هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۱ جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
جيمز همينجوري به سوي خانه گريمولد مي دويد !

خانه گريمولد

در با صداي شپلخ عجيبي به ديوار خورد و باعث شد ننه سيريوس دوباره شروع به اراجيف گويي كنه !

گرگينه جيغول ،‌ توله اون عينكيه ، دورگه ها ، مشنگها ، خون لجني ها ، ريش دراز.... و

ناگهان البوس دامبلدور با لباس خواب پر ستاره خود وارد راه رو شد و با كرشمه عجيبي موها و ريش خود را مرتب كرد و روبه ننه سيريوس كردو گفت : دهه مگه منو تو صد بار با هم صحبت نكرديم ، قرار شد تو به هركي دلت مي خواد فحش بدي و حتي بيشتر به اون سياه سوخته ها ولي دست از سر و ريش پر موي من ور داري ؟ :angel:

ننه سيريوس : شرمنده يادم رفته بود .

ناگهان چشمان دامبلدور به صورت پشامالو و بهت زده ي جيمز خيره ماند و از اعماق وجود جيغي سر داد و با دستان خود رداي پرستاره اش روبالا كشيد و داد زد گرگينه ، گرگينه !

جيمز :
البوس :

بلاخره بعد از كلي مكافات ودردسر همه ساكنان خانه گريمولد درراه رو جمع شدن و جيمز شروع به زوزه كشيدن كرد .

جيمز : عو عو عوعــــــــــو جيغ عو عو عو !
ملت محفلي :

ملت محفلي كه متوجه زوزهاي جيمز نمي شد هي به هم ديگه خيره مي شدن !

ناگهان نيمفا وارد شد و گفت : باو مي گه ريموس و تد گير افتادن و به كمك ما نياز دارن !

البوس : با مگه تو زبون گرگ ها رو هم بلدي ؟
نيمفا : يه عمره دارم با دوتا گرگينه زندگي مي كنم مي خواي بلد نباشم

خانه ريدل

ريموس همچنان تدي رو با دندون نگه داشته بود ولي تدي سعي مي كردخودشوبه مورفين برسونه و با هم يه دود به رگ بزنن !

مورفين : عوش عوش عوژ عوژ ( بيا با هم كمي مواد بزنيم !)
تدي : عوژ عوش ( باشه ولي مگه اين كنه منو ول مي كنه ؟)
ريموس : عو عو عو عو عـــــــــو عو ( تدي تو خجالت نمي كشي به من مي گي كنه !)
تدي :‌ عوژ عوش عــــــــــو ( باو دارم درد مي كشم )

ناگهان لرد هم شروع به تغيير قيافه كرد و از دوتا سوراخ روي كله اش شروع به در اوردن پشم كرد !

و از اشپز خانه هم گرگينه ي با موهاي بلوند ظاهر شد !

شپلخ !( افكت شكستهشدن در توسط نيروهاي سفيدي !

محفليها وارد خانه ريدل شدن ولي با چند تا گرگينه روبه رو شدن !


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ سه شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۸

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
ناگهان صدای جیغ بلندی شنیده شد و صدای مانند شکسته شدن شیشه در خانه ریدل شنیده شد !

لرد با صدای بلندی گفت:پناه بر سالازار کبیر!دیگه چی شد؟

لرد و مورگانا با سرعت به سمت طبقات بالا رفتند تا ببینند صدایی که از اتاق لرد آمد بر اثر چه بود.

لرد به در اتاق رسید و گفت:گرگینه ها...

مورگانا:
ولی به غیر از سه گرگینه یک بدن بیهوش روی زمین افتاده بود.بدنی که جای دو سه تا گاز روی پوستش بود...

لرد فریاد زد:نارسیسا؟

بله او درست می گفت.نارسیسا بر روی زمین افتاده بود و داشت ازش خون می رفت.پس صدای جیع از نارسیسا بود...

لرد که خون جلوی چشمانش رو گرفته بود گفت:ش...ش...شما دارید چی کار می کنید؟شما دارید تمام مرگخوار های منو گرگینه می کنید؟

جیمز با خوشحالی سری تکان داد.لرد عصبانی تر شد و نعره زد:مورگانا برو و به تمام مرگخوار ها بگو بیان تا با این سه تا گرگینه بجنگند.اونا دارن منو دیوونه می کنن.

