هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۳



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۲۶ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴
از سبد رخت چرکا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
عملیات ناممکن(قسمت اول)
با شرکت:
کرام
آبرفورث
بلاتریکس
و با هنرمندی بیگانه
+++++ساعت 5/3 بعد از ظهر روز جمعه-زیر دریایی کوسه-اطاق فرمان
کرام ،فرمانده،از روی یه نقشه توضیح می ده و مهره ای به شکل کوسه رو حرکت می ده...
کرام:وقتی زیر دریایی کوسه به این محل برسه،اژدر ها به کار میفتن و تمام زیردریایی های منطقه نابود می شن...بنابراین تمام منطقه در دستان ما خواهد بود تا بتونیم نقشه هامون رو عملی کنیم.........
یه دفعه زیر دریایی تکون می خوره و چراغا خاموش و روشن می شن...بعد که اوضاع آروم میشه آبرفورث در رو با شدت باز میکنه
آبرفورث:فرمانده مشکلی در سیستم امنیتی کوسه بوجود اومده!
کرام:تا حالا تونستین منبع مشکل رو پیدا کنید؟
ابرفورث:نه فرمانده! هنوز هیچ گزارشی در این مورد به دستم نرسیده!
+++++چند ساعت بعد...
سرباز:فرمانده مشکل پیدا شد!
کرام :چی؟
-سرهنگ بیگانکی!!! ایشون در ورودی زیر دریایی رو با سس قارج خورده بودن و باعث ورودآب به داخل زیر دریایی شده بودن!
کرام:بسیار خوب.در جدید رو به کار بندازین
-چشم قربان
+++++چند روز بعد -منطقه عملیات
کرام،بیگانه و آبرفورث که از زیردریایی خارج شده بودند،سوار مرسدس بنز سیاهی می شن که منتظر اونهاس...
+++++چند دقیقه بعد:
مرسدس جلوی یه ساختمون مخروبه پارک میکنه.راننده خارج می شه و در رو برای اون سه نفر باز می کنه.بعد در رو پشت سر اونها می بنده و از محل دور می شه...
کرام:بسیار خوب، دوستان!ما به منطقه عملیات رسیدیم!حالا نقشه رو براتون مرور می کنم و تاکید می کنم تحت هیچ شرایطی غیر از مواقع اضطراری،از هم جدا نشین و مواظب خودتون باشید...کار ما فوق العاده خطرناکه...
کرام ،بیگانه و آبرفورث وارد مخرروبه می شن.
کرام:بسیار خوب!
حالا باید دنبال cdباشیم تا تمام این این ساختمون پرارزش که توش پر از قطعات کامپیوتری فوق سریه،مال ما باشه.حواستون رو کاملا جمع کنید...ثانیه ها واقعا ارزشمندن.
سرهنگ بیگانکی شما از اون طرف برید !سرهنگ آبرفورث پور!شما هم با من بیاید!
+++++چند ساعت بعد...
کرام:هی!من یه صدایی شنیدم!مثل صدای سرهنگ بیگانکی بود!تو هم اون صدا رو شنیدی،سرهنگ؟
آبرفورث:نه فرمانده!من صدایی نشنیدم.
چند لحظه بعد...صدای ضعیفی به گوش می رسد.کرام و آبرفورث به هم نگاه می کنن و بدون اینکه حرفی بزنن دوباره گوش می دن...
-کراااامممم
کرام فریاد می زند:برای بیگانه مشکلی پیش اومده!!
+++++چند دقیقه بعد:
کرام و آبرفورث به سمت صدا می دون...بیگانه رو می بینن که روی زمین با دستهای باز افتاده...
کرام(در حالی که روی زمین زانو زده):چه اتفاقی افتا....
صدای ضبط شده بلا :سرهنگ بیگانکی مسموم شده،کرام! من تونستم با یه در سمی کلک اونو بکنم!!!نمی خواستم تو رو وارد این بازی بکنم،چون تو همیشه یه مزاحمی!ولی خودت خواستی و بدون که راه برگشتی وجود نداره!تو توی این بازی بازنده ای...بازنده!!!(اکوی صدا)

کرام:نه !خیلی بد شد، خیلی بد!
اون بلائه!دشمن دیرینه من!
آبرفورث:سر در نمیارم فرمانده!
کرام(در حالی که بلند می شه):فعلا وقتی برای تعریف کردن نیست! وضعیت اضطراری اعلام کنید...همه رادارها رو از کار بندازین...شما اونا رو نمیشناسین،سرهنگ! در ضمن سرهنگ بیگانکی رو هم باید به بیمارستان برسونیم...فقط دعا کنید زنده بمونه
آبرفورث تو ذهنش:آخيش!از دستش راحت شديم...:ywhew :
کرام:مي دونم به چي فکر ميکني سرهنگ آبرفورث پور! ولي بدون که اون يکي از با ارزشترين افراد من بوده،هست و خواهد بود...
+++++کرام بيگانه رو کول کرده و به سمت آمبولانس مي بره

+++++++++بلا در حال سيگار دود کردن:زود برميگردي کرام!خيلي زود...
پايان قسمت اول...


ویرایش شده توسط 3 هپلی در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۹ ۱۵:۵۳:۲۶
ویرایش شده توسط 3 هپلی در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۹ ۱۶:۲۵:۱۱
ویرایش شده توسط 3 هپلی در تاریخ ۱۳۸۳/۱۲/۹ ۱۶:۳۰:۵۲

که ما عاشق شدیم چرک و کثافت......و ما را تو مکن از آن ندامت
که گرچه غرق در چرک و کثیفیم......ما ها دارنده قلبی ضعیفیم


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ جمعه ۷ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
از کارخانه ی روغن سازی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
این فیلم پلیس است و کسانی که طاقت دیدن صحنه های خشت را ندارند لطفآ این فیلم را مشاهده نکنند!
-------------------------------------------------------------------

نام فیلم:دستمزد
با شرکت:
آبرفورث.....تیمسار(پلیس)
کرام......سرهنگ(پلیس)
نیکول.....رئیس گروه عقرب
رابرت.....گروه عقرب
جک....گروه عقرب
شرلی....مادر زن آبرفورث
و بازیگر خردسال.....تام
بازیگر خردسال.......کارلو

