هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸
#31

مینروا مک گونگال old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۰ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۸ یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵
از دفتر وزارت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 547
آفلاین
مورگانا : من باید باهاشون مقابله کنم ! اول میرم پیش مدیرا و اونا رو از کاری که مگی و تره میخوان انجام بدن با خبر میکنم تا بیان دهنشونو سرویس کنن ! بعد هم کلی کاربر باناموس پیدا میکنم و میارم تا همگی با هم جلوی این فاجعه رو بگیریم !

ــ خوابگاه مدیران ــ
مورگانا در خوابگاهو با لگد باز میکنه و داد میزنه : هویییی مدیرا ! بدوین مگی و تره یه بمب هسته ای حاوی محلول غلیظ بیناموسی دارن ! میخوان برن تو شهر و محلوله رو بشکونن تا همه بیناموس شن !

همه مدیرا خوابیدن ...

مورگانا : دهه چرا خوابیدین ؟ میگم یه فاجعه داره اتفاق میفته!

مدیرا همچنان خوابیدن ...

مورگانا بیخیال میشه و میره تا اعضای با ناموس رو دور خودش جمع کنه تا بتونن همگی با هم جلوی وزیر و معاونش رو بگیرن .

ــ مرکز جادوگران ــ
مورگانا میره وسط و داد میزنه : هاااای ملت ! آگاه باشید که همانا مگی و تره بیناموس قصد دارن شما ملت باناموس رو بیناموس کنن ! ما باید جلوشونو بگیریم !

عده ای مشغول خاله بازی ، یه تعداد مشغول دعوا ،چند نفر توی دفتر توجیهات و بعضی ها هم توی هالی ویزارد بودن و خلاصه این که حرف مورگانا رو کسی نشنید !

یهو مگی و تره میان جلوی مورگانا .

مورگانا با عصبانیت و جوگیری : نــــــــــــــــــــه ! من نمیذارم اون بطری رو بشکنی ! خودم می کشمت ای وزیر بیناموس ! نمیذارم ملت رو مثل خودت و اون معاونت بیناموس کنی ...

و بعد مورگانا به سمت مگی حمله میکنه که ناگهان تره ور زبونش رو دراز میکنه و دور گردن مورگانا حلقه میکنه و از زمین بلندش میکنه و بعد شیش دور تو هوا میچرخونتش و بعد شوتش میکنه به یه نقطه ای در افق دور دست !

مگی : مااااع ! تره چجوری ؟ تو که فقط یه وزغ ارزشی بودی !!
تره ور : من سوپر وزغم جیگر !
مگی :

مگی بطری حاوی محلول بیناموسی رو میزنه زمین و میشکونتش و مایع داخل محلول روی زمین پخش میشه ، گازی سبز رنگ از محلول بلند میشه و به سرعت همه جا پخش میشه و به همه جا نفوذ میکنه و هر کسی که توی جادوگران زندگی میکنه رو به بیماری بیناموسی دچار میکنه !

مگی و تره ور :


----------------------------
راهنمای سوژه :
سوژه راجع به بیناموس شدن ملت هست و تغییراتی که بعد از اون توی جادوگران رخ میده و طرز رفتار ملت بیناموس با هم و... س
فقط خیلی از چارچوب خارج نشین .



Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ جمعه ۶ شهریور ۱۳۸۸
#30

تره ور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۲ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱
از حموم مختلط وزارت !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 178
آفلاین
سوژه جدید


همه جا شدیدا به هم ریخته و خاک و تار عنکبوت و غیره همه جای سازمان فرهنگ و هنر جادویی رو فرا گرفته .
توی یکی از اتاقای سازمان مینروا در حالی که یه بطری حاوی محلولی سبز رنگ در دست داره ، داره به صورت میخنده .