ریموس که با دندان هایش تدی را با خود می کشید با صدای غرش مانندی گفت:جیمز ما نمی تونیم بجنگیم باید فرار کنیم.

جیمز گفت:نه ، نه ، نه!من گاز می خوام!گاز!

ریموس گفت:الان وقتش نیست توباید بری.برو ...برو!

جیمز بالاخره راضی شد و به سمت لرد رفت که با چوبدستی اش منتظر این بود که گرگینه ها حمله کنند تا آنها را طلسم کند.

جیمز به سرعت به سمت لرد دوید .لرد طلسم مرگ را به سوی او فرستاد...جیمز جا خالی داد و از لای پای لرد رد شد و رفت.

لردد گفت:صبر کن وروجک...صبر کن.

لرد خواست که از پله ها پایین برود و جیمز را بگیرد ولی چیزی منصرفش کرد...

-ارباب من چرا اینژوری شدم؟چرا دندون در آوردم و شنگال* دارم؟

لرد برگشت و با مورفین روبرو شد که داشت به سمتش میامد...باورش نمیشد...او هم گرگینه شده بود...

در همین هنگام بیرون از خانه ی ریدل!


جیمز داشت در هوای بارونی به سرعت می دوید تا خود را به میدان گریمولد برساند و به دامبلدور همه چیز را بگوید و کمک بیاورد...

________________
*چنگال!



امتیازات این تاپیک تا بدین جا به روز شده!


ویرایش شده توسط ديدالوس ديگل در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲ ۱۲:۴۰:۰۳
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۱۹ ۱۰:۳۰:۱۳



غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۸

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
خانه ریدل _طبقه دوم _ اتاق کچل سیاه !

ریموس خود رابهسرعت بالا سر تدی رساند و گفت : ای وای که بدبخت شدم ، ای وای که بیچاره شدم ، ای وای که ....

عمو ریموس چرا داری گریه می کنی ؟ جادوگر که گریه نمی کنه مخصوصا اون هم از نوع گرگینه اش !
- جیمزی تو اخه زن و زندگی چی می دونی ؟ من برم خونه به نیمفا چی بگم ؟ ها تو بگو دیگه ، تازگی ها هم که رفته کلاس های کیکوشین کاراته او مدیتیشنو و نمی کلی کوفت و زهرمار دیگه ؟

- خوب عمو این چه ربطی داره ؟ خاله نیمفا داره سعی می کنه خودشو جوون نگه داره !
- جیمز ربطش تو اینه که من اینا رو به نیمفا بگم همانا پخش دشن خودم هم تو دیوار همانا !
- Z Z.
- چی گفتم جیمز ؟
- هیچی عمو .

تدی که همچنان منگ و خمار دنبال یه نخودی چیزی می گشت سرشو بلند کرد و گفت : بابا ژیموس من داژم درد میکشم ، کمک کن .
ریموس : تدی جون پسرم ، تازه دامادم ، گلم پسرم ، خوشگل پسرم ( ترییپ ننه من غریبم بازی ) صبر کن تا کچل درو باز کنه تا ما بتونیم بریم بیرون !


خانه ریدل _ طبقه همکف _ سالن

هوی نارسیسا بدو پارچه تمیز بیار ، ایوای مردم بلا اب گرم بیار ، مورگانا معجون گرگ خفه کن بیار !
لرد داشت فریاد می زدو هی روی دوتا سوراخ کوچولی روی کله ی سیفیتش دست می کشید !

لیدی وارد شد و گفت : یا لرد کبیر ! معجون گرگ خفه کن واسه چی ؟
لرد : تمام تقصیر توئه ، با این شوهر انتخاب کردنت ، احتمالا چون من تورو به تدی ندادم که ببره ب که ماه کامل بود سه تایی حمله کردن که تو رو ببرن .

مورگانا : مای لرد دوتا دیگه ؟چرا سه تا ؟ تدی باباش میشن دوتا !
لرد : می گم سه تا .
مورگانا : چرا سه تا ؟
لرد : پس چندتا ؟
مورگانا : دوتا !

