هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۶:۲۹ دوشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام

پایان بازی بین اسلیترین و راونکلاو ، بزودی نتایج داوری بین این دو تیم در تاپیک نقد کوییدیچ هاگوارتز ارسال خواهد شد !



مسابقه بعدی :
گریفیندور با اسلیترین --------- > 9 بهمن تا 16 بهمن


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۰:۱۴ دوشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۶

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
چو یه اسنیچ گرفته تو دستش داره تو تالار یورتمه میره!

-بچه ها بچه ها ببینین! این اسنیچه! اینو نباید بگیرین! نه فنگ پسرم...تو باید بگیریش!...فنگ!

فنگ یه شیرجه میزنه تو دستای چو و اسنیچ از دست چو نیست و نابود میشه!
از دستای چو، خون چون جویبار سرخ لاله فامی که در پهنای دشت و دره می روید و داغ شقایق خورده است! می چکه و زمین رو آباد می کنه و همه جا تر و تازه میشه و از تالار و شومینه گل سبز میشه!

اسکاور: وااای ملت...گلارو نیگا..
چو: خوون....خون!!
اسکاور: من میتونم با این گلا دستمالامو رنگی کنم!
چو: خون!! خون!!
اسکاور: میتونم رو دستمالام عکس گل و بلبل بکشم!
چو: خوووووون! خوووووون!
اسکاور: چو میتونی یه لحظه خفه شی...دارم شرکت دستمال سازیمو ارتقا میدم!
چو: خون! اسکی...مامان...مـــــــــک!
اسکی: ....!
چو: اسکی من الان میمیرم! اسکی!
اسکی: ....!
چو: نـه! فنگ! گابر! کرنلیوس! سرژ! وینکی!

ملت در اهل و حال به سر برده و غرق در گل و لاله و بلبل و سنبل موجود در فضا هستن و صدای چو همچون صدای موری در چنگال شیر هستش که کلا شنیده نمیشه و سرانجامش له شدن خواهد بود! و در اینجا باید گفت که کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید* قضا همی بردش به سوی دانه و دام!

---------------------------
چو: نهههههههه!

چو از خواب بیدار میشه
چو:آه...چه نیک شد که من در خواب بودم..من از خون وحشت داشتم...آه پدر!!

کورنلیوس: چو فرزندم...میتونی پاشی...مسابقه داریم امروز!

چو به دلیل این که توسط پیر دانایی مورد رحمت قرار گرفته احساس شرم بهش دست میده و با کلی عرق و اینا میاد از تخت پایین!
کورنلیوس:

--------
ملت راه میفتن میرن طرف زمین و به سلامتی هم میرسن به رختکن و لباساشونو هم عوض می کنن و وارد زمین هم میشن و تماشاگرا هم هو می کنن و هیچ اتفاق خاصی هم این وسط نمیفته و شما هیچ حقی ندارید که اینجا چیز خارق العاده ای تصور کنین!!!

بازیکنان اسلی هم راه میفتن میرن طرف زمین و به سلامتی هم میرسن به رختکن و لباساشونو هم عوض می کنن و وارد زمین هم میشن و تماشاگرا هم هو می کنن و در اینجا چیزای خارق العاده ای اتفاق میفته و سوروس، سامانتا رو طلسم میکنه و اینیگو توبیاس رو توبیخ می کنه و آناکین لرد میشه و آمیکوس در مقابلش زانو میزنه و بارتی هم در نقش نخودی جمع رو نظاره می کنه!(قرار بود از همه بازیکنا نام ببریم؟!)


وینکی طی ایکی ثانیه سرخگونو میگیره و پاس میده به سرژ، که سرژ به طور کاملا استثنایی دم جاروش برمیگرده و سرخگون شوت میشه اونور و میرسه دست اینیگو!

اینی یه قیافه ای که به خیال خودش خیلی پرابهته میگیره و شیرجه میره طرف اسکی! اسکی هم که با اینی از نظر تفکری خیلی تفاهم داره دقیقا به همین فکر می کنه که اینی خیلی پرابهته! و جاروشو خیس میکنه! جاروی اسکی به دلیل رطوبت سنگین میشه و سقوط میکنه و اینیگو موفق میشه توپ رو درست تو حلقه جا بده!

چو کوچکترین نقشی در بازی نداره و فقط چشمش به فنگه که اسنیچو بگیره و حالی به بازی بده، کرنلیوس هم در فکر نوازش و مرحمت و ارشاد ملت هست و داره فکر میکنه که چجوری امکان داره بدون تماس با سوروس، ارشادش کنه!

در این بین مهارت مدافعای اسلیترین شکوفا شده و دارن حال می کنن و زرت و زرت بلاجرا رو میکوبونن رو ملت ریونکلاو!
فنگ و بارتی همچنان در جستجوی اسنیچن!
.
.
.
.


شب شده! استعداد مدافعای اسلیترین داره پلاسیده میشه و دارن اسنیچ بدبختو به جای بلاجرا به ملت ریونکلاو می کوبونن!

فنگ و بارتی همچنان در جستجوی اسنیچن!

هیچ اتفاق خاصی نمیفته! و بازی اصلا ارزش توصیف نداره!

.
.
.
.

فردا صبح میرسه و استعداد مدافعای اسلیترین از مرز فنا هم گذشته و به خشکسالی رسیده و دیگه هیچی به ملت نمی کوبونن! ملت هم به فنا رسیدن! اسنیچ هم معلوم نیست کجاست! مسابقه کوچکترین ارزشی نداره! فنگ و بارتی در تلاششون به جایی نمیرسن!


کاپیتانا تصمیم میگیرن که با هم تصمیم بگیرن که یه تصمیمی در مورد بازی بگیرن!

اینیگو: هان ای چو! بیا تا با هم تفعلی زنیم بر حافظ! ببینیم خواجه در باب این نبرد چه می گوید!

چو: بزنیم اینی! نبرد در دستان ماست!
اینیگو: نه فرزندم! ما شما را فرو خواهیم کوفت!

و بدین سان دیوان خواجه را گشودند و بیتی مناسب حال آمد که می گفت: «کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید* قضا همی بردش به سوی دانه و دام!»

(در اینجا روح حافظ حاضر میشه و اعلام میکنه که این بیت متعلق به سعدیه و الان تن هر دوشون تو قبر رو ویبره قرار داره!)

چو: ای اینی! مقصود از این کبوتر جستجوگر توست که به سوی دام می رود!! یاد داری که روزی رولینگ کفته بود که جستجوگر اسلیترین چون کبوتر پرواز می کرد!؟ این همان است! و من سوگند یاد می کنم!

اینی:نه...نه...من مغلوبم...نه...

چو با دستان فتح و پیروزی جام را بالا می برد و اینیگو مذبوحانه می گرید! این است پایان کار آنان که حرکاتشان هرگز مناسب حال درویشان نبود!

-----

تمام فضای این پست فانتزی و عرفانی می باشد(است!) و امکان هرگونه حرکتی در آن جایز است! لذا هیچ خطایی بر این پست وارد نیست و مشکل از شماست که لذت نبردید! میخواستید لذت ببرید! به ما ربطی ندارد!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۸ ۰:۲۰:۰۱
ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۸ ۰:۳۲:۳۷

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۰:۰۳ دوشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۶

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
ساعت 10 شب!
مكان: اتاق سرژ!
سرژ پشت كامپيوتره و به شدت داره مي‌چته!

بوم بوم بوم ياهاهاهاها بوم بوم بوم

سرژ: اه!؟ اين كيه اس ام اس داده؟ ايرانسله! اه چقدر خز! چقدر فقير!

محتواي اس ام اس: سلام سرژ! من چو هستم! هكتور دودر كرده كوييديچو! ميري به جاش پست بزني؟ تورو خدا!!
جواب سرژ:كوييديچ چيه؟(راستي شماره منو از كجا گير آوردي؟ )
چو:بابا كوييديچ! هري پاتر! يادت رفته؟
سرژ: اوه! ببخشيد من از كوييديچ بدم ميومد! هميشه فصل كوييديچ كتاب رو نميخوندم!
چو: سرژ تورو خدا! بدبخت و بيچاره مي‌شيم!

يك ساعت بعد
چو: چرا جواب مسج رو نميدي؟ الوو
سرژ: دارم شام ميخورم!
چو: تو كه الان تو جادوگران آني!!!!!
سرژ:....
چو:؟؟؟؟
سرژ: خيلي خب باشه!


خلاصه دوستان!اينطور شد كه من جاي هكتور--پسري كه دودر كرد-- دارم پست ميزنم!
====
بازي دو تيم ريونكلا و اسليترين


تالار ريون:
همه رفتن سر بازي كوييديچ و فقط هكتور در گوشه اي لميده و خوابيده و دهان خواب را بدجوري دريده!
هري پاتر بصورت كاملا ضد نور و شيطاني با دو عدد شاخ مخوف روي سر و يك شنل سياه در كنارش ايستاده:
هري: موهاهاها عجب افسون خفني زدم! حتي از افسون بلاكيوس هم خفن تر بود! آيا من دنبال درد سر ميگردم!؟

زمين كوييديچ:

گزارشگر--رون ويزلي--در نقش كف دختر: خانم ها و خانم ها! بازي بين دو تيم ريونكلا و اسليترين با سوووت داور آغاز ميشه! عجب خانم هاي داره اين تيم ريونكلا! خانم ها و خانم ها! خوبيد خانم ها؟

اينگو ايماگو و چو چانگ با هم دست ميدن و بازي شروع ميشه!
همون اول يك بازدارنده به طرف سوروس اسنيپ شوت ميشه و سوروس شوتش ميكنه بيرون! بازدارنده اينقدر دور ميشه كه از جادوگران خارج ميشه ميوفته خونه همسايه! دقيقا ميوفته وسط حياط آكادمي فانتزي!
سردبير آكادمي فانتزي اونجا در حال سخنراني براي جمعي از اعضا: امروز سالروز بازگشايي آكادمي فانتزي هستش ما خيلي خوشحال هستش كه در خدمت شما هستش! ميخواهيم به پاس خدمات بزرگ چند عضو عزيز هديه هاي ناقابلي به آنها تقديم كنيم! آقاي شيخ دراكولا!
شيخ دراكولا: "من" بيام "جلو" يعني؟ "چرا" و "چگونه"!؟ "راستي" رفيق"بووبو" پينك "فلويد" كيه؟! "؟"
سردبير: دراكولا جان بيا اين هديه از طرف هيئت تحريريـ....

