کندرا:ولی آلبوس پسر بزرگتره عزیزم.
ابرفورث: ولی نن جون این قابل قبول نیست. من شما رو بیشتر از آلبوس دوس دارم. خواهش می کنم تو رفتارتون تجدید نظر کنین.
کندرا بعد کمی مکث میگه: باشه پسرم....فقط به خاطر اینکه نگی تبعیض قائل شدم الان دوباره و با یه لحن دیگه باهاش حرف میزنم.
و روشو به آلبوس می کنه و میگه:چیــــــــــــــــــــــــــ؟ چشمم روشن! چشم سفید! حالا دیگه واسه من زن سیاه می طلبی؟
آلبوس: نن جون! مگه تو دوست نداری قبل از مرگم سر و سامون گرفتن منو ببینی؟ نکنه دلت می خواد من دوباره گیر رفقای نابابم بیفتم؟
کندرا با شنیدن "رفقای ناباب" و به یادآوری ننگی که آلبوس برای خونوادش به ارمغان آورده تسلیم میشه و میگه: حداقل یه زن انتخاب می کردی که نصف خودت سن داشته باشه! لینی هم سن نتیجه هاته!!
آلبوس: یا لینی، یا هیچکس!
مالی دهنشو باز می کنه تا حرفی بزنه ولی یه دفعه کندرا با فریاد میگه: هیچکس حق نداره تو مسائل خانوادگی دامبلدور ها دخالت کنه، شیر فهم؟؟؟
مالی پس میفته و محفلی های شنونده به طور غریزی به سرعت اتاقو ترک می کنن.
کندرا نفس عمیقی می کشه و میگه: خب پرسیوال...
پرسیوال: چرا من؟ اینجور کارا به عهده زناست که!
کندرا یه چشم غره به پرسیوال میره و حرفشو ادامه میده:ظرف(؟!) 7 روز باید کاری کنی که لینی از آلبوس خوشش بیاد و روز 8ام باید قرار خواستگاری رو بزاری. شیر فهم؟
ابرفورث: پس بز من چی؟
کندرا: اونو...از لینی می خوایم که همراه جهازش یه بزم برات بیاره. باشه پسرکم؟
ابر: باشه نن جونم.
فلش فورواردآلبوس وارد خونه میشه. لینی به استقبالش میاد و کلاه و رداشو ازش میگیره و آویزون می کنه. کمی بعد 5 تا پسربچه از داخل یه اتاق خواب بیرون میان و به طرف آلبوس می دون. لینی بلافاصله فریاد می زنه: مگه نمی بینین آقاتون خستس؟ برین ببینم تو اتاقتون مادرسوخته ها!
بچه ها با شنیدن صدای مادرشون جیغ و داد کنان به اتاقشون بر می گردن.
آلبوس احساس رضایت می کنه و میگه: زن چایی رو بیار.
لینی گل از گلش میشکفه و به طرف آشپز خونه می دوه.
کمی بعد لینی سینی چایی رو جلوی آلبوس میزاره و شروع می کنه به حرف زدن: وای آقا جان بمیرم برات که از صب تا شب کار می کنی تا خرج منو بچه هاتو بدی. بخدا اصلا روم نمیشه تو چشماتون نگاه کنم، امروز لوسیوس اومده بود در خونه سراغ شما رو می گرفت-
یه دفعه چایی تو گلوی آلبوس می پره.
- وای خاک به سرم! چی شد؟؟
- اهو اهو اهو(مثلا سرفه :d: ) تو چی کار کردی زن؟ مگه من نگفتم وقتی خونه نیستم درو به روی هیچ کسی باز نکنی؟ الان حالیت می کنم!
- آقا جان شما که قبل ازدواج اینطوری نبودی. خیلی مهربون بودی. من نمی دونستم شما قراره اینطور آدمی باشی. من می خوام برم خونه بابا-
اما وقتی می بینه آلبوس به سمت رداش می ره و دستشو داخل جیب رداش می بره تا چوبدستیشو برداره شروع به جیغ زدن می کنه:
- نه آقا جـــان به مرلین جوونی کردم! خامی کردم! شما به آقایی خودت منو ببخش! نههههههههههههه!
آلبوس در حالی که جلوی چشماشو خون گرفته چوبدستیشو به سمت لینی می گیره و می گه: کروشیو!
پایان فلش فوروارد- بچه جان به خودت بیا! بیدار شو!!!
آلبوس چشماشو باز می کنه و باباشو جلو چشماش می بینه. سریع به خودش میاد و شستشو از تو دهنش در میاره.
- داشتی تو خواب حرف می زدی! چی می دیدی؟
- هیچی...داشتم خواب فلش فوروارد زندگیمو می دیدم!
- خوب پسرم تا هفته دیگه به حقیقت می پیونده. من تحقیق کردمو فهمیدم که لینی وارنر به همراه یکی از دوستاش(که دختره) امروز خرید میره. ما می تونیم تو یه موقعیت مناسب جلوشونو بگیریم و تو احساس قلبیتو بهش بگی. خب پسرم پاشو که خیلی کار داریم!