بررسی
پست شماره 459 باشگاه دوئل، رودولف لسترنج:
اول بریم سراغ آخر پستت...جایی که مشخص می شه از سوژه چه استفاده ای شده.
سوژه بذر بود...و وقتی به آخر پست مراجعه می کنیم می بینیم که از بذر رودولف ساحره در اومده.
این اولین چیزیه که به ذهن هر کسی که رودولف رو می شناسه می رسه. ولی آیا این یه ایراده؟
اینو بعد از خوندن پست می شه گفت.
در پست های دوئل بهتره دنبال سوژه های خاص و منحصر به فرد باشیم...یا می تونیم سوژه ساده انتخاب کنیم و محتوای پستمونو متفاوت بنویسیم. هر کدوم از این دو روش می تونن باعث بشن پستمون خیلی خوب بشه و اگه موفق بشیم هر دوی اینا رو با هم انجام بدیم پستمون فوق العاده می شه.
سوژه اصلی شما ساده بود...ولی محتوای پست اصلا ساده نبود. سادگی سوژه رو به خوبی جبران کرده.
نقل قول:
_هعی!
تنها در پیاده رو ای باریک، روبروی یک عمارت مجلل ایستاده بود که یک دکه دربانی کوچک هم داشت...این بار با صدای بلندتری آهی از سر حسرت کشید!
_هعععععععی!
هیچکس نه در اطراف دیده میشد و نه کسی از آن عمارت نگاهی به او انداخت!
این بار با تمام توانش، آه کشید!
_هعععععععععععععععععععععععععععععععععی!
باز هم بی نتیجه بود...به نظر میرسید همهمه داخلِ آن خانه مانع رسیدن صدای او به داخل میشد...حتما بدون او در آن خانه بسیار خوش میگذشت!
شروعتون عالی بود. کل پاراگراف رو نقل قول کردم، برای این که باید کلش رو دید.
آه کشیدنای رودولف، که برای جلب توجه دیگران بود خیلی خوب بود. توضیحات و دیالوگ ها متعادل و به اندازه کافی. نه کشش دادین که حوصله خواننده سر بره و نه بر خلاف عادت معمولتون به دیالوگ خالی پناه بردین. البته دیالوگ های شما هم همیشه به اندازه کافی قوی هستن. ولی با توضیح، نوشته هاتون کامل تر می شه. جمله آخر خیلی قشنگ بود. غم و اندوه و دلشکستی رودولف رو خیلی خوب نشون داده.
فلش بک فلش فوروارداتون اولش خیلی گیج کننده به نظر می رسن. تا حدودی هم گیج کننده هستن. مهم نیست که دو تا زمان مشخص داریم...همین تغییر زمان استرس زاست. ولی همونطور که همیشه می گم، باید فکر کنیم که آیا ارزششو داره که این کار رو انجام بدیم؟...اینجا کاملا ارزششو داشت.
به نظر من به جای فلش فوروارد بهتره از "پایان فلش بک" یا "زمان حال" استفاده بشه. از نظر مفهومی ایرادزیادی نداره. منظورتون مشخصه. ولی این کلمه آدمو بر می گردونه سر جاش. فلش فوروارد یه استرس مضاعف اضافه می کنه. ضمن این که زمانی که داریم زمان حاله. فلش فوروارد باید ما رو ببره به آینده. برای اومدن از گذشته به حال، بهتره استفاده نشه.
نقل قول:
_با کمالاتم...از امروز همه هزینه هام برای تو میشه!
_جون!
_از به بعد تو ساحره منی!
_جون جون!
رودولف لسترنج که از خانواده متمولی بود، در حالی که ساحره ای را در بغل داشت، در خانه اشرافی لسترنج ها که به او ارث رسیده بود با ساحره ی جارو پرست و پول دوستی نشسته و در حال دل دادن و قلوه گرفتن بود!
مهم نبود که او زشت و کریه المنظر، هیز و چشم چران بود، مهم این بود که او پول داشت و میتوانست مهریه سنگینی را متقبل شود...مثل همان خانه اشرافی!
طولی نکشید که این ساحره با این بهانه که رودولف ازدواجش با بلاتریکس لسترنج را از او مخفی کرده بود، از رودولف جدا شد و مهریه اش که همان خانه اشرافی بود را هم گرفت!
این پاراگراف خیلی سریع پیش رفته...ولی اهمیتی نداره. چون قسمت جزئی ماجرا بود. حتی به نظر من می تونست خلاصه تر هم نوشته بشه. سریع تر نه...خلاصه تر. مثلا دیالوگا خیلی ضروری نبودن.
