بررسی
پست شماره 194 فرهنگستان ریدل، فرزندمان!
نقل قول:
باتوجه به اینکه تاکید شما روی کوتاهنویسی زیاد بوده، ولی خب حس میکنم بعضی مواقع بیش از حد کوتاه مینویسم دیگه.. مخصوصن که تقریبن اکثر افرادی که رول میزنن طولانیتر از من مینویسن و حس میکنم شبیه وصلهی ناجور شدم و حساس شدم به این موضوع.. چند پست اخیر رو که مینوشتم خودم رو کنترل میکردم طولانی نشه درصورتی که تا چندروز پیش اینجوری نبودم.
دیگران کوتاه نمی نویسن، برای این که خیلیا نمی تونن کوتاه بنویسین!
خیلی پیش اومده اول درخواست نقدشون بنویسن که سعی کردم کوتاه بشه، ولی نشد!
کوتاه نوشتن برخلاف تصورتون کار آسونی نیست. من الان مدتهاست تشویق می کنم به کوتاه نویسی. از چند سال قبل که پست های سایت به سمت طومار نویسی رفت. خیلی خیلی طولانی شد! طوری شده بود که بعد از دو پست، اگه خلاصه نمی کردم کسی ادامه نمی داد. کسی پست ها رو نمی خوند. الان خیلی بهتر شدن. خیلی راحت می تونم حتی بعد از شش پست هم خلاصه نکنم. چون خوندنشون سخت نیست. به نظر خودم، از نظر روانی هم خوندن چهار پست کوتاه، راحت تر از یه پست خیلی طولانیه. با این که سبک ها و سطح ها عوض می شه، ولی همون عوض شدن پست و نویسنده یه استراحتی به خواننده می ده. یه تنوعی ایجاد می کنه و باعث می شه خوندنش راحت تر باشه. تاثیرش روی فعال تر شدن سایت هم که واضحه.
همون سال هایی که پست های طوماری زده می شد، گاهی بلاک ایفای نقش هفته ها تغییری نمی کرد. اغراق نمی کنم. پست هاش مال دو هفته...سه هفته قبل بودن! الان سایت اونقدر فعاله که این غیر ممکنه. من فکر می کنم همین به تدریج کوتاه تر شدن پست ها هم روی این فعال شدن تاثیر داره.
پست کوتاه هیچ ضرری برای کسی نداره.
پست دو سه خطی قشنگ نیست! عملا هیچ حرفی هم نمی شه توش زد. اینطور به نظر می رسه که نویسنده پست زده که پست زده باشه!
ولی پست مثلا ده خطی برای تاپیک ادامه دار و سوژه های عادی کاملا کافیه!
نقل قول:
حس میکنم بیش از حد از آیکنها استفاده کردم.. یه کم از وقتی نقدتون رو برای آیکن گذاشتن خوندم با خودم فکر میکنم آیا کلا در استفاده ازشون خوب عمل کردم تا حالا یا چی..
خواستم برم تاریخ عضویتتو بیارم بزنم تو نیشت فرزندم!...که دیدم نوشته عضو شده از هشت آبان نود و شش!
گاهی لازم می شه... و یکی با سابقه ی شما(از نظر تاریخ عضویت و کیفیت فعالیت) مطمئنا تشخیص می ده کی لازمه. برای همین شک نکن...اگه لازم شد بیست تا بزن!
در مورد سوژه
سوژه اینه که لرد یه گوی پیدا کرده که آینده مرگخوارا رو نشون می ده. این سوژه کاملا کافیه. تا مدت زیادی...به تعداد همه مرگخوارا کافیه. این یعنی حالا حالا ها احتیاج به تغییر نداره. احتیاج به سوژه فرعی نداره. مخصوصا وقتی پای سوژه خوبی مثل هکتور میاد وسط. خواننده ترجیح می ده آینده هکتور رو بخونه...یا جریان تعمیر شدن گوی رو؟
به نظر من اولی رو.
سوژه خراب نشده...ولی ممکنه نفر بعدی یا نفرات بعدی این جریان تعمیر گوی رو کش بدن. ممکنه گوی درست تعمیر نشه و در نتیجه سوژه قبل از این که ازش استفاده کافی شده باشه عوض بشه.
روی هم رفته به نظر من سوژه خراب نشده...ولی این جا بهتر بود تغییر نمی کرد.
نقل قول:
این جاش که خیلی خوب بود. همین که اینا رو کنار هم آوردی، همین صحنه رو تو ذهن آدم تداعی می کنه که کنار هم وایسادن...با همین حالتا! شکلک لرد هم خیلی مناسب بود.
