مرگخوارانی که به رهبری بارتی طی یک عمل ژانگولری به فضای رول بازگشته بودند ناگهان با یک جریان هوای سفت روبرو میشوند به گونه ای که از تعقیب هیپوگریف بازمانده و هیپوگریف از دید مرگخواران پنهان میشود.همانطور که مرگخواران برای عبور از جریان هوای سفت تلاش می نمودند ناگهان صدایی به گوش میرسد:
-اتفاق پیش آمده در جهت جلوگیری از وقوع اعمال ژانگولری میباشد.تا لحظاتی دیگر تعدادی بازدارنده به شما برخورد کرده و شما را به مکان اولیه خود باز می گردادند.با تشکر.....ستاد مقابله با حوادث ژانگولریسم.
و با گذشت چند ثانیه افکت زیر به گوش میرسد:
گوژمــــــــــــپ, عــــــــــــــــــــــا(شفاف سازی:افکت به اندازه کافی شفاف است.در صورتی که مغز شما به اندازه فندق بوده و توانایی تحلیل افکت را نداشته از طریق پیام شخصی اقدام کنید-تذکر:ساحره ها میتوانند از مسنجر نیز استفاده کنند
)
درب ورودی وزارتبا دیده شدن هیپوگریف در آسمان وزارت , شور و هیاهویی در بین جادوگران و گزارشگرانی که برای رسیدن لرد لحظه شماری میکردند به وجود می آید.در این میان آسپ پیروزمندانه نزدیک شدن هیپوگریف را تماشا میکند.با فرود هیپوگریف ماموران وزارت از همه طرف به سمت به لرد و همراهانش هجوم برده و آنها را از صحنه خارج می کنند.در این هنگام صدای چیک چیک دوربین های عکاسی به گوش رسیده و گزارشگران به سمت آسپ حمله ور می شوند.
-چیک....چیک
-آیا شما به لرد وعده ای دادید که قبول کرد در وزارت حضور پیدا کنه؟؟
آسپ:بله من بهش قول دادم که بهش کمک کنم.
-پس چرا به قولتون عمل نکردید؟؟
آسپ:من مطابق قولم لرد رو به آزکابان نمیفرستم بلکه اون رو به کانون اصلاح و تربیت میفرستم تا اصلاح بشه.
-برای بلیز چه تصمیمی گرفتید؟؟
آسپ:هنوز تصمیمی نگرفتم
-شما گفته بودید که جادوگر هزارشناسه رو پیدا کردید, آیا این حقیقت داره؟؟
آسپ:زیر سر بلیزه , من چنین حرفی نزدم
-آیا این اولین رولی هست که شما در اون موفق به دستگیری لرد و بلیز میشوید؟؟
-آیا شما هم اکنون با شناسه آنتونی گلدشتاین در حال نوشتن این رول هستید؟؟
-آیا شما رول نویسی با شناسه اصلیتون رو فراموش کردید؟؟
-........
آسپ که با سوال های خیلی سخت روبرو شده سعی میکنه از میان جمعیت گزارشگر که از همه طرف او را محاصره کرده و گاهی از سفیتی او نیز سو استفاده میکردند فرار کنه
کانون اصلاح و تربیتلرد در حالی که در برابر بوم نقاشی که نقاشی تکمیل شده فوق العاده ای بر روی اون رسم شده قرار داره, پشت به دوربینی نشسته.گروهی فیلمبرداری دیاگون برای تهیه یک مستند از تحولات لرد به کانون اصلاح و تربیت آمده و سعی در تهیه یک گزارش دارند.
کاگردان:نه این جوری نمیشه, این کله شما نور رو بازتاب میکنه و فیلم خراب میشه.باید این کلاهو بزاری سرت.
لرد ابتدا مقادیری اینجوری
شده اما پس اینکه برای شونصد هزارمین بار به یاد میاره که قدرتی نداره اینجوری
میشه و به ناچار کلاه رو بر سرش میزاره
کارگردان:سه..دو..یک...
صدای مجری:از کارایی که کردی پشیمونی؟؟
لرد:خیلی زیاد.الان که به یاد میارم میخوام خودم رو بکشم
صدای مجری:چه چیزی باعث شد جادوگر سیاه بشی؟؟
لرد:مشکلات زندگی ,نبود آسلام و حذب در دوره جوانی ما, رفتن پای مبارک عله بر روی سیم سرور, , آستکبار مدیریت که به ما اجازه نداد وبگلاگمون رو توی امضامون تبلیغ کنیم, داشتن کلاس خصوصی در دوران کودکی با دامبل.....
صدای مجری:به نظرت از وقتی اومدی کانون چقدر تغییر کردی؟؟
لرد:من متحول شدم.تازه میخوام عضو محفل هم بشم
صدای مجری:بنظر میاد استعداد نقاشی رو هم داری.
لرد:بله, این اولین قاشی هست که من کشیدم.همه اینارو مدیون زحمات اساتید کانون هستم.همینجا پیشنهاد میکنم شما هم به کانون بیایید.
صدای مجری:حرف آخر
لرد:به رول نویسا توصیه میکنم که در حین رول نوشتن اون رو سیو کنن تا در اثر رفتن برق مجبور نشن همانند نویسنده رول رو دوباره بنویسن.
کارگردان:کـــــات.....ایول دیالوگات رو خوب حفظ کرده بودی....بچه ها وسایلو جمع کنید.....نقاشی رو هم برگردونید موزه.
در کمتر از چند ثانیه گروه فیلمبرداری وسایل رو جمع کرده و از صحنه خارج میشوند.حال لرد به تنهایی روی صندلی نشسته و به این فکر میکرده که آیا او واقعا باید متحول شود یا هرجور شده انتقام خودش رو از آسپ بگیره.سرانجام تصمیم خوش رو گرفته و بدنبال باب آخرین مرگخوار بازماندش میره .