دنگ!

بازدارنده خيلي وحشيانه به كله‌ي سردبير برخورد ميكنه!
سردبير با كله‌اي ورم كرده و چشماني چپ: ارباب خاندان بيرووون! پوزيترون بيرووون! بووبو كايوتي شيرين بلو استار بيروووون! همه بيروووون! اخراجين! موهاهاهاهاهاهاهاها ...اِ؟ اين توپه كيه؟ باز توپ علي اينا افتاد اينجا؟ الان توپوشونو پاره ميكنم تا...

در زمين كوييديچ!
فنگ و بارتي كراچ بر فراز اسمان در حال پيدا كردنه اسنيچ!اما هرچي ميگردن پيدا نميكنن!
فنگ: اه بارتي! اين اسنيچ كو؟هاپ هاپ؟
بارتي: نميدونم والا! انگار اب شده...
فنگ: پس اگر ديديش خبرم كن!
بارتي: باشه!

كمي پايينتر! در ميان مدافعين

آناكين مونتاگ مدل فوتبال آمريكايي همه رو ميزنه داغون ميكنه و ميره به سمت مدافعين و دروازه!
دوازه بان ريونكلا--اسكاور: بچه هااااا! مهارش كنيد! اون ميخواد برگردون بزنه!
آناكين توپو پاس ميده به تويباس اسنيپ اما قبل از رسيدن بهش چو چانگ توپو مي‌قاپه!
آناكين: شــــــــــت! ضعيفه جاپني!
چو از همونجا توپو پاس ميده به وينكي! وينكي هم توپو ميگيره و بدون مشكلي ميره به سمت دروازه بدون اينكه مدافعيت حريف بيان سد راهش بشن!
دوازه بان اسليترين-سوروس اسنيپ: آميكوس پروووو! چرا خوابيدي؟؟؟؟؟ سامانتا!!!!!!! باز داري با كي مصاحبه ميكني؟!
سامانتا ولدمورت: با سرژ
اسنيپ: اي خدااااااااا كمــــــــــــــك!
وينكي توپو ميده به هكتور! منتهي هكتور توي خوابگاه تحت تاثير طلسم هري پاتر بدجوري بيهوش شده و اصلا در بازي حضور نداره!
وينكي:هي هي يو يو
توپ خوشبختانه ميرسه به گابريل دلاكور و دلاكور خرامان خرامان با جارو و عشوه ريزان به سمت دروازه ميره و توپ رو فوت ميكنه به سمت دروازه!
گابريل دلاكور: واي من چه خوشگلم!
توپ از لاي دستهاي چرب اسنيپ وارد دروازه ميشه!

داور: ريونكلا 10--- اسليترين 0!!

به ناگه سوروس اسنيپ بصورت كاملا خودجوش جو زده شده و از همونجا توپ ور ميداره و شوت ميكنه به سمت ديواره ريونكلا و مستقيم ميره توي دروازه!

داور:ريونكلا10---اسليترين 400!!
گزارشگر: عجب صحنه اي! خانم ها صحنه رو ديديد؟! چه صحنه اي بود جدا! خانم ها من صحنه خيلي دوست دارم!

و بدين ترتيب بازي تموم ميشه و اسليترين برنده ميشه و هر دو تيم خيلي دوستانه بدون داشتن هرگونه اعتراض با هم دست ميدن و از زمين خارج ميشن!

====
اگر بد شده بخاطر اين بوده كه من ساعت 10 اطلاع پيدا كردم كه بايد به جاي هكتور پست بزنم و متاسفانه ساعت 11:30 شروع كردم به نوشتن!


ویرایش شده توسط [fa]سرژ تانكيان[/fa][en]serj tankian[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۸ ۰:۱۲:۲۵
ویرایش شده توسط [fa]سرژ تانكيان[/fa][en]serj tankian[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۸ ۰:۱۵:۴۴


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۶

کورنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۸:۵۳ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۷
از فکر می کنی از کجا؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
مسابقه بین دو تیم ریونکلا و اسلیترین:

در روزی ابری از روزهای سرد و در حالیکه خورشید قرمز رنگ غروب ، تابش پرتو های غم انگیز خود بر روی دیوارهای قلعه هزار ساله هاگوارتز را آغاز کرده بود ، دانش آموزان مدرسه ترجیح می دادند به جای همنشینی با هوای سرد در کتابخانه تکالیفشان را انجام دهند و یا در سرسرای بزرگ به خوردن غذا بپردازند و یا در تالار های خصوصی گروهشان به استراحت و بازی مشغول شوند. اما این مسئله برای اعضای تیم کوییدیچ ریونکلا به هیچ وجه صدق نمی کرد.
در حالیکه آگریپا شنلش را محکم به دورش پیچیده بود و زیر لب غرغر می کرد ، چو و اسکی از خوشحالی رو به موت بودند و فنگ با غرور خاصی به سوی قلعه گام بر می داشت.
اسکی که در حالیکه داشت دستمال صورتی گل داری به چو می داد تا اشک هایش را پاک کند گفت:
- چو می بینی؟ واقعا کارش درسته. بیخود نیست که بهش سوپر سگ می گن. گوی زرین رو تو یک دقیقه گرفت.
فنگ بادی به غبغب انداخت گفت:
- نه اسکی. توی پنجاه و نه ثانیه و سی صدم ثانیه گرفتمش.
چو با صدای جیغ جیغی اش که ناشی از گریه شدیدش بود گفت:
- تو واقعا عالی هستی فنگ. تو فوق العاده ای. به مرلین قسم اگه با فنگلیا ازدواج نکرده بودی و منم با مک بون نبودم با هات صمیمی می شدم. ( در راستای هری پاتری کردن رول )
فنگ:
آگریپا: بابا حالا ول کنید دیگه. چهار ساعت داریم تو این سرما جون می کنیم. بدویید بریم توی قلعه دیگه.
وینکی: آره به مرلین. یخ زدیم.

در تالار خصوصی ریونکلا بچه ها دور آتش برافروخته ی شومینه جمع شده بودند و با یکدیگر صحبت می کردند. فنگ که واقعا به خودش افتخار می کرد در میان جمع کثیری از طرفدارانش جمع شد و به سخنرانی پرداخت.
خب دوستان من ، می ترکونمش.
ملت: کی رو.
فنگ: اسلیترین رو.
ملت : هورا.
پپپپپپپپپققققق.
فنگ: واااقققق.
و در همین لحظه که فنگ به سخنرانی مشغول بود لوستر بالای سرش افتاد رو سرش و بعد فنگ ترکید و مرد.
چو از غم از دست دادن جستجو گر تیمش فریاد زد:
- خاک بر سرم. بدبخت شدیم. مرد.
اسکی: حالا چی کارش کنیم؟
هکتور: اول باید جسدش رو از رو زمین جمع کنیم.
گابر: جسدش رو کجا بندازیم. الان دیگه نمی شه چالش کرد.
وینکی: بدن لاغری داره. بندازیم تو دستشویی و سیفون بکشیم.

بچه ها با غم و اندوه جسد سوپر سگ رو در دستانشون به سوی آرامگاه همیشگیش یعنی دستشویی پسران هدایت کردند. و او را داخل توالت فرنگی انداختند و سیفون رو کشیدند. در همین لحظه اسکی که کار و کاسبیش از فروش مقدار زیاد دستمال سکه شده بود شیون زد:
- اون حیوونی از غرق شدن می ترسید عاقبت غرق شد .
ملت: هااااایییی.
بینز با صدایی غم آلود فریاد زد:
- به خاطر احترام به سوپر سگ پسر ها تا سه روز حق استفاده از دستشویی رو ندارن.
آگریپا: خب کجا چیز کنیم.
بینز با غضب او را نگاه کرد و فریاد زد:
- رو سر من. ( ) خب سه روز چیز نکن. اگه به شما پسر ها خیلی فشار اومد برید دستشویی دخترا.
پسرا:
دخترا:

تلاش های اعضای کوییدیچ ریون برای جای گزینی به جای سوپر سگ نتیجه نداد . کسانی مانند راجر و سراف و بینز و ... حاضر به شرکت در تیم نشدند.
دو ساعت مانده به بازی اعضای تیم دور هم جمع شدند و با ناراحتی به فکر برای جایگزینی کسی به جای فنگ پرداختند.
آگریپا: بچه ها می گم دیگه سگ این دور و ور نداریم؟
اسکی: داریم زیادشم داریم ولی سوپر سگ نداریم.
هکتور: با جادو نمی شه یک کاری ...
وینکی وسط حرف او پرید و گفت:
- نه. نمی شه.
گابر: بچه ها می گم قفی چه طوره؟
بچه ها: قفی؟
گابر: آره. ریش های سرژ و می کنیم می زنیم به سر و صورت و بال هاش . درسته می شه دیگه؟ تازه ریش های سرژ خیلی هم زیاده. اضافه هم میاد.
هکتور: رنگش رو می خوای چی کار کنی؟ رنگ ریش های سرژ سیاهه و مال فنگ سفید. تازه با جادو هم رنگش رو نمی شه عوض کرد.
گابر: چرا؟
وینکی: خب چون سرژ هم مثل قفی گولاخه ( کپی رایت بای قفی ) نمی شه.
گابر: خب می گیم فنگ چون خیلی احساس پیری می کرده موهاش رو رنگ کرده. چطوره؟

