هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۸

باک بیک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۴۶ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۵۳ جمعه ۱۵ آبان ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
مطالبی چند :

1.عموما در روش های مشابه ، اگر بخواهند قدرت نویسندگی کسی را بررسی کنند ، کلماتی نمیدهند که تماما در یک سبک باشند ، شما خودت به عنوان ناظر و مسئول تایید که پستهای قبلی را مطالعه کردی ، آیا به این نتیجه نرسیدی که اکثریت آنها یک موضوع کلی رو دنبال میکنند و فقط تفاوت های جزیی دارند ؟! اینجوری در حقیقت شما دست قوه خلاق ذهن را به میزان زیادی میبندید و یکی از فاکتور های مهم داستان نویسی را حذف میکنید و به نتیجه مطلوب هم نمیرسید ، چون همه کلمات در یک سبک هستند و سر هم بندی آنها کار حضرت فیل نیست ، یک توصیف صحنه از موج و دریا و ... مشکل ما را در این پروسه حل میکند ، اما اگر کلماتی کاملا بی ربط به هم ارایه بشوند ان موقع هست که شما میتوانید معیار سنجش مناسبی برای طرف درخواست دهنده در نظر بگیرید .

2.این سایت ایفای نقش هری پاتر است ، اما من پستهای اخیر را که مطالعه کردم به جز معدودی هیچ ارتباطی به دنیای رولینگ ندارند ، حالا من نمیگویم قوانین سهمگین فن فیکشن نویسی را برای این موضوع پیاده کنیم ، اما حداقل انتظار داریم پورتال ورودی یک ایفای نقش مرتبط با ان ایفای نقش باشد .

3.اجازه این را به اعضا بدهید که روش های کلیشه ای و سنت های قدیمی رو بشکنند ، برای مثال در پست قبلی من ، اشاره شده که کلمات را داخل متن به کار ببرید ، من تعجب میکنم !!! مگر من کلمات در جای دیگری به جز متن به کار بردم ؟! در پست من شاهد یک میکس کلمات از وقایع اخیری بودیم که بر قهرمان ، گذشته بود ، کلمات مفهوم داشتند و تصویر در ذهن خواننده ایجاد میکردند ، نه این که کاملا پرت آورده شده باشند و آیا این تاپیک هدف جز جلوگیری از ورود اسپم به انجمن ها دارد یا خیر ، اگر پاسخ "بله" باشد ، باز هم تایید نشدن آن پست توسط شما جای بحث دارد ، با این حال زدن یه پست دیگر وقتی از من نمیگیرد اما انتظار دارم موارد بالا در راستای بهبود کیفیت مورد بررسی قرار بگیرند.

__________

دریا، موج، سنگ، شنا، خسته،فرار،قایق، تلاطم،صخره،وحش

__________

عزازیل ، پروردگار فریب ، بر صخره ای تکیه کرده بود و چگونگی سرکوب موج های متلاطم دریا را که دیوانه وار و خستگی ناپذیر بر پیکر سنگی این بنای عظیم میکوفتند ، نظاره میکرد و به بندگان خود می اندیشید .
پیروانی که ناتوان از فرار ، در چنگال مرگ گرفتار میشدند و عاجز از اشاعه ی ماموریت فساد خود ، به دنیای بالا میشتافتند .
در حقیقت مرگ قهرمان مردم فنا پذیر است ، نه کسانی که انسان از آنها به عنوان اسطوره یاد میکند .
اما عزازیل از راه خود بازنمی نشست و نا امید نمیشد ، چرا که از نفس قدرت طلب انسان ها آگاه بود و میدانست که با تکیه بر این نقطه ، بر جهان سلطه خواهد کرد.





تایید شد!


ویرایش شده توسط !!! در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۹ ۱۲:۲۴:۴۷
ویرایش شده توسط !!! در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۹ ۱۲:۵۲:۲۲
ویرایش شده توسط !!! در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۹ ۱۲:۵۲:۴۷
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۹ ۱۵:۴۷:۵۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۳:۵۹ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸

باک بیک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۴۶ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۵۳ جمعه ۱۵ آبان ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
دریا، موج، سنگ، شنا، خسته،فرار،قایق، تلاطم،صخره،وحش

____________

هری چشماشو باز کرد ، دیدش تار بود ، جای دلپذیر و نرمی قرار داشت ، آرامش غیر منتظره ای بر وجودش مستولی شده بود ، آیا او مرده بود ؟! ... آیا اینجا بهشت موعود بود ؟! .... از وقایع اخیر ، تنها کلماتی مبهم و گذرا در ذهنش باقی مونده بود ...

لرد ولد مورت ، جان پیچ ، فرار ، قایق ، دریا ، تلاطم ، موج ، صخره ، وحشت ، جینی .... جینی ؟!!!!!
هری با سرعت از جا بلند شد ، دردی ناگهانی ، تمام بدنش رو فرا گرفت ، دستی بزرگ و نیرومند اونو به حالت دراز کش برگردوند .
هری که تازه قدرت تشخیص محیط پیرامونش رو به دست اورده بود ، نگاهی به اطراف انداخت ، داخل کلبه ویزلی ها بود ... و هاگرید در حالی که با دستمال ابریشمی بزرگ و کثیفش چشماشو پاک میکرد بالای سرش نشسته بود .
هری با صدایی خاموش گفت : جینی ... !
هاگرید گفت: هری اون حالش خوبه ، رون و هرمیون خودشون رو به موقع به ما رسوندند و گفتند که تو رفتی دنبال جان پیچ ها ی اسمشو نبر ، بیل و ریموس سریعا دست به کار شدن و با یه گروه کوچیک ، اومدن دنبالت ، هری اونا شما رو وسط آب پیدا کردند ، قایقتون متلاشی شده بود ... خیلی شانس اوردی که اونا زودتر از مرگخوارا بهتون رسیدن ...
این چیز ها برای هری اهمیت چندانی نداشت ، هری دومرتبه با صدایی خاموش گفت : جینی .... !
هاگرید گفت: اون حالش خوبه هری ، حالش خوبه ...
در همین هنگام ، درون چارچوب در ، جینی ظاهر شد ، در حالی که پتویی دور خودش پیچیده بود ، قیافه ی خسته ای داشت و به هری لبخند میزد ...





دوست عزیز، باید کلمات رو در متن استفاده کنید نه اینکه همه رو به این صورتی که نوشتید بکار ببرید!
یک بار دیگه، کلمات رو در قالب متن به کار ببرید دوست عزیز.





تایید نشد!


ویرایش شده توسط !!! در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۸ ۴:۰۲:۲۷
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۸ ۱۱:۲۶:۱۶
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۸ ۱۱:۳۱:۰۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

برتا جورکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۷ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ جمعه ۵ تیر ۱۳۹۴
از قبرستون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 145
آفلاین
به دریای متلاطم چشم دوخته بود. امواج، وحشیانه به صخره ها کوبیده می شدند. دریا هم غمگین بود؛ درست مثل او. از این زندگی خسته شده بود. می خواست از آدم ها ی اطرافش فرار کند. به یک دنیای دیگر برود. هر جایی جز این جا. سنگی برداشت و آن را با تمام قدرت در دریا انداخت و با نا امیدی از آن جا دور شد. کاش این زندگی تمام می شد.



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

لیلیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۴ جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۴ جمعه ۳ مهر ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
در کنار مادرم قدم می زدم... نسیمی که از سمت دریا می آمد موهایمان را نوازش می کرد. مادرم دستم را محکم تر فشرد گویی ممکن است این باد مارا از هم جدا کند... دوباره خواهش کردم :
مادر... خواهش می کنم ... من برای این روز لحظه شماری می کردم بگذار بروم خواهش می کنم... خسته نشدی انقدر دستم را گرفتی? به آبی دریا نگاه کن آن قایق را می بینی چقدر زیباست ؟ آن مرد را می بینی چقدر زیبا شنا می کند ؟ بگذار بروم بگذار بروم مادر...مواظبم... خواهش می کنم...
صدایم شوق کودکی سیزده ساله را منعکس می کرد، شوقی که از دیدن آبی دریا، اولین بار، برای یک کودک به وجود می آید... شوق نزدیک شدن به آن، بازی با امواج وحشی اش، پا برهنه دویدن روی صخره ها و سنگ های خیس، که سرمایش را با تمام وجودت احساس می کنی، ولی مادرم... مادرم می ترسید...
می دانستم چرا می ترسد، همیشه تلاطم امواج دریا را درون نگاهش می دیدم، او از دریا وحشت داشت دریا بود که او را تنها کرد، موجهای سهمگین دریا بود که پدرم را از او گرفت ، پیش از اینکه من به دنیا بیایم و حالا دوباره خاطرات آن روزها برایش زنده شده بود .
اما من چه باید می کردم؟ هیجان رفتن در درون آب و در آغوش گرفتن موجهای وحشی مرا از خود بیخود کرده بود، دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم .دستم را از دست مادرم بیرون کشیدم و به سمت دریا فرار کردم ... دیگر تنها چیزی که می دیدم دریا و تنها صدایی که می شنیدم فریادهای مادرم بود...





