هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۶:۲۳ جمعه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۴

سیبل ایزابل دورست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۴ پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۸ دوشنبه ۹ آبان ۱۳۸۴
از هر جایی که یه کاکتوس بتونه زنده بمونه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 163
آفلاین
اين وسط سيبل مي ايد تو به رودي نيگا مي كنه ومي خواد بگه كه...مانيا:بگو ببينم مي توني پرده ها رو وصل كني يا نه؟سيبل:اگه قول بديد سفارشمو گوش كنيد.پرميس به طرز تهديد اميزي وردنه رو تكون مي دهپرميس :بگوسيبل:چيزه...يعني من يه رداي شيك نقره اي مي خوام و ميتونم تا سقف 112 گاليون هم بالاش بدم.مانيا:همين...سيبل:همينپرميس با طرز تهديد اميزتري وردنشو تكون مي ده پرميس:باشه.حالا زود باش نصفه شب شد.سيبل چوبدستيشو مي گيره به سمت پرده ها و همشون خود به خود وصل مي شند.پرميس:مانيا چرا هيچ كس از همون اول به فكرش نرسيد اين كارو بكنه.مانيا در حالي كه عصباني به نظر مي رسه مانيا:نمي دونم.سيبل:خب پس من فردا مي يام دنبال ردام.رودي يه چشمشو باز مي كنه وقتي مي بينه پرده ها وصل شددند دوباره از شادي غش مي كند.


ویرایش شده توسط سیبل ایزابل دورست در تاریخ ۱۳۸۴/۲/۱۰ ۳:۱۶:۴۷


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۴

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
باز هم ردا فروشی
بازیگران:مانیا.رودی.پرمیس(هان!؟ااا پاتر تویی؟؟هان!؟اه ولش کن اصلا...هان؟!)(تضمین نمیکنم کس دیگه ای نیاد بپره وسط)
فیلمی از:کاری
تهیه کننده:چند بار باید بگم نداریم؟
===
در همون لحظه که توماس در حال چرت و پرت گفتن بود...
مانیا:هاگرید بیا این توماس رو ببر بیرون کلاس ردا فروشی رو میاره پایین الان همه فکر میکنن اینجا تیمارستانه
هاگرید خم میشه که توماس رو برداره که زاخی و یه مشت آدم دیگه وارد میشن
زاخی: سلام مانیا
پرمیس:باز این اومد
زاخی:به تو چه اصلا
پرمیس در حالی که دارکی تر از همیشه شده:به من چه؟
زاخی: منظورم این بود که...
پرمیس اولین چیزی که به دستش میرسه(یه وردنه)رو ورمیداره تا بزنه تو سر زاخی که کاری میپره وسط
کاری:خانم این کارو نکنید گناه داره بچه(زاخی مظلومانه نگاه میکنه)
پرمیس:راست میگی...بچه گناه داره ولی تو که گناه نداری
و محکم با همون وردنه میزنه تو سرش
کاری هم میفته کنار توماس و هر دو با هم دیگه شروع میکنن به چرت و پرت گفتن
توماس:اون خرچنگه رو نگاه کن(و به رودی اشاره میکنه)
رودی: خرچنگ؟
کاری:آره اون کرگردنه رو ببین(به هاگرید اشاره میکنه)
هاگرید:
پرمیس و مانیا:
مانیا:بسه دیگه مشکلمون 2 تا شد
پرمیس:هاگرید بی زحمت این دو تا وردار بنداز بیرون
هاگرید: باشه
هاگرید کاری و توماس رو با یه دست بلند کرد و چند بار دور سرش چرخوند بعد از مغازه پرت کرد بیرون
زاخی: توماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااس
و میره بیرون
رودی با تعجب به زاخی نگاه کرد و بعد بلند شد و با فریاد گفت:کاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااری
و خواست بره بیرون که پرمیس گرفتش
پرمیس:کجا عزیزم؟(تو دلش جرات داری برو بیرون)
رودی:هیچی
مانیا:خب هاگرید جون مرسی از کمک حالا میشه پرده ها رو بذاری سر جاش؟
هاگرید:ردا مجانی میدید دیگه؟
پرمیس:آره آره...
یهو مانیا یه چیزی یادش میاد
مانیا تو گوش پرمیس:پرمیس بیخیال هاگرید
پرمیس تو گوش مانیا:چرا؟
مانیا تو گوش پرمیس:چون هاگرید که معمولی نیست رداش قیمتش بیشتر از 3 گالیون میشه
پرمیس با صدای بلند:راست میگی ها
رودی:چی رو راست میگه عزیزم؟
پرمیس:به تو چه
رودی:
مانیا:آخی...
پرمیس:خب هاگرید نه نمیخواد زحمت بکشی ما خودمون یه کاریش میکنیم
هاگرید:باشه
و میخواد بره که کاری در رو باز میکنه
کاری:سلام خاله قورباغه...
مانیا و پرمیس:
رودی:کاری جون برو بیرون الان این دو تا نصفت میکنن
کاری:من فقط اومدم بگم...
پرمیس: چی؟
کاری:میذاری بگم خاله...
مانیا:ادامه نده حرفت رو
کاری:هان؟آهان...میخواستم بگم...چنجر داره؟(اثرات فیلم های تلویزیون)
مانیا:
کاری:نه نه شوخی کردم میخواستم پرده هاتون رو بذارم سر جاش خاله قور...
مانیا: سیریش د وال
کاری محکم میخوره به دیوار اتاق خیاطی و دیواره میریزه پایین پری های خیاط پیدا میشن
رودی و هاگرید:وای پری
همون لحظه مادام ماکسیم وارد میشه
مادام ماکسیم:که پری هان؟بیا اینجا ببینم
مانیا و پرمیس و مادام ماکسیم:
هاگرید و رودی:الفرار...
مادام ماکسیم:اااا سلام مانیا و پرمیس حالتون خوبه؟
مانیا و پرمیس که اصلا رودی رو یادشون رفته شروع میکنن داستان پرده ها رو برای مادام ماکسیم تعریف میکنن
مادام ماکسیم:بدین من براتون بذارم سر جاش
مانیا:بفرمایید
و پرده ها رو میده دست مادام ماکسیم
پرمیس هم نردبون رو میگیره که مادام ماکسیم بره بالاش
بعد از چند لحظه...
مانیا:کی نمک ریخت رو سرمون؟
پرمیس:مانیا دوباره مثل خواهران عجیب نکن سقف ریخت
مانیا:فکر نکنم چون من احساس کردم رفتیم پایین
پرمیس و مانیا از جاشون بلند شدند و به بالای سرشون نگاه کردند به صورت عجیبی 20 متر زیر زمین بودند
مادام ماکسیم:خیلی ببخشید فکر میکنم مال وزن سنگینم بود
مانیا و پرمیس:
مادام ماکسیم هم مثل هاگرید و رودی در میره
صدایی از اون بالا:مانیا دخترم عزیزم الهی...
مانیا:آخ جون بابا سالازار
پرمیس:آخه من از دست شما چی کار کنم؟
مانیا:عجب...بدیم پرده ها رو بابا سالازارم؟
پرمیس:جمله ت از لحاظ دستوری غلطه
مانیا:پس چی بگم؟
پرمیس:باید بگی بدیم پرده ها رو بابا سالازارم؟
مانیا:منم که همینو گفتم
پرمیس:نه تو...
سالازار:دخترکم کجایی؟
پرمیس:جواب بابات رو بده الان خودش رو میکشه
مانیا:بله بابا جونم؟
سالازار:کجایی؟
مانیا:این پایین
بعد از چند ساعت تلاش بی وقفه سالازار مانیا و پرمیس میان بیرون(من نمیدونم مادام ماکسیم چطور رفت بیرون؟)
مانیا:بابایی یه چیزی بگم؟
سالازار:حتما بازم یه چیزی میخوای؟(مراجعه شود به کنفرانس های شبانه که هر چی شد مانیا هم میخواد)
مانیا:
سالازار:واییییییی عزیزم بوگو چی میخوای؟
مانیا:خواهشن این پرده ها رو بذار سر جاش
سالازار به بالای نردبون نگاه میکنه بعد میگه:ببخشید دخترم ولی الان متوجه شدم یه قرار مهم با حاجی دارم....
و به سرعت میره
پرمیس:اینم از بابا سالازار تو
مانیا:خیلی هم خوبه دلت بخواد...
پرمیس:دلم نخواد؟
مانیا:...
صدایی آشنا:در آسلام گفته ان جنگ دو هوو شگون ندارد
مانیا:مگه بابای من با تو قرار نداشت؟
حاجی:سالازار؟نه...
پرمیس:بفرما...حاجی یه سوال داشتم
حاجی:بوگو خواهر آسلامی
پرمیس:میشه این پرده ها رو بذارین سر جاش؟
حاجی هم به بالای نردبون نگاه میکنه و میگه:من؟چیزه...من فقط اومدم بگم این رودی رو بگیرین داشت خیابون گردی میکرد...در ضمن همین الان یادم اومد با سالازار قرار دارم...
و به سرعت میره
مانیا:که داشتی خیابون گردی میکردی؟
رودی:شما کردین دنبالم
پرمیس:رودی دیگه نمیتونی در بری بیا این پرده ها رو بذار سر جاش
رودی غش میکنه...