بچه ها در آن مدت کوتاه باقی مانده به مسابقه قفی را برای شرکت در مسابقه راضی کردند و همگی به جنگ با سرژ رفتند و در حالیکه که سرژ فریاد می زد ناموسم رو ول کنید ( ) به کندن دونه به دونه ی ریش هایش مشغول شدند. و در آخر وارد زمین مسابقه شدند.
اسکی و چو هر دو با حالی خراب به یاد آوری تذکراتشان در مورد رفتار قفی ادامه دادند تا زمانی که خانم هوچ از چو خواست با اینیگو ایماگو دست بد هد. و اینیگو با این حالت به چو با این حالت دست داد.
لی در بلند گو فریاد زد:
خب خانم ها و آقایان به دو هزار و سیصد و مین مسابقه بین دوتیم اسلیترین و هافلپاف خوش آمدید. همینطور که می بینید سوپر سگ معروف طبق گفته ی هم تیمیش هکتور برای افزایش اعتماد به نفس به نغییر و تحولات بسیاری در خودش دست زده. موهاش رو رنگ کرده و خودش رو لاغر کرده و دمش رو هم باز به گفته ی هم تیمیش هکتور شبیه دم قفی کرده تا زیباتر باشه. در هر حال می ریم سراغ مسابقمون. کوافل دسته اسلیه. آگریپا یک بلاجر فرستاده سمت توبیاس اسنیپ. اما اسنیپ قبل از برخورد به بلاجر کوافل رو پاس می ده به آناکین مونتاگ. مونتاگ با یه حرکت چرخشی کوافل رو به کاپیتان اینیگو پاس می ده و حالا شووووت. می بینیم که گل نشد. اسکی دروازه بان ریون کوافل رو به هم تیمیش گابر پاس میده. اما سامانتا یک بلاجر به سمتش می اندازه که بهش نمی خوره. حالا وینکی کوافل رو در دستانش داره. میره که گل بزنه اما نه نمی شه. چون که مونتاگ کوافل رو ازش می گیره.
اوهوو نگاه کنید. وینکی به سمت مونتاگ می ره و بهش دشنام میده. مثل اینکه می گه واسه چی کوافل رو ازم گرفتی. خب وینکی اون وظیفه اش اینه. مثل اینکه درگیری بالا گرفته خانم هوچ یک پنالتی به نفع اسلی گرفته.

آگریپا به سمت درگیری رفت و دید که چو برای صحبت با خانم هوچ به سمت اون می ره اما ناگهان قاطی کرد و با چماقش به سر اینیگو و آمیکوس کرو کوبید. دیگه بدتر از این نمی شد. خانم هوچ فریاد زد :
- دیوونه های روانی. سه پنالتی به نفع اسلیترین.
و بعد رو به اسکی و گابر که از او خواهش می کردند کمی انصاف داشته باشد گفت:
- بسه. اصلا چهار تا ... نه پنج تا پنالتی به نفع اسلیترین.
صدای لی در ورزشگاه پیچید که گفت:
- بچه های ریون خیلی عصبی اند. اتفاقات عجیبی براشون افتاده. طبق گزارش های بچه های مدرسه دو ساعت قبل از بازی صدای فریاد های گوش خراشی از سمت تالار اونها در مدرسه پیچیده . باز می ریم سراغ گزارشمون. حالا اسلیترین هر پنج پنالتی رو درون گل می کنه.
صدای فریاد شادی طرفداران اسلیترین که پس از به ثمر رسیدن هر پنالتی بلند می شد اعصاب آگریپا رو خرد کرد و او بلاجری به سمت سوروس اسنیپ که در دروازه اش از خوشحالی جیغ می زد فرستاد.
آگریپا یکدفعه متوجه سکوتی که در ورزشگاه پیچید شد. اول فکر اسنیپ را کشته است و سکوت تماشاگران به همین دلیل است. اما بعد متوجه شد که ماجرا چیز دیگری است.
لی فریاد زد:
- بله جستجو گرای هر دو تیم در کنار همدیگه در تعقیب گوی زرین هستند. بارتی کراوچ پیشتازه و ما می بینیم که اون داره پیشی میگیره.
قفی چندین بار با بال هایش محکم به صورت و دستان بارتی زد و به دلیل زخیم بودن ریش های سرژ صورتش زخمی و خون آلود شد. اما بارتی از تلاشش برای گرفتن گوی زرین دست نکشید و در آخر قفی با منقارش محکم چشم بارتی را هدف گرفت و او منحرف شد.
لی در بلندگو گفت:
- بله حالا ما می بینیم که بارتی کراوچ منحرف شد. فنگ تنها است. فاصله اش با گوی زرین خیلی اندکه. به طوری که نمی شه فهمید اون رو گرفته یا نه. ااوووه. بلاجری رو که سامانتا به سویش پرتاب کرد با سرعت به عقب جاروش خورد. داره سقوط می کنه. عقب جاروش منهدم شده. نه. باورم نمی شه. پس راست می گفتند. داره پرواز می کنه. فنگ واقعا یک سوپر سگه.
صدای فریاد شادی میان بچه های ریونکلا طنین انداز شد. آنها نمی دانستند که دیگر سوپر سگی وجود ندارد. بچه های تیم ریون با تعجب به قفی نگاه می کردند که با خوشحالی در میان آنها فرود آمد. دیگر هیچ چیز اهمییتی نداشت. مهم این بود که انها برده بودند.


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۶

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
ریونکلاو و اسلایترین

خوابگاه به شدت در فعالیت خواب شرکت سبز داشت.به طوری که همه ی خوابگاه سبز شده بود و به باغهای عاطفه تبدیل شده بود و ملت میرفتن توش میدوئیدن!
اسکاور در بین باغ عاطفه:هی! بچه ها شما فکر می کنید کی دلش میاد باغ رو ول کنه ، فردا بیاد مسابقه بده؟!خز!

چو: پاشــــــــــــــــــــید!!!
فنگ: هاپ بابا!(ترجمه: لال بابا)
ملت با فحش و درود بر زندگی سگی خودشون بیدار میشن!
اسکاور: چی شده چو؟خبر مرگشون اینا خوابیدن! من که بیدار بودم و راز و نیاز میکردم با خدا!
چون: بچه ها! من میدونم که شما خواب بودید و حالا هم نیمه شبه!(لحن مظلوم) اما...اما...یه اتفاقی افتاده!
همه با هم: چه اتفاقی؟
چو: بازی همین الآن شروع میشه!!
گابریل دلاکور: غلط کرده همین الآن شروع شده!!
کورنلیوس آگریپا: خب جریان چیه؟
چو: هیچی دیگه! بازی یه ربع ، نیم ساعت دیگه شروع میشه! توی تاریکی باید بیفتیم دنبال اسنیچ!
اسکاور: همانا ما را یاری خواهند کرد!
وینکی: غلط کرده اند ما را یاری خواهند کرده!ما شرکت نمیکنیم!
همه یکدفعه یادشون میفته که کیتونن آستکبار کنن و برای بازی نرن و مشتی بر دهان هرکی جلوشون اومد بزنن که همین طوری دور هم شاد باشن.
چو در حالی که جوش آورده بود: غلط کرده، مشت بزنن! پاشید،بازی نیم ربع دیگه شروع میشه!
اسکاور: همانا، پاشید بچه ها!لج نکنید. سعی کنید گولاخ(کپی رایت و اینا) باشید!تا رستگار شوید.
چو: ایول!
فنگ: من اسنیچو نمیگیرم!هاپ!
چو میزنه زیر گریه...

صدای گزارشگر توی سالن دچار پیچش میشه:( خب...بازیکن ها بیان وسط ، وسط خالی نباشه! دست دست. یکی بیاد با عروس داماد برقصه!)

چو: بیاید بازی شروع شد!کسی نمیاد بازی کنه؟
اعضای تیم هرکدوم مشغول ساخت سمفونی های جدید بتهوون با سوت میشن.(کنا یه از خود را به آن راه میزنند.)(آن راه: کنایه از کوچه ی علی چپ!) (کوچه ی علی چپ :کنایه از اینا!)
چو: خب من میرم بازی میکنم!
اسکاور: هی..چو! من هم برگزیده شدم. ندایی مرا به سوی زمین فرا میخواند! بپر بریم!


گزارشگر: ( خب ملت بازیکن بریزید وسط ...جشنه ناسلامتی! )
تماشاگران آبادانی که فکر میکردن کورن قراره مهاجمی ف مدافعی باشه توی این بازی: دستــــا بالا...بندری بزن!
و وقتی میبینن که جز اسکی و چو کسی از رختکن بیرون نیومد، هرچی بمب و موشک و لوازم منفجره برای افزایش هیجان بازی آوررده بودن ریختن روی سر ملت و پا شدن رفتن.
گزارشگر: ( میبینم که تیم ریون دو نفرو فرستاده با عروس داماد برقصن!!آهنگو بزن! کاپیتانها با هم دست میدن...جارو ها همه پرید بالا با سوت داور.. از تیم ریون : اسکی: هر کاری غیر از کاپیتانی رو به عهده گرفته و ادعا میکنه متحول شده و یه ندایی بهش میرسه!
چو: همون کاری رو میکنه که اسکی به عهده نگرفته... تیم خوبی نباید باشن..دو نفرم آخه شد بازی؟!!)