تره ور : مگی اون چیه تو دستت ؟
مگی : این محلول بیناموسیه !... از اون جایی که جدیدا جو با ناموسی بین ملت شدیدا بالا رفته میخوام با این محلول ملت رو بیناموس کنم ! من میرم وسط شهر و این محلول رو میشکونم و بعد گازی که ازش پخش میشه همه رو بیناموس میکنه .
تره ور : ایول... مگه این جا سازمان فرهنگ و هنر جادویی نیست ؟
مگی : خب فرهنگ رو وزیر تعیین میکنه ، بیناموسی باید جزو فرهنگ اصلی یه ملت باشه !!! اصلا بیناموسی هم فرهنگه هم هنر ! اون مورگانای بوقی هم هی بوق میزد که این محلول رو نساز و اینا ...

فلش بک ، چندین روز پیش
مورگانا : نه مگی ! تو نباید اون محلول رو بسازی ! تو فرهنگ ملت رو نابود میکنی ! نهههههههه!
مگی : من وزیرم و هرکاری بخوام میکنم ! تو یا قبول میکنی یا اگه بخوای جلوم واستی برات پرونده سازی میکنم تا بعدش بری آزکابان !
مورگانا : من از این وزارت ننگین و بیناموسی تو می رم ! تو بمون و اون وزغ بیناموس !
پایان فلش بک

تره ور : پس مورگانا این طوری کنار رفت از معاونت ؟
مگی : تو هم اگه بخوای با اهداف من مقابله کنی عاقبتت همین میشه .
تره ور : نه باب من خودم پایه این اهادیفتم ! من همیشه سعی میکردم ملت رو به صورت تدریجی و فرهنگسازی و از طریق هالی ویزارد و غیره بیناموس کنم ، با این معجون ها و محلول های شیمیایی آشنایی نداشتم !
مگی : دیگه کار از تدریج و اینا گذشته ، خسته شدم دیگه ... ملت باید یهو بیناموس شن تا بعد بقیه برنامه های وزارتیم رو اجرا کنم و سازمان های " زیر پتو" " بیناموس سرا" و... رو بوجود بیارم .
تره ور : به به ! به به !
مگی : خب دیگه با من بیا بریم این بطری رو وسط شهر بشکونیم !

چند متر اون ورتر ، مورگانا لی فای معاون اسبق وزیر دم در سازمان فرهنگ و هنر جادویی فالگوش واستاده و از نقشه مگی و تره با خبر شده .

مورگانا : من باید باهاشون مقابله کنم ! اول میرم پیش مدیرا و اونا رو از کاری که مگی و تره میخوان انجام بدن با خبر میکنم تا بیان دهنشونو سرویس کنن ! بعد هم کلی کاربر باناموس پیدا میکنم و میارم تا همگی با هم جلوی این فاجعه رو بگیریم !


ویرایش شده توسط تره ور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۶ ۱۷:۰۹:۴۷

تصویر کوچک شده


Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸
#29

مرلینold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۵ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۵۲ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰
از پایان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 221
آفلاین
سازمان فرهنگ و هنر جادویی با مدیریت مرلین راه افتاد.همه ملت دم در این سازمان جمع شده بودن و به اعلامیه خیره شده بودن.

نقل قول:
ای ملت آگاه باشید.مرلین به همراه دوستانش برای با فرهنگ کردن جامعه جادوگری وارد کار شده.
ما میخواهیم فرهنگ رو جزئی از هنر و هنر رو جزئی از فرهنگ کنیم.ما برهنگی فرهنگ و دیوانگی هنر رو مورد بررسی قرار میدیم. ما فرهنگ سازی میکنیم تا ساحره ها هر جور دلشون بخواد بیرون بیان و کسی مزاحمشون نشه.ما کاری میکنیم که با جادوگر های پسر و سیفیت رابطه برقرار نشه!ما حتی دفتر توجیهات رو هم با فرهنگ میکنیم.
پس اگر دوست دارید با فرهنگ باشم،باشی،باشه،باشیم،باشید،باشن پیش ما بیایید .با ما باشید تا هنر جزئی از شما و شما جزئی از هنر باشید.بیایید تا بی ناموسی فرهنگ شود تا هم باشد و هم نباشد.مطابق میل شما جامعه جادوگری رو تغییر میدهیم! و همه اینها به زودی!سازمان بعد از ماموریت های مختلف در حال اجرا فعال میشه تا آسیبی به ماموریت ها نزنه!


