هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱:۱۸ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۱
#93

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:مسابقه بهترین تغییر شکل قراره برگزار بشه.لرد و دامبلدور هر دو خیال دارن جایزه رو ببرن.شرط اصلی مسابقه اینه که تغییر شکل باید جادویی باشه (کلاه گیس و ریش مصنوعی رو قبول نمیکنن).لرد که قراره شبیه دامبلدور بشه به کمک معجونی صاحب کلی مو و ریش میشه.
دامبلدور هم که قراره شبیه لرد بشه مجبوره ریشش رو بزنه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جیمز با لبخندی شیطانی به دامبلدور نزدیک شد.دامبلدور چند قدم عقبتر رفت.
-هرگز نمیذارم به ریشم دست بزنی...جلو نیا.من بزرگترین جادوگر تاریخم.من مدیر هاگوارتزم..من رئیس محفلم...من ...من...

ده دقیقه بعد آلبوس دامبلدور با چشمانی اشک آلود به صورت بی ریش خودش در آینه خیره شده بود.


خانه ریدل:


رز ویزلی درحالیکه پارچه ای عجیب و غریب در دست داشت جلوی لرد تعظیم کرد.
-بفرمایین ارباب! ردای جدیدتون!

لرد با ناباوری به پارچه نگاه کرد.هر ثانیه ای که میگذشت چهره لرد بیش از پیش در هم میرفت.رز کم کم داشت نگران میشد.
-ارباب؟حالتون خوبه؟چرا این شکلی شدین؟رداتون مشکلی داره؟:worry:

لرد با صدایی که به سختی شنیده میشد جواب داد.
-اومممم...بذار ببینم...فقط یکی دو تا مشکل کوچولو رز! 1-صورتیه!2- گلداره!3- برق میزنه!4- یه پاپیون بزرگ نارنجی روی یقه شه!

رز دستی روی ردا کشید.
-ارباب چه میشه کرد؟سلیقه دامبل اینجوریه خب!حالا لازم نیست این عیبهای کوچولو رو اینقدر بزرگ کنین.در عوض پارچه فوق العاده لطیفی داره.این یه پارچه کمیاب و گرونقیمته که مادربزرگ مادربزرگم برای من به ارث گذاشته.ابریشم خالص...

صدای فریاد آنی مونی حرف رز را قطع کرد.
-آهااااای!کی این پرده های آشپزخونه رو کنده؟مگه نمیدونین نور مستقیم آفتاب نباید تو آشپزخونه بتابه؟:vay:




Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ جمعه ۲۹ مهر ۱۳۹۰
#92

دابیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
از اتاق شکنجه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
ولدمورت در حالی که خط اریبی ، چیزی شبیه به لبخند ، بر دهان ِ بی لبش نقش بسته بود ، به آرامی به سمت اسنیپ رفت و چندین ضربه ی ملایم بر پشت کمرش نواخت و هیس هیس کنان گفت:" آفرین سوروس! میدونستم که ترشی نخوری یه چیزی می شی! معجونو رد کن بیاد!"

اسنیپ که از خجالت سرخ شده بود ، لبخند کمرنگی زد و گفت:" ممنون ارباب! بیشتر از این خجالتم ندید!


رز:

ولدمورت لبخندی تصنعی زد و معجون را سرکشید...


ثانیه ی نکشید که چند تاره موی سفید رنگ ، در کله ی کچل ِ ولدمورت نمایان شد و طولی نکشید که میلیون ها تار مو از سرش بیرون زد...

ولدمورت در حالی که با بهت به قیافه ی مضحکش در آینه خیره شده بود ، فریاد کشید: " سوروس احمق! کله م ...کله ی کچلم! آخه ابله ، تو قرار بود معجون ِ ریش درار درست کنی ، نه موی کله درار! حالا چیکار کنم؟! کله ی خشگلم

-سرورم! منو ببخشید ، حتما...

- دهنتو ببند احمق!

و سپس در حالی که همچون کودکان دو ساله ، پایش را به زمین می کوبید ، کروشیویی را حواله ی اسنیپ کرد.


