هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸
#67

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
سلام!

من ميخوام يه شيوه ی نوين و جديد رو برای كلوپ شطرنج جادويی اجرا كنم. الان اين كلوپ يكی از بی طرفدارترين تايپك های ايفای نقشه و به جز سه چهار نفر هيچكی اين تايپيك رو دنبال نميكنه! من يه برنامه خاص برای ادامه كار اين كلوپ دارم كه قبل از ارائه اون برنامه بايد با ناظرينِ محترم لندن مشورتر رو انجام بدم. شايد اين پست من به دلايلی بعدا پاك هم بشه اما من ميخواستم همين جا اعلام كنم اين كلوپ با يه شيو ی جالب ادامه به كارش ميده.

خوب، يه عذرخواهی بدهكارم به اونهايی كه موضوعِ اين تايپيك رو با اشتياق دنبال ميكردن. ديگه كار اين تايپيك برای يه مدتی گولاخانه ادامه پيدا ميكنه.

صب كنين بگم دقيقا ميخوام چی كار كنم. يه سری از افراد به علاقه خودشون عضو اين كلوپ ميشن كه فرمش اگه ناظرين مواف باشن به زودی در همين تايپيك قرار ميگيره. بعد من و اعضا توی لندن يه سری برنامه ها داريم كه بعدا خودم بهشون اعلام ميكنم.

هميشه شطرنجی باشين!



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ پنجشنبه ۴ تیر ۱۳۸۸
#66

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
هنگامي كه كينگزلی به آنها رسيد،گفت:چه كاركنيم؟ هرطوري شده بايد فرار كنيم . الان كلوپ هم ديگه امن نيست . تا وقتي كه مودي و دامبلدور به كلوپ نرن ما هم نميتونيم بريم اونجا
ديدا گفت:حالا چطور بريم اونجا؟ موندن اينجا خيلي خطرناكه
زاخارياس گفت:من يك فكر خوب دارم
ديدا گفت:خوب فكر تو چيه ؟
زاخارياس گفت: كينگزلی تو بايد سر بلا رو گرم كني تا ما بتونيم فرار كنيم .
كينگزلی گفت:خوب چطور ؟
زاخارياس گفت:من چه ميدونم!!! بفرستش دنبال نخود سياه
كينگزلی گفت : فكر كردي به اين سادگي هاست ؟ اون مشاور اصلي (اسمشو نبر)هست . تو فكر ميكني كه اسمشو نبر از آدم هاي تازه كارواحمق براي كارهاي خبيثش استفاده ميكنه ؟
ديدا گفت:آها فهميدم،سپس به كينگزلی اشاره كرد و ادامه داد : و بايد به اون بگي كه بره و نجيني رو بگردونه.
كينگزلی به تمسخر گفت : تو واقعاميدوني داري چي ميگي ؟فكر ميكني من اگه اين پيشنهاد احمقانه و مسخره رو به اون بدم اون نميفهمه كه من اسمشونبر نيستم؟ يا حداقل شك نميكنه ؟
ديدا گفت:امَا اون همه كاري براي ارباب خبيثش انجام ميده . حتي حاضره جون خودشو براي اربابش بده.معلومه كه دستور تو رو انجام ميده.
سه نفر اونها متوَجه شده بودند كه گفتگوي آنها خيلي طول كشيده بود.به نظر مي رسيد كه كينگزلی متقاعد شده بود.او بالاخره موافقت كرد و به سوي بلا رفت .

ببخشيد اگه يه كم مزخرفه!!!

آخه اولين روليه كه نوشتم . شرمنده
لطفا ادامه بديد!!!!


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۸
#65

اوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 161
آفلاین
بلا راضی از طلسم خود به سمت کینگزلی برگشت و گفت: خوب بود ارباب؟؟
کینگزلی گفت:آره بلا خیلی خوب بود.حالا باید اونو با طناب محکم ببندید.
بلا دست به کار شد و طناب را بر بدن لرد بست.کینگزلی که اوضاع برایش نگران کننده بود رو به دیدا و زاخاریاس که از لای پرچین ها آنها را دید می زدند نگاه کرد و نگاهی معنادار کرد.

در آن سمت دیدالوس و زاخاریاس با هم حرف می زدند.

دیدا که داشت ناخن می جوید گفت:چی کار کنیم؟؟؟فرار کنیم؟؟؟
زاخاریاس با عصبانیت گفت:فرار؟اون دوست ماست باید اونو نجات بدیم.