تایید شد!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۵:۳۸:۲۸

... حالا که تنهاتر از هر وقت تنهاییم ...


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

جیمز پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۳ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
از جوب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 8
آفلاین
دریا، موج، سنگ، شنا، خسته،فرار،قایق، تلاطم،صخره،وحش

-----------------------------------------------------------------------

خسته از فرار ، قلبم در تلاطم ، تنها در دریای پر موج سختی ها .....

بیزار از مشکلات ، مشکلات همچون صخره های سنگی که سر برافراشته اند به سوی آسمان ...

من ، هری پاتر ، پسری که زنده ماند ...





آها، این شد یه چیزی.
تایید شد!


ویرایش شده توسط جیمز پدر هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۴:۴۳:۲۴
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۵:۳۵:۳۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸

هنجیست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۹ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۴۰ جمعه ۱۹ آذر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
قایق اودردست های سهمگین امواج دریا به نوسان افتاده بود و گویا امواج پرتلاطم آب او را پس میزدند ولی آنها نمی دانستند که او را بازگشتی نیست. او فرار کرده بود بله. او از دستان خشمگین قوم خویش که می خواستند مانند وحشی هایی او رابه صخره ای بسته و برای همین دریا قربانی کنند فرار کرده بود. حال تنها، خسته و درمانده در این قایق چوبی زوار در رفته، به تکه سنگی که آخرین یادگار خانه و خانواده اش بود نگاه می کرد. این تکه سنگ را درست قبل از دستگیر شدن به دست دهکده اش از خاکستر های خرابه ای که به آن زمانی خانه می گفت، گرفته بود. خاکستر هایی که حاکی از آتش سوزی بودند که پدر و مادرش، در آن مرده بودند. تایید شد!


ویرایش شده توسط ARTOBAZAN در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۶ ۲۳:۵۲:۰۷
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۰:۰۷:۱۱
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۰:۰۸:۰۸
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۵:۴۱:۲۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸

استن شانپایک old4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۶ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۸
از کنار شما دوست عزیز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
آبر جون من با ایوان صحبت کردم گفت چون قبلا کورمک مک لاگن بودم خیلی هم با حال بودم نمی خواد اینجا بپستم گفتم کار از محکم کاری عیب نمی کنه اینجا هم به همین خاطر و به علت ارزشی بازی می پستم

=========================================
دریا، موج، سنگ، شنا، خسته،فرار،قایق، تلاطم،صخره،وحش

خورشید در حال غروب کردن بود.کودکی در کنار صخره نشسته بودو پایش را دزون آب دریا کرده بود و به قایقی که با هر موج از این سو به آن سو میرفت نگاه میکرد. و به فکر می کرد که یک پیرمرد چگونه می تواند از این زندگی خسته[/b ]شده باشد و بخواهد از جسم و جان خود فرار کند.به راستی آن کودک نمی توانست این را درک کند که زندگی یک سالخورده چگونه می تواند پر تلاطم باشد.
کودک از خود پرسید:مرگ به چه معناست؟ فرار از خود
با فکر کردن به مرگ بدن کوچک او به [b]وحش
ت می افتاد.آیا ممکن بود روزی او هم همانند پدر بزرگش(همون پیرمرده) در مورد مرگ فکر کند.چوششی در چشمانش حس کرد. دستانش را بالا آورد و اشک های روی صورتش را پاک کرد .سنگی برداشت و به درون در یا پرتاب کرد.
=========================================
خوب بید؟




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸

کرنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
[size=small]کلمات جدید:دریا، موج، سنگ، شنا، خسته،فرار،قایق، تلاطم،صخره،وحش

طوفانی سهمگین شروع شده بود؛ از آن طوفان های اساطیری که برای مجازات گناهکاران برپا می شد. حال این که گناه من چه بود که سزاوار این بودم که در آن دریا با آب های تاریک و پر تلاطم از ترس غرق شدن به سمت آن قایق شنا کنم بماند.
نام من گریگور است. سه روز پیش با اسنادی مهرمانه که از اسمشونبر "قرض"گرفته بودم در حال فرار بودم و همین که می خواستم غیب بشوم این دمباریک از توی یک از سایه های اتاق پرید و من را محکم گرفت. من هم که حاضر بودم که به قیمت جانم جایی که می رفتم را مخفی نگه دارم از خیر ناپدید شدن گذشتم و با کله محکم به سنگ فرش های خیابان خوردم.
وقتی در خدمت لرد بودم خیلی دوست داشتم که بدانم که مجازات خائنین چیست و از این نظر می توانم خوش حال باشم که حداقل به یک هدفم در زندگی رسیدم .
باید به طرف قایق شنا می کردم. اه این موج ها نمی گذارند که تمرکز کنم.
size]
]