[b][size=medium][color=6600FF][font=Arial][url


Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۳۹ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۸۶
#28

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
مرلين و سراف و سيريوس در حال صحبت كردن بودن كه بالاخره به توافق رسيدن و مرلين پس از خوردن و نوشيدن غذا و نوشيدني اي آنجا را به مقصد دابليوسي ترك گفت و رفت .
سيريوس و سراف هنوز در حال صحبت بودن كه دو نفر بعدي كيا باشن كه ناگهان چندين نفر وارد شدند و مهمانخانه دار گفت :

- اينجا جاي شماها نيست . بزنين به چاك .
- آني موني برو درستش كن .
آني موني به سمت مهمانخانه دار رفت و
- ببخشيد . بفرماييد جناب لرد .

... در طرف ديگر كه دهن سراف و سيريوس باز مونده بود بالاخره بسته مي شه و اونا به سمت لرد و مرگخواراني كه همراهش بودند مي رن تا لرد رو براي مشكلشون راضي به همكاري كنن .

- لردي اين مشكل ماس . ازتون تقاضاي كمك داريم .
- خب بجاش چي مي دين ؟
- شما چي مي خواين ؟
- هري پاترو .
- باشه مي ديم . ولي جلوي آلبوسو مي گيره ؟ ما نمي تونيم جلوشو بگيريم .
- سراف راست مي گه لردي . تقاضاي ديگه اي ندارين ؟
- خب نه . هري پاتر را نمي خواهيم , فقط اينكه ... حالا فكر مي كنم بعدا مي گم .
- پس شما به ما كمك مي كنين ؟
- بله . اين مرگخواران من نيز به من كمك مي كنند . ما مي رويم .

لرد از جايش بلند شد و به همراه مرگخواران از كافه خارج شد و سراف با خوشنودي به سيريوس نگاه كرد و به بحث در مورد نفر سوم پرداختند و ...



Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ جمعه ۲۳ آذر ۱۳۸۶
#27

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
در کافه بهم کوبيده شد و مرد روحاني وارد کافه گشت..ريشش سفيد و بلندش مانع بسته شدن در مي شد...و فضاي گرم کافه به سردي مي رفت!
مهمان خانه دار:هــــــــــوي مرتيکه ريشاتو جمع کن يخ کرديم!
مرلين:چي گفتي برادر؟
مهمان خانه چي!:گفتم ريشاتو جمع کن پيري!
مرلين با آفتابه اش اشارتي به مهمانخانه دار نمود!...
مهمانخانه دار: لطفا موهاي صورتتان را جمع بفرماييد هوا سرد است
مرلين:آخر دراز است برادر...نمي شود...
مهمانخانه دار: خوب پس لطفا با ريشتان در را عايق بندي کنيد!
مرلين:باشد برادر...
لحظه اي بعد ريش مرلين در را عايق بندي نمود
سيريوس:سراف ديدي چي کار کرد مودبش کرد
سراف:آره...من بايد حتما با مرلين صحبت کنم
....ميز مرلين دو مين بعد....
سراف:آره خلاصه مشکل ما اينه!
مرلين:ببينم اون موسسه شما...
سيريوس:وزارت خونه!
مرلين:همون...دابليو سي هم داره؟
سراف:معلومه که داره!
مرلين:چندتا؟
سيرويس:4-5 تا
مرلين:خوبه ميام!
(ادامه دهيد)