نقل قول:
سکوتی مرگبار بر فضا حکفرما شد. ناگهان هکتور که از شوک بیرون آمده بود از جای خود بلند شد و خطاب به لرد گفت:
- گوی پیشگوییتون منفجر شد ارباب!
این جاشم خوب بود. این عکس العمل و جمله، متناسب با شخصیت نامتعادل هکتور بود!
نقل قول:
اسنیپ و آرسینوس:

این جاش هم عالی بود. اتفاقا خیلی خوب از شکلک ها استفاده کردی. هم خوب و به جا...و هم هوشمندانه و فکر شده!
نقل قول:
-
چند بار گفتیم بعد از کار با معجونها دستهات رو تمیز کن؟! این معجون روی اجسام بلورین اثر انفجاری داره! زدی گوی ما رو به فنا دادی الان چطور بقیه پیشگوییها رو ببینیم ملعون؟! 
گذشته از اصل سوژه، اتفاقی که افتاد خوب و منطقی بود. این که هکتور دستاشو تمیز نکرده باشه و همین باعث انفجار گوی شده باشه.
این پست هم کوتاه بود. اصلا طولانی نبود. کوتاه و خوب بود.
به نظر من جالب ترین قسمت های پستت همون شکلک ها بودن که بهشون شک داشتی!
شال نجینی...شال! حتی موقع خواب!
.......................
لایتینانقل قول:
من نمیدونم چرا وقتی درمورد خودم رول میزنم انقدر برام سخته. هی حس میکنم دارم بد مینویسم یا دارم زیاده روی میکنم و کلی "یا" های دیگه. :|
راه حلش چیه؟ اصلا آدم چجوری باید درمورد شخصیتش بنویسه؟
کی بهتر از خود آدم می تونه درباره شخصیتش بنویسه؟
اگه شما نتونین، مطمئن باش بقیه هم نمی تونن.
مشکل احتمالا اینه که می خوای خودتو(لایتینا رو) به زور تو قالبی فرو ببری که نمی خواد! شخصیت رو باید آزاد بذاری. شکل نده بهش. بذار خودش شکل پیدا کنه. عادی بنویس. لازم نیست برای چیزی تلاش کنی. الا به شخصیتت فکر نکن. درباره سوژه بنویس. چه لایتینایی توش باشه و چه نباشه. اگه وسطا احساس کردی به درد می خوره درباره اونم بنویس. اگه نه که ولش کن! بذار استراحت کنه.
بررسی
پست شماره 350 قصر خانواده مالفوی، لایتینا فاست:
الان این سوژه جاییه که باید درباره لایتینا بنویسی. نباید استراحت کنه! یقه شو بگیر و بیارش.
بعد بذار یه گوشه...و درباره سوژه فکر کن. من الان پست شما رو هنوز نخوندم. سوژه اینه که این کاجا یقه مرگخوارا رو می گیرن تا هویتشون مشخص بشه.
اولش می شه از هدفونت استفاده کرد طبیعتا...
لایتینا بخواد رد بشه...درختا هی صداش کنن...حرف بزنن. و این نشنوه. درختا عصبانی بشن...و لایتینا کاری کنه که عصبانیتشون بیشتر بشه. مثلا یهو هدفونش ایراد پیدا کنه...یه شاخه کوچولو از درخته بکنه و شروع به تعمیر هدفون کنه. و تازه تو همین قسمت صدای درختا رو بشنوه. چون هدفونو در آورده.
همینا سوژه های برای نوشتن یک پست کافی هستن. دنبال چیز بیشتری نباشین.
سخت نیست...کافیه قبل از شروع به نوشتن یه ذره(در حد یکی دو دقیقه) فکر کنیم که چیکار می شه کرد.
نقل قول:
- نمیخوام! ارباب به من اعتماد دارن نمیتونید با مرگخوارشون این طوری رفتار کنید. این یه توهینه! من این توهینو به چوبدستی پادشاه قبول نمیکنم. حتی این توهینو به رییس کاراگاهان هم قبول نمیکنم. من هیج توهینیو قبول نمیکنم!
گذشته از این که لایتینا دیگه چوب دستی پادشاه نیست و کاراگاه هم کاش نبود(!)، دیالوگ خوب نبود. اینجور دیالوگای تعریف از خود، به شخصیت لطمه می زنن! اینا رو یا نباید بنویسی، یا اونقدر طنز باشه که به درجه "مسخرگی" برسه. مثلا یه خاطره مضحک و بی معنی از لرد تعریف کنه و از اونجا به این نتیجه برسه که لرد بهش اعتماد داره. این که می گم خاطره، معنیش فلش بک یا تعریف طولانی نیست. حتی می تونست تو یه خط بگه که مثلا لرد دیروز جوراباشو تو اتاق من جا گذاشت. دیدین چقدر به من اعتماد داره؟ جوراباشو به من سپرده!