در این بین رز که به زور جلوی منفجر شدن خنده اش را گرفته بود ، در حالی که به شدت سرخ شده بود ، رو به ولدمورت گفت:" ولی ارباب شما به مو هم احتیاج داشتید! "

ولدمورت دندون قروچه ای کرد:" مو رو احتیاج داشتم ، ولی ریش پشمکیه اون پیرمرد ، واسم الویت ِ اولو داشت! میتونستم به جای این همه مو ، یه کلاه بوقی ِ عین اون پشمک بزارم!"


سوروس با ترس و لرز به سمت ولدمورت رفت و گفت:" ارباب ، میتونم یه کاری کنم که نصفی از این موها جایگزین ریش بشه واستون!


ولدمورت با سوءظن نگاهی به اسنیپ انداخت و زمزمه کرد:" وای به حالت گند بزنی! وگرنه خوراک امشب نجینی میشی!"

اسنیپ آب دهانش را قورت داد و سرش را به نشانه اطاعت تکان داد و سپس چوب دستیش را از جیب ِ شنلش بیرون آورد و وردی را زیر لب زمزمه کرد...





چندین مایل اونورتر ، خانه ی شماره 12 گریمولد


جیمز در حالی که با شیطنت در یک دستش یویو اش را میچرخاند و در دست دیگرش ماشین چمن زنی قراضه ای را به خود روی زمین می کشاند ، وارد اتاق دامبلدور شد و با مظلومیت تصنعی ای رو به دامبلدور گفت: " بیا عمو ! اینم از ماشین ریش تراش!"

دامبلدور نگاه عاقل اندر سفیهی رو به جیمز انداخت و گفت:" تو خجالت نمیکشی با نیم وجب قد ، منه پیرمردو دست میندازی؟ حالا دیگه ماشین چمن زنی واسه ریش خوشگل من میاری؟ اصلا حالا که اینطوری شد ، من ریشمامو نمیزنم !"


ویرایش شده توسط آرگوس فیلچ در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۹ ۱۷:۳۴:۵۰
ویرایش شده توسط آرگوس فیلچ در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۹ ۱۷:۴۰:۰۷
ویرایش شده توسط آرگوس فیلچ در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۹ ۱۷:۴۴:۴۷

[b] به یاد شناسه ی قبلیم:«د�


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۰:۲۰ چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰
#91

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خانه ریدل:

-خب ارباب...باید از تغییرات ظاهری شروع کنیم.فکر میکنم مهمترین چیز همون ریش باشه.میدونین که...ریش یه جورایی نماد دامبلدوره.شما باید فورا ریش در بیارین.گرچه...اگه نظر منو بخوایین فکر نمیکنم زیاد بهتون بیاد!

لرد سیاه که در مقابل آینه ایستاده بود دستی به صورتش کشید.
-نظر تو رو نمیخوام رز!...هوووم...ولی من سالها پیش خودمو از شر این رشته های اضافی و بدرد نخور سر و صورتم خلاص کرده بودم.الان چیکار باید بکنیم؟پشم گوسفند؟

رز که با تصور ارباب و پشم گوسفند به سختی جلوی خنده اش را گرفته بود جواب داد:
-نه ارباب...گفتن تغییر شکل باید جادویی باشه.یعنی ریش مصنوعی رو قبول نمیکنن.تنها راهش معجون مخصوصیه که اسنیپ داره براتون درست میکنه.فکر میکنم تا چند دقیقه دیگه آماده بشه.ولی قبل از اون یه سوالی ازتون داشتم.شما...ردای نارنجی با گلای سبز فسفری ندارین؟

لرد نگاه وحشتناکش را به چهره رز دوخت و اشاره ای به کمد لباسهایش کرد.در کمد با صدای بلندی باز شد و چشم رز به صدها ردای یکدست سیاهرنگ افتاد.
-هوووم...ارباب چقدر شما لباسای متنوعی دارین....من سالها پیش کمی خیاطی از مادربزرگم یاد گرفته بودم.فکر میکنم بتونم کاری براتون بکنم!