گروه عقرب
نیکول:خب نورممد بچه ی آبرفورث رو گروگان گرفتی؟
جک:قراره فردا گروگان بگیریم!
نیوکول:هر چهوزد تر بهتر!
جک:اوکی!
نیکول:حالا چه جوری میخواید گروگان بگیرید؟
جک:ما نقشه کشیدیم!.....وقتی آبرفورث و زنش سر کارند بچشو میفرسته خونه ی مادر زن آبرفورث اون موقع فرصت خوبی پیش میاد که بچشو رو بدزدیم!
-------
گروه پلیس
آبرفورث:خب کرام قضیه اون نیکول دزد حرفه ای چی شد؟
کرام:ما هنوز مدرکی ازش گیر نیاوردیم در ضمن اصلا نمیئونیم کجا هست!
آبرفورث:باید هر جا هست پیداش کنیم و کاراشو زیر نظر داشته باشیم!
کرام:اوکی!
کرام:به ماموران امنیتی میگم و به بیگانه فرمانده کل سپاه پاسداران!
آبرفورث:آره بیگانه کارشو خیلی خوب انجام میده!
------
در خانه ی مادر زن آبرفورث
ریکو:خب مادر جان دیگه من باید برم سر کار مواظب جان باش
مادر ریکو:خیالت راحت!
-----
گروه گروگان گیری(که ریکو و بچشو زیر نظر داشتند)
جک:حالا موقشه!
جک:خب رابرت آماده باش!
جک:رابرت تو اول برو حواس مادر زن آبرفورث رو پرت کن و من یواشکی میرم بچرو میدزدم!
رابرت:اوکی!
رابرت میره جلوی خونه ی مادر زن آبرفورث
زنگ:دینگ...دینگ
شرلی:بله؟
رابرت:واسه کنتر آب اومدیم!
شرلی:بفرمائید!
رابرت درو باز میکنه!
رابرت:میشه بیاید پایین!
شرلی:باشه!
رابرت:متشکرم!
جک خودشو آماده میکنه!
رابرت مشغول حرف زدن با بچه میشه!
جک بچرو بر میداره و یک دستمال دوه دهن بچه ی آبرفورث میپیچه که جیغ نزنه!
رابرت حرفو با شرلی به پایان میرسونه و میگه که من دیگه باید برم!
شرلی که تعجب کرده بود میره به سمت خونه!
شرلی:وای خدای من!
شرلی:تام ...تام...کجایی؟
شرلی که اشک در چشماش جمع شده بود و نمیئونست که جواب دخترش و دامادش رو باید چه جوری بده!
شرلی:خدایا چی کار کنم؟
------
گروه عقرب
جک:رابرت کارت عالی بود!!
رابرت:مرسی!
((نیکول با جک تماس میگیره))
نیکول:الو....جک!
جک:سلام قربان!
نیکول:چی شد؟
جک:گرفتیم...بچرو گرفتیم!
نیوکول:عالی شد!
-----
گروه پلیس!
شرلی تماس میگیره!
آبرفورث:بفرمایید؟
شرلی:منم آبرفورث!
آبرفورث:سلام به مادر زن عزیزم خانم شرلی جونز!
شرلی گریه کنان!
آبرفورث:چیزی شده!؟
شرلی:بچتو دزدیدن!
آبرفورث:چی!!!
شرلی:اومدن تو خونه و دزدینش!
آبرفورث:واه.....خدای من!!
آبرفورث:من الان میام اونجا ببینم چه خبره!
-----
گروه عقرب!
نیکول زنگ میزنه به آبرفورث!
آبرفورث:بله...بفرمایید!
نیکول:بچت دست منه!اگه زنده میخوایش باید ده میلیون دلار بدی!
آبرفورث:چی!!
آبرفورث:ببینم تو نیکول نیستی؟
نیکول:چه فرقی میکنه!!من کی باشم!!
نیکول:گفتم که اگه بچتو زنده میخوای باید ده میلیون دلار بدی وگرنه بچتو مرده تحویل میدیم!
نیکول:تا فردا بیشتر وقت نداری آبر!!
آبرفورث:حماقت نکن نیکول!!اون بچه نباید بمیره!!
نیکول:بای!
آبرفورث:الووو.....الو...نیکول....!!
آبرفورث:لعنتی!

آبرفورث:گوش کن کرام....نیکول بچمو گروگان گرفته باید یک جوری تام رو از چنگش در بیاریم!
کرام:برای چی گروگان گرفته؟
آبرفورث:ده میلیون دلار میخواد!
کرام:نیکول خیلی حرفه ای ما باید از نیروهای ویزه کمک بخوایم!
آبرفورث:کرام هر کاری میکنی زودتر بکن!
کرام:اوکی!

ساعت شش صبح روز سه شنبه!
نیکول:آلو...آبر....
آبرفورث:نیکول!
نیکول:پولو آماده کردی؟
آبرفورث:آره!ولی بیشتر وقت میخوام!
نیکول:سه ساعت دیگه هم بهت وقت میدم!
آبرفورث:میخوام با بچم حرف بزنم!
نیکول:نمیشه!!
آبرفورث:چرا؟!؟!؟!؟
نیکول:چون خوابه!
آبرفورث:اوکی!
نیکول:بای!
-----
گروه پلیس
آبرفورث:چی کار کردی کرام؟
کرام:تا حالا که نتونستیم کاری بکنیم!
آبرفورث:چی کار کنم حالا!!
کرام:یک فکری دارم.....
آبرفورث:چیه؟؟!؟!
کرام:من فهمیدم که نیکول هم یک بچه هم سن و سال بچه ی تو داره!
آبرفورث:خب.....
کرام:ما میتونیم اونو گروگان بگیریم!
آبرفورث:ولی....
کرام:این تنها راه ماست!
آبرفورث:باشه ولی چطوری!!
کرام:ما فهمیدیم که بچه ی نیکول کدوم مدرسه میره!
آبرفورث:عالیه خب....
کرام:میتونیم از اونجا بچرو گروگان بگیریم و بیاریم اینجا و به نیک.ل زنگ بزنیم بگیم که بچتو گروگان گروگان گرفتیم!
آبرفورث:باشه پس سریعتر عمل کنید!
کرام:اوکی!