ناگهان صدای جیغ بلندی شنیده شد و صدای مانند شکسته شدن شیشه در خانه ریدل شنیده شد !


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳ یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۸

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
لرد با قیافه ی بسیار متعجب آن سه گرگینه را نگاه می کرد:

ریموس عصبانی بود و می خواست انتقام معتاد شدن پسرش را بگیرد!
جیمز از اینکه یک گرگینه شده و می تونه لرد رو گاز بگیره خیلی خوشحال شده.

تدی با چشمانی خمار و قیافه ای خواب آلود نگاه های کندی به لرد می انداخت.
لرد نعره زد:گرگینه!کمک...

لرد از روی تختش پرید و به سمت در حمله ور شد.ریموس و جیمز هم غرش کنان به سوی او دویدند و تدی هم روی تخت لرد ولو شد!
لرد همچنان به سمت در می دوید...

ناگهان سرعت همه چیز کند شد؛ در حد مکس پین!

لرد که از این سرعت عملش بسیار راضی بود به دو گرگینه که به آرامی تمام به سویش می آمدند نگریست...آنگاه با خود فکر کرد:
من نباید فرار کنم.من یک لرد هستم...یک جادوگر ماهر مثل من که نباید از یک توله گرگ و از یک گرگینه ی کهنه کار بترسه...

همزمان با اینکه لرد چوبدستی اش را بیرون کشید زخیره ی نیرویش تمام شد و سرعت به حالت اول باز گشت!

لرد فریاد زنان طلسم هایی را به سمت دو گرگ می فرستاد.

جیمز و ریموس با تمام قدرت جای خالی می دادند و سعی می کردند خود را به طعمه نزدیک تر کنند.

تدی در آن گیر و دار گفت:چه خبر شده؟چرا اینقدر بدنم درد می کنه؟ژی شده؟چرا شدام اینجوری شد؟

ریموس که داشت طلسم های مرگبار لرد را جا خالی می داد گفت:هیچی پسرم...ناراحت نباش تو باید...آخ !

یک طلسم بیهوش کننده ی قوی به صورت گرگ مانند ریموس خورده بود.

جیمز غرش جیغ مانندی کرد:جيغـــــــــــــــــــــــعوعوعوعوعوعوعوعو !

جیمز به سمت لرد حمله ور شد.

لرد با سرعت طلسمی به سمت جیمز فرستاد.جیمز طلسم را جا خالی داد و به روی لرد پرید!

لرد که می ترسید حتی آب دهان جیمز او را گرگینه کند گفت:از من دور شو...ازم دور شو گرگینه ی بد قیافه ی زشـــ...آااای!

جیمز گازش را در پوست دست لرد فرو کرد ولی بلافاصله پشیمان شد:گازش زیاد فرو نرفته بود و به گفته ی ریموس باید خوب فرو بره تا اثر کنه.ولی...

لرد باور نکرده بود که گرگینه نشده و فکر می کرد که او هم به سرنوشت جیمز دچار شده.

-ای وای...حالا چیکار کنم؟الان گرگینه می شم...من باید تو رو به سزای عملت برسونم...استیوپیفای!

طلسم به گردن جیمز خورد که داشت پوست کنده شده ی لرد را پاره پاره میکرد.

لرد با عصبانیت به سمت در رفت و گفت:همین جا زندانی تون می کنم تا بدونین گازتونو کجا فرو می کنید...

لرد از در رفت بیرون و در را قفل کرد.صدای او از پشت در به گوش می رسید:اینقدر میزارم این تو بمونین تا از گرسنگی بپوسید...حالا یعنی من گرگینه میشم؟

در همین هنگام صدای تدی از توی اتاق به گوش رسید:بابا ریموش؟جیمژ؟شی شده؟چرا بیهوش شدید...؟

از صدای معتاد و خسته ی تدی ریموس از بیهوشی بیدار شد و گفت:ای وای خاک بر سرم شد...بچه ام معتاد شد...

ریموس از صدای معتاد گونه ی تدی شوکه شده و بیدار شده بود.ریموس به سمت جیمز رفت و او را بیدار کرد.

