"موضوع جدید"
-خداحافظ دفتر عزیزم!
سراف اینو می گه و به دفترش که همه چی توش بسته بندی شده نگاهی میندازه و همین که ناله کنان میاد از در بره بیرون با سیریوس مواجه می شه!(من نمی دونم این چرا اینقد فضوله همه جا هست!
)
سیریوس یه لبخند ملیحی می زنه:
-چی شده؟کجا میری؟داشتی می رفتی رستوران همیشگی؟زوده الآن که!
سراف که دیگه از زمین و زمان خسته شده بغضش می ترکه و های های می زنه زیر گریه و ولو می شه رو یه کاناپه!
-ر...رستوران چیه؟...چ..چرا چرت و پرررررت(فین بود این الآن)می گی؟بیخود نیس اسمت سیـ ..سیریشه!دفترم...دفتر نازنیم تعطیل شد!
سیریوس میاد یه تیریپ دلداری بیاد که ییهو آسمون شکافته می شه ققی ازش میفته پایین رو سر سیریوس!
-هووی بزمجه!
مگه تو خودت ناموس نداری گیر دادی به زن من؟مگه تو قرار نبود بری به سهمیه بندی یونیت های کوییرل برسی؟
سیریوسم با اعتماد به نفس تمام جواب می ده:
-اون که ردیف شد رفت!بعدشم من معاون وزیرم!من همه کاره ام!
یک عدد شخصی که رد می شده از اونجا:
-معاون یعنی هیچ کاره!فقط وزیر آبدارخونه!مرگ بر حذب!
سراف و ققی و سیریش یه نگاه ِ"این چی بود این وسط "به هم می ندازن!
ققی:
-خب ببینم همسر باوفای من چی شده؟
سراف که نفسش از گریه بند اومده نمی تونه جواب بده.
سیریش:
-اِ خب مگه نمی بینی نمی تونه حرف بزنه؟ببین این الآن به آرامش روحی روانی نیاز داره که تو با اون نوکت ازش سلب می کنی!
ققی:
-اِ...جدی این جوریه؟خب حالا چیکار کنم؟
سیریش یه کارت از جیبش درمیاره:
-ببین این یه دکتر جراح پلاستیکه از دوستامه برو بگو منو سیریش فرستاده!
(در ذهن ققی:همون گفتم این اینقد دماغش سربالا نبود!!!
)
و پرواز می کنه می ره!
سیریش رو به سراف:خب چی شده؟
سراف:
-شوورم چی شد؟ها؟..چی شده؟می خواستی چی بشه دیگه!بی فرهنگی از این بیشتر؟توهین؟مگه نمی بین چقد اینا بهم فحش می دن؟پس فکر کردی کوییرل چطوری یونیتاشو ساخته؟؟
-هاااا...خب اینم در نوع خودش مساله ایه!خب حالا این وسط به تو چه مربوطه؟
-منو بگو دارم با کی حرف میزنم!!خب آخه با این وضع خفن!من با این دفترم هی داریم نقش پیام بازرگانی رو ایفا می کنیم!فهمیدی؟
-هااا...فهمیدم!خب حالا می گی چیکار کنیم؟
-من چمدونم!
______________
موضوعو اینطور ادامه بدین که می خوان یه کلاس آداب معاشرت راه بندازن!چه کرکر خنده ای بشه این کلاسه!