پس شروع کردند به نزدیک شدند به کینگزلی و مرگخواران تا بتوان آنها را نچات دهند.
کینگزلی به آنتونین گفت:حالا دیگه به اربابت خیانت می کنی؟
دالاهوف گفت:تو یک دروغگویی اون لرد نیست.

کینگزلی به بلا گفت:بلا برو شکنجه!

بلا به سمت دالاهوف رفت و او را شکنجه کرد.بعد کینگزلی گفت که دست و پای او هم ببندند و پیش لرد بگذارند.

مروپ در اون موقعیت گفت:تامکم،تو که شکنجه نمی کردی.

کینگزلی گفت:آخه مادر اون خیانت کاره.اون یک آدم پست و بده!

مروپ:

کینگزلی:

کینگزلی پس از مدتی گفت:خب دوستان من برم یک لحظه پشت شمشادا یک کاری دارم.کسی دنبالم نیاد.
بلا گفت:لرد؟مرلینگاه که تو خونه هست چرا...؟
-به تو چه ربطی داره بلا؟

بلا:

کینگزلی رفت لای شمشادا پیش زاخاریاس و دیدا تا نقشه بکشد........


ادامه دهید....!



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۸
#64

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
خلاصه سوژه :

كلوپ شطرنج جادويی پس از مدتی دوباره زير نظر سازنده اش ، كينگزلی شكلبوت شروع به كار كرد . مودی چشم باباقوری ، ديدالوس ديگل ، آلبوس دامبلدور ، زاخارياس اسميت ، كينگزلی شروع به تميز نمودن كلوپ كردند . پس از گذشت مدت زمانی آرتور ويزلی نامه ای را برای كينگزلی فرستاد كه در آن از نزديكی مرگخواران به كلوپ شطرنج خبر داده شده بود . دامبلدور و مودی برای نبرد با مرگخواران كلوپ را ترك كردند اما زاخارياس و كينگزلی و ديدالوس برای محافظت از كلوپ در آنجا ماندند .

پس از مدتی ، دالاهوف و برخی ديگر كه از او دستور می گرفتند به كلوپ حمله بردند كه در زمان نبرد با اسميت و كينگزلی و ديگل كينگزلی را با ولدمورت اشتباه گرفتند . در خانه ريدلها ولدمورت كه از دست دالاهوف عصبانی شده بود فريادی كشيد كه دالاهوف بلافاصله فرياد ولدمورت را شناخت و متوجه شيادی كينگزلی شد . پس از گذشت مدتی كوتاه مروپ وارد خانه ريدلها شد و تاييد كرد كه كينگزلی پسر واقعی اوست . در همان زمان ديدالوس و زاخارياس خود را آزاد كرده بودند و در پی راهی برای آزادی كينگزلی بودند .

با صحبتهای مروپ درباره كينگزلی ، مرگخواران به سمت او رفتند و او را به عنوان ولدمورت شناختند و از او طلب پوزش كردند . كينگزلی و مرگخواران نيز طی يك عمليات ولدمورت واقعی و دالاهوف را كه از او حمايت می كرد به دام انداختند .

و اينك ادامه ماجرا ، با انگشتان توانمند شما كه بر روی دگمه های كيبوردتان خواهند رقصيد .



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۷ دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۸
#63

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
دالاهوف مرگخواران را نگاه كرد كه به طرف كينگزلی می پريدند و به خاطر اينكه او را نشناخته بودند از او عذرخواهی می كردند.دالاهوف پيش ولدمورت رفت و گفت:
-مای لرد! مثل اينكه اوضاع خرابه!

ولدمورت با عصبانيت سيل مرگخواران را نگريست و گفت:
-مثل اينكه بايد زنيم به چاك.

بعد دست دالاهوف را كشيد و با تمام سرعتی كه داشت به سمت در خروجی فرار كرد. دالاهوف با كله شقی تمام گفت:
-سرورم، گفته بودم اينهمه اقدامات امنيتی لازم نيست، اونوقت الان می تونستيم راحت غيب بشيم.

كينگزلی بعد از اينكه دالاهوف و ولدمورت را در حال فرار ديد رو به مرگخواران كرد و گفت:
-يالا، برين اون ولدی تقلبی و آنتونين رو بيارين پيش من!

ولدمورت در همان زمان بدون آنكه از دسته ی مرگخوارانی كه از پشت به سمتش هجوم می بدند خبر داشته باشد درحال كروشيو كردن دالاهوف بود. دالاهوف با تمام وجود نعره می زد:
-آآآآآآآآ... سرورم، آخخخ آآآآآآآآآآه پشتتون رو ببينين.