جیمز بیدار شد و گفت:چی شده ولدمورت گرگینه شده؟

-نه ما باید راهی پیدا کنیم برای اینکه از اینجا فرار کنیم...باید تدی رو نجات بدیم...

ادامه دهید...




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ جمعه ۲۸ فروردین ۱۳۸۸

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
[spoiler=آنچه گذشت]دوتا بچه ی شیطون اعصاب خورد کن که هی ریشاهای یک پیرمرد رو به بازی می گیرن. دوتا بچه ی غیرعادی که احترام بزرگترشون رو نگه نمی دارن.

بندازینشون تو انباری..
.
.
.
نهههه بندازینشون تو انفرادی یکیشون گرگینه ست!

متاسفانه کار از کار گذشت. مصدوم آماده ست! جیمز سیریوس پاتر حالا یک توله ی گرگینه ی جیغ جیغوئه!

ولی شاید اونقدرها هم بد نباشه. یه کله ی سفید و صاف و ضمنا کچل منتظر گازهای منحصر به فرد شماست. هرچه زودتر بهتر!

پست قبل رو بخونید![/spoiler]



- شترررق!

ریموس با تمام توان سیلی های بی نظیری رو حواله ی صورت تدی که هم اکنون شبیه رنگین کمان شده بود حواله می کرد!

- پاشو تدی.. تو یه گرگینه ای ..هیچیت نمی شه.. نه نگو که باید به تخت ببندمت. تدیی! بهت می گم پاشو.. شترق!
- عموعو ریموس یعنی گناه نداره تدی؟!.. صورتش شبیه رقص نور تالار عروسی خاله گابریل اینا شده.. نگاه کن.. سبز، زرد، آبی، بنفش قرمز!

- نههه.. من می خواستم پسرمو داماد کنم!

اتاق خواب ارباب تاریکی

تام ریدل جونیور () روی تخت خوابش در خواب عمیقی فرو رفته و دهان تا به غایت بازش به غار مگسها و پشه ها بدل شده! نجینی بالای سر ارباب تاریکی، درست روی تاج تخت چمبره زده و فر و فس (خروپف مارگونه!) می کنه!

- ویییز ووییووزز ....!

ولدمورت دهانش رو می بنده و مگس اون تو محبوس میشه. مگس هوشمند راه دیگه ای پیا می کنه. مگس کمی بعد از دماغ نداشته ی لرد بیرون میاد و بالای سرش به نشانه ی اعتراض ویز ویز می کنه.

ولدمورت عصبانی دستهاشو با سرعت سرسام آوری بالای سرش به حرکت در میاره. غرولندی می کنه و پتوشو می کشه روی سرش.

مگس بیکار نمی مونه. این بار می ره بالای سر نجینی ویز ویز می کنه. نجینی فس فس می کنه و دمش رو شلاق وار تکون می ده. چند ضربه هم این وسط از دستش در می ره و به کله ی لرد می خوره!

- نعــــــرررهه!

نعره ی لرد خونه ی ریدلها رو می لرزونه. ولدمورت چوبش رو بیرون می کشه و بی امان در و دیوار رو شلیک می کنه.

دقایقی بعد!

ولدمورت نوک چوبدستیش رو فوت می کنه. نجینی رو از دم از سقف آویزون می کنه تا براش درس عبرتی بشه. بعدش هم می ره تو تختش . همین که چشماشو می بنده یه نفر در می زنه!

- کیه نصفه شبی داره در می زنه؟!
-در نیست پروژکتور!.. دارم به کله ت می زنم!
- تو با کله ی ارباب چیکار داری؟!.. بی نزاکت.. ماااوع گرگینه ها!

ریموس:
جیمز:
تدی:

نجینی:


امتیازات این تاپیک تا بدین جا به روز شده!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۲۹ ۱۰:۳۷:۵۲

باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ چهارشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۸

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
سه گرگینه به نزدیکی های خانه ی ریدل رسیده بودند.

جیمز و ریموس و تدی که هر سه گرگینه شده بودند و معجون گرگ خفه کن خورده بودند که کنترلشون دست خودشون باشه داشتند با زبان گرگینه ها( ) با هم صحبت می کردند.