درست در همین لحظه چند ضربه به در خورد و سوروس اسنیپ به همراه معجون "ریش در بیار فوری" وارد اتاق شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۷ ۲۰:۲۲:۴۷



Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۹:۲۰ جمعه ۲۷ خرداد ۱۳۹۰
#90

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
همه ی مرگخواران، درحالی که در دل به بلا لعنت میفرستادند به لرد نگاه می کردند که پس از شنیدن خبر مسابقه استراحتشان را کاملا لغو کرده بود.

- همونطور که میدونید مسابقه ی تغییر شکل با جایزه ی 800000 گالیون بزودی برگزار میشه و ما باید برنده ی این مسابقه باشیم و در غیراینصورت... .. خب رز...

- خب، من...

-کروشیو! گفتی کی دقیقا؟

- یعنی منظورم اینه که ارباب به این نتیجه رسیدن که اگه به شکل دامبلدور در بیان، این مسابقه رو میبرن. بنابراین ما باید تو این مدت اربابو تبدیل کنیم به دامبلدور.

- خب این که کاری نداره که، من الان میرم یکم پشم گوسفند گیر میارم میچسبونیم به صورت ارباب و حله دیگه خب...

مرگخواران که پس از اتمام حرف رز به زور خنده ی خود را نگه داشته بودند با شنیدن این حرف، از ادامه ی این عمل ناتوان شدند.

مرگخواران :

لینی :

- کروشیو لینی، دقیقا کی بهت اجازه ی حروف زدن داد؟ بعدم یعنی مظنورت اینه که میگی ارباب فکرش به این چیزا نمیرسه؟ هان؟ کروشیو لینی! کروشیو ماکسیما!

لرد سیاه پس از اطمینان از تنبیه کافی لینی و اتمام خنده ی مرگخواران توضیح داد : مسئله اینه که این تغییر شکل باید جادویی باشه و ضمنا فقط شکل نیست، اخلاق رفتار، لباس پوشیدن، صدا و ... هم بررسی و امتیازدهی میشه.

- شما از الان 24 ساعت وقت دارید که روش مناسب برای تغییر شکل رو به دست بیارید. و ضمنا قوانین رو هم دادم لینی بزنه روی تابلو. ارباب میره استراحت روزانه شو انجام بده برگشتم نبینم بیکارید ها...


در محفل
دامبلدور به آرامی در حال مطالعه ی قوانین بود :

نقل قول:
1- تغییر شکل باید کاملا جادویی باشد. تغییر شکل به روش های ماگلی کاملا غیرمجاز است.

2- استفاده از معجون تغییر شکل ممنوع است.

3- به جز شکل، صدا، حرکت، نوع رفتار و لباس پوشیدن به همراه برخی ملاک های دیگر مورد بررسی قرار میگیرند. بنابراین تغییر شکل باید حداقل دو روز پایدار باشد.

4- دو روز از زندگی شرکت کننده با زندگی فردی که به آن تغییر شکل داده است مقایسه شده و امتیازدهی انجام می شود


دامبلدور پس از مطالعه ی بند 4 برگه را بست و به جیمز که با شادی به او نگاه میکرد چشم دوخت.

- خب عمو نمیخوای ریشاتو بزنی؟

- ریشامو؟ عمراً. میخوام ولدی ریشو بشم. تازه بامزه ترم هست...

اما با دیدن جیمز که همزمان با سرخ تر شدن صورتش آماده ی جیغ زدن می شد نظرش را تغییر داد : حالا که دارم فکر میکنم، چرا ریشامو نزنم. فقط تو جیغ نزن. باشه؟ خب برو اون ریش تراش باباتو بگیر واسم بیار.

- نه عمو اون فایده نداره. بیاید تو حیاط. ماشین چمن زنی رو واستون آماده کردم فقط امیدوارم اون نسوزه وگرنه...

و با ترس به ریش های دامبلدور نگاه کرد که پس از مدت ها رشد کردن و در هم گره خوردن تبدیل به سفت ترین ریسمان جهان شده بود.



Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰
#89

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
سوژه جدید

خورشید درست در وسط آسمان قرار داشت و گرمای غیر قابل تحمل خودش را نثار زمین می کرد. به قدری بی رحم شده بود که حتی از آب کردن بستنی کودکی و به گریه انداختنش و همچنین سوزاندن کله ی پیرمردی بی مو و صیغلی و از پا در آوردنش هم عذاب وجدان نمی گرفت.