((نیروهای پلیس بچه ی نیکول را گروگان گرفتن))
گروه پلیس
نیکول با آبرفورث تماس میگیره!
نیکول:پولو آماده کردی؟!؟!؟
آبرفورث:نه!
نیکول:پس منم بچتو میکشم!
آبرفورث:منم بچتو میکشم!
نیکول:منظورت چیه؟!؟!؟؟!؟
آبرفورث:ما بچتو گروگان گرفتیم!!
نیکول:لعنتی!!
آبرفورث:اگه بچمو بکشی من هم بچتو میکشم!!
آبرفورث:پس بهتره یک جا قرار بذاریم!
نیکول:خوبه کجا؟
آبرفورث:پل بریج نرسیده به دهکده آلونسو!
نیکول:خب....ولی باید بهم قول بدی که کسی باهات نیاد!
آبرفورث:باشه...تو هم باید قول بدی!
نیکول:اوکی!

کرام:چی شد؟!؟!
آبرفورث:قرار گذاشتیم!
کرام:اگه تنها بری بت آسیب میرسونن!
آبرفورث:میدونم...شما باید یک جوری مخفیانه منو زیر نظر داشته باشد!
آبرفورث:اینطور یمیتونیم نیکول هم دستگیر کنیم!
کرام:اوکی!
-----
گروه عقرب:
نیکول:آبرفورث بچمو گروگان گرفته!
جک:واقعا!
نیکول:آره!
جک:اه....
نیکول:اشکال نداره...هنوز آبرفورث منو نشناخته!
جک:چی کار میخوای بکنی؟
نیکول:میخوام دوباره گیرش بندازم!
----
محل قرار.....پل بریج نزدیکی دهکده آلونسو.....ساعت هشت و نیم!
نیکول:خوب شد اومدی!
آبرفورث:خب آره مگه قرار بود نیام!
نیکول:بچم کجاست!؟!
آبرفورث:بچه ی من کجاست؟!؟
نیکول:آبرفورث زودتر آزادش کن!
آبرفورث:بچشو بیارین!
کارلو:پدر!
نیکول:پسرم!
کارلو میخواد بره طرف نیکول پدرش که آبرفورث نمیذاره!
آبرفورث:بچه ی من چی شد؟
نیکول:بچشو بیارید!
تام:پدر اینا منو گروگان گرفتند!
آبرفورث:میدونم پسرم!
نیکول:پسر باهوشی داری آبرفورث!
آبرفورث:تو هم همچنین نیکول!
آبرفورث:من بچتو آزاد میکنم!
کارلو میدوه بغل نیکول پدرش!
آبرفورث:خب آزادش کن نیکول!
نیکول:اه آبرفورث چه قدر تو کم تحملی!
آبرفورث:گفتم تامو آزاد کن!
نیکول:یک کار نکن آزادش نکنم!
نیکول اسلحشو در میاره!
ولی نیروهای پلیس به موقع ظاهر میشند!
نیکول:جک...رابرت...آماده باشید!
آبرفورث اسلحه شو در میاره و شلیک میکنه به سمت نیکول!
گلوله میخوره به شانه ی نیکول!
نیکول:آخ....
جک هم یک شلیک میکنه به طرف تام!
ولی تام به موقع فرار میکنه!
کرام هم شلیک میکنه به سمت رابرت!
رابرت هم جاخالی میده!
کرام:لعنتی!
آبرفورث:خودت خواستی نیکول!
آبرفورث:شروع کنید!
نیروهای ویزه...هلی کوپتر ها و ماشینهای پلیس وارد میشند!
سخنگو هلی کوپتر:تسلیم شو نیکول!
نیکول به سمت تام آبرفورث شلیک میکنه!
گلوله به پای آبرفورث میخوره!
آبرفورث:آخ....
هلی کوپتر پلیس چند شلیک به سمت نیکول و افرادش میکنه!
نیکول شجاعانه از مخفیگاهش خارج میشه و میاد طرف آبرفورث !!
آبرفورث:شلیک نکینید بهش!
ولی دیگر دیر شده بود چون شلیک هلی کوپتر جنگی به صدا رسید و درست در سنه ی نیکول برخورد کرد!
کرام:برای چی گفتی نزنیمش!
آبرفورث:دلم واسش سوخت!
گروه پلیس جک و رابرت و افراد گروه عقرب رو دستگیر میکنه!

و بدین گونه تام به خانوادش بر میگرده!
و مادر بزرگ تام یعنی شرلی از شادابی تام شادمان میشه!
کرام:به خیر گذشت!
آبرفورث:آره!

پایان

تییتراز به علت محدود بودن فضا نمیشه دید!

((با تشکر از مدیریت هالی ویزارد که ما را در ساخت این فیلم یاری کردند))


برای عضویت در تیم روغن سازی قزوین کافیست فتو کپ


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور گودریک گریفندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۶ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
از سالن عمومی گریفندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
از این پس هر یکشنبه شب منتظر این سریال مهیج باشید...
================ ><><===============

هفت جادوگر
قسمت اول:
بازیگران :
هری پاتر
پیتر پتیگرو
سیریوس بلک
کریچر
تانکس
و...
الیوندر در نقش آقای جولی واندر
بازیگران میهمان :
آلبوس دامبلدور
هگرید
...با حظور هنرمند گرانقدر ، سوسک!
تهیه کننده : گودریک گریفندور
کارگردان : هرمیون گرنجر
(بر اساس نمایش دو در دو نوشته هرماینی و تعدادی دیگر...)
-----------------
دره گودریک- 2005

