خلاصه: لرد سیاه و جمعی از مرگخواران و محفلیون در اثر معجونی که ظاهرا طرح آزمایشی محفل ققنوس بوده به دوران کودکی برگشتن و توسط خانواده هاشون به مهدکودک سپرده شدن. بلا که برای سپردن همسرش رودولف به مهد اومده بعد از اینکه متوجه میشه لرد هم اونجاست تصمیم میگیره به استخدام مهدکودک در بیاد...---------------------------------------------
لرد با نارضایتی به جایگاهی که لوسیوس برایش در نظر گرفته بود نگاه کرد.
- کروشیو لوسیوس! در تمام مدت اربابیتمون انقدر بهمون توهین نشده بود.ای کودک بوقی! به چه جرئتی دستشویی رو برای اقامت سرورت در نظر گرفتی؟چطور تونستی به خودت بقبولونی اینجا در سطح ماست؟می خواستی کاری بکنی که ما مضحکه خاص و عام بشیم؟
لوسیوس کودک لبهایش را گزید.
- ارباب به اسم مقدستون قسم این موقرمزها همه جا هستن. ظاهرا از چند نسل قبلشون تبدیل به بچه شدن و دست جمعی گذاشتنشون اینجا.
دراکو در حالی که خمیازه می کشید گفت:
- ارباب بچه ست دیگه نمی فهمه شما خودتونو ناراحت نکنید. پدر و مادرش درست تربیتش نکردن.برای همین جایگاه شمارو نمی تونه درست تشخیص بده
لوسیوس: پسره چشم سفید این چه طرز صحبت با پدرته؟
دراکو با خونسردی گفت:
- دیگه همینه پدر من. الان منو شما هر دو تو یه سنیم و تفاوتی بینمون نیست... البته اگر حضور کراب و گویلو همراه من ندیده بگیریم.
لرد با بی حوصلگی به بحث خاتمه داد.
- بسه حوصله همایونیمون سر رفت. مجبوریم جلسه سریمونو همینجا برگزار کنیم...
سپس با انزجار نگاهی به در و دیوار دستشویی انداخت. درحالیکه تلاش می کرد خودش را کنترل کند تا همه جا را به آتش نکشد گفت:
- بله می فرمودیم... ما الان در موقعیت بغرنجی قرار داریم. بدون شک این توطئه محفله تا سایه مارو از سر جامعه جادوگری کم کنه و عقاید پوسیدشو جایگزین افکار روشنگرانه ما کنه. پس اولین کاری که باید بکنیم خروج از اینجاست. در وهله بعدی باید بریم سراغ کسی که ضد این معجونو برامون درست کنه. با توجه به اینکه اسنیپ خائن خودش هم به این وضعیت در اومده و اسلاگهورن هم قرنیه لاگین نکرده باید آیلین رو پیدا کنیم.
لوسیوس تک سرفه ای کرد تا توجه لرد را به خود جلب کند.
- اهم.. جسارتا سرورم الان آیلین همراه نارسیسا دارن تو هاگزمید برای خودشون می چرخن و خرید می کنن و از این وضعیت نهایت استفاده رو می برن... مطمئنین که آیلین حاضر میشه...
لرد با خستگی صحبت لوسیوس را قطع کرد.
- چطور جرئت می کنی فرمایش همایونی مارو قطع کنی مرگخوار بی مقدار؟
آیلین مرگخوار وفادار ماست لوسیوس و مطمئنم بهمون خدمت میکنه.حالا محض احتیاط موقع رفتن یادمون بنداز پسرشو که تو کمد لباسا آویزون کردیم با خودمون ببریم.
قبل از آنکه لوسیوس بتواند جزئیات نقشه بی نظیر اربابش برای خروج را بپرسد درب دستشویی با صدای مهیبی از جا کنده شد.
لرد با جیغی وحشت زده عقب پرید و لوسیوس را چون سپری جلویش گرفت.
- از اربابت دفاع کن لوسیوس... جون بی ارزشت رو در راه لرد فدا کن... عهه بلا تویی؟
بلاتریکس که موهایش به طرز دلنشینی صورتش را قاب گرفته و هر بیننده ای از مشاهده زیبایی آنها آنا دچار ایست قلبی میشد با دیدن لرد زمزمه کرد:
- سر...سرورم.بالاخره شمارو پیدا کردم.
لرد با سرعت از پشت لوسیوس بیرون آمد.
- می دونستم که برای نجاتمان میای ای مرگخوار وفادار! اومدی اربابو با خودت از اینجا ببری نه؟
بلاتریکس کپه موهایش را خاراند.
- ام...ارباب جسارتا شما در حال حاضر در سنی نیستید که بتونید خیر و صلاحتون رو مثل اون موقع که بزرگ بودین تشخیص بدین. من اومدم خدمتتون تا شمارو تا رسیدن به دوران طلایی حکومتتون همراهی کنم و رسم خشونت و بی رحمی رو یادتون بدم.
لرد کوچک: