خدا حافظ همتون.
- آقای ویزلی این گزارش منه.
- در چه مورد هارلود؟
- در مورد نوشابه های کدو حلوایی محافط.
- آه... بله... منتظرش بودم
.اما امشب باید برم خانه..باشد برای فردا.
-مشکلی نیست می زارمش روی میز.
ترق... مرد غیب شده بود.
وقتی چشمانش را باز کرد احساس کرد نوری سبز از بالا روی سرش می بارد.
ناگهان نفسش در سینه اش حبس شد. قلبش ایستاد.
نه... این امکان نداشت... احتمالا آنقدر خسته بوده که دچار توهم شده بود...
با دست جلوی چشمانش را پاک کرد و دو باره به بالا نگاه کرد...
-نه ه ه ه ه ه ه ه ه ...
آن علامت شوم بود.... اما آنجا چکار می کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با عجله وارد خانه شد.
صدایی گفت : آه ویزلی نباید پاتر را توی خونت راه می دادی... ولی حماقت کردی.... با اینکه می دانستی من دنبالشم اونو توی خونت پناه دادی اینم هزینه اقامتش
....
ترق.... دیگر صدایی نمی آمد.
آنچه را که میدید باور نمی کرد... همه جا خونی بود...
ترق...ترق...ترق...ترق
دامبلدور...مکگونگال...مودی و...و...هری...
دامبلدور جلو آمد
- آه... نترس آرتور ... هیچ یک از اعضای خانوادت آسیب ندیدن.
- پس این خون های روی دیوار... آونا کجان؟
- خوب وقتی هری نزدیک شدن ولدمورت را احساس کرد به مالی ، رون و جینی گفت و اونا به موقع قیب شدن...
- الان کجان؟
- توی سنت مانگو. مالی از ترس بیهوش شد اما الان حاش خوبه. جینی هم پس ظاهر شدن نتونسته خودش رو کنترل کنه و زمین خورده احتمالا پایش ضرب دیده. رون هم اندکی حالت تحوع داشت.
- اماخون های روی دیوار چی؟
هری گفت : کار من بود آفای ویزلی.اول مالفوی اومد تو.می خواست ببینه اوضا برای ورود اربابش خوبه یا نه. منم "سکتوم سمپرا" را روش اجرا کردم.
آرتور اندکی فکر کرد و گفت : ما باید راهی برای دفاع از خودمون پیدا کنیم. آلبوس اجازه می دی به ارتش دامبلدور بیام؟
- البته. درهاگوارتز همیشه به کسانی کمک می شه که خواستار کمک باشند.
ترق...ترق...ترق...ترق...ترق
همه غیب شدند.
___________________________________________________________
اوتو جان این یکی خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فعلا تائید نشد.