دوتا جارو بهمراه یک موتور بزرگ پرنده در منطقه گودریک میشینه...
دامبلدور : پیاده شو هری...
هری : اوه...عجب پروازی بود {اشک تو چشماش جمع میشه} پس اینجا دره گودریکه...
هاگرید از موتور سیریوس پیاده میشه و میگه
-بله هری اینجا دره است و خونه ی...
آلبوس : ...پدر مادرت درست اونجاست...نگاه کن...بین دو درخت راج جاروتو بزار رو دوشت بریم!
هری: بریم...
اونا حدود 24-27 متر پیاده روی میکنن تا میرسن به دو درخت راج و خونه ای خراب شده...
هاگرید : {اشک میریزه} جیمز...هنوز بوشو حس میکنم...
آلبوس : ها...هاگرید خودتو کنترل کن ، هری حاظری بریم تو؟
هری : من...من برای همین اومدم پروفسور...
اونا پا به خونه ی خراب شده ی هری و خانوادش میزارن...
هاگرید : باورم نمیشه...اینجا درست مثل 15 سال پیشه...اصلا خراب نشده...
آلبوس : دلیلش واضحه...
///نیم ساعت بعد///
هری داره بین الوارهای ریخته از سقف راه میره که یه دفعه چشمش به چیز عجیبی میخوره...هاگرید و دامبلدور دارن گوشه ای باهم صحبت میکنن...
- نه نباید این جوری میکرد...
-این بهترین راه بود...
هری : هی...پروفسور...یه...یه لحظه بیاین اینجا...
هاگرید : این چیه پروفسور...روی دیوار؟
آلبوس : باید حدس میزدم...
هری : چیو؟؟؟
آلبوس : شجرنامه بلکها رو یادته؟ ببین هری همه خونواده های اصیل جادوگری...شجرنامه دارن و...و این که میبینی مال پاتر هاست...هری!
هری : وای...چقدر بلند و ریزه!!!
آلبوس : بله هری...این شجره نامه اینجا تموم نمیشه...بیارش پایین...
هری : وای...چند صفحه اس؟
آلبوس : بیشتر از 150 صفحه ی بلند و با نوشته های ریز...
هاگرید : بیاین بخونیمش...
آلبوس : این خاطرات جدته هری...بخونش...
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»شجره نامه خانوادگی پاتر«««««««««««««
...چند سال پیش اتفاق عجیبی برام افتاد...
=============
ادامه...یک هفته ی دیگه...منتظر باشید...


وه که چه بیرنگ و بینشان که منم...کی ببینم مرا چنان که منم؟!

تصویر کوچک شده


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
نقل قول:

عمه مارج نوشته:
اووهووم...اووهووم...
یه سوالی میپرسم جوالمو بدین خیر این دنیا و اوون دنیا رو ببرید...
از کجا باید نمایشنامه رو شروع کرد؟
اصلا باید شروع کرد؟


از هرجایی که دلت خواست...مهم اینکه شروع کنی
سعی کن یه فکر خوب به ذهنت برسه و اونو رو کاغذ پیاده کن
به مرور بهتر میشی!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۳

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ یکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۵:۲۳ دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۸
از شب تاريك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 351
آفلاین
انتقام
با شرکت
سیریش بلک
آبرفوث
کریچر
اسنیپ
جاسم
گیرز
فاج
کویئریل
و حاج دارکی
کارگردان سیریش بلک
کمپانی:دارکی پیچرز
................................................
بلا با چمدون رو تپه ای مشرف به یک شهر ایستاده و به طرف شهر روانه میشه
>>>داخل شهر<<<
سیریوس دست پا زنجیر کردن به زمین میخکوب بلا یه نگاهی نفرت باری بهش میکنه به خاطر سر روی کثیف و زشتش به طرفه کافه شهر میره
>>>کافه<<<
بلا در گوشه ای از کافه نشسته جاسم از در میاد تو و علامیه به دیوار وصل میکنه
توجه ...............توجه
مسابقات دوئل به برنده این مسابقات 100000گالیون پرداخت میشه
1. _
2._
3._
و...
20._
بلا یه نیم نگاهی به علامیه میکنه رد میشه تا بره بخواب فردای آنروز بلا حاضر میشه وبه طرف کافه حر کت میکنه
>>>کافه<<<
بلا یه نیم نگاهی به علامیه میندازه هجده نفر اسمشون رو داده بودن و میره جای که قبلا نشسته بو
گیججججج!(صدای در ) حاجی وارد میشه صدای پاش برای بلا خیلی آشنا بود به حاجی نگاه میکنه آره اونورو میشناخت اون قاتل پدرش بود اون پدر کشته بود ونشان کلانتری پدرش الان به سینه او بود
حاجی با لبخند ساختگی:میبینم که هنوز این لیست کامل نشده من خودم شرکت کردم حالا که شرکت نمکیند مجبورم این فرد رو بکوشم
گیرز سیریوس میاره حاجی یه طناب داره میاره می اندازه گردن سیریوس
حاجی:یک... به یکی از پایه رو با طلسم میشکونه
سیریوس خیس عرق شده بود
حاجی:دو... یکی دیگه از پایه ها رو مشکونه
بلا:دست نگه دار من ثبت نام میکونه
حاجی:یه دخت؟ر دوئل ؟
تمام افراد تو کافه با خنده حاجی شرو میکنن به خندیدن
بلا:اما من میخوام شرکت کنم
حاجی: باشه حرفی نیست اما هنوزم نوزده نفریم
سیریوس:من شرکت میکونم
حاجی:تو که چوب نداری؟؟
سیریوس:میخرم
باشه پس از فردا مسابقات شروع میشه
>>>فردای آنروز وسط شهر<<<
سیریوس و کویئریل وسط میدون با تمرکز به هم چشم دوختن بالای همه خونه ها افراد حاجی به چشم میخورم حاجی توی ایونه خونش نشسته داره تماشا میکنه هرچی زمان میگذره ابروی سیریوس و کویئریل به هم نزدیک تر میشه صدای ساعت درمیاد تق!
سیریوس:آواکدورا
کویئریل:آوا...
کویئریل روی زمین می افته
>>>فردای آنروز <<<
بلا و جاسم وسط میدون واستادن تق!
بلا:آواکدورا
جاسم:آووو...
بلا به راحتی جاسم رو نقش زمین میکنه
بلا حاجی سیریوس و کریچر به راحتی حریفان خود را شکست میدن و درون علامیه تنها اسم این چهار بود
کریچر و حاجی بلاو سیریوس
(ادامه دارد)


