیکم:ولدی بابا گوشات سنگینه؟؟مگه نشنیدی که اون حاجی گفت من مواظب اون یکی دره هستم؟؟
ولدی:نه اینم شنیدم ولی تابلو بود که واسه سر کار گداشتن گفت تا افسره بیخیال اون یکی در بشه
بلا که معلوم بود تازه از خواب پریده بود گفت:خب این یعنی اینکه من یعنی گیلدروی بزرگترین قفل باز کن
جادوگران در رو تو سه تا سوت باز میکنم
ولدی:آره قربونش برو ببینم چی کار میکنی
رودی:خب من دوتا سنجاق سر میخوام
بلا دستش رو میبره لای موهاش و دو تا سنجاق سر درمیاره و میده به رودی و میگه:بیا ولی مواظب باش
نشکنیشونا
گیلدی:خب بابا حالا بیاین سر این تخت رو بگیرین بذاریمش اون ور تا من بتونم بازش کنم
شیکم و ولدی میان و سر تخت رو میگیرن و نیذارنش اون ور تا رودی بتونه در رو باز کنه
رودی هم میره سراغ در تا بتونه قفلش رو بازکنه

پس از یک ساعت
ولدی:هنوز نتونستی بازش کنی؟؟
رودی:چرا داره باز میشه باید صبر کنید این کار دقت زیادی میخواد

یک ساعت بعد از اون یک ساعت

بلا:بابام جان هنوز نتونستی بازش کنی؟؟
رودی:نمیدونم چرا همه چی اینجا با قفلای دیگه فرق داره اصلا ازش سر در نمیارم
ولدی:خاک بر سرت با این خالی بندیات آخه اینجام جای خالی بندیه؟؟
تو اگه یه بار خالی نبندی نمیشه؟؟
رودی:نه نمیشه من اصلا اگه خالی نبندم روزم نمیگذره
شیکم:مارو ببین دلمون رو به کی خوش کرده بودیم...یه خالی بند دودره باز
رودی تا میاد سنجاقا رو بده به بلا معتاده میگه:بدش به من داش من ژاید بتونم باژش کنم
رودی که از لحن صداش تابلو بود کم آورده گفت:تو که نمیتونی آب دهنتو قورت بدی لازم نیست
از ابن کارا بکنی
ولدی:خب بابا شاید بتونه بازش کنه بده بهش تیری در تاریکیه شاید بشه
رودی هم سنجاق رو یه معتاده میده
معتاده:مرشی داش حالا شوماا ها چی کاره هشتین؟؟
ولدی:اونش دیگه به تو نیومده که فضولی کینین
معتاده:نه جون داش این جوری نمیشه آخه ما باید بدونبم داریم واسه کی کار میکنیم تاژه این کارا که مجانی
نمیشه جون داداش خرج داره
شیکم:شیطونه میگه بزنمش تابلو بشه رو دیفال ها تو برو کارتو بکن خرجش رو وقتی رفتیم بیرون خودم
بهت پولتو میدم
معتاده:حالا جون داداش این شد یه چیزی
و بعد به طرف در میره و چند بار سنجاقا رو تو و بیرون میبره و قفل در تق صدا میکنه و باز میشه
تا معتاده میاد در رو باز کنه ولدی میپره و میاد طرفش میگه وایسا این لحظه ی فراموش نشدنی رو باید
خودم انجام بدم لرد ولدمورت کبیر از زندان اون سفیدا فرار میکنه و در رو باز میکنه ولی وقتی این کارو
میکنه شوکه میشه اونا بالای یه پرتگاه 50-60 متری بودن و هیچ راهی به پائین نبود
جمعیت داخل سینما:هووووووووووووووو

و این بیگانه بود که به جای همه ی پنجره ها "در" کار گذاشته بود

----------------------------------------
توجه:کلیه حقوق این فیلم متعلق به استودیو فیلم مک میلان برادرز{macmilan brothers}میباشد و
هر گونه کپی برداری از آن طبق قانون کپی رایت برخورد میشود
کلیه اسامی به کار رفته در این فیلم غیر حقیقی بوده و هرگونه شباهت اسمی صرفا تشابه اسمی میباشد


ما به آن سید و این میر اردادت داریم
ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم

[url=http://us.battle.net/wow/en/character/burning-legion/


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۳۰ پنجشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۴

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
*****عشق به خانواده*****
الروند(دامبلدور ): آرون .. با کشتی حا به صرظمین فنا ناپزیر برو
آرون :اما پدر ..من بدون برادرم آراگورن جایی نمیرم
یکی از تماشاچی ها : هوووووووو آراگورن که برادرش نیست