نقل قول:
_میدونی...مهم اینه که آدم تو زندگی صداقت داشته باشه!
_اوهوم!
_چیه این مال دنیا؟پول چرک کف دسته...این دکه دربونی رو من خودم به صدتا خونه اشرافی و اینا نمیدم...مهم این نیست که کوچیکه، مهم اینه که باصفاس!
_درسته!
_واقعا اینایی که پول براشون مهمه رو نمیفهمم... یارو پولدار باشه، لاکن بهت علاقه خاص نداشته باشه و آدم رو فقط برای کمالاتش بخواد خیلی بده!
_آره!
اینا برخلاف دیالوگای قسمت اول(که گفتم ضروری نبودن) خیلی خوب بودن. مخصوصا دیالوگای یک کلمه ای و شکلک ساحره هه!
نقل قول:
رودولف با ساحره ای با کمالات متوسط، که او دور از چشم لرد به دکه دربانیش کشانده بود، در حال صحبت بودند...
"او" اون وسط اضافه اس. "با کمالات متوسط" عالی بود. این قسمت هم همینطور:
نقل قول:
رودولف در حالی که با ساحره ی پیری با کمترین کمالات صحبت میکرد،
از این کلمه ظاهرا تکراری "کمالات" عالی استفاده کردین.
نقل قول:
لرد بعد از اینکه ساحره ای که از او طلاق داده بود را به ارتش سیاهی وارد کرد،
جمله بندی رو بریم
...ساحره ای که از او طلاق داده بود آخه؟
نقل قول:
رودولف تنها با یک لباس زیر به تپه رسید...نگاهی به ساعد دستش کرد...پوست دستش کنده شده بود و لرد بعد از اینکه ساحره ای که از او طلاق داده بود را به ارتش سیاهی وارد کرد، رودولف را به دلیل محافظت نکردن و نداشتن نشان مرگخواری، از جمع مرگخواران، خانه ریدل و دکه اش بیرون کرده بود!
اینجاش خیلی خوب بود. اوج بدبختی رودولف رو با عضویت بی دلیل و غیر منطقی ساحره در ارتش سیاه نشون دادین.
نقل قول:
جرقه ای در ذهن رودولف زده شد...او هنوز شلوارش را داشت!
_چیزه...پسر جون...نمیشناسی جایی رو که شلوار بخرن؟
خیلی خوب بود. ساده و منطقی...ولی جالب و غافلگیر کننده. این رفتار از رودولف انتظار می ره. ولی بازم خواننده غافلگیر می شه. این خیلی خوبه.
نقل قول:
رودولف لسترنج در حالی که بر مبل خانه اشرافی لسترنج ها تکیه زده بود، در حال تیز کردن قمه هایش بود...به نظر میرسید که دختر پادشاه توانسته بود هرچند به زحمت، رودولف را به پس گرفتن خانه اشرافی لسترنج ها، علامت مرگخواری، قمه، چوب جادو و شلوارش راضی کند و دیگر آرزوهای اخلاقی و غیر اخلاقی را بیخیال شود!
اشاره مستقیم به تمام چیزایی که رودولف از دست داده بود خیلی هوشمندانه بود. کل قشنگی پایان شما به همین بود که به چوب جادو و شلوار و بقیه از دست داده های رودولف اشاره کردین.
پست شما پر از دیالوگ، پر از شکلک و شدیدا سرگرم کننده بود.
حتی قسمت های افسرده و جدی هم به شکل قشنگی خنده دار بودن.
توضیحات به اندازه کافی بودن و خبری از سریع پیش رفتن و پشت دیالوگ ها پنهان شدن نبود.
رودولف شما اصلا تکراری نبود. مهم نیست که تمرکزش روی ساحره ها بود و تو بیشتر جمله هاش کلمه "کمالات" بکار برده شده...حرکات و رفتار و کاراش نه تکراری بود و نه خسته کننده. خیلی خوب بود.
دور شو!
..........................
بررسی
پست شماره 379 گورستان ریدل ها، دنیس:
دنیس عزیز...خوش اومدین.
اولین چیزی که باید بهش دقت کنین سوژه اس. داستانی که در جریانه. تاپیک های ادامه دار برای نوشتن داستان گروهی هستن و باید داستانی رو که در جریانه ادامه بدیم. نمی تونیم داستان رو طبق سلیقه خودمون و به هر شکلی که دوست داریم پیش ببریم و عوض کنیم. فقط ناظر انجمنه که چنین اجازه ای داره.