وقتي به دنيا مي آيم:سياهم
وقتي بزرگ مي شوم:سياهم
وقتي مريض مي شوم:سياهم
ولي تو
وقتي به دنيا مي آيي:صورتي هستي
وقتي بزرگ مي شوي:سفيد
وقتي مري


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۳

عمه مارج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۴ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۴
از لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
اووهووم...اووهووم...
یه سوالی میپرسم جوالمو بدین خیر این دنیا و اوون دنیا رو ببرید...
از کجا باید نمایشنامه رو شروع کرد؟
اصلا باید شروع کرد؟


چرا بعضی وقتا هیچ چیز اتفاق نمی افته؟؟؟


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۷:۵۸ پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
بازگشت کالين

با شرکت:
ويکتور کرام
کالين کريوي
بيگانه
ابرفورث
هري
اسنيپ
تهيه کننده:چو چانگ
تدارکات:جاسم!!!
------------------
بيگانه:ويکي يه خبر خوب!!!!
کرام:خدا رحم کنه!!!....خبر خوب اين يعني نابودي من!!!...حالا خبرت چيه؟
بيگانه:کالين برگشته!!!!
کرام:چي؟!!...کالين برگشته!!!...اين خبر خوبته؟!!!
بيگانه: :ylash: اره
کرام:خبر مرگمو مياوردي!!بهتر از اين بود!!!
---
کرام:به به!!کالين عزيز!!..ديروز که بيگي خبرتو!!!...ببخشيد!!...خبر بازگشتتو داد انقدر خوشحال شدم که نگو!!!...گفتم عکاسمون برگشته!!...حالا هيچ مشکلي نداريم!!!
کالين:راستش دلم خيلي تنگ شده بود!!!..مخصوصا براي اين بيگي!!!....ميدوني که!!..خيلي شبيه هميم!!!
کرام با خودش:اره!!...هردو تون منو بدبخت ميکنين!!!
کرام:بله!!...هر دوتون دلنشين و دوست داشتني هستيد!!!
بيگانه: :ylash:
---
کرام:نور!!...صدا!!..دوربين..اکشن!!!...برداشت 1200 !!!سکانس اول!!!
ابرفورث:بيا ريکو جان!!!...اينجا مارو راه نميدن!!
هري:بريد بيرون!!...ما نون مفت نداريم به کسي بديم!!
اسنيپ:کوکو نون؟!!!
ابرفورث:حالا که کسي به فکر ما نيست..من خودمو ميکشم
ابرفورث ميپره تو آب
کالينم ميپره تو آب
هر دوتاشون دارن غرق ميشن!!!!
---
کرام:کات!!!.....پسرک!!!...مگه قرار نبود تو ابرفورثو نجات بدي؟
کالين:خودت گفتي سعي کن تو نقشت غرق بشي!!!!
کرام:اي خدا!!!
هري:يکي به ابرفورث کمک کنه!!!
گيلدي:من بهش نفس ميدم!!!
ابرفورث که به هوش مياد يقه کرامو ميگيره!!!:مگه بهت نگفتم من شنا بلد نيستم؟!!!
کرام:درسته!!...ولي اشکال از کالين بود!!...اون قرار بود تو رو نجات بده!!!
ابرفورث:حالا کي نجاتمون داد؟
کرام:همين بيگانه!!!...قايق نداشتيم..يه درو برداشت!..سوارش شد!!..شمارو نجات داد!!!
اسنيپ:چقدر بد!!!...اينا تلف نشدن!!!
کرام:کم کم دارم به اين بيگانه اميدوار ميشم!!!...راستي الان کجاست؟!!!
هري:کرام يادته يه ماکسيما داشتي؟
کرام:اره!!!
هري:ديگه نداري!!!
کرام:حتما کار بيگانه بوده!!!؟
هري:نه!!...کار همسرش بوده!!!....غريبه ميخواسته ببينه بوق ماشينت کجاست!!!...ترمز دستي رو کشيد!!...الان بيگانه دراي ماشينتو پياده کرده!!...بوقشم داده به غريبه!!
کرام:حرفمو پس ميگيرم!!....اينا درست بشو نيستن!!!!
ابرفورث:کالين کجاست؟!!!
اسنيپ:هيچي!!...داره از تسترالها عکس ميگيره!!!
کرام:چي!!!....تسترالها از نور بدشون مياد!!!...اگه دوربين فلاش بزنه!!...رم ميکنن!!!
هري:اونجا رو!!!...تسترالها رم کردند!!!
---
دو ساعت بعد....
تمام لوکيشن توسط تسترالها از بين رفته شده بود!!!
کرام:
کالين:ناراحت نشو ويکي!!!...عوضش چندتا عکس خوب از تسترالها گرفتم!!!
کرام: ببينمشون؟!!!!!!
کالين :ايناهاش!!!
کرام:آخه آيکيو!!!...تسترالها ((براي همه))که ديده نميشن!!!...تو عکسم نيفتادن!!!...فقط زدي لوکيشنو مورد عنايت قرار دادي!!!
---------------------------------
تيتراژ:
حرفاي قشنگ ميزني!!!
به جاروم داري دست ميزني!!!
به پاي غم و قصه دل
با بيگي داري کل ميزني!!!

با تشکر از:
تسترالها
غريبه به خاطر داغون کردن ماکسيمام!!!!
ابرفورث که از من گذشت کرد
کالين که لوکيشنو مورد عنايت قرار داد
و همه و همه!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱:۳۸ چهارشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۳