مرگخواران پس از ماه ها بالاخره به لطف اعجاب انگیز لرد، یک هفته ی تمام را استراحت تام داشتند به همین دلیل هر کدام با خوش حالی مشغول کاری بودند.

لوسیوس و دراکو گوشه ای از خانه ی ریدل نشسته بودند و شطرنج جادویی بازی میکردند، سالازار بر روی تخت پادشاهیش نشسته بود و اسکورپیوس را وادار به باد زدنش کرده بود. لودو و روفوس هم چنان در حال کشیدن نقشه های شیطانی بودند، نارسیسا جلوی آیینه ای نشسته بود و سخت در تلاش بود تا موهایش را مرتب کند. بلا نیز پشت روزنامه ی پیام امروزی ناپدید شده بود و بقیه ی مرگخواران نیز هر کدام خودشان را به نحوی سرگرم کرده بودند.

- چه مسخره و لوس!

رز با شنیدن این حرف بلا با کنجکاوی پرسید: چی؟

بلا سرش را از پشت روزنامه بیرون آورد و رو به رز گفت: یه مسابقه س. با اینکه جایزه ش خیلی به درد بخوره، اما در کل عمل لوسیه.

رز دست از ور رفتن به موهای لونا برداشت و کنار بلا نشست، روزنامه را از دست او قاپید و گفت: تو فکر یه سقفم. اگه این مسابقه این کارو برام کنه میپذیرمش.

و با اشتیاق سرش را درون روزنامه فرو برد. شروع به ورق زدن آن کرد و بعد از اتمام تمام صفحات و پیدا نکردن مسابقه ی دیگری گفت:

- راست میگی مسخره س. فقط همین یه مسابقه؟ من جایزه شو میخوام.

و با نگاهی شیطانی به اسکورپیوس خیره شد و فریاد زد: اسکور میخوای توی مسابقه ی برترین تغییر شکل شرکت کنی و جایزه شو به من بدی؟ با هم دیگه میریم زیر یه سقفا! 800000 گالیون بمون میدن.

بلا با حالت تمسخرآمیزی گفت: مگه میشه این پولو بدن؟ همش الکیه. نگاه کن تهشم نوشته در صورتی که تغییر چهره ها اون قدر تحت تاثیر قرارشون نده، هیشکی انتخاب نمیشه.

رز آهسته گفت: مطمئنم اگه لرد بره خودشو شبیه دامبلدور کنه تو مسابقه برنده میشه. میدونی با این پولا چقدر میتونیم از محفل جلو بزنیم؟؟

و از خنده منفجر شد، اما لحظه ای بعد با دیدن قیافه ی جدی لرد جلویش که تمام مدت حرف هایشان را شنیده بود خنده بر لبانش خشک شد.

- فکر خوبیه رز!

خانه شماره 12 گریمولد:

- عمو عمو! اگه بری خودتو شبیه لرد کنی شرط میبندم تو برنده میشی. میتونیم با این پول کلی محفلو ارتقا بدیم!

دامبلدور دستی به ریشش کشید و در فکر فرو رفت. فکر بدی نبود. اما چگونه باید این کار را میکرد؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ سه شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۰
#88

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
اما قبل از اینکه مرگخواران بتوانند به لی لی کوچیک و بینوا درست بزنند تا کشته شوند توجه همه ی مرگخواران به خونی که از دست لرد بیرون می آمد جلب شد. خون ابتدا به رنگ سبز ، بعد به رنگ زرد، نارنجی و در انتها قرمز تبدیل شد! مرگخواران در حالی که فریاد هایی از سر شوق سر میدادند لی لی را به کناری انداختند تا زیر دست و پا له شود!! محفلی ها هم که از خدا میخواستند با گروه مرگخوارانی که در آن لحظه از شادی سر از پا نمیشناختند درگیر نشوند لی لی را برداشتند و بیرون رفتند. آنقدر ترسیده بودند که حتی به چهره ی جدید لرد سیاه هم توجه نکردند.

