هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ یکشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۴

دنیل واتسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
از فراسوی مرزهای پنهان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
همون موقع دنی وارد ( هرجا که بود ..... نمیدونم کجا بود ....) میشه .
دنی : ایول ...... بیاین من یه سری فرم اوردم این جا تا همین جا عضو بشین
اما و هرمیون :
فرانک فرمارو از دنی میگیره و به سمت اون 2 تا میگیره .
اما : ببین ...... چیزه ...... ما نمی خوایم با بقیه فرقی داشته باشیم ....... می خوایم خودمون بیایم ..... نه ؟؟؟؟
هرمیون :
دنی و فرانک یه نگاهی بهم می کنن : باشه
همون موقع در با صدای نا بهنجاری باز میشه ......
کتی با هیجان میپره وسط اتاق ......
هرمیون با تعجب : چی شده ؟!؟
کتی : معجون سازیمو 20 شدم ...... یعنی چیزه Aشدم .
همه :
آخه کتی همیشه این درسشو گند می زد .
فرانک بدون این که بفهمه چی میگه : چه جورییی ؟؟؟؟
کتی اول یه خورده ناراحت میشه ولی بعد
_ چون که یه مدت دنی کمکم کرد .
همه :
و نگاه مشکوکی به دنی می کنن . ( هرمیون احتمالا یاد اون شبایی افتاده که کتی پنهانی از خوابگاه بیرون می رفت و وقتی ازش می پرسید چی شده کلی بهانه ی مسخره جور می کرد )
همه ی افراد به جز هرمیون که حالا خیلی از دست کتی ناراحت بود تو معجون سازی گند می زدن برای همین نگاه مشکوکش به دنی می کنن .
اما : دنی جان میشه یه خورده با من کار کنی ؟؟؟
فرانک غیرتی میشه : خب چرا خودم باهات کار نکنم !
اما یه نگاهی به فرانک می کنه که معنیش این بود بهتره یه بار دیگه بری کارنامه ی ترم قبلتو نگاه کنی .....
اما و فرانک میفتن به جون هم از اون ور کتی و هرمیون هم سر این که چرا کتی نرفته پیش هعرمیون درس بخونه شروع به دعوا می کنن .
ادامه دارد ........
____________________________________
دعوا از این پروپیمون تر تو عمرتون دیدن . اگه دیدن پست منو ادامه بدین تا ببینم چی کاره این .


[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۴

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۰ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
از سنت مانگو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
خب اینم یه دعوا :
--------------------------------______________-----------------
فرانک: اما واقعآ من نمیدونم تو که انقدر میخوای کتاب بخوانی

کتابخوانه رو ول کردی اونم با وجود من تو اونجا

اما : خودت میدونی که امتحانامه

فرانک : خوب پس جوابت اینه خوب کتابخوانه جای چیه

{یهو هرمیون میاد تو )

فرانک : هرمیون تو بهش بگو کتابخوانه میشه درس خوند

هرمیون : خوب فرانک اینم باید در نظر بگیری که اما اصلآ کم

تو گریفیندور دیده میشه شاید رفته اسلایترین؟

اما: نه رفتم خانه ریدل ها اصلآ من همین امروز میام کتابخوانه

عضو میشم حرفو حدیثا تموم شه

فرانک : هرمیون راستی تو چرا نمیای عضو شی

هرمیون : نه وقت ندارم >>>>>>

فرانک : هرمیون چرا جدیدآ کمتر تو گریف دیده میشی؟

هرمیون : به خدا میام عضو میشم...


عضو تیم دراگون (کوییدیچ)
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده
مدیر کتابخانه ی گریفیندور ( خصوصی و محرمانه)