تصویر کوچک شده


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۴

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
بازيگران:مانيا٬رودی٬پرمیس(نه مثل اینکه هنوز برای یه عده مجهول الهویه موندم!هری:هان؟!پرمیس:هیچی!پس بالاخره فهمیدی؟!هری:هان!آره!پرمیس:بی ادب!به تو ادب و نزاکت یاد ندادن؟!هان نه و بله!هری:هان؟!پرمیس:پاتر!اگه یه بار دیگه بگی هان باور کن یه کاری میکنم دیگه نتونی حرف بزنی!هری:هان؟!)
توضیحات:هر کی از جونش سیر شده پاشه بیاد اینجا!این پاتر دیگه داره کفرمو در میاره!
و اینکه مانیا جان!خیلی خوب بود!با اجازه٬ادامه اش با من!
-------------------------------------
پرمیس در حالی که داره رودی رو به شدت تکون میده:پاشو٬مسخره بازی در نیار.خودشو لوس کرده واسه من!
رودی:هان؟!چیه؟!چی شده؟!زلزله اومده؟!
مانیا:نه بابا!مثل اینکه واجب شد یه عینکم برات بگیریم!مگه نمی بینی پرمیسه؟!
رودی که داره گل و پروانه و کفتر و ...!می بینه!:این گنجیشکه رو میگی کبوتر خانوم؟!
پرمیس و مانیا:
رودی:چه قدر شبیه آدمایین شما دو تا!
مانیا:این چه شه؟!
پرمیس داره میره یه اتاق دیگه.
مانیا:کجا؟!
رودی که کم کم چشماش داره حالت عادی پیدا میکنه!:چه چیز عجیبی!نصفش شبیه مانیاست!نصفه دیگه اش شبیه کبوتر!اون یکیم که...
پرمیس در حالی که داره میره:چیزش نیست.چون ۶۰ بار غش کرد اینطوری شده.الان بر میگردم.میرم یه چیزی بیارم که همه کارا رو درست کنه!
رودی:مانیا!عزیزم!تویی؟!
مانیا:چه خوب!بالاخره برقا اومد!
رودی:نه بابا!همون کبوترس!
پرمیس که با یه باتوم داره بر میگرده!:برقا؟!
مانیا:کنایه بود!
پرمیس:آهان!خوب حالا...
و در حالی که درست پشت سر رودی واستاده باتوم رو میبره بالا سرش که بکوبونه تو سر رودی!
مانیا(به صورت اسلو موشن!):نههههههههههههههههه! رووووووووووووووووووودیییییییییییییییی!
بوووووووووووووووووووووووم!
رودی:وای کی داره میچرخه!مانیا!انقدر تکون نخور!سر گیجه میگیری ها!پرمیس!مثل بچه ی آدم وایستا سر جات!
مانیا:ببین چی کار کردیش!
پرمیس:ناراحت نباش!الان درست میشه!اونطوری سه ساعت میخواست وراجی کنه و اینجا رو با حیات وحش اشتباه بگیره!
رودی رو کشتن!هی هی!تو سرش...
مانیا:توماس!
توماس:بله!
پرمیس:تو اینجا چی کار میکنی؟!
توماس:اومدم قتل عمد رو تماشا کنم!
پرمیس:تو بیجا کردی!اومدم قتل عمد رو تماشا کنم!زود برو بیرون ببینم!
توماس:هه!تو که صاحب اینجا نیستی که!
مانیا:هووی من که هست!
توماس:خوب!
مانیا:یعنی یا به زبون خوش به حرفش گوش کن یا من دخالت میکنم!
(پرمیس جان!تو انقدر قیافه تو دارکی نکن!گناه داره بنده خدا!)
توماس:خوب چیزه!مثل اینکه در اینجا رو تخته کنین سنگینتره!
مانیا:چرا؟!
توماس:آخه خودتون مشتریا رو بیرون میکنین!
پرمیس:مشتریا نه!مزاحما رو بیرون میکنیم!حالا یا میری بیرون...
و در حالی که باتومو بهش نشون میده!
پرمیس:...یا خودم بیرونت میکنم!
توماس:البته که اولی عاقلانه تره!
رودی:توماس!از این ورا!راه گم کردی؟!
مانیا:آخی!رودی!بالاخره حالت خوب شد؟!
رودی:مگه چم بود؟!
مانیا:یعنی یادت نمیاد؟!
توماس:مرد حسابی!هر چی دارم میکشم یه خاطر اینه که تو اون وضعیت ازت حمایت کردم! حالا خیلی راحت میگی که یادم...
رودی:کدوم وضعیت؟!
پرمیس در حالی که با قیافه اش داره توماس رو زهره ترک میکنه!:توماس!
مانیا:دقیقا!
توماس:خوب من دیگه...
رودی:جریان چیه؟!چرا جواب منو ندادی؟!
توماس:میدونی رودی جان!من در راه آسلام جونمو به خطر انداختم که از تو حفاظت کنم!اما...
پرمیس:اما شد آنچه نباید میشد!
و به سمت توماس هجوم میبره!
توماس:نههههههههههههههههه!(مجددا اسلو موشن بود!)