ریموس با صدای خشنی گفت:از کدوم طرف بریم؟

تدی گفت:پخش شیم؟
جیمز با صدایی پر از خشونت گفت:نه...من تازه واردم باید یکی پیشم باشه.

ریموس گفت:پس با هم میریم.

تدی:

ریموس گفت:چیه تدی؟

تدی که داشت زبانش را در دهانش می برد گفت:هیچی باو...می خواستم بگم که من میرم یک طرف دیگه تو و جیمز هم...برید یک طرف دیگه!

ریموس گفت:باشه...جیمز با من بیـــ...

-کی اینژاست؟

ریموس غرش کنان گفت:مورفین!مورفین اومده...برید یه جا قایم شید برای گاز گرفتن!

سه گرگینه هز کدام از طرفی رفتند.

مورفین تکرار کرد:کی اونژاست؟مای لرد شمایی؟

ریموس گفت:با علامت من حمله می کنیم...یک...

-این شدای ژِیه؟

-...دو...
گرگه...؟

-سه...!

ریموس کلمه ی "سه" را داد زده بود(به زبان گرگینه ای )

سه گرگینه از سه طرف به سمت مورفین رفتند.

مورفین چوبدستی بیرون کشید و گفت:اشتیوپیفای!

اما طلسمش عمل نکرد و...سه تا جای گاز روی بدنش نمایان شد.

مورفین بیهوش روی زمین افتاده بود و ازش خون می رفت.گاز های این سه گرگینه او را از پا در آورده بود.

ریموس دهان خونی اش را پاک کرد و گفت:کارتون عالی بود.

تدی: :no:

ریموس گفت:چی شده؟

تدی گفت:وقتی داشتم گازش می گرفتم یه چیزی رفت دو لثه ام...مثل سوزن بود.

ریموس و جیمز:

ریموس گفت:اون سوزن مخصوص مرفین نبود؟

-فکر کنم!

ریموس گفت:تو...اشکالی نداره...قوی باش مرد...تو این چیزا روت اثر ندار...چی شد تدی بلند شو!

تدی از هوش رفته بود.موادی که مورفین همیشه به خودش میزد اکنون در خون های تدی جریان داشت...

ادامه...




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ چهارشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۸

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
پس ساخته گرگ درون منه

جيغـــــــــــــــــــــــعوعوعوعوعوعوعوعو !
پس چرا جيغ هاي من اينجوري شده ؟

من يويو هام رو مي خوام ، نهنگ هاي خشمگينم رو مي خوام .

عمو عرعرعر ريموس عرعرعر من يويوم مي خوام

جيغ عوعوعو جيغ عـــــــو !

جيمز همچنان در حال در ناله کردن بود که ناگهان با تکان هاي شديدي از خواب پريد !

- تدي ، يويو هاي من کجاست ؟ نهنگهام کجاست ؟ بابات گفت همش ساخته گرگ درون منه !
تدي : حالت خوبه جيمز ؟ تو فقط خواب بودي .

جيمز دستش را داخل جيبش کرد و وقتي انگشت هايش به دور نخ يويو پيچيده شد و شور شوقی اونو گرفت .
اشک ها از صورت کوچیک جیمز شروع به پایین امدن کردن .

تدی : حالا چرا داری گریه می کنی ؟
- اخه این بابای بوقی تو توی خواب به من گفت : همش تقصیر گرگ درونته ، حالا اگه من خواب بودم دیگه تو زشت منو گاز نگرفتی که گرگ درون داشته باشم

تدی : جیمز فقط اون قسمت خوابت غلط بوده ، تو الان گرگینه هم هستی هم همه چیز خودت داری ، ما دیروز از امین اباد برگشتیم بعد تو از اون موقعه تا الان خواب بود .

تدی با دستش جای زخم گاز گرفتن خودشو به جیمز نشون داد .
- اینها ببین اینم از این زخم گوگوری مگوریت !

جیمز :

اشپز خانه محفل

البوس داشت با دست صورت سیفیت مفیت خودشو لمس می کرد ، هری به جینی می گفت امین اباد عجب جای خوبی بود ، ریموس با نیمفا داشتن در مورد عروسی پسرشون حرف می زدن ، گرابلی و دایی چارلی داشتم با هم یقول دوقول بازی کی ردون و .....