اسکاور نگاه اعتماد به نفسی به کراوچ میکنه و زیر لب میگه: ما می بریم.

بازی شروع میشه!

یک ساعت بعد----
گزارشگر: (آتش بس! مدیر هاگوارتز خودش شخصا مجبور شده اتش بس اعلام کنه!)


در خوابگاه شکست و یه تانک مجهز وارد خوابگاه شد. از در تانک اسکاور به همراه انواع لوازم کشتار جمعی اومد بیرون!
اسکی: فقط تونستم بارتی کراوچ و اینگو ایماگو رو بکشم.اسنیپ و سامانتا ولدمورت زخمی شدن.ولی بازی تموم نشده.حالا بازی میکنید؟

ملت: نـــــــه!!!!!
چو: بچه ها..من الان پیش داور بودم ، داور ترسیده ..گفت ما بردیم!!

صدای گزارشگر : ( ریون برد!!!حالا بازم ملت بیاید وسط، عروس تنها مونده...)


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۷ ۱۷:۱۹:۴۳
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۷ ۱۷:۲۷:۲۳

همه چیز همینه...
Only Raven


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸ جمعه ۵ بهمن ۱۳۸۶

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
ریون & اسلی ( ولی خدایی کلاه کریسمس ِ بهش میومدا ! )

- من که فکر میکنم ما بهترین تیمی هستیم که میتونیم باشیم !
-من هم همین فکر رو میکنم .

چو با خوشحالی به هکتور که در تایید حرفش ، اون جمله رو گفته بود ، لبخندی زد و از زمین کوییدیچ هاگوارتز خارج شد . تمام بچه های ریونکلاو خسته ، گلی ، خیس ، و هرچی صفت ناخوشایند توی دنیا هست ! ، از بازی طاقت فرسای آن روز باز میگشتند . کورنلیوس با چماغش به هوا ضربه میزد و صدای ویژ آن ، هربار باعث میشد وینکی که کنار او قدم برمیداشت چند سانتی به هوا بپرد . گابریل انگشتان دستش را ماساژ میداد چرا که سرخگون ِ سنگین دفعات بسیاری در دستانش جا گرفته بودند و اسکاور دستمال هایش را یکی یکی بین اعضای تیم پخش میکرد تا همه بتوانند خودشان را خشک کنند .

تنها کسی که در جمع حضور نداشت و پشت سر آنها می آمد آن سوپر مَن بود .. سوپر مَن که نه ، سوپر داگ بود ! فنگ استخونی در دستانش (!) گرفته بود و اون رو روبروی خودش حرکت میداد تا به دنبال استخوان هم که شده آخرین قدم های خسته ی خودش را بردارد . فنگ با نا امیدی اسکاور را صدا زد .. اما اسکی حالا کمی شارژ تر شده بود و جلوتر از سایر اعضای تیم حرکت میکرد . چو که کاپیتان بود هم از او جلوتر بود . مدتی نگذشت که همه ی اعضای تیم محو شدند و فنگ سرابی از اون ها رو می دید !

سالن عمومی
زارت!

در سالن عمومی با شدت باز شد و فنگ لق وزد ! و داخل افتاد . همه با وحشت به سوی اوبرگشتند . چو که تازه متوجه شده بود که ریاضی ضعیفی داره و فنگ رو نشمرده بوده گفت :
- میگم چرا هی احساس میکردم دوتامون کمه ها ! یکی اشون پیدا شد ، اون یکی هنوز نیومده !
هکتور : چو تو خودتو هم باید بشمری !
چو : ا ؟ چه جالب !

فنگ از خستگی روی کاناپه ولو میشه و وینکی به سوی او میدوئه . حوله ای رو از غیب ظاهر میکنه که هم پست هری پاتر بشه ، هم با کمک اون عرق روی پیشونی پشمالو فنگ رو پاک کنه .
فنگ : هپهوپم ! ( ترجمه : ممنونم! )
چو با صدای بلندی اعلام میکنه که اعضای تیم باید هرچه سریعتر بخوابند تا فردا حتما در مسابقه پیروز میدان باشن ..

زمین مسابقه
- نگاه کنید ! فکر میکنم بازیکنا وارد زمین شدند .. چرا فکر ؟ نه ! مطمئنم که اونا وارد شده اند .. در راستای اینکه اسم همه ی بازیکنا توی پست باشه اسماشونو میگیم ()! سورس اسنيپ ، آميكوس كرو ، سامانتا ولدمورت،اينيگو ايماگو، توبياس اسنيپ، آناكين مونتاگ و بارتي كراوچ ! ترکیب ارزشی اسلیترین و ترکیب فوق گولاخ ( کپی رایت بای ققی ) ریون : چو ، اسکی ، کور ، وینکی ، گابر ، هکتور و فنگ ؛ سوپر سگ ِ قهرمان !!

با ورود بازیکنان تیم ریون به زمین هافلپافی ها و گریفی ها و ریونی ها فریاد تشویق سر دادند و حالا چون دلمون واسه اسلی میسوزه و اینا ، واسه اونا هم سرمیدن ! بالاخره بازیکنان به دستور داور که معلوم نیست کیه ! از زمین فاصله میگیرند و با ورود کوافل و بازدارنده ها به زمین جنب و جوشی فضا رو در بر میگیره . لی جردن میکروفون جادویی رو جلوی دهانش میبره و جیغ میکشه :

- بازی شروع شده . توپ از همین ابتدا در دست اسلیترین جا گرفته و آنی مونی و اینیگو پاس کاری ِ ارزشی با هم دیگه میکنن و سامنتا با چماقش بالا سر اونها حرکت میکنه تا از بازکناش محافظت کنه .

چو با خشونت به بازدارنده ای که به طرف می اومد ضربه میزنه و درست سر اینیگو رو هدف قرار میده ، ولی سامنتا زرنگ تر از این حرف ها بود. اون روبروی اینیگو قرار گرفت و با یه ضربه ی محکم به بازدارنده اون رو منحرف کرد ، البته اصلا حواسش به این نبود که بازدارنده دوباره برمیگرده ، در نتیجه بازدارنده ی بازگشت کننده ! ( چی شد ) محکم به چماغش برخورد کرد و چماغ از دست سامانتا افتاد . اینیگو که سرخگون رو از شدت عصبانیت ، در بغل توبیاس انداخته بود به سوی سامانتا برگشت . سامانتا با حالت به او خیره موند و سپس شانه هاشو بالا انداخت .


اینیگو : برو از چماغ آمیکوس یکی در میون استفاده کنید !
و صدای لی در ورزشگاه پیچید :
- گل ! آخ جون .. نه یعنی ، خیلی بد شد ! ریون 0 – اسلی 10 ! مطمئنم که بچه های ریونکلاو زود جبران میکنن .
و همین طور هم بود . اسکی سرخگون رو روی انگشتش چرخوند و سپس اونو برای وینکی انداخت . وینکی سرخگون رو در بلیز گونی مانندش گذاشت . آمیکوس با شدت به سوی او پرواز میکرد ، وینکی از روی جارو پرید ! جارو از زیر آمیکوس عبور کرد و وینکی از بالای سر او ، حالت اسلوموشن قیافه ی وینکی روی هوا به سوی آمیکوس : ! و سپس وینکی دوباره روی جاروی خودش افتاد . امیکوس از تعجب دهانش به اندازه ی شکلک ِ که خیلی فکش گنده اس ! باز موند .


آمیکوس : تصویر کوچک شده
- حیرت انگیز بود .. خیلی انگیز تر از اون چیزی که فکرشو میکردم ! وینکی یه سوپر جنه ، فنگ هم که سوپر سگ ! ریون صد در صد برنده است .

وینکی حمل سرخگون رو به هکتور واگذار کرده بود . سامانتا چماغ آمیکوس رو از دستش کشیده بود و منتظر بازدارنده ای بود که به سویش روانه شده بود . سامانتا با شدت به بازدارنده ضربه زد . هکتور متوجه بازدارنده شد ، سرخگون رو به جلو پرتاب کرد که کسی حضور نداشت و خودش ، دسته ی جارو را گرفت و در هوا معلق زد ! سرخگون به سوی زمین کشیده شد ولی برق آبی رنگی آنرا ربود .

- گابریل دلاکور سرخگون رو گرفته ! مدافعای اسلی گیج شده ان .. سرعت اون باور نکردنیه !

اسنیپ از نوع سوروسش که دم دروازه ایستاده بود در دلش زمزمه کرد " فقط دلم میخواد به من گل بزنید ! از همه اتون امتیاز کم میکنم . " ولی از پشت اشاره میشه که اسنیپ مرده ، و در نتیجه گابر کوافل رو با خیال راحت به سوی تیر وسطی میندازه . سوروس که دم تیر راستی بود ، به طور ناگهانی تغییر مسیر داد ولی سرخگون هم همین کارو کرد ! و به سوی حلقه ی راست رفت در نتیجه اولین گل ریونکلاو نیز به ثمر رسید .

ملت :
سرخگون :
البته سرخگون که چشم نداره ، خودش خبر نداره ! () چو با خوشحالی کورنلیوس رو در آغوش میکشه و بعد با حالت از اون جدا میشه . نوبت به حمله ی اسلی رسیده بود ..