10 دقیقه بعد

لرد سیاه پس از اینکه به کمک روفوس دماغش را از بین برده بود دیگر تا قبلا فقط به اندازه ی چند تار مو فاصله داشت که با وجود آتش سوزی و روش های مختلف باز هم رشد کرده بود. بعد از اینکه روفوس با قیچی شکسته از اتاق بیرون آمد دیگر مرگخواران به تکاپو افتادند و مشکل را جدی گرفتند.

20 دقیقه بعد
لوسیوس کچل شده در حالی که از کله ی دوده زده اش بخار بلند میشد از اتاق بیرون آمد. همین که از پاگرد پله ها عبور کرد ناگهان بمب خنده ای در تالار منفجر شد. مرگخواران آنقدر خندیدند که اشک از چشمانشان سرازیر شد. تا اینکه اسکورپیوس گفت:

- ببینم لوسیوس کچل شده بود؟

مرگخواران از خنده دست برداشتند و به سمت در اتاق لرد سیاه هجوم بردند و همه با هم وارد شدند و روی یکدیگر افتادند.
- ببینم این چه حرکات جلفیه جلوی ارباب؟

افراد مشتاق یکی یکی بلند شدند و گوشه ای ایستادند و برای تنبیه رویشان را به دیوار کردند. رز که نفر آخر بود در حالی که کاغذ شده بود و برای به حالت اول برگشتن هرکدام از استخوان هایش جرق جرق میکرد از جا بلند شد و قبل از اینکه رویش را به دیوار کند نگاه پیروزمندانه ای به کله ی بدون موی لرد سیاه انداخت.
- آه ارباب!! به شکل اولتون برگشتید!! این لیزر پیشنهاد من بود!

لرد سیاه دستی به کله اش کشید و اعلام کرد:
- درسته اربابتون به شکل اولش برگشت! نجینی ارباب چه پیشنهاد خوبی داد ها!

رز:

پایان سوژه


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۹ ۲۰:۱۳:۵۲


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ دوشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۰
#87

گلرت گریندل  والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵
از تو خوشم میاد.
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 298
آفلاین
.::محفل ققنوس::.
- گوش بدين فرزندانم. الان ليلي كوچيك و بينواي ما دست تام ريدل و دوستانشه و اونها ممكنه براي تضعيف روحيه ي ما به ليلي كوچيك و بينوامون صدمه اي برسونن.
جيني شروع به شيون كرد: يعني ليلي كوچيك و بي نواي من ديگه برنميگرده؟
دامبلدور به آرامي گفت: بذار صحبتم رو تموم كنم. همون طور كه ميگفتم ما نميتونيم دست روي دست بذاريم تا اونا بلايي س ليلي كوچيك و بينوامون بيارن. براي همين، امشب با تمام قوا به خانه ي ريدل حمله ميكنيم.موافقيد؟
-

.::خانه ي ريدل::.
ليلي در حالي كه سعي ميكرد هشتمين گره را هم به نجيني بزنه پرسيد: پس اين عمو تامي كه ميگفتين نمياد؟
سوروس جواب داد: چرا عمو الان مياد. تو گره بزن، اونم ميرسه.
در همين احوال بود كه لرد ولدمورت با چهره ي جديد و جذابش وارد اتاق شد.
به محض اينكه ليلي، لرد را ديد كلي ذوق كرد و پريد بغل لرد سياه.
با خوشحالي گفت: عمو تويي؟ چقدر دلم برات تنگ شده بود. مامان و بابا كه ميگفتن شما رفتي تو آسمونا.
مرگخواران كه به حالت در آمده بودند رو به لرد كردند و لرد هم به رز گفت: توضيح بده.
رز جويده جويده گفت: آخه شما يه كوچولو شبيه عموي پدر من كه عموي پدر ليلي ميشه اما در حقيقت برادر پدر بزرگ من كه به طبع برادر پدر بزرگ ليلي هم ميشه هستين.
رفوس كه مانند بقيه حتي يك كلمه از حرف هاي رز را نفهميده بود گفت: حالا اين چيزا مهم نيست. بياين سريع كار رو تموم كنيم.
سوروس گفت: نيازي نيست بكشيمش اگه دست ارباب و دست ليلي رو خراش بديم و به هم بذاريم حل ميشه.