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ چهارشنبه ۷ آذر ۱۳۸۶
#26

کورنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۸:۵۳ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۷
از فکر می کنی از کجا؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
ساعت هشت رستورانی که همیشه سیریوس و سراف قرار می ذارن:
سراف و سیریوس در حالیکه دارن غذاشون رو می خورن با همدیگه درباره طرح با فرهنگ سازی ملت جادوگر و ساحره بحث میکنند.
سراف: ببینم بنظرت چه طوری بافرهنگشون کنیم.
سیریوس: بهتره یه کلاسی هایی براشون بذاریم تا بیان و با فرهنگ شن.
سراف: مگه به همین راحتیه. میگم یک کاری کنیم. سه تا سنبل ادب و شعور سایت رو انتخاب کنیم که بیان واسه اینها ...
در همین لحظه صدای به شدت گوشخراشی ایجاد می شه و همه به بیرون از رستوران خیره میشن.
یک مردی که کمی دستمال کش به نظر می رسید رو به مردی که به شدت ساحره دوست به نظر می رسید گفت:
ببینم امروز مگه چهارشنبه سوری که آتیش بازی دارن میکنند.
سراف با شنیدن این حرف رویش را به سمت آسمان برگردوند و گفت:
هی سیریوس نگاه کن اون گلوله آتشی چقدر شبیه قفیه. فکر کنم به خاطر برگشتش به سایت دارن آتیش بازی میکنند. قربونش برم چقدر محبوبه.
سیریوس در حالیکه به صورتهای تغییر شکل می داد گفت: آره . ببین چقدر طبیعی هم هست پرهاش هم داره میریزه. خب میگم بگذریم بریم سراغ بحث خودمون. داشتی چی میگفتی؟
سراف: داشتم میگفتم سه نفر رو که سمبل ادب و شعور سایت اند انتخاب کنیم تا توی کلاس ها درس بدن.
سیریوس: به نظرت اون سه نفر کیا باشن.
سراف: خب معلومه ......
---------------------------------
ادامه بدید.


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۵۶ سه شنبه ۶ آذر ۱۳۸۶
#25

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
سيريوس خودشو به كوچه ي هري چپ مي زنه و با تعجب مي پرسه :

- چي شده ؟ چه بلايي سر خودت آوردي ؟
- اين بليتو ببين !

سيريوس نگاهي به بليت مي كنه و بعد مي گه :

- خب اينكه چيزي نيست پسر ! بيليتو اشتباهي دادم بهت . حالا اشكالي نداره بيا اين ...

ققي با حالت هراس ناك به سمت عقب مي ره و پراشو مي گيره جلوشو سيريوسو هل مي ده و مي گه :

- نه . جون هر كي دوست داري ديگه چيزي به من ندهتصویر کوچک شده
- باشه ! خب چرا اينطوري مي كني ؟ حالا بيا بريم يه چيزي بخوريم كه بايد يه تيريپ كمك به زنت بيايم واسه با فرهنگ كردن تو و بقيه ي ملت جادوگر و ساحره .
- باشه بريم . ولي بدون كه من بعدا حساب تو يكي رو مي رسمتصویر کوچک شده

هر دو به سمت آشپزخونه رفتن .
آنجا كسي نبود و آن دو به راحتي غذاهايي كه موجود بود را با آرامش خوردند و از فضاي روشن آنجا نهايت استفاده را بردند .
پس از خوردن غذا سيريوس به ساعتش نگاهي انداخت و رو به ققي گفت :

- خب ققي ساعت نزديكاي هفت و نيمه , من بايد برم يه جايي كار دارم .
- خب منم ميام .
- نه يه كاري دارم كه تو نمي توني بياي . بيا اين وسايل آتيش بازي رو بگير برو باهاشون حال كن .
- نه جونم ن نمي خواد اينا رو بدي . مي ترسم تاريخ انقضاش گذشته باشه بزنه نفلم كنه .
- نه بابا بيا بگير . خطر نداره . از فرد و جرج گرفتم .
- اگه مطمئني باشه .

ققي وسايل آتيش بازي رو گرفت و از آنجا دور شد .
سيريوس هم با حالت نگاهي به او انداخت و از آنجا رفت .



Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۸:۰۵ سه شنبه ۶ آذر ۱۳۸۶
#24

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
سیریوس: ببین سراف. ما می تونیم تمام این ملت بی فرهنگو جمع کنیم یه جا بعد تماماشونو با فرهنگ کنیم. کاملا هم شدنیه!
سراف : به همین راحتی؟!
سیریوس در حال متر کردن عرض و طول اتاق میره تو فکر ...