اون جا ( دیگه به من ربطی نداره که شما منحرفی یا نه! )
فنگ روی جاروش نشسته بود و تلسکوپشو در آورده بود و تمامی زمین رو کندوکاو میکرد به خصوص سمت تماشاچیای دختر ! فنگ که ناامید شده بود تلسکوپ رو در جیبش گذاشت و جاروشو برگردوند . بارتی درست پشت سرش بود . او چوبدستی اش را در دستانش گرفته بود . بارتی گفت :

- فکر میکنم میدونم با گوی ذرین چی کار کردی !
فنگ : هاپ بینیم باو !
بارتی : متاسفم من به زبون کشکول آبادی صحبت نمیکنم .
فنگ : منم همین طور !
بارتی :

اون دوتا با نفرت به هم نگاهی میندازن و راهشون از هم جدا میشه . فنگ تمام ورزشگاه رو نگاه کرده .. محاله که گوی ذرینی در کار نباشه ! سروصدای پیچ و مهره های ذهن فنگ سکوت رو میشکنه . البته این صدای لی هم هست که به گوشش میرسه :

- باور کردنی نیست! سرخگون به نظرم باید دستکاری شده باشه که داره این طوری میکنه . همین الان تو بغل توبیاس بود ، ولی زرت از دستش در رفت و افتاد تو دست اسکاور ! نمی فهمم .. یا اسکی تقلب کرده که میدونم تقلب کار نیست ، یا سرخگون مست کرده !

فنگ : تصویر کوچک شده
و به سرعت متوجه میشه . حرکت سرخگون خیلی شبیه حرکت گوی ذرین بود .. دستکاری .. انگولک .. درسته ! فنگ به سوی زمین بازی رفت و سرخگون رو که در دستان وینکی بود کشید . وینکی که انگار سَند زده باشه به نام سرخگون ، اون رو از دست فنگ کشید . خلاصه که یکی بکش بکش و اینا ! ، در آخر داور سوت زد . چو که دلش میخواست میتونست بزنه تو گوش فنگ که بازی رو به هم ریخته ، اون هم زمانی که اسلی 60 به 50 جلوتر بود ، داد کشید :

- چی شده ؟
فنگ سرخگون رو گرفت و اون رو گاز زد . سرخگون ترک برداشت . فنگ اون رو به سر جاروش کوبید و سرخگون باز شد . گوی ذرین از داخل سرخگون بیرون اومد و روبروی دماغ فنگ و وینکی بال بال زد . داور هم سوتش رو به سوی دهانش برد و با قدرت در آن دمید .

- ریون برنده میشه . چون ریاضیم ضعیفه ، نمیدونم چند چند !


با فریاد داور ، تمام بازیکنان ساکت شدند و پس از مدتی فنگ گوی ذرین رو در دستش گرفت . و به چو چشمکی زد !
---------------

یکی میگه کوافل ، یکی میگه سرخگون، یکی میگه بلاجر یکی ام میگه بازدارنده ! من همه رو گفتم !


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۵ ۲۰:۱۳:۳۲
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۵ ۲۰:۱۸:۵۳

[b]دیگه ب


زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۱۴ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶

اسکاور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
از کارخانه ی دستمال سازی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 387
آفلاین
ریونکلاو vs اسلایترین



-صبح قبل از مسابقه-
-کنار شومینه تالار ریون-

بازیکنای تیم کوییدیچ ریون زودتر از بقیه ی بچه های تالار از خواب بلند شده بودن و کنار شومینه دور هم نشسته بودن تا آخرین صحبت های قبل از بازیشون رو بکنن!

اسکاور: ملکا ذکر تو گویم که تو پاکیّ و خدایی...نروم جز به همان ره که تواَم راه نمایی!
گابریل: چو بده!
چو: بیا بگیر این نقشه رو!
وینکی: چو عضوی به درد آورد روزگار...دگر عضوها را نماند قرار!...ر بده!
اسکاور: روزها گر رفت، گو رو، باک نیست...ها؟!...صبر کن ببینم تو چرا اصن چو دادی؟!
وینکی: چطور!؟
اسکاور: بابا باید ی میدادی!...چرا چو دادی؟!
وینکی: اون بود گفت چو بده!(خداوکیلی این شکلکه به جن میخوره!!)

وینکی به گابریل اشاره میکنه و کلشو میکوبونه به دسته ی مُبل!

وینکی: وینکی بد...تالاپ(صدای برخورد کله ی وینکی با دسته مُبل!)...وینکی خنگ...تالاپ...وینکی اسکل!...تالاپ...وینکی بوق...تــــالاپ!

ناگهان بر اثر این حرکت خون از دماغ وینکی جاری میشه و وینکی وقتی خون میبینه انگار که جن دیده(!!) و شروع میکنه به جیغ کشیدن!!
بچه های تیم همه میریزن دور وینکی که روی زمین ولو شده بود و یکی یکی شروع میکنن تنفس مصنوعی دادن بهش تا شاید دوباره زنده بشه!

چو: خاک عالم!(در اینجا چو میزنه پشت دست خودش!)...دیدی چی شد؟...مهاجم و غزال تیز پای تیمم از دستم رفت!
اسکاور: ما میمیریم!...ما میبازیم!...ما میمیریم!
وینکی با حالت ناخوش: انا محروم!...انا مظلوم!...انا مغموم!...انا مصدوم!

در همین حین فنگ در حالی که کوکیِ ویتامین C دار(نوعی غذای سگی!) تو دهنشه و دمش سیخه! به سمت سر و صدا میاد تا ببینه چه خبره!




-یک ساعت بعد-

بچه های تیم کوییدیچ ریون دوباره به همون حالت یک ساعت قبل دور هم نشستن و دارن به صحبت های چو گوش میدن!

چو: خب بچه ها این نقشه ی تیم ما برای این بازیه!

چو دست میکنه تو جیب مخفیِ دامنش و یه نقشه درمیاره و صافش میکنه رو میز!

کرنلیوس: اَوووووو!...چه نقشه ی افتضاحی!
اسکاور: اصلاً جالب نیست!
هکتور: استاد نظرتون در مورد یه نقشه ی جدید چیه!؟

چو از مخالفت بچه ها ناراحت میشه و قاطی میکنه و نقشه رو جر وا جر میکنه و یکی از دستمال های صورتی اسکاور رو قرض میگیره و با حالت دو نقطه کرای دو نقطه() میشینه و گریه میکنه!
پس از اینکه چو گریه کرد، شروع کرد به حرف زدن!(این تیکه به صورت انتحاری نوشته شده است!)

چو: پس اگر نقشه ی منو قبول ندارین من یه نقشه ی دیگه بهتون نشون میدم!

چو دوباره دست میکنه تو جیب مخفی دامنش و یه نقشه ی قدیمی موسوم به نقشه ی علی اصغری(!) رو در میاره و صاف میکنه رو میز!

کرنلیوس: اَووووو!...چه نقشه ی تیمیسی!
اسکاور: جاست دیس!
هکتور: اُنلی علی اصغری!


در همین حین فنگ در حالی که کوکیِ ویتامین A دار تو دهنشه، از پشت یکی از مُبل ها میاد بیرون و به بچه ها تیم کوییدیچ نگاه میکنه و دمش سیخ میشه!!

بچه های ریون که نقششون رو برای این بازی ریخته بودن یکی یکی از جاشون بلند میشن و یکی یکی میرن خم میشن و جاروهاشون رو از زیر تختشون در میارن و یکی یکی از درب تالار خارج میشن و به سمت ورزشگاه کوییدیچ میرن!(البته در بین راه پسرهای تالار ریون رو دیدن که داشتن به دخترای تالار اسلی تیکه مینداختن و این خارج از چارچوب قوانین است و تقبیح میگردد و اگر انجام بدید آلبوس به عنوان مدیر مدرسه جیزتون میکنه!!)




-نیم ساعت بعد-
-زمین بازی کوییدیچ-

بازیکنان تیم ریونکلاو وارد زمین میشن و صدای سوت و تشویق اندک تماشاگران داخل ورزشگاه(به دلیل سرمای بی سابقه ی هوا تعداد تماشاگران به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش پیدا کرده) فضا رو پر میکنه...در طرف دیگه بازیکنان تیم اسلایترین در حالی که جادوهای خطرناک مثل جریوس مینیمم و جادوهای خیلی خطرناک مانند جریوس مینیمم و جادوهای خیلی خیلی خطرناک مانند جریوس مینیمم رو روی هم برای خنده اجرا میکردن وارد زمین میشن!!

داور مسابقه(آلبوس دامبلدور) با کاپیتان های دو تیم گپ میزنه و نکته های خاصی از قبیل فیرپلی، گفتگو، راز و نیاز و بحث رو بهشون گوشزد میکنه(!)، ازشون میخواد که با همدیگه دست بدین!

آلبوس: چاق سلامتی کنین!
اینیگو: سلام چه خبر؟
چو: برف اومده تا کمر!!

"سلااااام دوستان...خیلی دوستتون دارم!...قدرتونو میدونم!!!(تیکه ی جدید مجری های برنامه کودک!)...امروز شاهد افتتاحیه ی لیگ کوییدیچ هاگوارتز هستیم و در این بازی دو تیم ریونکلاو و اسلایترین روبروی هم قرار گرفتن!...ازتون میخوام که به کلامی چند مرلین المجید گوش بفرمایید!"

"بسم الله مرلین و اهورا حذبا!...مرلین فرمود: هر کس با من باشد پس در مرلین گاه خواهد بود!...صدق المرلین العظیم!"

سووووووووووووت!