اما وقتي خراش دست ليلي و لرد را به هم گذاشتند هيچ اتفاقي نيفتاد.
بلاتريكس گفت: بابا بيايد گردنشو ببريم و همه ي خونش رو بريزيم روي دست ارباب.
زمزمه اي از تصديق بر جو حاكم شد.
ناگهان در با صدايي زياد باز شد و كسي گفت: اگه به ليلي كوچيك و بينواي ما دست بزنين ميكشيمتون.


ویرایش شده توسط گلرت گریندل والد در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۸ ۱۸:۳۷:۲۳

میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ دوشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۰
#86

سوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۵ پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۴:۱۰ شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 91
آفلاین
لیلی با شادی بسوی نجینی دوید و اورا محکم به آغوش کشید. نجینی که از درد نفسش بالا نمیامد، آرام رو به اسنیپ گفت:منو نجات بده...دارم خفه میشم.
اسنیپ لبخند شرورانه ای زد و رو به لیلی گفت: تازه، میتونی گره بزنیش،پرتش کنی، باهاش طناب بازی کنی...خیلی مفیده. ولی برای این کار باید بریم خونه عمو تامی...این شلنگ فقط اونجا میتونه تخم طلا بذاره.
لیلی نجینی را کمی چرخواند و بعد،پابه پای مرگخواران به سوی خانه ریدل به راه افتاد.


محفل ققنوس

-به به...یک سانت دیگه هم رشد کرد...رکورد ریش درازی خودمو هم شکستم.مالییی....مالییی. ریشم شد دو متر.مژده بده.
- آلبوس...آلبوس. ریشو ول کن،بیا ببین اینجا چخبره!
دامبلدور ربش خود را داخل زیرشلواری خود گذاشت و فس فس کنان از پله ها به طبقه پایین رفت.

جینی،همان طور که با آستینهای هری اشکهای خود را پاک مینمود، ناله کنان گفت: میبینی آلبوس؟میبینی چطور خونه خراب شدم؟بچمو بردن...خونشو خوردن،سرشو شکستن...واااای حالا من چکار کنم؟ دخترمو از کجا پیدا کنم؟همش زیر سر تو هست،هری...تووو....
دامبلدور دستی به ریش خود کشید و گفت:کار فقط کار تام میتونه باشه.باید جلسه تشکیل بدیم.

خانه ریدل ها:
صدای زنگ در، در خانه ریدل طنین انداخت.بلاتریکس با قدمهای کوتاه اما تند بسوی در رفت. چهره سیاه و بلند اسنیپ در چهار چوب در پدیدار شد. بلا نگاهی به اسنیپ و لیلی انداخت و با لبخندی شرورانه، فریاد کشید:پس میتونیم شروع کنیم


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۸ ۱۵:۲۸:۴۰


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۰
#85

pichak


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۰ پنجشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۰۵ پنجشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۰
از من بترس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
نه! ننم گفته از غریبه ها چیزی نگیر و نخور. حتی اگر نمی گفت هم من با عجوزه ای مثل تو صحبت نمی کردم چه برسه به بستنی گرفتن!

رز که واضحا بهش برخورده بود، یکی میخوابونه تو گوش لیلی.
- دختره ی جلف! نمیدونم این ننه باباها با خودشون چی فکر کردن که اینجوری بچه ها رو بار میارن... زمان ما پای برهنه ساعت چهار صبح تو دمای زیر صفر میرفتیم تو حیاط برای مستراح بابامون از چاه آب بالا می کشیدیم حالا اینا اینجوری شدن!!

لیلی که با چَکی که خورده بود عصبی شده بود، فریاد زد : برو گمشو! الان میرم میگم بابام میاد بخورت! میدونی تو هرکاری خر باشه، تو این یک کار خیلی ماهره!

رز که دید نقشه ها داره نقش بر آب میشه سریعا وارد Plan B میشه.
- ببخشید ولی چند روزیه به دلیل گرونی نتونستم قرصای تمدد اعصابم رو بخورم. من معذرت میخوام!! ببین... این کرمه رو که اینجا می بینی؟ ها؟ خب، این برات تخم طلا میذاره.