=-دخول به افکار سیریوس!-=
- هممم ... هوممم؟ ... هممممممم!!!
=-خروج از افکار سیریوس!-=

- خیلی خب دیگه خودتو لوس نکن ساعت هشت همون جای همیشگی می بینمت. یادت نره تمام مقدمات بافرهنگ سازی ملت بی فرهنگو آماده کنی. سر قرارم دیر نکنی!

بعد از اینکه سیریوس از در خارج می شه سراف دستاشو تیریپ "آخ جون بازم کار بازم قرار!" به هم می ماله و شروع می کنه وسایلشو دوباره باز کردن.

--------

سیریوس میره تو خونه 12 گریمالد. یهو ققی از به قصد جون سیریوس از طاق میفته جلوش(نیتش کاملا از نحوه افتادنش معلوم بود!).
ققی پراشو به سمت بادمجون زیر چشمش می گیره و منتظر جواب سیریوش می شه! ...


باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶
#23

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
آغاز فلش بك!

فردي با شنل سياه بر روي صندلي بر عكس دوربين و رو به پنجره نشسته بود و دود سيگار از اونجا بلند ميشد!معلوم بود فردي گولاخ اونجا نشسته چون يه فرد ديگه با موهاي سياه و مشكي و خوش تيپ با عينك دودي خفن بر روي صندلي نشسته بود و هر از گاهي فقط كلمه اي(چشم)ذكر ميكرد!(اوج فضا سازي خفن و اينا)!

-ببين سيريش!ما الان كلي وزارت داريم كه زير مجموعه وزارت سحر و جادو هستن!همه وزارت ها دارن خوب كار ميكنن ولي يه مشكلي اينجا هست!
-چه مشكلي قربان؟اگر چيزي هست بگيد من انجام ميدم!
-ببين اصولا بين وزيران الان رفتار خوبي اصلا حاكم نيست!ما بايد به كمك وزير فرهنگ،اين تربيت و فرهنگ رو به وزارت خونه بر گردونيم!
-درسته درسته!من واقعا چيزي نميتونم بگم!شما خيلي بي منطقيد !اه اه!
-چي؟با من بودي؟آوداكدوارا!!

پايان فلش بك!

-سيريش!؟جيگر؟كجايي؟گوشت با منه؟هووووي با توام ها!!

سيريوس كه به شدت به خودش لرزيد و ناگهان از فكر بيرون اومد.فكر اون روز ملاقاتش با وزير هنوز تو ذهنش مونده بود.اصلا هدف اون از اينكه اومده بود اينجا اين بود كه موضوع رو با سراف مطرح بكنه!ولي آيا واقعا اون راضي ميشد اين كارو بكنه؟ققي چي؟كلي كار داشت تا بتونه اين همه آدم رو راضي بكنه(!)!بهتر بود كه از دستمال هاي اسكاور استفاده بكنه!اين بهترين راهش بود.

-ببين سراف،بيا بريم تو دفترت..با هم بيشتر صحبت ميكنيم..مطمئن باش اصلا راضي نميشم كه تو از اينجا بري!اصلا وزارت بدون تو هيچه!پايه اصلي وزارت تويي!آره آره!

سرافينا كه بادي به غبغبش ميده و جلو تر از سيريوس به طرف اتاقش حركت ميكنه..سيريوس تونسته بود نصف راه رو بره!بقيه راه هم ميرفت تموم بود..وزير اصلا انتظار نداشت كه جواب منفي از سيريوس بگيره!سيريوس بايد حتما كاري ميكرد.

تق!

ققي دوباره ظاهر ميشه و يقه سيريوس رو ميگيره و با صداي بلند ميگه:

-ببين بوقي!اين كه نبود اصلا!گفتم دوست سيريوسم كلي طلبكار شد!كلي گاليون و اينا ازم گرفت..من اينا رو از تو دهنت ميكشم بيرون!فكر كردي!؟ !
-ببين ققي جووون!امروز پنجم آذر هست؟آره ديگه!چه خوب!الان بازي كوييديچ هارپي هلد و راونكلاو هست!بيا اين بليت رو بگير،برو بشين ببين!