"خب دوستان بازی با سوت داور شروع میشه و بازیکنا به هوا میپرن...خب بله...من فنگ رو میبینم که با کمال ناباوری به دنبال یه چیزِ طلاییه!...یه چیز طلایی و خوب...درسته اون گوی زرینه!...بارتی کراوچ به سختی در حال رقابت با سوپرسگ معروف و تند و تیزه و به نظر میرسه نمیتونه با سرعت فنگ برابری کنه!...بله فنگ گوی زرین رو میگیره و اونو مال خود میکنه!"

صدای جیغ تماشاگرا بلند میشه و از طرف دیگه بازیکنای اسلی از قبیل توبیاس و سوروس اسنیپ(که امروز بسیار خوشتیپ شده بود و از روغن حیوانی به جای روغن گیاهی برای موهای خود استفاده کرده بود!)، آمیکوس کرو، سامانتا ولدمورت و آناکین مونتاگ همگی با حالتی بُهت زده شروع میکنن به زدن طلسم های بسیار خطرناک مثل جریوس ماکزیمم و طلسم های فوق العاده خطرناک مثل جریوس ماکزیمم!

"این یه رکورد باورنکردنیه!!!...پنج ثانیه و نود صدم ثانیه!"


فنگ در حالی که گوی زرین رو داخل پنجول های خودش نگه داشته روی زمین فرود میاد و بازیکن های ریون به سمتش میرن اما فنگ یورتمه کنان(!) از میان جمعیت فرار میکنه و به سمت وینکی میره که در گوشه ای زانو زده بود و داشت خدای خودش رو شکر میکرد!

فنگ به وینکی نزدیک تر میشه و وینکی متوجه حضور فنگ میشه و از جاش بلند میشه!
فنگ در یک قدمی وینکی می ایسته...بعد زانوهای دو پای جلوییش رو روی زمین میزنه و سرش رو میندازه پایین و در حالی که دمش سیخه دست وینکی رو میگیره و اونو میبوسه و گوی زرین رو به سمت وینکی ول میکنه!

وینکی در حالی که ذوق مرگ شده بود، چشم های ورقلمبیدش که اندازه ی توپ تنیس بودن رو میبنده و به سمت فنگ میره!

فنگ و وینکی: :bigkiss:


-در سمت دیگر زمین-

اسکاور: حالا میفهمم چرا همش فنگ رو با دُم سیخ میدیدیم!
گابریل: چون همیشه وینکی با ما بود!


بعد از این صحنه ناگهان تمام تماشاگرا به وسط زمین میریزن و در حالی که آهنگِ Mas Que Nada از Sergio Mendes فیت Black Eyed Peas پخش میشه هر کسی شروع میکنه با پارنتر خودش رقصیدن و شادی کردن!!



-در همین حال-
-راه ورزشگاه به قلعه-

بچه های اسلایترین که نمیتونستن برد ریونکلاو رو اونم در اولین بازیشون ببینن مغموم و در حالی که جاروهاشون رو روی زمین میکشیدن به سمت قلعه پیش میرن!

در همین حین ناگهان یادشون میفته که اسلایترینی هستین و شروع میکنن به شوخی های خطرناک مثل فرستادن طلسم جریوس مینیمُم به هم و شوخی های فوق العاده خطرناک و سمنانی مثل فرستادن طلسم جریوس ماکزیمم به سمت هم!


ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۴ ۱۷:۱۸:۵۷
ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۴ ۱۷:۲۱:۵۹
ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۴ ۱۷:۲۴:۲۷

[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
اسليترين و ريون كلاو

نسیم خنکی، برف های زمین کوییدیچ هاگوارتز را طوری جا به جا میکرد که انگار برف می آید، ابرهای پراکنده و نا منظم بر فراز آسمان هاگوارتز اسکان گزیده بودند و گویی قصد نداشتند حالا حالاها دست از سر هاگوارتز کهن بر دارند. هاگوارتز در سکوتی عمیق فرو رفته بود، سوز هوا و شدت سرما به دوست داران و هواداران کوییدیچ دو تیم اسلیترین و راونکلاو اجازه نمیداد تا برای تشویق تیم شان گامی در محوطه هاگوارتز بر دارند. و این فقط دو تیم کوییدیچ اسلیترین و راونکلاو بودند که در جلویشان مادام هوچ قرار داشت، در حالیکه شنل های زمستانی و عینک های مخصوصی بر چشم داشتند در دو صف مجزا از هم پشت سر مادام هوچ، از درب هاگوارتز عبور کردند و وارد جو مه آلود و سرد شدند.

اسلیترینی ها، هنگامی که اعضای تیم کوییدیچ یکدست سبزپوش تالارشان را ترک میکردند سپرده شده بود، هنگامی که گلی به ثمر می رسانند با چوبدست فشفشه ای قرمز رها کنند و هنگامی که برنده شدند فشفشه سبز رنگ خود را رها کنند تا بر فراز آسمان افعی نقره ای اسلیترینی ها به نشان پیروزی نقش گیرد.

بازیکنان دو تیم از راه باز شده میان برف ها عبور کردند و به زمین کوییدیچ رسیدند، دیگر نیازی به حضورشان در رختکن هم نبود، بلافاصله با اشاره دست مادام هوچ، سبزپوشان اسلیترینی با جاروهایشان به سوی آسمان پرواز کردند و بدون حرکت اضافه ای در جایگاه خودشان مستقر شدند، از دور هم می شد که سوروس اسنیپ را در دروازه شان تشخیص داد، زیرا که بر خلاف سایرین هیچ کلاه و عینکی نداشت، موهای سیاهش به وضوح آشکار بود. در جلویش آمیکوس کرو بود که انگار خودش را بسته بندی کرد بود،در میان سیمایش فقط پیشانی سفید و چروک دارش قابل ملاحظه بود، در کنار او هم سامانتا ولدمورت ایستاده بود که می شد لرزش بدنش را از دور نیز تشخیص داد. در جلوی این دو مدافع نیز سه مهاجم جنگنده و سرعتی با چهره های به نظر عصبانی در آسمان معلق بودند، اینیگو ایماگو در حال صحبت با توبیاس اسنیپ و آناکین مونتاگ، بود، دو مهاجمی که در کنارش بودند:
- میخوام که کاملا با دقت جلو برین، از بلاجرها ترس نداشته باشین...تعویض مسیر اونها با من... فقط وقتی در حین محاصره دو تا شدن..پاس بدین..من همش کنار شما هستم..اگر توپ رو از دست میدین مات وا نستین..مانع ضد حمله بشین..تنه بزنید..هکتور..اون خیلی جنگنده است..به این راحتی ها نمیشه منحرفش کرد..اما توپ دزدی اش ضعیفه..یه مارپیچ نیمه کافیه براش...
و با انگشت دستش به هکتور مو بلندی اشاره کرد که در مقابلش در آن سوی میدان معلق بود، ادامه داد:
- وينكي، اون زیاد قوی نیست..اما سرعتیه.. سامانتا و کرو باید مهارش کنند... که باهاشون در این مورد زیاد صحبت کردم..واما گابریل دلاکور..اون با منه..کار زیادی نمیتونه بکنه..پاسای خوبی داره..اما ارتباطش رو قطع میکنم..
سپس رویش را برگرداند و به بارتی کراوچ نگاه کرد که همان موقع از ارتفاع بالاتری با جارویش آرام آرام بر پشت مهاجمین معلق می گشت:
- ببین بارتی.. خودت میدونی..کار ما داغون کردن ایناست... با یه سگ طرفي! يه سگ باهوش!..خودت..یکه و تنها.. وقتی دو سه تاشون را مصدوم کردیم..من میام کمکت..ولی باید دووم بیاری..نذار فنگ دقیقا بفهمه اسنیچ كجاست....
و بارتی فقط چشمکی زد. مادام هوچ به میان سه مهاجم دو تیم آمد و با صدای بلند گفت:
- من هستم و شما...بدون هیچ تماشاگری و گزارشگری...
و با دستش به برج ها و جایگاه های خالی تماشاگران اشاره کرد، ادامه داد:
- یک بازی جوانمردانه...
و در سوتش دمید، درب صندوقچه باز شد و توپ ها به بالا پرتاب شدند، هکتور قبل از اینکه کوافل کاملا به بالا بیاید به سمت پایین شتاب گرفت و آن را تصاحب کرد، بلافاصله قبل از اینکه حرکت کند توبیاس اسنیپ در جلویش ظاهر شد، سرعتش خیره کننده بود و به سوی هکتور می آمد، بلافاصله به عقب جایی که وينكي ایستاده بود پاس داد، یک برخورد محکم صورت گرفت!
مادام هوچ بود که بازی را متوقف کرده بود، صدای سوت گوشخراشش در ورزشگاه خالی طنین انداخته بود:
- خطا و پنالتی برای راونکلاو...
اینیگو ایماگو در حالیکه با خشم عینک مخصوصش را از صورتش کند و به عقب پرتاب کرد به سوی هوچ پرواز کرد:
- امکان نداره...شما میگی توبیاس اونو داغون کرد؟! مگه میشه..هیکلا رو نگاه کن...یعنی چی..
- هی هی...ببین دیگه..چیکار کرده..صورت هکتورو ببین...
و پشت سر هوچ چوچانگ بود که با چهره ای مغرور به اینیگو نزدیک شد:
- ناراحتی که داری میبازی ایماگو؟!
و به دنبالش پوزخندی سر داد. خود هکتور بود که کوافل را بدست داشت و در مقابل اسنیپ در مقابل سه حلقه، اثری از دو جستجوگر دو تیم نبود، اما کرو توانستن با کمی دقت حضورشان را در فاصله یک متری زمین حس کنند که هر دو به دنبال اسنیچ بودند، هکتور با قدرت و سریع کوافل را پرتاب میکنه، اما اسنیپ نه تنها که دفع نمیکنه، بلکه جمعش میکنه، یک پاس سریع برای مونتاگ میندازه، به زیبایی از چوچانگ عبور میکنه، با یک چرخش ساده! در مقابل مونتاگ هم آگریپا ظاهر میشه، راونکلاوی ها جا موندن، یک پاس به بقل برای ایماگو میندازه، چوچانگ در جلوی ایماگو هم ظاهر میشه، اما تغییری در حرکت و تغییر مسیرش دیده نمیشه، با سرعت پیش میره، کوافل را بالا میندازه و از روی سر چوچانگ عبور میده، و چوچانگ! با یک ضربه محکم به سمت پایین سقوط میکنه، و با صورت خونین روی زمین سفیدپوش و برفی به سختی فرود میاد. ایماگو فقط اسکاور رو پیش رو داره، استیل خودش را به سمت راست کج میکنه، اسکاور محکم به داخل حلقه وسطی پرت میشه و گل از درون حلقی راستی توسط ایماگو به ثمر رسید. بلافاصله مونتاگ بود که از چوبدستی اش فشفشه ای قرمز رها کرد.