جیغ عوعوعوعو جیغ

جیمز با جیغ و زوزه های مخلوط به جیغ یا جیغ های مخلوط به زوزه وارد شد

جیمز : من و تدی تصمیم گرفتیم ماه بعد در زمان کامل شدن ماه با عمو ریموس بریم طرف خونه ریدل بلکه تونستیم یه گاز خوشگل از کله سیفیت لرد بگیریم و برگردیم

تدی و محفلی ها :

تدی : باو من کی با تو همچین تصمیمی گرفتم ؟
جیمز : حالا دیگه!
- اگه رفتیم اونجا ملکه مورگانا رو هم گاز گرفتیم چی ؟
- خوب اونم گرگینه می شه دیگه باو ، اینم سوال داره ؟
-

یک ماه بعد

صدای زوزه های سه گرگینه پشت در خانه ریدل شنیده می شد :angel:


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۸



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۴۳ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 47
آفلاین
ریموس و مالی و البوس به بیشترین سرعت خودشون رو به جیمز و تد میرسونن و چهارچنگولی اونا رو به زمین میخکوب میکنن!البوس فریاد میزنه:یکی بره هری رو بگیره دیگه.اون از امین آباد فرار کرده!
هری مک رو که داشت دوان دوان به مستش میومد با یه دست نگه میداره و میگه:اوهو...آلبوس چقدر از دنیا عقبی!برو پست قبلی رو بخون.من شفا پیدا کردم!

جیمز که به شدت توسط ریموس به زمین میخکوب شده با کله میره تو صورت ریموس و بعد از به فنا رفتن اون سر پا وایمیسه و با صدای دو رگه ای میگه:کسی به من دست بزنه جدشو میارم جلوی چشماش!
همه ساکت میشن و به جیمز تگاه میکنن.تد با شک میگه:اعوووو؟
جیمز در جواب با عصبانیت میگه:عوووووووووووو عووووو عو!
و تد سریعا خودش رو پشت سر باباش مخفی میکنه!

البوس دستش رو به سمت جیمز دراز میکنه و میگه:پسرم بیا بریم اونجا میخوام بهت یویو بدم.
جیمز دست آلبوس رو پس میزنه و میگه:من خودم کلی یویو دارم.اگه مردی تو بیا اونجا من میخوام بهت یویو بدم!!
ریموس که در گرگینه بودن جزو پیشکسوت های این رشته است به جیمز نزدیک میشه و میگه:بیا جیمزی.میخوام چندتا گاز جدید بهت یاد بدم!

دامبلدور به دیدن چشمک ریموس سر جاش میمونه و منتظر میشه.ریموس جیمز رو راضی میکنه و اون رو به طرف آشپزخونه میبره.
دقایقی بعد:
آشپزخونه کاملا تاریکه و فقط شمع کند سوزی بالای سر جیمز روشنه.جیمز پشت میز به صندلی بسته شده و به صندلی خالی روبه روش نگاه میکنه.

دامبلدور دستی به صورت بی ریشش میکشه و میگه:مطمئنی این روش جواب میده ریموس؟
ریموس با اعتماد به نفس میگه:آره این اخرین متد درمان گرگینه شدنه.باهاش میشه تازه گرگینه ها رو درمان کرد.برخلاف انتظار درمان به وسیله جادو یا معجون نیست.بیمار باید روانکاوی بشه!

و بعد بدون توجه به نگاه های گرد شده محفلیون وارد اشپزخونه میشه و روی صندلی میشینه.
جیمز:من میخوام نهنگ هامو ببینم.
ریموس مشتش رو درهم گره میکنه و میگه:متاسفم جیمز.نهنگی وجود نداره.اینا همه ساخته ذهن توئه.
جیمز پوزخندی میزنه و میگه:تو که خبر نداری حرف نزن.نهنگ ها پونصد ساله با منن.
ریموس به جلو خم میشه و با صدای ارومی میگه:نه جیمز حرف منو باور کن.نه نهنگی وجود داره و نه یویویی.یعنی هیچ وقت وجود نداشته.اینا همه اش زایده گرگ درونه توئه!
جیمز فریاد میزنه:میگم من قبل از آلوده شدنم اینا رو داشتم.اگه باور نمیکنی بهت نشون میدم!
ولی وقت به جیبش نگاه میکنه اثری از یویو نمیبینه!
جیمز با عصبانیت میگه:یویوی من کجاس؟


آخرین لحظات قبل از طلوع خورشید،تاریک ترین موقع شب است.اما سرانجام این روشنایی است که پیروز میشود.