ولدمورت چوبدستيش را غلاف كرد و درحالی كه از كروشيوهايش راضی بود با كروشيويی كه از پشت به او برخورد كرد روی زمين افتاد و غريد. بلاتريكس با حالتی فاتحانه طلسم قفل بدن را روانه ی ولدمورت كرد و گفت:
-اميدوارم ياد گرفته باشی كه ديگه نقش ارباب ما رو بازی نكنی!

خيلی پست بی خودی شد، نه؟



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۹:۲۵ یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۸
#62

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
خب چون بعضی از دوستان به من گفتن که به دلیل نداشتن خلاصه در تاپیک نمی تونن پست بزنن من این پست رو می زنم.به هر حال ببخشید که دو تا پست پشت سر هم میشه و امید وارم از این به بعد اینجا بیشتر پست بخوره!

[spoiler=خلاصه]بعد از مدتی که کلوپ به دلایلی بسته شده بود کلوپ باز شد و دوباره همه را خوشحال کرد.ولی کلوپ دیگر مثل قدیم طرفدار نداشت به همین دلیل دیدالوس دیگل و زاخاریاس اسمیت و کینگزلی شکلبوت سعی کردند که کلوپ را به حالت اول برگردانند.
آنها کارشان را با تمیز کردن وسایل کبوپ کردند و آلبوس دامبلدور و آلستر مودی هم به آنها کمک می کردند.ولی خبری از جانب آرتور ویزلی به کلوپ رسید که مرگخوار ها به شهر لندن حمله کرده اند.دامبلدور و مودی بلافاصله رفتند ولی زاخاریاس و دیدا و کینگزلی موندند تا از کلوپ محافظت کرده و کارشان را ادامه دهند.

بعد از مدتی تلاش شخصی وارد کلوپ شد و دستور حمله داد.او آنتونین دالاهوف بود و با مرگخوارهایش به کلوپ حمله کرده بود.

کینگزلی و دیدا و زاخاریاس که قافل گیر شده بودند تنوانستند بجنگند و اسیر شدند.
ولی در همان نگام کینزگلی که فکری به سرش زده بود به آنتونین گفت:من لرد تو هستم.نمی دونی؟بین من خود لرد ولدمورتم.

و این شده بود که مرگخوار ها کینگزلی را به جای لرد خود اشتباه گرفته بودند.کینگزلی دستور داده بود که به خانه ی ریدل بروند و تکیلیف زاخاریاس و دیدالوس را روشن کنند.

بدین ترتیب آنها به سمت خانه ی ریدل رفتند.و همچنان گینگزلی رو لرد می دونستند.
به نزدیکی های خانه که رسیدند لرد واقعی آمد و به آنتونین گفت که من لرد هستم و برای اینکه صابت شود فریاد زده بود:مـــــامـــــان!

آنتونین که مامان گفتن های لذرد را می شناخت فهمید که لرد خودشان است و لی در همان هنگام فریادی از دور به گوش رسید:چـــــــیه؟
در همین هنگام دیدالوس به لطف زاخاریاس آزاد شد و با آزاد کردن زاخاریاس فرار کردند.ولی هیچکس نفهمید چون همه متعجب بودند.

صدای فریاد مربوط به مروپ بود که معلوم نبود از کجا آمده است.مروپ با سر و وضعی نامرتب اومده بود و می خواست بدونه کی تامشه.به همین دلیل اول به لرد واقعی گیر داده و وقتی فهمیده که او تبهکاره و مرگخوار داره با خودش فکر کرده که ممکن نیست او پسرش باشه پس به دنبال پسرش در همین جمع گشت و به کینگزلی گفته بود که تو پسر من هستی. من می دانم.
او هم کینگزلی را اشتباه گرفته بود و می گفت تو پسر من هستی.
کینگزلی هم از موقعیت استفاده کرده بود و گفته بود که بله من پسر شما هستم...

لرد هم می گفت که من پسرتم .در همین لحضه دیدا و زاخی در گوشه ای برای نجات کینگزلی می کوشیدند...

[/spoiler]

تموم شد...ولی فکر کنم زیاد خلاصه نشده باشه!




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۹:۵۸ شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۸
#61

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
مروپ که دیگر تار عنکبوت ها مثل مومیایی بسته بودنش به لرد گفت:تامکم (!) چرا بی ادب شدی؟پرورشگاهه بی ادبت کرده؟برم بزنم تو دهن مسوولش؟

لرد با خشم گفت:نه.مخمو خوردی.تو از کجا پیدات شد؟

مروپ گفت:تو؟تو؟اینه اون همه زحمتی که برات کشیدم...

لرد که دیگه کاسه ی صبرش داشت لبریز می شد گفت:بس کن دیگه!گریه نکن.