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
کالین دیزنی تقدیم میکند
وارکرافت 12
-----------------------------
سکشن:ایلیدان و زاگراس
با بازی:
کالین
دوربین زون میشه رو کالین
کالین:من هستم
شترق...
یه دمپایی میخوره تو سر کالین
چو:تو غلط میکنی هستی چند دفعه بگم بدون اجازه من جایی نباید بری
کرام
دوربین رو کرام ثابت میشه...ا جاسم خودتو ننداز جلو دوربین میخوام کرامو بگیرم
کرام:برو کنار بزار بکارم برسم ناسلامتی من کارگردانم
آبرفورث
دوربین میچرخه سمت آبرفورث پیر دانا اما خجالت میکشه بر میگرده
آبرفورث:ها چیه دو دقیقه هم نمیتونم با ریکو تنها باشم؟
بیگانه
دوربین نمیچرخه طرفه بیگانه!!!نورممد برو اون درو وردار تا نخورددش
بیگانه:درکو ؟کو در؟
ایلیدان
دوربین میاد بچرخه میسوزوه چون پای ایلیدان رو سیم بوده
ایلیدان:میبینی شانس نداریم یه بارم که دوربین اومد مارو بگیره سوخت(پشت صحنه کالین داره با بیل میدوه دنبال ایلیدان که چرا دوربینمو سوزوندی)
----------------------------------
جلوه های کامپیوتری:کالین دیزنی
---------------------------------
کالین:جاسم اون تلویزیون رو روشن کن...
کرام:اَه بازم داره وارکرافت نشون میده
کالین:بیا ایلیدانو از تو تلویزیون بکشیم بیرون...
کرام:هووووم چه جالب میتونم با هاش کلی فیلم در...
بیگانه:کو من در میخوام
کرام: در نه درباره
بیگانه:یه جور در جدیده؟
کرام:نه لغته
بیگانه:آها پس اسم غذای جدیده
کرام:
کالین:پس بیاریمش بیرون
کالین پا میشه میره طرف تلویزیون چهار پنج بار تکونش میده
کرام: چی کار میکنی کالین؟
کالین(نفس نفس زنان):دارم ایلیدانو میندازم بیرون...
کرام: آخه آیکیو من از دست تو چی کار کنم پس جادو رو برای چی گذاشتن؟؟؟
کالین:برای چی گذاشتن؟
کرام:
وند شو بلند میکنه میگه:ایلیدانیوس بپریوس بیرونیوس
ایلیدان میاد بیرون به قدم که بر میداره پلش گیر میکنه به سیم دور بین کالین میخوره زمین...
کالین:اکسیو بیل
یهو بیل ویزلی میاد تو دستای کالین
کالین: نه این بیل و نمی خواستم(بیل ویزلی رو از پنجره پشت سرش پرت میکنه بیرون!!! )
کالین:اکسیو بیل عمله های ساختمونی!!!
ایلیدان:
حالا کالین بدو ایلیدان بدو
کرام: بسته کات
کرام:خوب دوباره میگیریم!!!اکشن
ایلیدان :از تی وی میاد بیرون...با دقت پاشو از رو سیم دور بین کالین رد میکنه
ایلیدان:اینجا کجاست؟من رو از وسط جنگ با اون آرتاس کشیدین کجا؟نیروهای من به من احتیاج دارن...
بیگانه:من تو رو خیلی دوست دارم ایلیدان
ایلیدان:
بیگانه:آخه تو همه دروازه ها رو میشکونی تازه در تو گروهتون زیاد دارین
ایلیدان:چه میگویی ای خیره سر من یک دیمن هانتر هستم...
وناگهان نور صحنه رومیگیره و پیر دانا ظاهر میشه....
آبرفورث:سامعلک داداشی!!!
جمعیت:
آبرفورث:خوب مجلی نیست یکم بهتر صوبت میکنیم!!!
ایلیدان:ای demon به ایست تا تو را نابود کنم!!!
کرام و کالین:
بیگانه:
آبرفورث:این یارو چه شبیه اتتلو حرف میزنه!!!
ایلیدان: راست میگی؟ :ylash:
آبرفورث:حالا چی کاره هستی داشی؟
ایلیدان:(با لهجه آلن دلون):من یه دیمن هانترم...
آبرفورث:پس برو زاگراس رو شکار کن...
ایلیدان:اما اون اربابمه
کالین:چییییی؟
جمعیت:
بیگانه:
جمعیت:تو خجالت نمیکشی اسم خودتو میزاری دیمن هانتر اون یکی از بزرگترین دیمن هاست
ایلیدان: باشه من میکشمش...ولی به تیم کمکی میخوام
کالین:جاسم نور ممد دنبالش برین
کرام:وار چیفم اینجا قایم شده می فرستم باهات بیاد
ایلیدان:اورک نه!!!!من یه اورک بو گندو نمیخوام!!!(تریپ اوا خواهرانه)
وار چیف:بهت نشون میدم ایلیدان...
آبرفورث:بهترزورتونو نگخه دارین و گرنه خیط خیطیتون میکنم
وار چیف و ایلیدان یه نگاه به آبرفورث میندازن بدین حال:
آبرفورث: :ylash:
وارچیفو نور ممدو جاسم و ایلیدان میرن سمت زاگراس...
زاگراس :حالا میخوای منو بکشی..ها ها ها ها
جاسم:حمله نانچیکو
نور ممد :منم پایم
جاسم:بزن بریم
آهنگ فوتبالیستها وسط فیلم
جمعیت:
کرام:بیگانه اون تلویزیونو خاموش کن
بیگانه:میخوام نگاه کنم
کالین:منم میخوام
آبرفورث:واستون از موسسه سروش میخرمش!!!
کالین و بیگانه:
کرام:ادامه فیلم اکشن
جاسم:میپره رو دوش نور ممد نانچیکو رو میکشه بیرون میچره طرف زاگراس تما سرش میخوره تو درخت از هوش میره نانچیکو هم کمونه میکونه میخوره تو سر نور ممد اونم ازحال میره
وارچیف:گرزشو میزنه روزمین برق استودیو قطع میشه!!!
کرام با بیل میدوه دنبال وارچیف
برق دو باره وصل میشه برق میاد زاگراسو میگیره
آگاهی بازرگانی...!!!!
بابا برقی میاد تو صحنه: هرگز نشه فراموش زاگراس اضافی خاموش!!!
ایلیدان حمله میکنه به زاگراس...
(با لهجه دِرِک بخونید)
پس از 10 سالو اندی جنگ ایلیدن با دستش زاگراس را خفه کرد و در این هنگام داد میکشید...به رهبر فحش میدی!!!و ما فهمیدیم ایلیدان مردی بود از قزوین