نجینی : ها؟

لیلی : عههه؟ خب پس خوبه که. بعد میتونم تخم طلاهاشو جمع کنم، برم برای ننم کرم بخرم اون کک مکاشو از روی صورت پاک کنه، برای بابامم... برای بابامم... هیچی ولش کن! بزن بریم کرم تخم طلا.



Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۹:۱۴ یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۰
#84

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه از ظاهر عجیب و غریبش ناراضیه...آگوستوس بهش پیشنهاد میکنه که برای تغییر این وضع ظاهری با هم به انستیتو ژنتیکی دیاگون برن.
لرد و مرگخوارا راهی انستیتو میشن و لرد بعد از عمل، ظاهر دلخواه خودش رو پیدا میکنه.ولی دچار فراموشی میشه.بلا برای لرد موقعیت رو توضیح میده و عکسی از گذشته لرد رو نشونش میده.لرد میگه که به نظرش جادوگر توی عکس(کچل و بی دماغ)جذابتر و با ابهت تره و دستور میده که اونو به حالت قبل برگردونن اونم در حالیکه دکتر به دست بلاتریکس کشته شده! آگوستوس بالای سر لرد میره و سعی میکنه با قیچی و تیغ دوباره کچلش کنه.ولی اتاق عمل منفجر میشه.در اثر انفجار لرد موهاشو از دست میده و نصف مشکل خودبخود حل میشه.برای حل بقیه اون، روفوس احتیاج به مقداری از خون ارباب داره که توسط اون فرمول ژنتیکی ارباب رو بررسی کنه..وقتی خون ارباب گرفته میشه مرگخواران متوجه میشن که لرد دچار یک مشکل ژنتیکی کوچیک شده که تنها راه درمانش تماس با خون دشمن، یعنی دامبلدور و یا هری پاتره.
مرگخوارا تصمیم میگیرن از کوچکترین بچه هری پاتر ، لیلی، (که هم دختر و هم کوچیکه و هم خون هری تو رگهاش جریان داره)استفاده کنن.
__________________________________

در پارک گریمولد:


-روفوس...دست و پا و شکم و موها و چشما و دماغ و ناخنات از پشت اون بوته کاملا مشخصه.تو هنوز یاد نگرفتی درست و حسابی استتار بشی؟

روفوس کمی هیکلش را جمع و جورتر کرد..ولی بی فایده بود.سوروس و نجینی مشترکا پشت شاخه نازک درختی پنهان شده بودند.سوروس در حالیکه سعی میکرد حداکثر فاصله ممکن را با نجینی حفظ کند پرسید:
-حالا لازم بود این طنابم با خودمون بیاریم؟

نجینی فس فس عاشقانه ای کرد.اسکورپیوس که روی شاخه درختی نشسته بود شروع به سوت زدن کرد.
-هی...هیشت...سوژه از سرسره به تاب منتقل شد.همه چیز تحت کنترله...البته بجز این دارکوبی که اصرار داره کنار من بشینه.ویکتور کجا قایم شده؟

اسنیپ به نقطه ای روی زمین اشاره کرد ولی چیزی جز خاک در آن محل به چشم نمیخورد.طولی نکشید که خاکها به آرامی کنار رفتند و سری کوچک از زیر زمین پدیدار شد.
-چی شده؟کی منو صدا کرد؟نوبت منه؟مخفیگاهو داشتین دیگه؟

اسکورپیوس نگاهی به لیلی پاتر کوچک انداخت.تنها همراهش، برادر کوچکش بود که او هم چند دقیقه پیش برای انجام کاری به خانه برگشته بود.دخترک تک و تنها در محاصره مرگخواران قرار گرفته بود.با اشاره اسکورپیوس مرگخواران حلقه محاصره را تنگ تر کردند.رز ویزلی که چهره نسبتا موجه تری داشت و احتمال ترسیدن لی لی را کمتر میکرد به دختر نزدیک شد.
-سلام کوچولو.چی شده؟از این میترسی؟(اشاره به نجینی)...نترس.این که مار نیست.کرم خاکیه.فقط کمی رشدش زیاد بوده...منو یادت میاد؟چند بار اومده بودم محفل.هوا چقدر گرمه...یه بستنی نمیخوای؟









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.