مروپ که داشت آروم میشد هق هقی کرد و گفت:تامکم...بستنی میخوای برات بگیرم؟

-من بزرگ شدم.منو چه به بستنی...

-بگو ببینم چرا دماغ نداری؟چرا چشات قرمزه؟چرا صدات اینجوریه؟

مروپ که ناگهان جدی شده بود این ها را گفته بود.لرد گفت:
-هیچی نیست...

-نکنه تو تام من نیستی...آهان تو بیشتر به تامک من میای...

او به کینگزلی اشاره کرده بود.کینگزلی گفت:من؟
مروپ گفت:ای ننه قربون من گفتنات بره بیا بغلم تامکم...

کینگزلی که موقعیت را خوب دیده بود گفت:آره تو درست میگی ننه.من تامم.این دزد منو گرفته...منو نجات بده!

مروپ گفت:می دونم این کارا از تامک من بر نمیاد...

لرد با خشم گفت:مت تام تو هستم.
مروپ گفت:نه تو همون لرد موت شوری*!!!

لرد گفت:نه من تام تو هستم.

مروپ گفت:تام من اینقدر بد نیست...

خلاصه دعوایی سر این شد و در همین هنگام در آن سوی زاخاریاس و دیدالوس داشتند نقشه می کشیدند..

ادامه دهید...

__________________________________________________
*مرده شور!




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ جمعه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
#60

آلتیدا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۰:۱۱ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸
از یه گوشه دنج
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 91
آفلاین
مروپ گانت که نیمی از بدنش زیر انبوهی از تارعنکبوت ها مخفی شده بود در حالی که با یه دست کفنش رو بالا گرفته بود تا پاش بهش گیر نکنه و با دست دیگه چوبدستی رنگ و رو رفته ای به دست داشت پاکشان به سمت مرگخوارها می اومد . وقتی چشمش به جمعیت مرگخوارها افتاد که دور لرد حلقه شده بودن اخم هاش رو در هم کشید :

- این چه ریخت و قیافه ایه که واسه خودتون درست کردین ؟! چه نقابای مسخره ای هم زدن ! کدومتون بود منو صدا کرد ؟ تامی من کدومتونه ؟!

مورگان با انگشت به سمت ولدی اشاره کرد . مروپ ابیشتر اخم کرد و گفت :

- این تامیه ؟! تامی این تویی ؟!

لرد که نمیخواست جلوی مامانش مورگان رو شکنجه بده بلا رو فرستاد سر وقتش و جواب داد :

- اوهوم !

- اوهوم و زهر باسیلیک ! این چه طرز حرف زدن با ننه ته ؟!

لرد که حسابی خیط شده بود آهی کشید و گفت :

- ببخشید ،مامان ! بله !

مروپ عنکبوتی که داشت به دماغش نزدیک می شد پایین انداخت و گفت :

- این چه سر و وضعیه ؟! پانک شدی ؟ خلاف شدی ؟ با خلافکارا می گردی ؟ دعوا کردی ؟! دماغت کو ننه ؟!

لرد که دیگه نمیتونست جلوی خودش رو بگیره کروشیویی حواله ی بلیز کرد که داشت کر کر می خندید و از لای دندان های به هم فشرده اش گفت :

- مامان ، اینا مرگخوارای مــ....

مروپ که حالا داشت کفن رو مثل چادر دور کمرش می پیچید حرفش رو قطع کرد :

- با آدمای ناباب می گردی ؟ اوباش شدی ؟ کروشیو می زنی ؟! اینا رو از کی یاد گرفتی ننه ؟! از این داداش بی خاصیت من ؟ ببینم کدوم گوری رفته بی غیرت ؟! با لاشخورا دوست شدی ؟تامی تو که اینجوری نبودی !

- به من نگو تامی !

- پس چی بگم ؟ قلقلدون میرزا ؟

-مامان، اسم من لرد-ولد-مورته !

مروپ دستش رو به کمرش زد و گفت :

- لرد چیچی موت ؟ مسئول کفن و دفن شدی ننه ؟ با موت و میت سر و کار داری ؟! اینم کار بود پیدا کردی ؟ نمیگی ما پیش در و همسایه آبرو داریم ؟!

لرد با دست کوبید به پیشونیش و سر مرگخوارها که دستجمعی زده بودن زیر خنده فریاد زد :

- ساکت شین دیگه لا کردارا !