شما هم هر داستانی که در جریانه، بدون تغییر و به همون شکل پیش ببرین. فعلا بدون تغییر! چون به تدریج تجربه کسب می کنین. یاد می گیرین که چه داستانی چطوری بهتر می شه. کدومو می شه به چه شکلی تغییر داد. فعلا تازه کار هستین. براتون زوده.
بد شانسی ای که شما آورده بودین این بود که سوژه داستان در پست قبل از شما تقریبا خراب شده بود. البته هر سوژه ای رو می شه اصلاح کرد... ولی احتیاج به کمی تجربه داره.
آراگوگ تو پست قبلی مرده...نباید می مرد...ولی مهم نیست. اونو می ذاریم کنار فعلا.
الان داستان اینه که لرد مرده و زنده شده و اخلاقش عوض شده! دیگه مثل لرد ولدمورتی که می شناسیم رفتار نمی کنه. تو پست شما لرد با همون ابهت و جدیت حرف می زد.
نقل قول:
-مار ما هنوز گرسنه است.سوروس!!معجون راستی را بیاور و به تک تک مرگخوارانمان بده تا ببینیم دیگر چه کسی در خیانت این عنکبوت دست داشته؟!!
معجون راستی فکر خوبی بود...استفاده از سوروس فکر خوبی بود. ولی جاش خوب نبود. اینجا سوژه منحرف می شه. تمرکز داستان باید روی لرد و آراگوگ بمونه.
فاصله بذارین. بعد از دیالوگ ها، وقتی که قراره شروع به توضیح دادن بکنین فاصله بذارین که خوندن نوشته هاتون راحت تر بشه.
نقل قول:
لردسیاه به سمت تخته سنگی در آن نزدیکی رفت و روی آن نشست و شروع به پرسیدن اولین سوالش کرد.....
الان لرد قراره چه بازجویی ای از مرگخوارا بکنه؟
لرد حالت عادی نداره که بگیم می خواد بفهمه قضیه آراگوگ چی بود. برای همین کل منطق این قسمت اشکال داره.
شما تازه واردین. طبیعیه که شخصیت ها رو نشناسین. برای همین شخصیت هایی که استفاده کردین، بیشتر شبیه شخصیت های کتاب بودن.
شخصیت های سایت رو هم بشناسین. از چت باکس...از نوشته هاشون. بعضی از شخصیت ها ویژگی های خاصی دارن که می تونین موقع نوشتن ازشون استفاده کنین.
شخصیت های سایت مهم تر از کتاب هستن. مثلا اگه بلاتریکس سایت کمی با بلاتریکس کتاب فرق می کنه، شما باید بلاتریکس سایت رو در نظر بگیرین. چون اینه که طبق جو ایفای نقش و طنز سایت شکل گرفته. اینه که به دردتون می خوره.
لرد تو این سوژه تقریبا زده به سرش. ولی لرد شما جدی بود. با این حال یه همچین دیالوگی داشت:
نقل قول:
-اول خودت امتحان کن یار وفادار من!
این دیالوگ برای لرد کمی زیادی با محبته. نه لرد دیوونه و نه لرد عادی احتمالا همچین چیزی نمی گن. حداقل نه تو موقعیت ساده ای مثل این.
بلاتریکس در مورد آواتار بهتون گفته بود...گذشته از سیاهی و سفیدی، به نظر منم حتما باید عوضش کنین. عوضش کنین که دنیس برای خودش هویتی داشته باشه. این هری پاتره. دنیس نیست. این آواتار جلوی شخصیت پیدا کردن دنیس رو می گیره. یه دنیس پیدا کنین.
مهم ترین کاری که برای شروع باید انجام بدین اولا توجه به سوژه ها و ادامه دادنشونه...و دوما شناخت شخصیت های سایت و استفاده از اوناس.
کوتاه نوشتین. این اشکالی نداره. اندازه پست زیاد مهم نیست.
از شکلک استفاده نکردین. چون پستتون ساده بود. طنز نبود. ولی جدی هم محسوب نمی شد. ساده بود. به دلیل جو ایفای نقش کم کم متمایل به طنز می شین. اون موقع باید از شکلک ها هم درست و سر جاشون استفاده کنین. در کنارش می تونین جدی نویسی رو هم تمرین کنین. هر دو سبک به درد می خورن.
بازم بنویسین و تجربه کسب کنین.