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۳

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
از کارخانه ی روغن سازی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
نام فیلم:کافه ترانزیت===>برنده 10 سیمرغ بلورین از فیلم فجر
تمام دراماتیک

بازیگران
آبرفورث
ریکو
اسنیپ
بیگانه
غریبه
جاسم

اسنیپ در کافه
جاسم:چی میل دارید؟
اسنیپ:یک قهوه بیار جاسم!
جاسم:رو چشم!
بیگانه در حالی که با غریبه میان تو کافه!
بیگانه:اسنیپ چرا اینجا نشستی؟
اسنیپ:تنهایی!
بیگانه:چرا آخه؟
اسنیپ:الان حوصله ی حرف زدن ندارم بید رو یک میز دیگه بشینید!
بیگانه:باشه!
آبرفورث هم همراه ریکو وارد میشه!
آبرفورث:اسنیپ چرا تنها نشستی بیا دوره هم باشیم!
ریکو:چش شده آبر؟
آبرفورث:نمیدونم!
اسنیپ:گفتم تنهام بذارید عجب گیری کردیما!
آبرفورث:هر جور راحتی!
آبرفورث و ریکو میرن پیش بیگانه و غریبه میشینند!
و گرم در صحبت میشند!
ریکو:این اسنیپ چش شده؟
بیگانه:فکر کنتم افسرده شده!
آبرفورث:افسرده!فکر نکنم!
آبرفورث:حاضرید دسته جمعی بریم ببینیم چش شده!
بیگانه:میگه تنهام بذارید!
غریبه:خب دیگه چه خبر؟
اسنیپ که هنوز معلوم نیست چش شده!((فکر های در سر دارد!))
اسنیپ تو دلش میگه!
اسنیپ:برم خودکشی کنم؟
اسنیپ:دیگه ازاین زندگی خسته شدم!
اسنیپ:همه یک یار و همدمی دارن!
اسنیپ:من هیچ کس رو ندارم و تنها هستم!
اسنیپ:این کافه رو آتیش بزنم!
اسنیپ:برم سراغ لرد سیاه؟
اسنیپ:نمیدونم چی کار کنتم؟
اسنیپ:برم پیش بیگانه و آبر و عیالاشون بشینم؟
اسنیپ:از این کافه برم یک جای خلوت که دیگه هیچ کس نیاد؟
اسنیپ:خدایا!چه کنم؟
اسنیپ بلند میشه!میره سراغ آبرفورث...بیگانه
اسنیپ:خب بچه ها میحوام یک چیزی بهتون بگم!
آبرفورث:بگو اسنیپ!
اسنیپ:شما همتون زن گرفتید غیر از من شما همتون شاد هستید غیر از من شما همتون ...
آبرفورث:اسنیپ تو عرضه ی زن گرفتن نداری؟
اسنیپ:من عرضه ی زن گرفتن ندارم؟
بیگانه:آره....تو رو به چه زن بچه جان!
همه میزنند زیر خنده!
اسنیپ چوبدستیشو بر میداره!
ریکو:چی کار میخوای بکنی؟
آبرفورث:من مواظبت هستم ریکو جان نگران نباش!
اسنیپ:الان این کافه رو آتیش میزنم!
جاسم:چی کار میخوای بکنی؟
بیگانه:کوتا بیا اسنیپ!
جاسم:جتن من اسنیپ این کار و نکن!من از ماله دنیا فقط همین کافرو دارم!
جاسم:اصلا خودم برات زن میگیرم خوب شد؟
اسنیپ:نه!
جاسم:نورممد بیا ببین چه خبره!
نورممد:چه خبر شده؟
اسنیپ در گوش جاسم میگه!
اسنیپ:ببین جاسم اگه میخوای کافتو آتیش نزنم یک کاری باید بکنی!
جاسم:چه کاری؟
اسنیپ:من خودمو میزنم به کشتن!بعد میری به پلیس میگی آبرفورث و بیگانه منو کشتند!به نورممد هم بگو شاهدت باشه!
جاسم:باشه!برو دارمت!
اسنیپ:آخ قلبم؟
بیگانه:چش شد؟
آبرفورث:سوروس چت شده؟
جاسم:آدمکشا...!چرا کشتیدش؟
بیگانه:
آبرفورث:
غریبه:آهای جاسم مواظب حرف زدتنت باش!
پلیس از راه میرسه!
پلیس:چه خبر شده؟
جاسم:این جناب آقای آبرفورث و بیگانه اسنیپ رو مسخره کردند بعد اسنیپ عصبانی شد!رفت جلو ولی دیگه دیر شده بود آبرفورث و بیگانه چوبدستیهاشونو در آورده بودند!دو تا طلسم سبز رنگ خورد جیلینگی تو سینش!
جاسم:
پلیس:
ریکو:دروغ میگه!
غریبه:باور نکینید جناب سروان!
پلیس:شما میدونید مجازات آدمکشی چیه؟
آبرفورث:بله!
پلیس:چیه؟
آبرفورث:اعدام!
پلیس:البته یکی از اعمالی که انجام میشه اعدام هست!
پلیس:باید یک 24 ساعت توالت بشوذه بعد باید فضله ی جغدهای زندانو بخوره بعد باید اعدام بشه!
بیگانه:
آبرفورث:
پلیس:شما دو تا دستگیر میشید!
غریبه:نه.....
ریکو:آبر منو تنها نذار!