سنگربان و کاپیتان تیم روانکلاو با سیماهای خونین به سختی از روی زمین بلند شدند و باز پرواز کردند! اما نه تنها توسط مونتاگ و شوت بلاجر سامانتا به جای خود برنگشتند، وينكي هم به جمعشان اضافه شد. در گوشه زمین، درست در ارتفاع دو متری بارتی کراوچ بود که با ویراژهایی سعی داشت فنگ را منحرف کند، اما از بخت بدش اسنیچ فقط به دور زمین در ارتفاع پایین می چرخید، بهترین موقعیت برای بارتی بود، اسنیچ داشت ارتفاع میگرفت، ارزش شکست یک پایش را شاید داشت، جارو را رها کرد و به بالا پرید، اسنیچ درون دستش قرار گرفت، و بلافاصله محکم درون برف ها فرو رفت و صدای پارس كردن فنگ بود که در ورزشگاه طنین انداخت و جایی در نزدیکی بارتی در میان برف ها فرو رفت، تازه بازیکنان مصدوم روانکلاو به بازی برگشته بودند تا از نو شروع کنند که مادام هوچ اعلام کرد:
- راونکلاوی ها متاسفم... 130 بر 0 اسلیترین برنده است...
و در همین حال بود که همه اسلیترینی ها با هم فشفشه سبز رنگ را از چوبدستی هایشان رها کردند و سمبل اصالت شان را بر آسمان مستقر ساختند، افعی نقره ای شادی را در میان اسلیترینی های حاضر در تالارشان به ارمغان آورد!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶
از اينا مي خواي؟!!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 115
آفلاین
اسلايترين و ريونكلا


هوا ابري و سرد بود. دو روز تمام برف باريده بود و تمام قلعه را سفيدپوش كرده بود. سوز سرما و يخ زدگي معابر شرايط سختي را به وجود آورده بود. اي كاش هاگوارتز هم جزو ممالك ماگلي بود تا تعطيل مي شد!
در تمام اين دو روز خورشيد از ميان ابرها بيرون نيامده بود. اما برف و يخ بسيار مانع اشتياق افراد به ديدن مسابقه ي كوييديچ نشده بود. دانش آموزان هاگوارتز دسته دسته در حالي كه شنل هاي زمستاني ضخيم خودشان را به تن كرده بودند به سمت زمين كوييديچ حركت مي كردند. با اينكه اين اولين مسابقه ي اين سال بود تعداد تماشاگران زيادي براي ديدن اين بازي آمده بودند. دانش آموزان همين طور كه راه مي رفتند با هم صحبت مي كردند. همهمه ي شديدي بر فضا حاكم بود.
كمي دورتر از سيل عظيم دانش آموزان سه استاد و رييس گروه هاي هاگوارتز ايستاده بودند و مشغول صحبت با هم بودند. گه گاهي صدايشان را كم و زياد مي كردند تا از شر دانش آموزان فضولي كه به حرف هاي آنان گوش مي دهند خلاص شوند يا اينكه نكات انظباطي را به افراد هر گروه گوشزد كنند.
- فيليوس اميدوارم كه تيمت خوب بازي كنه ... اصا خوشم نمياد كه اسلايترين قهرمان بشه .. به ديدن جام كوييديچ تو اتاقم عادت كردم...
- مطمئن باش مينروا بازيكناي من از همه لحاظ برتري دارن..اونا حتما برنده مي شن ولي بهت قول نمي دم كه جام بازم پيش تو باشه!
فليت ويك جير جير كنان خنديد و مك گونگال سر يكي از دانش آموزان سال سومي فرياد زد.اسپروات هم همچنان ساكت به ساختما برفي هاگوارتز كه شبيه غول هاي غارنشين شمالي بود نگاه مي كرد.
كمي آنطرف تر از اساتيد دو تن از ارشدهاي هافلپاف و گريفيندور ايستاده بودند. آن دو همانطور كه دانش آموزان را راهنمايي مي كردند مشغول صحبت كردن بودند.
- فكر كنم امروز بازي جالبي رو ببينيم...نه؟
- نه ... اين كه معلومه اسلايترين مي بازه..!
- مطمئن نيستم ... پاركينسون ديروز از يك سورپريز عجيب حرف مي زد...خيلي مطمئن بود كه مي برن.
ارشد گريفيندوري لبخندي زد و دانش آموز ريز نقش سال دومي را كه روي يخ كله پا شده بود را كمك كرد تا بلند شود.

---==رختكن اسلايترين==---

جنب و جوش كمي در رختكن ديده مي شد. اعضاي تيم هركدام بر روي صندلي نشسته بودند و يا مشغول محكم كردن بندهاي كفششان بودند و يا مشغول وارسي چوب هاي انتهاي جارويشان؛ ايماگو هم بدون وقفه نكات تكنيكي بازي رو گوشزد مي كرد و با چوبش به تخته ي كوچك روي ديوار ضربه مي زد و استراتژي حمله هايشان را بررسي مي كرد.
- توبياس و آناكين بايد تمام حواستون رو جمع وينكي و دلاكور كنيد. موقعي كه كوافل بدست مياريد بايد يكي از حمله هايي رو كه تمرين كرديم اجرا كنيم....
- كارو و سامانتا هر موقع ما داريم حمله مي كنيم بايد از پشت حواستون به ما باشه... يكيتون بايد مدام بلاجر بفرسته و اون يكي بايد مواظب باشه كه بلاجراي چانگ و آگريپا رو دفع كنه.... شديدا حواستون به بارتي باشه... دلم مي خواد يك جوري به بلاجر ضربه بزنيد كه كله ي زشت فنگ بتركه...ديگه صداي پارس كردنشو نشنويم !
- ايماگو صد بار تا حالا همه ي اين نقشه ها رو گفتي... همشونو حفظ كرديم..

اينيگو جلوي در رختكن ايستاده بود و تقريبا سوار جارويش شده بود و آماده ي رفتن بود. ديگر اعضاي تيم هم آماده بودند. توبياس يقه ي ژاكتش را ميزان كرد و پشت اينيگو ايستاد. بارتي و مونتاگ هم عينك هايشان را صاف كردند. آميكوس پشت سر هم با چماغش به كف دستش مي كوبيد. ديگر وقت رفتن بود.!