ویرایش شده توسط آلتیدا در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲۵ ۱۳:۳۹:۱۱

نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ پنجشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۸
#59

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
خارج از رول:به نظر من آلتیدا اینجا اشتباه کرده.باید پست کینگزلی رو ادامه می داده ولی پست من رو ادامه داده ولی من ناچارم که پست کینگزلی رو ادامه بدم چون پست آلتیدا ادامه ی پست کینگزلی نیست!
________

لرد به سمت مرگخوارهایش و کینگزلی آمد و به دالاهوف گفت:اینجا چه خبره؟

آنتونین با لحن بسیار بی ادبانه ای گفت:شما؟

لرد عصبانی شد و گفت:چه طور جرعت می کنی با من...سرورت اینجوری حرف بزنی؟

-سرور ما اینه نه تو!

بلاتریکس کینگزلی را نشان داد.لفرد برگشت و در چشمان کینگزلی نگاه کرد...داشت ذهنش را می خوند...

سرانجام لرد فریاد زد:این کینگزلی شکلبوته.
کینگزلی سرخ شد.
دالاهوف گفت:نه نیست تو کینگزلی هستی!

لرد گفت:ای باب من لردم...لرد ولدمورت.

نارسیسا گفت:مای لرد من شبیه تو نیست.

لرد گفت:الان بهتون می گم!

لرد صدایش را صاف کرد و فریاد زد:مـــــــــــامـــــــــــان!

مرگخوار ها و کینگزلی و دوستانش:

لرد:

دالاهوف که "مامان"گفتن های لرد را می شناخت به پایش افتاد و گفت:مای لرد!

لرد گفت:می بخشمت ولی باید شکنجه بشی...

در همین هنگام کینگزلی چوبدستی اش را به سمت لرد گرفت و گفت:استیوپیــ...

-اکسپلیارموس!
نارسیسا کینگزلی رو خلع سلاح کرد و لبخندی زد.در همین هنگام صدایی از دور به گوش رسید:چـــــــــیـــــــــــه؟

ملت:

لرد گفت:ماااع...این صدای مادرم مروپه!

دیدالوس از فرصت استفاده کرد و با کمک زاخاریاس فرار کردند ولی هنوز کینگزلی اسیر بود...باید او را نجات می دادند...

...


ویرایش شده توسط ديدالوس ديگل در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۳ ۱۴:۵۳:۱۸



غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ چهارشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۸۸
#58

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
كينگزلی مشكوكانه شخص را نگاه كرد و پرسيد:
-شما؟

مرد كلاه را از روی صورتش كنار زد تا شناخته شود سپس با فرياد خفيفی دستور حمله داد. مرگخواران يكی يكی از گوشه گوشه ی كلوپ بيرون ريختند و چوبدستيهايشان را به سمت زاخارياس و كينگزلی و ديدالوس گرفتند. برای لحضاتی رنگ چهره ديدالوس به رنگ گلدان سرخ رنگ سفالی گوشه ی اتاق درآمد. دالاهوف كه گويی از نقشه ی زيركانه ی شان برای حمله به كلوپ خوشحال بود لبخند كجی بر صورتش نقش زد. از ميان مرگخواران، مرد موبور و قد بلندی گفت:
-بهتره ببيريمشون پيش ارباب، آه، مای لرد

در همين زمان كينگزلی تكانی به سرش داد و متعجبانه فرد موبور را نگريست. كينگزلی گفت:
-احمق! يعنی تو منو نشناختی؟ من مای لردتم، من ولدمورتم.

مرگخواران با چشمهای گرد شده كينگزلی را نگاه كردند. كينگزلی برای آنكه آنها را روشن كند گفت:
-يعنی شما كله ی تاس من رو نمی شناسين؟ يكم به كله ام نگاه كنين، يعنی نفهميدين من ولدمورتم؟

نگاه مرگخواران روی سر بی موی كينگزلی زوم شد. سرش به طرز عجيبی نور خورشيد را روی ديوار بازتاب می كرد. دالاهوف مثل عقب مانده های ذهنی به سمت كينگزلی رفت و من من كنان گفت:
-ا.. ربا... ب.

كينگزلی كه تا آن زمان لبخند می زد خنديد و دندانهايش را نمايان ساخت. با صدايی رسا گفت:
-فعلا از تصرف كلوپ دست بردارين، می ريم به خونه ريدل.

دقايقی بعد، خانه ريدلها:

كينگزلی پيشاپيش مرگخواران حركت می كرد و ديدالوس و زاخارياس در چنگال مرگخوارها دست و پا می زدند. از دور شخصی نمايان شد كه قد نسبتا بلندی داشت. چهار شانه بود و چشمان سرخ رنگش به طرز عجيبی می درخشيد. او لردولدمورت واقعی بود.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.