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۸:۴۹ شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۸

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
محفل ققنوس

جینی در حالی که چوب دستی به دست دنبال ریموس می دوید و هی داد می زد حالا واسه ما شدی گرگینه دوست ؟ ای بگم چی بشی ریموس ، اون از شوهرم که بردنش امین اباد اون هم از لی لی که دپرس شده اونم از عزیز دردونه جیغولم که پسر تو کارشو ساخت اونم که از البوس سوروس ....

ریموس : چی ؟ پسر من کارشو ساخت ؟
جینی : بله دیگه ، ورداشتی اون همه معجون رو با خودت بردی یه ذره هم برای تدی نذاشتی ؟ شبش هم تدی جیمز رو گاز گرفت

ریموس : ولی اخه چطور ؟
مک کل داستان رو مثل شعری غم انگیز برای ریموس تعریف کرد .

امین اباد

هری
جیمز : بابا بیا بریم خونه باهات کار داریم
هری :

پرستار اومد تا تدی و جیمز رو از کنار هری ببرد ولی جیمز می گفت : ما باید برگردیم خونه خانوم ، پدرمو بدین بریم !

پرستار به قیافه مظلوم جیمز نگاه کرد و گفت : پسرم بابات مریضه باید خوب شه بعد بیاید ببریدش .

ناگهان چند اتفاق با هم افتاد .

صدای جیغ های جیمز و زوزه های تدی با هم مخلوط شد وصداهای خفنی تولید شد و باعث شد کل امین اباد با خاک یک سان شه !

هری از خاک خود را بیرون کشید و گفت : دهه حالا من هیچی نمی گم شما چرا از شورش در می اید ؟

ضربه که تیر اهن هیجده به سر هری زده باعث شده بود او دوباره به شکل اولش برگردد .

هری دونه دونه مشنگ هارو از زیر خاک بیرون می کشید و جیمز با یویوش بر سر انها می کوبید تا فراموشی بگیرند !

هری اخرین نفر رو در اورد و جیمز ضربه اخر رو زد .
هری : اماده شید می ریم محفل .

محفل ققنوس

خانوم بلک فریاد زد :

دوتا توله گرگینه زشت همراه با یک اسکل شفا یافته وارد شدن !


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۲۲ ۱۸:۰۵:۴۳

در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ جمعه ۲۱ فروردین ۱۳۸۸

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
مك:

جيني:

مك: هعـــــي!! فــيــــن!!

جيني: اي دردت بخوره تو سر هري!! تو هم واسه ي جيمز ناراحتي؟ دلت واسه ي غريبي بچه ام سوخته؟ انگار همين ديروز بود كه براش يويو خريدم؛ انگار همين ديروز بود كه هري نقشه ي غارتگر رو بهش داد؛ انگار همين ديروز بود كه اولين بار صندلي مرلينگاه عمه موريل رو منفجر كرد؛ قربونش برم سر داداش فرد ام رفته بود!!

مك لحظه ايي سرش رو از توي كتابي بيرون آورد و با تعجب به جيني چشم دوخت كه داشت جملات پرت و پلايي درمورد جيمز ميگفت و او متوجه منظورش نميشد.