---==زمين كوييديچ هاگوارتز==---

سكوهاي تماشاچيان كامل پر بودند. فشفشه ها و وسايل انفجاري عجيب بودند كه سوت مي كشيدند و منفجر مي شدند و نور افشاني مي كردند. صداي كلاه عقاب شكل عجيب لونا لاوگود بود كه سوت مي كشيد و همه جا طنين انداز مي شد. برف شروع به باريدن كرده بود و لايه ي برف روي زمين را قطورتر مي كرد.
با صداي سوت شديدي كه كمابيش شبيه به صداي عقاب بود در رختكن ريونكلا باز شد و بازيكنان ريونكلا با تركيب عقاب مانندي به پرواز در آمدند. هيكل عظيم گراپ در نقش سر عقاب خودنمايي مي كرد. بازيكنان ريونكلا بعد از از اينكه دو دور زمين كوييديچ را چرخيدند به شكل يك نيم دايره در وسط زمين جمع شدند.
با صداي هيس زنگ داري در رختكن اسلايترين باز شد. يقينا هري پاتر فهميده بود كه اين صداي هيس يعني ما پيروزيم! بازيكنان اسلايترين يكي پس از ديگري از رختكن خارج شدند و پروازكنان به نقطه اي بالاتر از سطح ورزشگاه رفتند و بعد از آن در حالي كه دودهاي سبز رنگي از انتهاي جارويشان بيرون مي زد به سمت مركز زمين حركت كردند و دايره ي نيمه تمام ريونكلا را كامل كردند. سپر سبز رنگ اسلايترين در هوا موج مي زد و اين دود نقره اي جاروي آخرين نفر بود كه مار نقره اي "S" مانندي را در وسط آن حك كرد. مادام هوچ مثل هميشه بعد از گفتن " از هر دو تيم مي خوام كه بازي جوانمردانه اي را به نمايش بگذارند" كوافل را به هوا پرتاب كرد و صداي لي جردن بود كه گزارش مي داد:
" هوووم...به همتون خوش آمد مي گم كه براي ديدن اين بازي اومديد... در اين روزي برفي شاهد يك مسابقه ي زيبا خواهيم بود. بين اسلايترين و ريونكلا.. البته اين كاملا واضحه كه برنده اصلي كيه و بازنده تيم سلايترين هستش.."
مك گونگال تذكر داد و لي ادامه داد:
" ببخشيد پرفسور.... بله داشتم مي گفتم تيم ريونكلا به كاپيتانيه چو چانگ در مقابل تيم اسلايترين كه كاپيتانش ايماگو هست قرار گرفته...هردو كاپيتان قوي هستن اما چو چيز ديگه ايه مخصوصا كه ديگوري ديگه نيست!! مهاجمهاي ريونكلا کورن جن مشهور؛ وينكي، هکتور و گابریل دلاکور هستند در مقابل ايماگو، توبياس اسنيپ و مونتاگ.
مدافعان ريون چو چانگ و آگریپا هستن در مقابل سامانتا و كرو
فنگ و كراوچ هم جستجوگران دو تيم هستن و در آخر اسكاور هست كه در مقابل ... اوه خداي من ..پرفسور اسنيپ! ... اين اصلا جالب نيست.. اسكاور در مقابل اسنيپ كه دروازه بانهاي دو تيمند... بله .. اين وينكيه كه كوافل رو از روهوا قاپيد..وينكي و دلاكور دارن به سمت حلقه هاي اسلايترين مي رن.. توبياس اسنيپ و مونتاگ سعي مي كنن كه جلوشونو بگيرن.. ولي وينكي اين جن، مهاجم ماهريه...اينيگو خودش ميان وسط و كوافل مي گيره.. به سمت دروازه ي ريون مي رن..سه نفري.. نه پنج نفري.. نه هفت نفري... دلاكور و وينكي و هكتور دنبال اونها هستن... كارو و سامانتا هم به دنبال اون سه تا .احتمالا الان يه نمايش بلاجري رو مي بينيم... اوه بله..بلاجر ... از بغل دلاكور رد مي شه و تعادلشو به هم مي زنه...اينيگو خودش جلوي حلقه هاست ... اسكاور دستمال در آورده..يعني چي مي شه؟!..گل ..بله گل شد..ده هيچ به نفع اسلايترين..."
اينيگو فرياد مي كشه و به مركز زمين برمي گرده و دستورات جديد به بازيكنان مي ده. اسنيپ دور حلقه ها مي چرخه و فنگ و بارتي نزديگ به هم پرواز مي كنن. تماشاچيان ريونكلا تشويق مي كنند و گريفيندوري ها اونها رو همراهي مي كنند. اسلايتريني ها شعار مي دن و فشفشه مي فرستن. بازي از جلوي دروازه ي ريون شروع ميشه.مهاجمان در جنب و جوشند. بارتي نگرانه كه پارس كردن هاي فنگ توي مبارزه مزاحمت ايجاد كنه ولي اميدواره كه مغز كوچك اين حيوون مانع سرعتش بشه. گل گل لي فرياد مي زنه.گل دوم براي اسلايترين. بازي همچنان ادامه داره و برف هم از باريدن دست نمي كشه گويي قرار است كه هاگوارتز تعطيل شود! باد در گوش بازيكنان زوزه مي كشد و صداهاي تشويقهاي تماشاچيان نامفهوم مي شود. اما گل گل ..گل اول براي ريونكلا..!
مونتاگ پرواز كنان به سمت بارتي مي رود و در گوش او زمزمه مي كند. بارتي بلافاصله به راه مي افتد. فنگ لحظه اي درنگ نمي كند به سرعت به سمت بارتي حركت مي كند. درخشش طلايي اسنيچ نزديك است. جستجوگران به سرعت پرواز مي كنند. .. بارتي بيشتر از تلاش براي گرفتن اسنيچ سعي در دور بودن از پارس كردن هاي فنگ دارد. هرچه باشد سگ است! كارو و سامانتا به كمك بارتي مي آيند. دو بلاجر به سمت فنگ شليك مي شوند. بارتي سرعتش را اضافه مي كند. فنگ عقب مانده، اسنيچ مسيرش را عوض مي كند و مستقيم به سمت فنگ مي رود. سرعت هردو زياد است به زودي به هم مي رسند. بلاجر ديگري پرواز مي كند تا بارتي را مورد اصابت قرار دهد. بلاجر مانند موشك صفير مي كشد. اسنيچ غيب مي شود!
بووم!
بارتي در حالي كه نور خورشيد از بين ابر ها بر روي او تابيده روي برف ها افتاده و دو شي طلايي در دستانش جا خوش كرده اند. اسنچ و بلاجر با هم!


عضو محفل ققنوس

چه چشمايي!!!!

[url=http://www.jadoogaran.org/userinfo.php?uid=11679]ادوارد بونز ! همون شناسه اي كه به خودش �


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۹:۳۶ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
بازي كوئيديچ اسليترين و راونكلا



هواي سرد بيرون اجازه ي اين را نمي داد كه دانش آموزان براي ديدن اولين بازي اين دوره ي كوئيديچ مدرسه ي علوم و فنون جادوگري هاگوارتز بيرون بروند ...
ولي اين دانش آموزان هواي سرد را كه مي ديدند بيشتر عرغيب مي شدند تا بيرون بروند و در زمين كوئيديچ شاهد بازي تيم اسليترين و راونكلا باشند .
همه با شال و كلاه هم رنگ گروه خود و با پالتوهاي زخيمي كه تيره رنگ بودند بيرون آمده بودند و دسته دسته به سمت زمين كوئيديچ هاگوارتز قدم مي نهادند ...

... لحظات به سرعت سپري مي شدند و بازيكنان تيم كوئيديچ اسليترين در راهروهاي مدرسه با لباسهاي بازي خود كه سبز رنگ بودند و با راه راههاي نقره اي كه مارهايي در بين اين راه راهها ديده مي شدند تزئين شده بودند مي دويدند و به سمت در خروجي مي رفتند .
اينيگو دائما به ساعتش نگاه مي كرد و فرياد مي زد :
- زودر باشين ديگه . داره دير مي شه .

بالاخره به تالار اصلي رسيدند و وارد حياط مدرسه شدند , اثري از هيچ دانش آموزي نبود و آنها از راههايي كه بوسيله ي اساتيد هاگوارتز براي دانش آموزان در آن روز برفي باز شده بود كه حالا در سدد پر شدن بودند عبور كردند و به سمت زمين رفتند ...

... از دور صداي تشويق سه گروه مخالف آنها شنيده مي شد و اين نمايانگر آن بود كه راونكلايي ها وارد زمين بازي شده اند .
اينيگو به ساعتش نگاه كرد و گفت :
- بچه ها دو دقيقه بيشتر وقت نداريم . همه سوار جاروهاتون بشين و از اطراف وارد زمين بشين . هر كس از يه طرف !

7 بازيكن در آن هواي سرد و يخ بندان سوار بر جاروهاي صيقل خورده ي خود شدند و به سمت زمين كوئيديچ پرواز كردند و به نزديكي آن كه رسيدند از هم جدا شدند و ... بالاخره هر كدام از يك طرف وارد زمين شدند .
صداي سوت و تشويق اسليتريني ها كه به وجد آمده بودند در زمين طنين انداز شد و تشويق سه گروه ديگر را در بر گرفت و ...


زمين كوئيديچ هاگوارتز

... 14 بازيكن كوئيديچ از هر دو گروه روبروي هم و در جاهاي خود سوار بر جاروها در هوا معلق بودند و منتظر سوت پروفسور هوچ بودند تا اولين بازي اين ترم هاگوارتز را آغاز كنند .
پروفسور هوچ همچون سالهاي پيش با موهاي سيخ خود به سمت دو كاپيتان آمد و پس از حرفهاي هميشگي سوت را در دهانش قرار داد و همراه با باز كردن صندوقها بوسيله ي جادو در آن دميد و بازي را شروع كرد .
... همه ساكت بودند و فقط صداي جاروهاي پرنده و صداي بلاجر ها بود كه در زمين به گوش مي رسيد و بالاخره لي جردن گزارشگر گريفندوري مدرسه لب به سخت گشود ...
- بله ... ايماگو خودش مي ره جلو ... الانه كه اسكي له بشه ... هيچكي جلو دار اينيگو نيست و حالا اين دو مدافع غيور راونكلايي هستن كه با چماق هاشون دو بلادجر رو به سمتش مي فرستن و داره بهش برخورد مي كنه ... نه ... جا خالي مي ده . تك به تك با دروازه بان ... شوت مي كنه ... نه پاس مي ده و اين توبياس اسنيپه كه گل مي زنه ... 10 امتياز براي اسليترين !
بازي بدست راوني ها به جريان ميفته و حالا گابريل دلاكور كوافل بدست جلو مي ره و از آناكين مي گذره و از بلادجر آميكوس هم جون سالم بدر مي بره و با يه چرخش توبياس اسنيپ رو هم رد مي كنه و حالا فقط سوروس و اينيگو جلوشن ... به سمت اينيگو مي ره ولي پاس مي ده به وينكي ... وينكي به سمت سوروس مي ره و اقدام به پاس مي كنه ... نه ... شوت مي كنه . سوروس توپ رو مي گيره ...


در گوشه اي از زمين

بارتي و فنگ به دنبال اسنيچ دائما به همديگه برخورد مي كنن و اين بارتي است كه دائما از ضربات سگ ترسناك ضربه مي بينه ولي با يه حركت گول زننده اونو عقب مي اندازه و خودش جلوتر به سمت اسنيچ مي ره .
در يك لحظه كه با سرعت سپري مي شه اسنيچ رو دستانش حس مي كنه و بدن سيه و بدبوي فنگ رو هم روي سينه اش .
... روي زمين افتاده و فنگ هم روشه و كاملا مجروح شده ولي پيروزي اين دردها را براي او هموار مي كنه و بيهوش مي شه .








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.