پرمیس:الان حالیت میکنم!نمیری بیرون هان؟!(این بود داشت از ادب و نزاکت حرف میزد؟!)وایستا بینم!مگه این که دستم بهت نرسه!تیکه بزرگت ناخن انگشت کوچیکه ی دست راستته!
در همین حال که فیلم به اوج هیجان خودش رسیده و طبق محاسبات بینندگان گرامی و محترم! با این سرعت توماس و پرمیس به احتمال قوی کمی بعد از گذشتن٬از در مغازه پرمیس میرسه به توماس!(چه پایان غم انگیزی!اونوقت میگن چرا همه دارن جوونمرگ میشن؟!از دست امثال این پرمیسه دیگه!)ناگهان یه نفر وارد میشه!
یعنی او کیست؟!این شخص که هم اکنون تمام هیکل با ابهتش! سیاه رنگ است و نمیتوان او را شناخت چه کسی است؟!یعنی...
و همین طور که فیلم به صورت اسلو موشن پیش میره تا بیننده ها بتونن فکر کنن!یهو...
بوم!شترق!هوشت!
توماس میخوره به اون شخص و پرمیسم که رسیده بهش نامردی نمیکنه و محکم میزنه تو سرش!ا ین باتوم میتونه از اجداد سلاح های امروزی باشه ها!ا لبته دیدین که٬خیلی کاربرد داره!هم تو پزشکی ازش استفاده میکنن!هم تو جنگ های سرد که در اون خبری از سلاح های گرم نیست!هم...
کاری:خانوم!انقدر وراجی نکن!اون دیالوگا رو واسه عمه ام که ننوشتن!نوشتن شما از روش بخونی!مثل این گزارشگرای فوتبال که وقت گیر میارن میگن که بازیکن شماره ی ۲ چند تا بچه داره!زنش چند ساله شه!...
کاری جان!شمام دلت باتوم میخواد دیگه؟!
کاری:نه چیزه!یعنی میدونین؟! اصلا شما هر جور راحتین!به کارتون برسین!من مزاحم نمیشم!
شنوندگان و بینندگان عزیز!اصلا خودتونو برای این مسائل کوچیک ناراحت نکنین!شما ادامه ی برنامه رو ببینین تا من با کاری جان یه گپ کوچولو در مورد نحوه ی کارگردانیش بزنم!
کاری:ممد!اون چایی چی شد پس؟!نخریدی؟!خودم الان میرم میخرم!
پرمیس:منم میام کمک!آخه سر رشته دارم!
کاری:وای نه! کممممممممممممممممک!!!!!!!
(شما ادامه ی برنامه رو ببینین!)
بله!پرمیس میزنه تو سرش!اما اون شخص که درست سر بزنگاه رسیده کسی نیست جز هاگرید!
هاگرید:ای وای!جوون مردمو نفله اش کردی رفت پی کارش!
مانیا:نه بابا!یه بار دیگه هم فرستاده بودش سنت مانگو!واکسینه شده دیگه!
پرمیس:آره راست میگه! در ضمن حقش بود!
رودی:ما که نفهمیدیم بالاخره این توماس چی کار کرده!وللش!فرمایش؟!
هاگرید:چی با منی؟!آهان آره!میخواستم یه ردا...
مانیا:آقا جان!نداریم! میبینی که فعلا درگیریم!حالا برو بعدا بیا!قربون دستت!این توماسم سر راه ببر سنت مانگو!
هاگرید هم راه میفته که بره که...
پرمیس:نه وایستا!اگه کمکمون کنی پرده ها رو بزنیم یه ردا هم بهت مجانی میدیم!
مانیا:چی؟!از کیسه خلیفه میبخشی؟!
رودی به سرعت از رو زمین بلند میشه:نه اصلا چرا غریبه؟!مگه من مردم؟!خودم میزنم!
پرمیس:خدا نکنه بمیری رودی!ولی ای کلک!تا اسم یه ردای مجانی اومد بلند شدی؟!تو که تا الان منو گنجیشک میدیدی!!!
رودی:تو رو؟!
مانیا:وایستا بینم!اول جواب منو بده بعد!
پرمیس:چی رو؟!
هاگرید:که از کیسه خلیفه میبخشی!بابا یه نفر به من بگه بالاخره چی کار کنم؟برم؟بمونم؟
پرمیس:بمون!من که نگفتم یه ردای گرون!ارزونشو میگم!بد میگم مانیا؟!یه کمک داریم اینطوری.
مانیا:آهان!از همونا که به روینا دادیم؟!باشه! حرفی ندارم!یه ردای مجانی در عوض کمک کردن بهت میدیم!
رودی:هاگرید!دارن بهت کلک...
مانیا:سی لنسیو!
و رودی دیگه صداش در نمیاد!
پرمیس آروم در گوش رودی میگه:تو طرف کی هستی؟!
هاگرید:پس توماس چی میشه؟
مانیا:یه ذره دیرتر برسونیش اتفاقی نمیفته!حالا میای کمک ما یا نه؟
هاگرید یه کم فکر میکنه و بعد:باشه٬قبوله.در عوض یه ردای مجانی!
مانیا در گوش پرمیس میگه:یه ردای مجانی سه گالیونی!
مانیا و پرمیس:
توماس:اون پروانهه که داشت گرگه رو میخوردو دیدین؟!نه!آخه خیلی خوشگل بود!همون که ۲.۵ متر بود!آره!همون پروانهه رو میگم!خیلی با حال بود نه؟!
همه:


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۸ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۴ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴
از هاگزميد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
مانيا:بفرماييد چه خدمتي از دستم بر مي آد؟؟
كتي:من كتي بلم ... يه سري لباس جديد براي رقاصاي كلوپمون
مي خوام.....خياطاي سالن مد رفتن تعطيلات ...10 دست لباس بدين!!!
مانيا:كلوپ؟؟؟؟؟چه كلوپي؟؟؟
كتي:همين جادوگران زير 18 سال ديگه ...
راستي قيمت اين ده دست چه مي شه؟؟
مانيا:100 گاليون!!!
كتي در حاليكه داشت با انگشتاش ور مي رفت فكر مي كرد...
هزينه اش زياد مي شه!!مخصوصا حالا كه كلوپو زدم...اونم اولاشه كسي نمياد!!!!
.....بفرمايين!
شما وقتي يه مشت پول 100 گاليوني از جيبتون در ميارين چه احساسي دارين؟؟؟


آن روز همايون كه به عالم قفسي نيست..
اي مرغ گرفتار بماني و ببيني...


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
باز هم ردا فروشی
فیلمی از:کاری
بازیگران:مانیا.رودی.پرمیس(یه بار دیگه بپرسی پرمیس کیه میچسبونمت به دیوار بعد از این همه نمیدونی؟خنگ)(تضمین نمیکنم کس دیگه ای نپره وسط)
تهیه کننده:رودی(آخه بدبخت تو پولت کجا بود؟)
=====
مانیا جیغ جیغ زنان گفت:اونجوری نه الان میفتم
رودی با ترس گفت:پس چطوری؟
پرمیس از اون دور فریاد زد:رودیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
رودی با ترس برگشت و به پرمیس نگاه کرد در همون لحظه نردبون چپ شد و مانیا از اون بالا افتاد پایین
مانیا:
رودی:
مانیا:اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
رودی و پرمیس در حالی که یکی از چشم هایشان را بسته بودند و دست هایشان روی گوشاشون بود به مانیا نگاه میکردند پرمیس گفت:تموم شد؟
مانیا:آره....رودی حالا که خودت پرده هارو در اوردی حالیت میشه
رودی:من؟نه...من از ارتفاع میترسم
و غش میکنه
در همین حال روینا میاد داخل
روینا:سلام مانیا جون ردای من آماده شد؟
کاری:نه هنوز
مانیا و پرمیس:بیرووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون
کاری:خیلی خب من رفتم اصلا
مانیا:بهتر بری که دیگه نیای...ببخشید روینا شما چیزی گفتی؟
روینا که با تعجب به کاری که در حال فرار بود نگاه میکرد گفت:هان؟اهان بله گفتم که ردای من آماده شد؟
مانیا:بله بفرمایید
و وندش رو چرخوند و یه ردای قرمز جیغ که نیم متر بلند تر از قد روینا بود ظاهر شد
روینا:خب قیمتش چقدر شد؟
مانیا:3 گالیون
پرمیس یواشکی تو گوش مانیا:چرا اینقدر کم؟
مانیا یواشکی تو گوش پرمیس:برای اینکه دو روز ازش استفاده کنه پاره میشه
مانیا و پرمیس:
روینا:بفرمایید
روینا پول رو میده و از مغازه میره بیرون
کاری:چرا سر مردم رو کلاه میذارین؟
مانیا:
پرمیس:مانیا بذار خودم حسابش رو میرسم
پرمیس یه جارو از روی زمین برداشت و با خونسردی تمام زد تو سر کاری اولش چند تا ستاره و پروانه و از این جور چیزا دور سر کاری چرخید بعدش هم ولو شد کف ردا فروشی
مانیا:خیلی خب از دستش راحت شدیم
پرمیس:آره رودی بلند شو پرده ها رو بیار پایین باید بشوریمشون
رودی با ترس:نه...
کاری:وقتی زنات یه چیزی میگن گوش بده
مانیا: کارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررری
کاری:بله؟
مانیا:سیریش د وال
کاری با سرعت خورد به دیوار
رودی:من نمیدونم مغازه پرده برای چیشه
مانیا:تو کاری به این کارا نداشته باش برو پرده ها رو بیار
در همین موقع زاخی و یه مشت آدم بیکار دور و ورش وارد مغازه میشن
زاخی:سلام مانیا
پرمیس:واه واه
زاخی:سلام کردم ها
مانیا که خیلی عصبانیه:خب سلام کردی که کردی به من چه
زاخی: این چرا اینطوریه؟
پرمیس:به تو چه
زاخی: تو چته؟
پرمیس:ایضا همون بالایی
زاخی:آهان
هاگرید هم وارد میشه
هاگرید:به به همه اینجان جز من؟
مانیا:سلام هاگرید
زاخی:به هاگرید سلام میکنی به من نه؟
مانیا:ایضا همون چیزی که پرمیس گفت
پرمیس:رودی رفتی پرده ها رو بیاری؟
رودی غش میکنه
کاری:بهش جوشونده بدید حالش خوب بشه
مانیا:کارررررررررررررررررررررررری
هاگرید:مانیا میشه یه...
زاخی:تو چرا...
پرمیس:رودی بلند شو
رودی:نه
مانیا:اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
همه:
مانیا:بسه دیگه
در همون لحظه روینا وارد میشه
روینا:مانیا این چرا پاره شد؟
و ردای قرمزش رو نشون میده
هاگرید:مانیا میشه...
زاخی:تو چرا...
پرمیس:رودی...
رودی:نه...
کاری تو گوش مانیا:من بگم؟
مانیا تو گوش کاری:چی بگی؟
کاری تو گوش مانیا:کات
مانیا تو گوش کاری:آره...آره
کاری با فریاد:کات
همه ساکت میشن
مانیا:خیلی ببخشید اما مغازه فعلا تعطیله همه بیرون
زاخی و دارودسته اش و هاگرید و روینا همه میرن بیرون پرمیس زود در و میبنده
مانیا:خب کاری به من هیچ ربطی نداره که تو الان کار خوبی کردی کات دادی ولی باید بری بیرون
کاری مظلومانه:میشه منم بمونم کمکتون کنم؟
پرمیس که احساساتش بر انگیخته شده:آخی...
مانیا تو گوش پرمیس:وااااااااا
پرمیس تو گوش مانیا:بذار بمونه حالا که رودی نمیره پرده ها رو بیاره بذار این بره بیاره
مانیا: خب کاری میتونی بمونی ولی باید بری پرده ها رو از اون بالا بیاری
کاری:باشه
و به سرعت از نردبون بالا میره و پرده ها رو میاره رودی و مانیا و پرمیس هم شروع میکنن به تمیز کردن ردا فروشی
پرمیس در حالی که خیلی خسته شده:خب اینم از ردا فروشی از فردا میتونیم کارمون رو شروع کنیم
کاری:من برم دیگه؟
مانیا:آره برو
کاری هم میره بیرون
پرمیس:نه نه نرو
مانیا:دیگه رفت چی کارش داری؟
پرمیس:پرده ها رو دوباره بذاره سر جاش
مانیا:رووووودی
رودی غش میکنه...


تصویر کوچک شده


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۰:۲۸ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴

روینا ريونكلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۲۰ شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
سلام مانيا يه رداي شب مي خوام كه رنگش قرمز جيغ باشه در ضمن نيم مترم از قدم بلند تر باشه (براي اينكه مي خوام با يه افسون قدم را نيم متر بلند كنم ) پولشم از 5 گاليون بيشتر نشه مرسي 2روز ديگه مي يام دنبالش باي



ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۳

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
اولا این که من تمام این داستان ها رو خوندم و بدم نیومد و فهمیدم که داستان نویسی پرمیس خوبه
دوما از کی تا حالا رودی دو تا زن داره؟مانیا که باهاش قهر کرد اومد با ما تو شورای بی اف کی(که سیریوس لطف کرد قفلش کرد)و من با رودی دویل گذاشتم.
سوما کی گفته اصلا که مانیا زن رودیه؟
چهارما پرمیس خانم مثل اینکه شما مارو تو نمایشنامه هات فراموش کردی(کافیه یه سر به قلم پر فروشی اسکریونشفت و ردا فروشی گلدرگز و شورای بی اف کی بزنی تا بفهمی که من هم اینجا کاره ای هستم.من با رودی دشمنم و با توماس دوست و من و رودی داریم با هم سر مانیا با هم دعوا میکنیم.خلاصه برو این تاپیکارو بخون تا اطلاعاتت نسبت به من و تمام کسایی که تو نمایشنامت بودن بیشتر بشه.)
پنجما اینکه رودی خیلی وقته آن نیست و مثل اینکه گم آورده(البته شاید من ندیدمش.)
در آخر باید بگم که من دست از سر مانیا و رودی بر نمیدارم و جدیدا تصمیم گرفتم که یه تاپیک باز کنم دوباره برای جنگ من و ردوی و ادامه ماجراها
من رو هم اگر میشه در نمایشنامت وترد کن پرمیس جون!
پس فعلا بای



Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
بازیگران:مانیا٬رودی٬پرمیس(باز این گفت پرمیس کیه!ببین!اوهوی!با تو ام!من پرمیس بیده بیدم! )
توضیحات:ورود نقش های خارج از فیلم نامه اکیدا ممنوِغ! (بیسوادا!کی اینجا نوشته ممنوغ؟! ممنووووووووووووووووووع!صدام گرفت بس که داد زدم! نمی دونم چرا هر وقت ورود نقوش اضافه! ممنوعه(نه ممنوغ!) سر و کله شون پیدا میشه! )
-------------------------------------
در ردا فروشی:
مانیا:رودی جااااان!
رودی:بله؟
پرمیس:حاضر شدی بالاخره؟
مانیا:شب شد رودی.بیا دیگه.شب نشینی که نمیخوایم بریم.
رودی:جورابم سوراخ شده دارم میدوزمش.
پرمیس:بذار ببینم چه قدر دیگه کارش طول داره.
مانیا:باشه.من همین جا دم در منتظر میمونم.حوصله ندارم کفشامو در بیارم!
پرمیس:مانیا!
مانیا:بله؟!
پرمیس:اینجا مغازه است!خونه نیست که بخوای کفشاتو در بیاری!
مانیا:تو بهونه از این بهتر واسه نشستن سراغ داری؟!
پرمیس:
رودی:یه ذره دیگه تموم میشه.
پرمیس:رودی!چه قدر کار دار....رووووووووووووووودیییییییییییییییییی!
رودی:چیه؟چه خبرته؟چرا داد میزنی؟
پرمیس:رودی این سوراخ اندازه ی ۴ تا انگشته که!
رودی:خبر نداری!تازه نصفش تموم شد!
پرمیس:
رودی:
مانیا:اینجا چه خبره؟نصف سوراخو این حرفا چیـ...روووووووووووووووووووووودیییییییییییییییی!
رودی:شماها ترشی نخورین تو زمینه ی رسا حرف زدن یه چیزی میشینا!
پرمیس:تو چند وقته داری اینو میدوزی؟!
رودی:دقیقا یه ساعتو نیمه!
مانیا:خیلی تند میدوزیا!
رودی:میدونم! همیشه من لباسای مامانمو میدوختم!
پرمیس:آخه آدم عاقل!الان چه وقته جوراب دوختنه؟!اونم با این سرعت شگفت انگیز!پاشو یه جوراب دیگه بپوش اینم بنداز دور مردم فکر میکنن بی جوراب موندی!
رودی:آخه این قشنگه!اینو میخوام.
مانیا:این کجاش قشنگه؟!من موندم سوراخه به این بزرگی چه جوری درست شده؟!
رودی:شاهکاره منه!
پرمیس:معلومه!کاملا پیداست!از ساعته ۱۰ صبح قراره بریم سه دسته جارو تا الان که ساعت ۱۱.۵ هستش.نکنه میخوای واسه ناهار بری؟!
مانیا:مگه با ناهار فرقیم داره؟ یه ذره دیگه وقته ناهاره.
رودی:حالا ۱ مگه عیبی داره؟
مانیا:۱؟
رودی:آره دیگه!یه ساعتو نیمه دیگه اضافه کنی جورابمو دوختم!
مانیا:پاشو بینم!جورابمو دوختم!راه میفتی همین الان میریم.
رودی:من میخوام جورابم قشنگ باشه.این از همه قشنگتره!
پرمیس:مخصوصا الان!
رودی:نه!یه ساعتو نیمه دیگه!
مانیا:حالا به کدوم کفشا میخواین افتخار بدین پاتون کنینشون؟
رودی:هموون کِرما.
پرمیس:کدوم؟
رودی:همون که اونجاست!
مانیا و پرمیس:رووووووووووووووووووووووودیییییییییییییییییییییییییییییی!
رودی:مجددا توصیه میکنم بهتون که ترشی نخورین!
مانیا:تو میخوای اون چکمه هاتو بپوشی؟
رودی:آره٬مگه عیبی داره؟
پرمیس:بله!عیبش اینه که چه جوراب پات باشه چه نباشه با اون چکمه ها چیزی معلوم نیست!
رودی:راست میگیا!
مانیا:یعنی تو به این موضوع فکر نکرده بودی دیگه؟!
رودی:نه به جان شما عزیزان دل برادر!
پرمیس:پاشو بریم.
رودی:آییییییییییی!چرا اینطوری میکنی؟!سوزن رفت تو دستم!جورابامو کجا میبری مانیا؟!
مانیا:سطل آشغال!
رودی:نه نه!اونا یادگار دوستمه.تولد ۱۳ سالگیم بهم داده بود!
مانیا:
پرمیس:
رودی:چیه؟!
-----------------------------------------
دم در مغازه ی سه دسته جارو:
رودی:خانوما مقدمن!
مانیا:اول پرمیس.
پرمیس:نه اول تو مانیا.
مانیا:نه دیگه اول بزرگتر میره تو.
پرمیس:چیییییییی؟
رودی:مانیا!با این حساسیت شما خانوما روی سن٬فکر کنم یه ذره حرفت نادرست بود!
مانیا:چیزه!من منظوری نداشتم که!نمیگم که تو پیری میگم یه کوچولو از من بزرگتری!
پرمیس:آهان!
مانیا:منظورم همون دو سه روزیه که از من بزرگتری!
پرمیس:شاید!
رودی:شاید؟!بذار بگم کودوم بزرگترین.پرمیس که...
مانیا:چیزه!هوا سرده!بریم تو!
رودی:چرا حرفمو قط...
پرمیس:مانیا راست میگه!سرده بریم تو!
رودی:ولی کی بزرگتر...
مانیا و پرمیس:بریم تو!
رودی:باشه!
مانیا:اول کی؟
رودی:من که داشتم حساب میکردم معلوم شه که کی...
پرمیس:ول کن اصلا!اول دوم چیه؟!
رودی:اصلا با هم برین!
مانیا:فکر خوبیه!
------------------------------------
در مغازه ی سه دسته جارو:
رودی:شماها همین جا بشینین من برم سه تا نوشیدنی کره ای داغ بگیرمو برگردم.
مانیا:باشه.
۲ دقیقه بعد:
رودی:اول به کی بدم؟
پرمیس:ااااااااااااا!به...
رودی:آهان!فهمیدم!به اونی که بزرگتره!
مانیا:نه اصلا با هم بده!
رودی:باشه!
مانیا:رودی!چرا دستاتو ضربدری کردی؟!خوب میشه صافم باشه بهمون بدی.اینطوری که سخته!
پرمیس:آره رودی!مانیا راست...روووووووووووووووودییییییییییییییییییییی!
رودی:چیزه!من...یعنی...