ققي هم بليت رو ميگيره و دوباره پرواز كنان از اونجا دور ميشه!سيريوس هم به صورت به طرف در دفتر سرافينا ميره!

محتواي بليت:

مسابقه گريفيندور و اسليترين!!تاريخ:4 آبان ماه!
خوشحال ميشيم شما رو در ورزشگاه ببينيم آقاي كاركاروف!از شما تقاضا ميشود به جاي گاليون،براي ما يه عضو راونكلاو بياريد كه تمام تماشاگران دو تيم يه مشت و مالي بهش بدن!

(بيچاره ققي)!!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶
#22

سرافینا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۲ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۱۵ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱
از :اییییش!!:sulk:
گروه:
کاربران عضو
پیام: 220
آفلاین
"موضوع جدید"


-خداحافظ دفتر عزیزم!
سراف اینو می گه و به دفترش که همه چی توش بسته بندی شده نگاهی میندازه و همین که ناله کنان میاد از در بره بیرون با سیریوس مواجه می شه!(من نمی دونم این چرا اینقد فضوله همه جا هست!)
سیریوس یه لبخند ملیحی می زنه:
-چی شده؟کجا میری؟داشتی می رفتی رستوران همیشگی؟زوده الآن که!
سراف که دیگه از زمین و زمان خسته شده بغضش می ترکه و های های می زنه زیر گریه و ولو می شه رو یه کاناپه!
-ر...رستوران چیه؟...چ..چرا چرت و پرررررت(فین بود این الآن)می گی؟بیخود نیس اسمت سیـ ..سیریشه!دفترم...دفتر نازنیم تعطیل شد!
سیریوس میاد یه تیریپ دلداری بیاد که ییهو آسمون شکافته می شه ققی ازش میفته پایین رو سر سیریوس!
-هووی بزمجه!مگه تو خودت ناموس نداری گیر دادی به زن من؟مگه تو قرار نبود بری به سهمیه بندی یونیت های کوییرل برسی؟
سیریوسم با اعتماد به نفس تمام جواب می ده:
-اون که ردیف شد رفت!بعدشم من معاون وزیرم!من همه کاره ام!
یک عدد شخصی که رد می شده از اونجا:
-معاون یعنی هیچ کاره!فقط وزیر آبدارخونه!مرگ بر حذب!
سراف و ققی و سیریش یه نگاه ِ"این چی بود این وسط "به هم می ندازن!
ققی:
-خب ببینم همسر باوفای من چی شده؟
سراف که نفسش از گریه بند اومده نمی تونه جواب بده.
سیریش:
-اِ خب مگه نمی بینی نمی تونه حرف بزنه؟ببین این الآن به آرامش روحی روانی نیاز داره که تو با اون نوکت ازش سلب می کنی!
ققی:
-اِ...جدی این جوریه؟خب حالا چیکار کنم؟
سیریش یه کارت از جیبش درمیاره:
-ببین این یه دکتر جراح پلاستیکه از دوستامه برو بگو منو سیریش فرستاده!
(در ذهن ققی:همون گفتم این اینقد دماغش سربالا نبود!!!)
و پرواز می کنه می ره!
سیریش رو به سراف:خب چی شده؟
سراف:
-شوورم چی شد؟ها؟..چی شده؟می خواستی چی بشه دیگه!بی فرهنگی از این بیشتر؟توهین؟مگه نمی بین چقد اینا بهم فحش می دن؟پس فکر کردی کوییرل چطوری یونیتاشو ساخته؟؟
-هاااا...خب اینم در نوع خودش مساله ایه!خب حالا این وسط به تو چه مربوطه؟
-منو بگو دارم با کی حرف میزنم!!خب آخه با این وضع خفن!من با این دفترم هی داریم نقش پیام بازرگانی رو ایفا می کنیم!فهمیدی؟
-هااا...فهمیدم!خب حالا می گی چیکار کنیم؟
-من چمدونم!

______________
موضوعو اینطور ادامه بدین که می خوان یه کلاس آداب معاشرت راه بندازن!چه کرکر خنده ای بشه این کلاسه!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.