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۴

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
اندرو و استرجس در حالي كه با هم بگو مگو ميكردن وارد تالار عمومي شدن
استرجس با صداي بلندي
گفت:آخه من نميدونم تو چرا گير دادي كه تيم بيخودي راه بيفته
اندرو كه انگار نه انگار كه استرجس داشت گلوي خودشو پاره ميكرد با كمال خونسردي
گفت:داري تنبل بازي در مياري ديگه بهونه ي بيخودي هستش تو داري ميگي براي اين تمرين نميدي........
استرجس به ميون حرفهاي اون پريد و با لحن عجيبي
گفت:به دورو ورت نگاه كن
اندرو با كمال خونسردي به اطراف خودش نگاه كرد و
گفت:كه چي؟؟؟؟
_آخه تو كدوم يكي از بچه ها تيم رو ميبيني كه اينجا نشسته باشن
_به غير از هرميون هيچ كدوم نيستن تازه هرميون هم رفته
استرجس در حالي كه ميخواست از عصبانيت بتركه
داد زد:پس چرا ميگي تمرين بده
اندرو: چون ميخواستم يك كم عصباني بشي
استرجس :مي كشمت
اون سه بار دور تا دور سالن رو ددنبال اندرو كرد بعد از حدود 10 دقيقه كه گذشت اندرو خودشو روي صندلي انداخت و با صدايي آروم
گفت:خسته شدم تو نمي خواي تمرين بدي
استرجس:

------------------
چون اندرو گير داده بود اينو نوشتم


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۸۴

کارداک دیربون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۰ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۵ جمعه ۶ مهر ۱۳۸۶
از ولايتمون!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 60
آفلاین
بوق بوق

كارداك مرتيكه خر بوف بوق خجالت نمي كشي ؟؟ پرو پرو به دختر
مردم نگاه مي كني؟؟

شخص رو به رو ي كارداك فقط لب خوني كرد!


كارداك:حرف هايت رو سانسور شده تحويل من مي دي بفرستمت

بري كره ي ماه مرتيكه بوقققققققققققققققققققق

آن شخص دوباره لب خوني كرد!

كارداك عصباني شد و خاصت كه جلو بندي ان شخص را سرويس
كند

ناگهان يكي از افراد برج گفت:كارداك چي كار مي كني داري

تنها آيينه ي برج رو مي شكني!!
....................................
نتيجه ايشون جلوي آيينه ايستاده بودند!!


تصویر کوچک شده


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۰ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
از سنت مانگو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
هرمیونو و فرانک دارن وارد تالار عمومی میشن

فرانک داره دستشو تکون میده ولی نمیشنون فرانک چی میگه

فرانک : هرمیون تو انقدر .......خونی میکنی خسته نمیشی

هرمیون : به تو چه لا اقل همه نمره هام خوبه نه اینکه معجون

سازی 3 از 20 بگیرم

فرانک : ...... خون

دن : سلام باز که دارید دعوا میکنید من نمیتونم درس بخونم

فرانک : اهان از امروز کتابخونه ی مکانیزم باز میشه

همه بیان عضو شن

--------------_____________________---------__________

این پست تبلیغی بود ببخشید هرمیون

بچه ها قدر ناظرو بدونین از تاپیکا استفاده

و خوهشآ رول بزنید

ارادتمند فرانک .


عضو تیم دراگون (کوییدیچ)
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده
مدیر کتابخانه ی گریفیندور ( خصوصی و محرمانه)


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۰:۱۵ دوشنبه ۷ آذر ۱۳۸۴

هرميون جين گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۲۶ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
از زمان های نه چندان دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 284
آفلاین
خوب اين تاپيك به نظر من جالبه خوب اگه شماها هم اينطور فكر مي كنيد منتظر چي هستيد من و اين تاپيك منتظر فعاليت شما ئيم


ارادتمند


هرمايني گرنجر


ما به اوج باز می گردیم و بر تری گریفیندور را عملا ثابت می کنیم...منتظر باشید..


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ جمعه ۱ مهر ۱۳۸۴

آلیشا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۴ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱:۳۳ پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 186
آفلاین
خودتون یه نگاه به پست های این صفحه بکنین!همه تو یه خط نوشتن ما هستیم...دعوا کی شروع میشه؟...حالا برین یه نگاه به صفحات اول این تاپیک بکنین!
خب خود به خود که دعوا شروع نمیشه یکی باید از یه جا شروع کنه. اونم به صورت نمایشنامه های فکر شده.نه به این صورت:
اولی:کرشیو
دومی:آینه
البته این به من مربوط نمیشد ولی اعصابم بیشتر از این قد نداد که هیچی نگم

---------------------------
با تشكر از دوشيزه اسپينت .....
اين تاپيك پاك سازي شد . اميد وارم ديگه به جاي اعلام آمادگي . دعوا رو شرو ع كنيد . اميد وارم موفق باشيد .