پرمیس:لباسمو تازه پدرم واسه تولدم بهم داده بود.ببین چی کارش کردی!
رودی:صبر کن!الان با این دستمال پاکش میکنم!
مانیا:این که بدتر شد!
رودی:چیزه!پرمیس!خودم یه دونه نوشو واست میخرم!
پرمیس:نمیخواد!لازم نکرده از این لطفا در حق من بکنین!همین قدر که لطف کردین با دستمال پاکش کردین کافیه!برم با آب بشورمش!
و پا میشه میره پیش مادام رزمرتا که بپرسه دستشویی از کودوم وره.
چرا انقدر اذیت میکنی زنتو رودی؟!
(و اینک خیر مقدم میگیم به همه ی نقوش الاضافه!)
رودی:کی بود؟
توماس:من!
مانیا:تو کی اومدی؟!
توماس:همون موقع که رودی آخرین شاهکارشو خلق کرد!
رودی:
توماس:تو هم ناراحت نباش!تا آخر هفته ی دیگه ۵۰۰ گالیونتو بهت میدم.
مانیا:۱۰۰۰!
توماس:۵۰۰ تا با ۴۵۰ تا چه فرقی میکنه؟
مانیا:چیییییییی؟
توماس:مگه تو نگفتی ۴۵۰ گالیونه؟!حالا من تخفیف میگیرم ازت ۳۵۰ تا میدم!
رودی:توماس!بیخیال!وگرنه کفری بشه...
توماس:کفری چیه؟بد میکنم مانیا میگه ۲۵۰ گالیونه من میخوام ۲۰۰ تا بدم؟!تخفیف چی میشه پس؟!
مانیا:اگه یه سیکل دیگه هم کم کنی حالتو جا میارم!فهمیدی؟!
توماس:باشه بابا!همون ۲۵۰ تا!
رودی:نخیر!۵۰۰ تا!
مانیا:جفتتون در اشتباهین!۱۰۰۰تا!
توماس:میگم رودی!خوبه دوتا زن داریا!
رودی:چرا؟
توماس:یکیشون یدکیه دیگه!
پرمیس:که یدکیه هان؟!
توماس:چیزه!من که تو رو...
پرمیس:منو نگفتی هان؟!
توماس:نه!من منظورم زن دومش بود!
مانیا:مگه فکر کردی زن دومش کیه؟
توماس:تویی دیگه!
پرمیس:نخیر!اول مانیا زن قانونیش شد بعد من!
مانیا:حالا پرمیس حالیت میکنه ولی اگه منم بودم زیاد فرقی نمیکرد!
توماس:
پرمیس:حالا نشونت میدم!وایسا!
توماس:وایییییییییییییی!نهههههههههههههههه!
رودی:پرمیس!بپا نخوری به اون میز!
مانیا:صندلیو بپا!
دیدی چی شد؟!
رودی:آره!ولی کی بود اینو گفت؟
هری:عینک میخوای بدم منو درست ببینی؟!
مانیا:نه تو داری کافیه!
رودی:زنده است پرمیس؟!
پرمیس:آره!داره نفس میکشه!
هری:هوم!قتل غیر عمد!
پرمیس:تو دیگه دهنتو ببند پاتر!
مانیا:چه ربطی به پرمیس داره؟!خودش خورد به دیوار!
عزیزان مسلمان!هری درست میگه!
رودی:باز دیگه کی بود؟!
حاجی:سلام علیکم!
پرمیس:و رحمت الله بخوره تو سرت با این قضاوتت!
رودی:حاجی!خودش رفت تو دیفال!
دیفال چیه بیسواد!دیوار!
مانیا:رودی!
رودی:آهان!آره!یادم نبود!باز کیه دوباره؟!
فرد:چه شود اوضاع مملکت با بیسوادایی مثل تو؟!
مانیا:تویی؟
پرمیس:بیسواد جد و آبادته!مواظب باش...
چی میگیا!
رودی:ایضا همون دیالوگ بالا!
سلزار:البته ببخشین من جای شما گفتما!
پرمیس:نه!اختیار دارین جناب سلزار!این حرفا چیه؟!شما این کارو بکنین استثنا عیبی نداره!
این استثنا شامل حال منم میشه؟
رودی:ایضا همون بالایی!
پدر:منم داماد گرامی!
مانیا:پیش بینیه خر تو خر!
چه کنید با شیر تو شیر؟!
رودی:این ایضا رو واسه من داشته باشین!
پرمیس:بله پدر!شمام شامل حالتون میشه.
هاگرید:من بودم رودی!
هری:مادام ماکسیم کوش پس؟
هاگرید:گفت چون به پیش بینیه اوا(بیسوادا همون هوا البته با طرز بیان ایشون! )شناسی اوضاع جوی خر تو خره!منم ازخر تو خر بدم میاد و در ضمن مام بریم میشه شیر تو شیر!که دیگه نوره علی نوره!تنها برو!
حاجی:الخلاصة الحرف نصف الایمان!
سلزار:حاجی!مگه نمیبینی نمیشه!
فرد:میشه فرزندانم میشه!
هری:التمسخر المدافع الاسلام هو شرکة في المحاربه با اسلام!
پدر:
پرمیس:نمیدونستم عربی؟
هری:مثل تو و جاسم!
پرمیس:
هری:
مانیا:دیدین پیش بینیم درست دراومد؟!
پرمیس:مانیا!حالا که پیش بینیت درست دراومده پاشو برو پلاکارد درست کن که بازدید برای عموم مسلمین آزاد است!
پدر:بازدید؟!
سلزار:آهان!یعنی اینجا رو از اینی که هست هم شیر تو شیرتر کنیم!
مانیا:دقیقا!
فرد:اینجا که دیگه ردا فروشی نیست که اختیارش با شما باشه!
رودی:به هوش اومد!
حاجی:برادر رودی!بالاخره دیالوگات از ایضا خارج شد!
توماس:چیزه!اوکی!بای!خوبی!من کیم؟!تو چی کاره هستی؟! میای با من دوست شی؟!مامان من کو؟!
هاگرید:موضوع جدیه!جریانات داره اساسی میشه!
مانیا:هذیون میگه!
هاگرید:چی شده مگه؟!
هری:هیچی!داشت میدویید دیوار ندیدش خورد بهش!
فرد:میگم ما جادوگرا اشیا رو به چه کارا که وادار نمیکنیما!
پرمیس:جناب عقل کل!
فرد:چیه نابغه ی قرن؟!
هری:به قول توماس بنال!
رودی:
پرمیس:
سلزار:میفرمودین!
پرمیس:بله عرض میکردم! کجا بودم؟!
هری و فرد:لیدیز اند...
پرمیس:سااااااااااااااااااااکتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت!
هاگرید:جناب عقل کل بودی!
پرمیس:بله!میگفتم! دیوار نیومد که توماس دویید خورد بهش.
توماس:من پرمیس دورانینم!
پرمیس:
فرد:خوشبختم!منم رودولفس لسترنج!
هری:دخترم پرمیس!دلم واست تنگ شده بود!
همه به جز این سه نفر:


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
بازیگران:مانیا٬رودی٬پرمیس(بیسوادا!سواد ندارین اون پایینو بخونین که میگین پرمیس کیه؟!یه بار دیگه بپرسین اون وقت من میدونمو شما!)٬سلزار٬حاجی٬هری٬فرد٬توماس٬یک عامل ناشناخته!٬هاگرید٬مادام ماکسیم٬پدر!(چه خر تو خری شد این دفعه!)
--------------------------------------------
پرمیس میاد تو.
پرمیس:اه اه!این جا چه خاکی گرفته!چند ساله هیچ انسانی پاشو این جا نذاشته؟!
رودی:آره والا!خیلی کثیفه.
پرمیس:درو وا بذار لااقل هوا عوض شه.
رودی:مانیا!میشه بگی اینجا چه خبره؟
پرمیس:آره منم مایلم بدونم.
مانیا:اول سلام!
پرمیس:سلام.
رودی:سلام.چند وقته این جا کسی نیومده؟!
سلزار:یه شیش ماهی هست.
پرمیس:شما که سر دو راهی از منو رودی جدا شدین جناب سلزار! ولی منم فکر میکنم یه شیش ماهی هست.بلکه هم بیشتر.
سلزار:بله ولی نظرم عوض شد گفتم یه سر به مغازه ی دخترم بزنم.
رودی: شیش ماه؟!یه زمانی اینجا رفت و آمد زیاد بود.
پرمیس:راستی مانیا!میبینم که با منو رودی خوب شده رفتارت گویا؟!
سلزار:من باهاش صحبت کردم.
رودی:ممنون!راضی به زحمت نبودیم!
سلزار:اختیار دارین!چه زحمتی؟!
حاجی:زحمات ما هم که هیچی دیگه؟! سلام بر حامیان آسلام عزیز!
توماس:علیکم السلام!
رودی:بی سواد!اول که میان تو میگن سلام نه علیکم السلام.
هری:راست میگه رودی!
پرمیس:مانیا!میگم یه پلاکارد بزنیم بازدید برای عموم عابرین محترم آزاد است!هر کی میخواد تشریف بیاره داخل!
مادام ماکسیم:وا!اگرید!مگه این جا ردا فروشی نیست؟!
هاگرید:چرا عزیزم!
مادام ماکسیم:پس چرا ناراحته که همه دارن میان؟! باید خوشحالم باشن!
پرمیس:اصلا به من چه؟ مانیا باید ناراحت باشه که همه دارن میان قبل از این که مغازه آماده باشه.
فرد:حرف حقو از بچه باید شنید!
پدر:رد میشدم دیدم جمعتون جمعه منم اومدم!
هری:به به!پدر پرمیس خانوم!وصفتونو از دخترتون شنیده بودیم قربان!
پدر:
رودی:پاتر!
پرمیس:زیادی حرف میزنیا!
فرد:از این لحظه به بعد کسی کمتر از یه خط ديالوگ بگه زیادی حرف زده!
مانیا:تو چی میگی این وسط؟!
توماس:چی کارش داری مانی؟!
مانیا:چی؟!منظورت از مانی من بودم دیگه؟!
یک عامل ناشناخته!:فکر کنم بله!
سلزار:شما؟
یک عامل ناشناخته!:یک عامل ناشناخته!
هری:
حاجی:مشکوکه! ولی آشنا میزنه!
مادام ماکسیم:اگرید!اینجا مغازه ی ردا فروشیه؟
هاگرید:رو سر درش که اینطور نوشته!
مانیا:فکر کنم درست نوشته!
پرمیس:مانیا جان!تو جوش نزن!من درستش میکنم!لیدیز اند جنتلمن!
هری:آفرین!عالیه!
پرمیس:تو نمیخواد از من تعریف کنی پاتر!من نیازی به خوش اومدن تو ندارم!
پدر:چرا میزنی تو ذوق بچه؟
پرمیس:پدر!
پدر:چیه؟
پرمیس:از شما دیگه انتظار نداشتم!طرفداری از پاتر؟!
پدر:خوب مگه دروغ میگه؟!خوبه دیگه!
رودی:پدر زن عزیزم!اگه دقت کنین داره مسخره میکنه!
پدر:من به معنای حرف کار دارم!داماد گرامی!
پرمیس:
توماس:میگفتی!
پرمیس:بله!کجا بودم؟
هری:لیدیز...
پرمیس و رودی:سااااااااااااااااااااااکتتتتتتتتتت!
فرد:باشه!چرا میزنینش؟!
پرمیس:
سلزار:میگفتی دخترم!
پرمیس:بله!عرض میکردم!خواهشا اول بگین کسه دیگه ای نمیخواد بیاد تو؟
کاری:منم اومدم!
پرمیس:تووووووووووووووووووووووووووووو!
همون عامل پشت صحنه ی سابق!:مگه من تو رو نبسته بودم؟!باز که در رفتی!
کاری:ولم کن!نمیام!
هاگرید از دم در:رفتن.بگو.
پرمیس:دوم اینکه من بدم میاد ادبو نزاکتو زیر پا بذاره کسی!کو سلام بعضیا؟ اکثرا سرتونو انداختین پایینو بدون مقدمه اومدین تو.
توماس:من که گفتم.
رودی:خیر قربان!جنابعالی فرمودین علیکم السلام.
پرمیس:بعد از اونم از پاتر به بعد همه سلاماشون خوردن.
حاجی:شماها خونه تون غذا ندارین که سلامتونو میخورین مسلمین عزیز؟!
مانیا:همه ی آتیشا زیر سر تو هستش!
هری:به من چه؟!
رودی:تو اولین نفر بودی که سلام نکردی دیگه!
حاجی:بله فرزندانم!البته ببخشید میون کلامتون خواهر پرمیس!
پرمیس:نخیر اختیار دارین!
حاجی:اوصولا آسلام بسیار سفارش کرده به سلام کردن و گفته که سلام کردن موجب سلامتی میشه.
توماس:میگم پرمیس!تو برو کمک حاجی!تو این احکام واردیا!
مادام ماکسیم:اگرید!منم برم؟!
هاگرید:هر چی حاج آقا بگن!
حاجی:نه میدونین چیزه!ابعاد بدنیه شما یه کم بزرگه ممکنه وسط امر به معروف و نهی از منکر کردنتون خدای نکرده کسی شهید بشه!
پرمیس:بحثو منحرف نکنین!
فرد:برای سلامتیش یه صلوات بلند ختم کنین!
رودی:بسه!
مانیا:مثل اینکه وقت بیرون کردن بعضیاست!
پدر:نه هنوز زوده.حرفش هنوز تموم نشده.
پرمیس:مگه مجال حرف زدنم به آدم میدن؟!
هری:تو بگو.خر تو خره.اصولا کسی به عرائض جنابعالی توجه نمیکنه که حالا کسی بخواد گوش بده!
سلزار:چی میگی پاتر؟!پرمیس دورانین!بدینوسیله اعلام میکنم که همه بی صبرانه منتظر شنیدن حرفای شما هستن!
پرمیس:معلومه!نیازی به گفتن نداره!
توماس:بنال دیگه!
رودی:مواظب باش چی میگی به زن منا!
پدر:این چه طرز حرف زدن با دختر منه؟!
پرمیس:از طرفداریتون ممنونم! بعدش اینکه تا یه هفته دیگه اینجا درست میشه.چون باید پریارم برگردونیم.
هری:راستی کجان؟
مانیا:تعطیلات.من بهشون مرخصی دادم.
رودی:آخ جون پریا!
مانیا و پرمیس:روووووووووووووووووووووووووودیییییییییییییییییییییییییییییییییی!
رودی:باشه باشه!شوخیم سرتون نمیشه؟!
مانیا:
رودی:
پرمیس:حالا همه میرن یه هفته دیگه میان کسیم نره...رودی٬مانیا٬پدر!بیاین کمک!
مادام ماکسیم:اگرید!بریم.اینا امروز معلوم نیست چه شونه.با همه دعوا دارن.
مانیا:وقتی همه مثل چی سرشونو میندازن پایین میان تو همین میشه دیگه!
هاگرید:خداحافظ همگی!
پرمیس:لااقل خوبه خداحافظی کردن بلدین!
یک عامل ناشناخته!:منم دیگه...
حاجی:میگم آشناسا! صبر کن بینم!هوم شیکم؟!
یک عامل ناشناخته!:چه باهوشی حاجی!
حاجی:بگیرینش!
شیکم(بیسوادا!همون عامل ناشناخته دیگه!):واییییییییییییییییی!
حاجی:خواهر پرمیس!بگیرش!
مانیا:بذارین به عهده ی من.
رودی:آییییییییییییییییییی!چرا منو میندازی زمین حاجی؟!مواظب باش!
میبخشید برادر رودی!در راستای حفظ اسلامه! در ضمن اینجا یه کم شولوغه.
توماس:آسلام قشنگتر نیست؟!
هری:یه کم؟!
فرد:غلغله است!
مانیا:میشه به نوبت حرف بزنین؟!
رودی:خوب این دو نفرم این طوری رفتن!
هری:فرد میگم مام باید کم کم...
پرمیس: بودیم خدمتتون!
فرد:خدمت از ماست!
مانیا:بییییییییییییییییییییییییییرون!
توماس:بای!
مانیا:
توماس:بابا رفتم!
پدر:فارسی را پاس بدارید!
رودی:مانیا:چرا ۱۰۰۰ گالیونو ازش نگرفتی پس؟
مانیا:اونم به موقعش میگیرم!
سلزار:منم با اجازه رفع زحمت کنم.
پرمیس:اختیار دارین زحمت چیه؟!
مانیا:پس بعدا میبینمتون پدر.
سلزار:باشه.فعلا.
پدر:منم میرم.مادرت باهام کار داره.
پرمیس:میبینمتون.
رودی:خوب!بالاخره تنها شدیم.ولی کلی کار داریم.نه مانیا؟
مانیا:آره بیاین شروع کنیم.
پرمیس:یه متر گرد و خاک!
رودی:مطمئنی خطکشت درسته؟!
پرمیس:یه مترو با خطکش اندازه میگیرن؟!