نقل قول:
میتونست برجستگی نشان شوم رو روی ساعد چپش حس میکرد
چشم ما روشن. این چه جمله بندییه؟!
نقل قول:
یکی از کاج ها با نگاه به همنوع دیگهش به هم نزدیکر شدن و در قصر از دید لایتینا خارج شد.
این توضیح رو کلا نفهمیدم! بذارین رو این حساب که تعداد زیادی هم نخواهند فهمید.
نقل قول:
کاج فرصت سوال پرسیدن رو پیدا نکرد چون در همون لحظه آهنگی تو هدفون پخش شد. درخت حس میکرد آهنگ توی تنهش بالا پایین میپره. صداها باعث میشن شاخههاش تکون میخوره. کاج هرچی تلاش کرد نتونست خودشو ثابت نگه داره پس به طرز دیوونه واری شروع کرد به ویبره_هد زدن.
خیلی خوب بود این صحنه...آخرش عالی بود.
پریدن لایتینا روی درخت و حرکات و حرفاش خوب بودن...ولی هد زدن درخت عالی بود.
نقل قول:
لایتینا به در بسته که از لولاش تکون نمیخورد نگاه تاسف برانگیزی انداخت تا شاید در ادب شه و بره تو اتاق به کاری که انجام داده فکر کنه اما این اتفاق نیافتاد.
یه جایی باید متوقف بشی...که چیزی که نوشتی تاثیر خودشو بذاره. الان اینجا "نگاهی به در انداخت تا در ادب بشه" خوب بود..."در بره تو اتاق و به کاری که انجام داده فکر کنه" هم خوب بود...ولی کنار هم اصلا خوب نشدن. هر دو تاثیر همو از بین بردن. باید یکیشو انتخاب می کردی!
نقل قول:
انواع و اقسام وسایل رو از توی کولهاش بیرون آورد. ساعت رو بیرون انداخت، پیچ گوشتی رو بیرون انداخت، تستر رو بیرون انداخت، شاه کلید رو بیرون انداخت!
اگه می خواستی این وسایل، بی ربط باشن، باید عجیب و غریب ترشون می کردی. جاش هم بود.
تستر خوب بود. پیچ گوشتی و ساعت و کلید عادی بودن. به ابعادشون هم فکر نکن. کیف جادوییه! حتی می تونی از توش یه کامیون در بیاری.
نقل قول:
لایتینا با ذوق به همزن برقی تو دستش نگاه کرد. آستینهاشو بالا زد، بعد سر همزن رو توی قفل کرد و شروع کرد به ور رفتن با اون.
هم زن خیلی خوب بود. هم وسیله مناسب بود و هم جایی که ازش استفاده کردی. به نظر من نباید با قفل ور می رفت. باید همزنو می کرد تو قفل و خیلی ساده روشنش می کرد! اینجوری خنده دارتر می شد.
نقل قول:
. درخت بعد از یه نگاه به اون یکی کاج، شاخهاش رو توی قفل کرد و با یه حرکت در رو باز کرد.
- خودم بلد بودم.
این جاش هم خوب بود. هم درختی که شاخه شو مثل کلید می کنه تو در و هم دیالوگ لایتینا.
لایتینات خوب بود. سوژه هایی که استفاده کردی خوب بودن. نیمه اول پستت قوی نبود. توضیحات کمی اضافه و ساده بودن. از قسمتی که می پره رو درخت جالب می شه. اولش رو یا می شد جالب تر کرد و یا کوتاه تر و خلاصه تر. جای خلاصه شدن هم داشت. سوژه های نیمه دومت کاملا خوب و کافی بودن.
همینجوری بنویس. جایی که لازم نیست شخصیتتو وارد نکن. ولی جایی مثل این جا که می شه ازش استفاده کرد براش سوژه پیدا کن. با توجه به موقعیتی که توشه. اگه احساس کردی نمی شه هیچ اشکالی نداره. بذارش کنار. درباره دیگران بنویس. سوژه هات دیگه اونقدرا خام نیستن که شخصیتت سردرگم محسوب بشه. به نظر من راهشو پیدا کرده و پیش می ره. حالا چه آروم و قدم قدم و چه سریع و دوان دوان!
برو دیگه!