*******مسیری که باید طی شود******

آرتور(آراگورن) کرام(لگولاس) و بیگانه(گیملی) جلوی یک در واستادند
کرام نوشته های بالای در را میخونه :راه بستس .. وارد نشوید ..راه توسط مردگان ساخته شده و توسط اونها محافظت میشه ..راه بستس
کرام و آرتور یک نگاه به هم میندازند:
آرتور:من از فیوز ها نمیترسم و میره تو
کرام هم میره
بیگانه: به حق چیزای ندیده .. یک الف از در میره تو ولی یک دورف جرئت نمیکنه ... اگه نرم باید جواب غریه را چی بدم؟

*******جنگی طاقت فرسا*******
لیلی یقه ی یک اورک را گرفته: با توام آواتارامو کجا بردی ؟ دزد ؟
مرلین داره با سرعت 20 کیلوبایت در دقیقه:ylash: میفرسته
حاجی : به نام آسلام ایست ..
و با یک نوشابه میزنه تو سر یک اورک
آرتور داره طرز کار توپ را به گراوپی یاد میده: ببین اول دوشاخشو میزنی تو برق .. بعد یک نوشابه میگذاری تو این لوله هه بعد ...
دوربین رد میشه میره گوشه ی دیگر که استار واستاده:
استار دستشو گذاشته رو شونه ی دو تا اورک : صلح صفا دوستی ..محبت صمیمیت ..
بعد سرشون را میکوبه به هم
******تصمیمی سخت ******
آتور (آراگورن) دروازه را باز میکنه میدود تو قصر :پیغام گاندور رسید .. اونا به دوشاخه های بیشتری نیاز دارند ...
دوربین چهره ی گودریک(تئودن شاه) را نشون میده که کمی تردید داره ..
دوربین یک لحظه چهره ی نگران آرتور را نشان میده و برمیگرده رو گودریک
گودریک یک نگاه به هرمیون(ایئووین) و ران(ایئومر) میندازه : رهان به کمک گاندر میره ...

********زمانی که باید جان را فدا کرد *********
دوربین دروازه ی میناس تریت را نشون میده که ارکها دارند از پشت میشکوننش
مرلین (گاندالف)سوار بر اسب داره سربازها را فرماندهی میکنه: از دروازه ها مراقبت کنید .. نگذارید دشمن به دستشویی ها برسه
*******وحشت********
دوربین از دور به برج سائورون نزدیک میشه (یک آهنگ ترسناک) صدای سائورون اکو داره: موافقم
********انتقام******
گودریک به زمین افتاده
هرمیون شمشیر به دست جلوی کینگزلی (سوار سیاه)واستاده :تو عموی منو کشتی ..میکشمت ...

*****ملاقات های بسیار ******
مراسم تاجگذاری آرتوره
یک گروه الف از راه میرسند آرتور میدود طرفشون: خواهرم آرون کجاست؟
همون تماشاچی قبلی:
****و سرانجام بازگشت به خانه*******
هری(فرودو) و سام(کالین) ومری(دنیس) و پی پین(نویل) دارند سوار بر الاغ برمیگردند شایر
آقای گمجی میدود طرفشون ..: ا ..علیه ....

=======
در : ارباب حلقه ها ..فیلم امشب سیمنماهای مازندران ... ارباب حلقه ها ..
----------
توضیحات:همه ی فیلم ها که اکران نمیشوند
توضیحات بیشتر: برای کسانی که از ارباب حلقه ها چیزی نمیدانند متاسفیم ..
توضیحات بیشتر را در روزنامه های کثیر الانتشار بخوانید ..


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
فیلم گودریک فیلم خوبی بود از نظر دوربین ریز به ریز توضیح داده شده بود که اگه یکم کمتر میشد عالی عالی میشد
موضوع فیلم خیلی جالبه و حدس زدنش سخته که چی میشه
فعلا همینا رو دیدم و بعدا اگه فیلم کامل شد بقیه ی نظرم رو میگم
--------------------------
فیلم کینگ هم قشنگ بود و اگه بخوایم در یک کلام بگم همون کوتاه و تلخ گویای ماجراست
اما موضوعش خیلی کلیشه ای بود
به خاطر این که خوشم اومد از فیلم امتیاز 4.5 براش مناسبه
--------------------------
همزاد هم فلور درست میگه باید تو جادوگر تی وی میزد
_________________
فیلم فلور هم فکر کنم برا اولین بار فیلمش خیلی خوب بود
ایلیدان واقعا این رو بهت گفته؟ اگه گفته کارش خیلی درسته اما اگه من بودم میگفتم بگو یک پشه تو پشه گیر پرشیا گیر کرده

البته فلور عزیزاین پست رو تو دفترچه ی خاطرات هم میتونستی بزنی
چون زیاد شبیه فیلم نبود امتیاز 3 فکر کنم خوب باشه


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.