مك: جيني عزيز، مگه جيمز مرده؟

جيني با خشم نگاهي به مك كرد و گفت:

- پس اينهمه مدت كدو حلوايي لقد ميكردم؟ مگه نميدوني ديشب تد گازش گرفته؟ خود تو واسه ي چي گريه ميكردي؟

گونه هاي خاكستري مك سرخ ميشن و درحالي كه كتاب اشعار عجيب رو بهش نشون ميده ميگه:

- به خاطر اين!
درضمن من نميدونستم؛ آخه ديشب رفته بودم توي اتاق كج منقار! آخه پنجره ي اتاقش نماي خوبي داره و ميشه ماه رو كامل ديد؛

و با صداي آرومي ميگه:

- چند خط هم نوشتم و ... ولي صبر كن ببينم؛ گفتي تد جيمز رو گاز گرفته؟ مگه گرگ خفه كن گريمولد تموم شده؟ چرا تد رو خفه نكردين؟

جيني از بين دندانهاي به هم سابيده اش گفت:

- هري انداخته بودشون توي انباري حياط خلوت! و با حرص يكي زد پس كله ي پسر رون!


آشپزخانه ي گريمالد

آلبوس درحالي كه چانه اش را به خيال اينكه ريش هست، مدام دست ميكشيد، بالاي پاتيل خالي گرگ خفه كن ايستاده بود و با تفكر درونش را نگاه ميكرد.

مالي با ملاقه اش معجون جديد را كه بر بالاي آتش شومينه، در حال قل زدن بود، هم ميزد.

چارلي درحالي كه روي كاناپه لم داده بود و روي دماغ و چند جاي بازويش چسب خورده بود، در حال خواندن كتاب اژدهاي نفس ، بي توجه كژدم كوچكش را نوازش ميكرد!

مك كنار جيني نشسته بود و بيقرار و ناراحت، به جيمز كه از ميان دندانهاي تيزش جيغ ها خفه ايي ميكشيد، زل زده بود و دلش براي تد كه با نارحتي به قلاده ي دور گردنش پنجه ميكشيد مي سوخت...

آه!

اين سان كه در بند اهانت اسيري،

پرتوي از ماه هم،

نميتواند دنياي اطرافت را روشن كند...


جيني قسمتي از موهاي قرمزش را از روي چشمانش كنار زد و دستمال كاغذي مچاله شده اش را بر روي كوه دستمال هاي كثيفي كه كنارش بود، انداخت!

مالي ملاقه اش را برداشت و درحالي كه مقداري از آن را جهت تاييد به دامبلدور نشان ميداد ناگهان با صداي فرياد تو دماغي خانم بلك از جايش پريد و توي پاتيل خالي گرگ خفه كن افتاد!

ريموس درحالي كه ردايش پشت سرش تاب ميخورد، با رنگ و رويي پريده وارد آشپزخانه شد.

- ببخشيد آلبوس! به محض تموم شدن بيماريم حركت كردم! و پشت ميز نشست و براي خودش نوشيدني آتشين ريخت.

آلبوس درحالي كه با مهرباني به مالي لبخند زده بود، كمك اش كرد تا از درون پاتيل بيرون آمد. در همين حال رو به ريموس كرد و گفت:

- پس معجون رو تو برده بودي؟ حدس ميزدم باز هم حس گرگ دوستي ات گل كرده باشه!! برديش متروپليس! و اشك در چشمان آبيش جمع شد.

مالي با عصبانيت دستش را از دست آلبوس بيرون كشيد و با چوب جادويش لباسش را از بقاياي معغجوني كه ته ديگ چسبيده بود تميز كرد.

- معجون آماده است آلبوس؛ جيني! ميشه جيمز رو بياري؟

جيني: جيمز؟ بيا اينجا پسرم! جيمز؟ جـــيــــمـــز

نگاه همه ي محفلي ها به سمت جايي كه جيمز تا چند لحظه ي پيش آنجا بود جلب شد؛ نخ كنده ي شده ي يويوي جيمز، كنار تكه ي از لباسش آنجا بود و اثري هم از تد نبود!!

صداي فرياد مجدد خانم بلك شنيده مي شد!!

امين آباد

هري درحالي كه همچنان اينجوري به دوربين زل زده، لحظه ايي احساس سوزشي عميق در شانه اش مي كند؛ رويش را برميگرداند و از كنار دوربين كنار مي رود. دو چهره ي خشمگين، درحالي كه تكه اي از رداي هري به پنجه شان گير كرده، به دوربين نگاه ميكنند:

-


در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.