ویرایش شده توسط پرمیس دورانین(شومیساین) در تاریخ ۱۳۸۳/۱۱/۲۸ ۱۸:۳۲:۲۵
ویرایش شده توسط پرمیس دورانین(شومیساین) در تاریخ ۱۳۸۳/۱۱/۲۸ ۱۸:۳۵:۴۱

طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
بازیگران:رودی٬توماس٬مانیا٬حاجی٬سلزار٬ Yek_Sahereh
-------------------------------------
مانیا:تو خیر سرت اومدی از من دفاع کنی دیگه؟!
توماس:قصد جسارت نداشتم سالی جون!
مانیا:از مغازه ی من برو بیرون!
توماس:اون ردا رو هم پولشو دادم دیگه!رد کن بیاد!کادو پیچیشم نمیخواد بکنی!
مانیا:بگیر!فقط هر چه زودتر برو بیرون!
توماس:فعلا بای دوستان!
حاجی:مانیا جان!شما باید به خاطر این حسن رفتار خواهر ساحره ازش تشکر کنی!
مانیا:تشکر؟!
حاجی:بله!
مانیا:که فرمودین تشکر هان؟!
حاجی:بله فرزندم!میدونی اصولا در اسلام...چرا اینطوری منو نگاه میکنی؟
مانیا:میفرمودین!در اسلام...
حاجی:بله عرض میکردم گر چه گویا به مزاج شما خوش نیومده!
مانیا:گویا!
حاجی:بله!مثل اینکه با من کار دارن!خواهر مانیا!شما هم صورتت خیلی قرمز شده!احتمالا فشارت اومده پایین!
مانیا:که اومده پایین!
سلزار:حاجی جان!فشار بیاد پایین آدم رنگش میپره!صورتش که قرمز شه یعنی اوضاع جوی خیلی خرابه!
حاجی:خودم میدونم.شما نمیخواد به من کمک های ثانویه یاد بدین!چرا اینطوری میای جلو آخه آدم میترسه خواهر مانیا!
مانیا:که میترسه!تو مثل اینکه تا حالا نترسیدی چون هنوز مراحل ترسوندن شروع نشده!
حاجی:چه جالب!پس من دیگه رفع زحمت...
و همین که مانیا چوب دستیشو میاره بالا حاجی که مثل گچ دیفال(دیوار سابق!)سفید شده٬غیب میشه!در همین موقع یه جغد میاد و یه نامه واسه مانیا میاره.
مانیا:این حاجی دیگه...اه٬باشه انقدر سر و صدا نکن.الان نامه رو...عجب جغدیه ها!
و کمی بعد مشغول خوندن نامه میشه.
سلزار:چی نوشته دخترم؟
مانیا با چشمای گرد شده:چی؟اون چه طور جرات...
سلزار:اتفاقی افتاده؟
مانیا که تازه داشت صورتش به رنگ طبیعی در میومد٬صورتش این دفعه بیشتر از همیشه قرمز میشه و به آخرین حد خودش میرسه! بعد هم در حالی که به زمین و زمان بد و بیراه میگه! و فریاد(نعره مناسبتره!) میکشه! با سرعت میره بیرون!
سلزار:عجیبه!تا حالا این طوری ندیده بودمش!بذار ببینم چی نوشته که انقدر عصبانی شد!
Yek_Sahereh:بلند بخونین ما هم بفهمیم!
رودی:تو تا کی میخوای اینطوری به من بچسبی؟!
Yek_Sahereh:تا وقتی که به صداقتم ایمان بیاری!
رودی:عمرا!اونم با اون کارایی که باهام کردی!
Yek_Sahereh:انسان جایز الخطاست عزیزم!
رودی:
سلزار:واقعا که!شرم آوره!
Yek_Sahereh:چی نوشته مگه جناب سلزار؟!
سلزار:مانیا جان!تو در حالی داری این نامه رو میخونی که من دور از دسترست هستم!در حالی که تو داشتی وسط اون دعوا جوش میزدی! منم گفتم حافظه ات رو امتحان کنم!و در کمال مسرت فهمیدم که اصلا حافظه ی خوبی نداری!چون اون ۱۰۰۰ گالیون رو من ندادم بهت که!تو خواب گرفتیش!حالا هم برو خوش باش که ۱۰۰۰ گالیون کمتر داری!هر که گالیونش کمتر٬گرینگوتز از دستش راحتتر!
قربانت
توماس!
Yek_Sahereh:چه جالب!
رودی:تو منو ول کن بعد بگو چه جالب!
Yek_Sahereh:رودی!منو ببخش!من دیگه مثل قبل نیستم.باور کن!
رودی:آخه نمیشه.دلم خیلی از شما دوتا پره!
سلزار:رودی جان!همون طور که شما دیگه زن ذلیل نیستی٬این دختر معصوم! هم عوض شده!چرا انقدر بدبینی آخه؟!
رودی:به این موضوع فکر نکرده بودم!
Yek_Sahereh:رودی!تو دلت میاد آخه منو برنجونی؟!
رودی:چه طور تو منو رنجوندی؟!
Yek_Sahereh:اصلا غلط کردم!خوب شد؟!
رودی:نه!جدی جدی زده به سرت!
سلزار:این بلاییه که سر همه ی عاشقا میاد!
رودی:باشه قبوله!می بخشمت!
Yek_Sahereh:وای رودی!تو خیلی... :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
رودی:آی...خفه ام کردی.نه به اون موقع که به خونم تشنه بودی...
سلزار:نه به حالا که داری با این بوس کردنت خفه اش میکنی!
Yek_Sahereh:شما طرف منین یا دخترتون؟!
سلزار:من طرف حقم!مانیا هم باید از شما یاد بگیره!
Yek_Sahereh:نظر لطفتونه جناب سلزار!
سلزار:
رودی:میگم چه همه رو فرستاد بیرون این مانیا!
سلزار:اون کارش همینه اصولا!
Yek_Sahereh:رودی!راستی با مانیا چی کار میکنی؟
رودی:چه طور مگه؟
Yek_Sahereh:آخه همچین رفتار کردی مثل اینکه دیگه ازش حرف شنوی نداری!
رودی:به نکته ی مهمی اشاره کردی!رودی در حال تغییر و تحوله!رودی چون رود جاری!رود به خاطر حرکتش تغییر میکنه٬رودی که دیگه جای خود داره!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.