در زندان
آبرفورث:دستم به این اسنیپ برسه!
بیگانه:خودم خفش میکنم!
ناگهان اسنیپ جلوی چشم بیگانه و آبرفورث ظاهر میشه!
بیگانه:نامرد
آبرفورث:این چه کاری بود با ما کردی؟

اسنیپ:حقتون بود من مخصوصآ تو اون کافه فیلم بازی کردم! که شما ها رو امتحان کنم ببنم چقدر معرفت سرتون میشه!
بیگانه:بابا ما اونجا باهان شوخی کردیم!
اسنیپ:مگه من با شما ها شوخی دارم!
آبرفورث:خب سریعتر مارو آزاد کن!
اسنیپ:عمرآ!
آبرفورث:آهای دزد.... اسنیپ اومده....نگهبان!
نگهبان:چی شده!؟!؟!؟؟
بیگانه:اسنیپ.....
نگهبان:من که چیزی اینجا نمیبینم!
آبرفورث:مارمولک خودشو غیب کرد!
نگهبان:اینجا کسی خودشو نمیتونه غیب کنه!
نگهبان:دفعه ی دیگه بیخودی شلوغ کنید میدم ببرنتون سلول اختصاصی!
بیگانه:
آبرفورث:

یک روز قبل از اعدام!
ریکو:آهای آبرفورثمو کشتن...های..های...خینشو ریختن.....های های!
غریبه:به نظرت چی کار کنیم حالا؟
ریکو:نمیدونم!
غریبه:من میگم بریم از اسنیپ رضایت بگیریم!
ریکو:آی کیو اون اگه رضایت میداد که همون اول رضایت میداد!
غریبه:پس چی کار کنیم!؟!
ریکو:یک فکری!
غریبه:زن یا بچه ی اسنیپ یا هر کی عزیزه واسش گروگان بگیریم!
غریبه:ایول!
غریبه:ولی کی؟
ریکو:این اسنیپ هیچ کس رو هم که نداره !
ریکو:حالا کی گروگان بگیره؟
غریبه:جاسم!
ریکو:ایول خوبه!

در کافه ترانزیت!
جاسم:کاری داشتید؟
ریکو:ببین جاسم ما میخوایم ازت که یکی دوستا یا آشنایان اسنیپ که خیلی برات عزیزه رو گروگان بگیری و تا اسنیپ آبرفورث و غریبه رو آزاد نکرد گروگانو بکشی!
جاسم:من نمیتونم!
غریبه:واسه چی؟
جاسم:چون اسنیپ کسی رو نداره!
غریبه:دوستی آشنایی.....
جاسم:هیچ کی رو نداره!
ریکو:اه.....لعنت به این شانس!

وقت ملاقات!
ریکو:دلم برات تنگ شده آبر!
آبرفورث:
غریبه:دلم برات تنگ شده بیگی!
بیگانه:خدا بگم این اسنیپ رو چی کار کنه!
ریکو:کی اعدام میشی آبر؟
آبرفورث:ده دقیقه دیگه!
ریکو:
غریبه:حالا میخوای چی کار کنی بیگانه!
بیگانه:چی کار میتونم بکنم!
غریبه:هچ!
نگهبان:وقت ملاقات تمومه!
ریکو:
غریبه:

در اعدامگاه
نگهبان:برو بالا!
آّبرفورث:کجا؟
نگهبان:بالای دار!
آبرفورث:
آبرفورث:باشه!
نگهبان:تو هم برو بالا!
بیگانه:باشه
((متاسفانه بیگانه و آبرفورث اعدام شدند))

در قبرستان
ریکو که داره به شدت خودشو میزنه به خاطره مرگ آبرفورث!
غریبه هم همینطور داره خودشو میزنه!
ریکو:آی آبرفورث کجا رفتی تنهام گذاستی؟
غریبه:آی بیگی دلم برات تنگ شده!
(ناگهان دوباره اسنیپ ظاهر میشه))
ریکو:
غریبه:
ریکو:چرا این کارو کردی اسنیپ!
اسنیپ:برای اینکه شما اون کارو کردید!
غریبه:مطمئن باش ب خاطر همین کارت که دو نفر رو مظلوم به دار آویختی مجازات میشی!
اسنیپ:اوه اوه!

در کافه ترانزیت
ریکو و غریبه گریه کنان وارد میشند!
جاسم که واسه آبرفورث و بیگانه حلوا درست کرده بود!
جاسم:تسلیت!
نورممد:تسلیت!
ریکو:دیدی جاسم چه جوری بی شوهر شدم؟
جاسم:آره!
نورممد:منم دیدم!
اسنیپ شاد و شنگول وارد میشه!
اسنیپ:سلام جاسم...سلام نورممد!
جاسم:سلام
نورممد:سلام
اسنیپ:جاسم یک قهوه بیار!
ریکو:کوفت بخوری!
جاسم قهوه میاره!
اسنیپ قهوه رو میخوره ولی یک لحظه بعد قلبش میگیره!
اسنیپ:آخ....
نورممد:چی شده؟!؟
اسنیپ میفته و میمیره!
جاسم و نورممد از اون قهوه میخورند ببینند چش بوده...اون دو تا هم میخورند در جا میمیرند!
ریکو و غریبه هم که میخواستند برند پیش شوهراشون میرند و از اون قهوه میخورند و اونها هم میمیرند!

بدین ترتیب همه مجازات کارشون رومیگیرند...مجازات ها بدین شرح بود:
مجازات بیگانه----->تمسخر اسنیپ
مجازات آبرفورث-------->تمسخر اسنیپ
مجازات جاسم--------->تبانی با اسنیپ که بگه آبرفورث و بیگانه قاتل هستند!
مجازات نورممد------->تبانی با جاسم که در گفتم دروغ به پلیسها
مجازات ریکو--------->تمسخر اسنیپ به همراه شوهر
مجازان غریبه--------->تمسخر اسنیپ به همراه شوهر
مجازات اسنیپ-------->خود زنی دروغین و هماهنگی با جاسم در قتل آبرفورث و بیگانه

این فیلم چون هیئت رسیدگی به فیلمهای غیر مجاز شکایت کرده بود چون بد آموزی داست به خاطره همین ده سال و اندی روش کار شده
با تشکر:سوروس اسنیپ


برای عضویت در تیم روغن سازی قزوین کافیست فتو کپ


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
از همه دوستان متشکرم

بنا به درخواست بعضی دوستان....از همه خواهش دارم دیگر فیلمهایی مربوط به محرم و این ایام عزیز نسازند
گویا این فیلمها به مذاق بعضی ها خوش نیامده
گرچه خودم معتقدم فیلم من و اسنیپ عزیز در جهت انتقاد از بعضی افراد بوده...نه اینکه بخواهیم خدای نکرده توهینی کرده باشیم

به هر حال درخواست این دوستان رو اجابت میکنیم و از همه دوستان خواهش میکنم فیلمی مربوط به این ایم نسازند
با تشکر
ویکتور کرام


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.