با تشكر
ريتا اسكيتر


-------------------
پست هايي كه فقط اعلام آمادگي براي دعوا باشه پاك ميشه


ویرایش شده توسط ريتا اسكيتر در تاریخ ۱۳۸۴/۷/۷ ۱۹:۴۶:۲۷

اون کسی باش که هستی یا اون کسی که هستی باش


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۰:۰۷ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴

ال سیمونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ سه شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۸ سه شنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۴
از معلوم نیست کجام
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
فقط من به تو میگم ( به کراش ) به تو چه مربوطه

بعد از اون ماجرا سیمونز یه نقشه ی درست و حسابی کشید سوسک که بعد از اون ماجرا که خونه ی سیمونز رقاص بود و خود سوسک که کمی هم رقصیده بود حسابی جو گرفته بودش و هر روز تو کاواره تلپ بود و سیمونز هم از همین ماجرا سوسک رو تو تله انداخت و باعث ..........

سیمونز تصمیم می گیره همه چی یو به سوسم زن سوسک بگه و ........

سیمونز دم در خونه ی سوسک

تق تق تق تق تق

سوسم: کیه
سیمونز: منم سیمونز
سوسم: تویی نکبت چی کار داری نکنه بازم یه نقشه کشیدی

سیمونز:نه به خدا نقشه نکشیدم خبر در مورد سوسکه خوب اگه نمی خوای بشنوی من میرم

سوسم: خوب وایسا ببینم چی کار داری
سیمونز: بزار بیام تو تا همه چی رو برات بگم
سوسم: باشه بیا تو

البته سوسک خونه نبوده و مثل همیشه تو کاواره تلپ بوده ولی سوسک به سوسم گفته بوده که من جایی کار دارم

سوسم: خوب خبر چیه
سیمونز: اگه بدونی شوهرت هر روز کجا میره اونا سه طلاقه میکنی
سوسم: خوب بگو چی شده مردم از دل شوره
سیمونز: فردا میام دنبالت تا بریم جایی تا خودت ببینی و باور کنی که من راست میگم

سوسم: باشه

فردای اون روز سیمونز میره دنبال سوسم و هر دو با هم میرن سراغ سوسک
سیمونز: خوب رسیدیم سوسک اینجاست
سوسم: این که یه کاوارست نکنه سوسک نه تو دوروغ میگی
سیمونز: میریم تو تا شما باورت بشه

و هر دو میرن تو ولی سوسک اونا رو نمیبینی

سیمونز: سوسک اونجاست می بینیش

سوسک که داشته با زنی ...... میرقصیده

سوسک: اوه عزیزم من قشنگ میرقصم میدونم قشنگ میرقصم و اه چقد تو زیبایی

سوسم که خیلی عصبانی میشه از پشت میره سراغ سوسک و سوسک رو صدا میزنه سوسک به محض این که روشو بر میگردونه سوسم چنان نواخت تو گوش سوسک که
من به جای سوسک گریم گرفت و سوسک رو کشون کشون
برد محضر تا طلاقشا از سوسک بگیره سوسک که حاج و واج مونده بود گفت

سوسک: خواهش میکنم منو ببخش سوسم دیگه از این غلتا نمیکنم نه از من طلاق نگیر
سوسم: دیگه برای این حرفا دیر شده

و بالاخره سوسم از سوسک جدا میشه و سیمونز از شنیدن این خبر فوق العاده خوشحال میشه که تونسته بالاخره سوسک رو از سوسم جدا کنه

چند روز بعد که سوسک میفهمه همه ی قضایا زیر سر سیمونز بوده یه نقشه ی دیگه برای سیمونز میکشه

سوسک: ................