اگر بخوام راستشو بگم باید یک بار دیگه مینوشتی تا تایید بشی، اما چند تا جمله محشر به کار بردی که واقعا عالی بودن!


تایید شد!


ویرایش شده توسط ILIDEN در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۶ ۱۶:۲۳:۴۱
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۶ ۲۲:۳۴:۲۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸

جیمز پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۳ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
از جوب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 8
آفلاین
دریا، موج، سنگ، شنا، خسته،فرار،قایق، تلاطم،صخره،وحش
---------------------------------------------------------------------

باز طبق معمول هری وجینی برای قدم زدن در کنار دریا وخوردن نوشیدنی کره ای با هم کنار آن صخره سنگ که با توجه به برخورده موجها در اثر تلاطم دریا مانند کله ی لرد ولدمورت شده بود قرار گذاشتند.
هنگامی که آنها به هم رسیدند جینی به سرعت به هری نزدیک شد و یک نوشیدنی کره ای باز کردند.در همین حین صدای فریاد دامبلدور که در وسط آب در یک قایق به همراه یک پسر بچه ی زیبا روی مشنگ بود را شنیدند که در آن قایق گیر کرده بودند.
هری تعجب کرده بود که چرا دامبلدور از جادو استفاده نمی کنه یا حداقل شنا نمی کنه تا جونه خودش رو نجات بدهبعد از چند ثانیه به این نتیجه رسید که دیگه فکر نکنه ودامبلدور رو نجات بده.
هری از دامبلدور وحشت زده پرسید:چرا از جادو استفاده نکردی؟
دامبلدور:من از بچگی از قرق شدن و از آب وحشت داشتم و وقتی قایق سوراخ شد خیلی ترسیدم و مغزم هنگ کرده بود.




جیمز عزیز

در نوشته شما، علاوه بر نا مانوس بودن جملات و عدم برقراری ارتباط با خواننده، جابه جا استقاده شدن کلمات هم خیلی زیاد به چشم میخوره.
تغییر لحن ناگهانی پستتون هم در وسط نوشته، لطمه زیادی به کیفیت داستان وارد کرده. و همچنین موردی که در پست قبلیتون هم گفتم، داستان پردازی واقعا ساده هست! یه مقدار سوژه رو بیتر پرورش بدید، اصلا از هری و جینی خارج بشید، این همه سوژه مناسب وجود داره دوست خوبم.



تایید نشد!


ویرایش شده توسط جیمز پدر هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۶ ۱۵:۳۳:۱۳
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۶ ۱۵:۵۲:۴۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸

جیمز پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۳ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
از جوب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 8
آفلاین
دریا، موج، سنگ، شنا، خسته،فرار،قایق، تلاطم،صخره،وحش

________________________________

جینی و هری دعواشون شد ، هری یه قایق سوراخ ورداشت و زد به دل دریا ، وقتی از ساحل دور شد ، جینی از دور براش دست تکون داد و گفت که دوستش داره ، هری هم پشیمون از کاری که کرده میخواست برگرده که دریا به تلاطم افتاد و موج سهمگینی محکم اونو به صخره سنگی کوبوند ، وحشت وجود جینی رو فرا گرفت و شروع کرد جیغ کشیدن .
ناگهان فریاد اکسپلیارموسی شنیده شد و هری خوشحال و خندان کنار جینی ظاهر شد.


هووووم، خوب چی داریم؟
دوست من، سعی کنید یه مقدار بیشتر پرورش بدید نوشتتون رو. یه مقدار کم فضا سازی، یه مقدار تزریق احساس به نوشته ، و همچنین پرورش دادن یه سوژه مناسب.آخه هری رفت تو آب بعد دوباره خواست بیاد بیرون و اینا که نشد دوست عزیز!


تایید نشد!


ویرایش شده توسط جیمز پدر هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۵ ۱۸:۵۲:۱۹
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۵ ۱۹:۰۴:۰۱







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.