( بقیش با شما سوسک عزیز )



Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ سه شنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۴

سوسك بي همتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 715
آفلاین
در ادامه ي پيام سيمونز
سوسم: ديگه دوست ندارم! برو گمشو از خونه بيرون!
سوسك: حرف هاي سيمونز همش دروغه! اون مي خواست بين من و تو دعوا بندازه!
سوسم: باورم نميشه!
سوسك: من تا به حال به تو دروغ گفتم عزيزم؟
سوسم: :no:
سوسك: پس اين دفعه هم دروغ نميگم...
سوسم: حرفت رو باور كنم؟
سوسك: حرفم رو باور كن... من راستي ميگم... اين ها همش توطئه ي آل سيمونزه... تو اولين و آخرين همسر مني... (())
سوسم: حرفت رو قبول كردم... ولي تو بايد حال سيمونز رو به بدترين نحو ممكن بگيري تا ديگه از اين كارها نكنه...

---

سوسك و نيكلاس ميرن در خونه ي سيمونز:
سوسك: نيكلاس... يك ماموريت برات دارم...
نيكلاس: چه ماموريتي؟
سوسك: تا موقعي كه من سر سيمونز رو گرم مي كنم تو برو و... فهميدي چي كار كني؟
نيكلاس: آره... كاملا...
سوسك: پس من رفتم...

---

سوسك وارد خونه ي سيمونز ميشه...
سوسك: سيمونز؟
سيمونز: تو توي خونه ي من چي كار مي كني؟ خونه ام رو به گند كشيدي...
سوسك: سيمونز من اومدم براي معذرت خواهي...
سيمونز: جدي ميگي؟ پس بيا بريم... من چند تا رقاص دارم... ميگم برات يك رقص بندري توپ اجرا كنن... تا موقع ما هم با هم حرف مي زنيم...
سوسك: باشه... با كمال ميل...

---

سوسك و سيمونز در حال ديدن رقص بندي بودن و شديدا تحت تاثير قرار گرفته بودن... تا اينكه...
سيمونز شروع مي كنه به خارش بدنش...
سوسك: اه اه! كثيف! مثل اينكه حموم نرفتي!
سيمونز خجالت مي كشه و هيچي نميگه...

بعد از چند دقيقه يك بوي بدي از طرف سيمونز مياد...
سوسك: اه اه! بي ادب! مادرت بهت نگفته اين كارها زشته؟
سيمونز خجالت مي كشه و هيچي نميگه...

بعد از چند دقيقه سيمونز از خود بي خود ميشه و ميره يكي از رقاص ها رو در آغوش مي كشه!
سوسك: اه اه! ضد آصلام! اين حركات زشته! به حاجي ميگم!
سيمونز از اين حركت پشيمون ميشه و خجالت ميكشه و هيچي نميگه...

بعد از چند دقيقه سيمونز دستش رو تا آخر مي كن توي دُماغش!
سوسك: اه اه! حال بهم زن!‌ حالم بد شد... خداحافظ نكبت كثيف!

---

بيرون ازخونه ي سيمونز:
سوسك: كارت عالي بود نيكلاس! ولي چه طوري اين كار رو كردي؟
نيكلاس: كاري نداشت! يك كم از پودر مخصوص چهار كاره ي ويزلي ها مشكل رو حل مي كرد!
سوسك: عالي بود سر نيكلاس!
ولي متاسفانه سيمونز حرف هاي سوسك و نيكلاس رو شنيد و يك نقشه ي جديد براي اون ها تدارك ديد!

(بقيه اش رو مي سپارم به سيمونز عزيز)


سلطان سوسك بي همتا!


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱:۰۶ دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۴

مایکل گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۴ پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۲۷ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
از غرب تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
درسته گفتی بقیه با سوسک ولی من خودم یه خور ده ادامه میدم دلتون آب شه


در همین حال بود که مایکل گرنجر وارد میشه...

سوسک: آخه چطور دلت اومد .....
مایکل: حتما یه طوری دلش اومده دیگه....
سوسک:تو چرا خودتو قاطی میکنی؟؟؟ نخود
سیمونز:هوم....؟
مایکل:من فقط اومدم بگم این دعوا های شما کی تموم میشه؟
سیمونز: به تو چه؟
سوسک:دقیقا
مایکل: بابا جان مگه فقط شما دوس دارید دعوا کنید؟ پس بقیه بچه ها چی؟
ما همه دوس داریم با هم دعوا کنیم
سوسک:.............




حالا ادامه بدبد








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.