هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲:۲۲ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۸

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۰۷ چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۱۷ جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 177
آفلاین
تکلیف!

1 - بصورت یک مقاله طنز یا جدی در مورد یک جانور محافظ یا متکلم نوشته ای بنویسید.این جانور میتواند ساخته ذهن شما هم باشد. توضیحات خود را کامل و جامع ارائه نمایید تا امتیاز بهتری نصیبتان شود(در مورد محل زندگی، ظاهر، اخلاقیات و...)(25 امتیاز)

گورگون ها (Gorgons) :

گورگون ها هیولا هایی مونث و وحشتناک هستند که موجودات دیگر تنها با نگاه کردن به آنها به سنگ تبدیل می شوند.سراسر بدن این هیولاها پوشیده از فلسهای نفوذناپذیر است و چهره ای بسیار زشت دارند.از سر این هیولاها به جای مو ,مارهای زنده و بسیار سمی روییده است.
این هیولاها از مهمترین جانوران محافظ در یونان باستان به شمار می آیند و
از گنج ارباب خود به خوبی محافظت می کنند به طوریکه تا کنون هیچ موجودی نتوانسته است از سد آنها بگذرد.
طبق اسناد موجود تنها کسانی از نگاه کردن به آنها به سنگ تبدیل نمی شوند که خود نیز وحشی و قاتل حداقل ده انسان باشند.و البته تنها این افراد می توانند ارباب آنها شوند.
آنها از گنج ارباب خود به خوبی محافظت می کند و تا کنون هیچ موجودی نتوانسته است از سدشان بگذرد.
این هیولاها فنا ناپذیر هستند.آنها هفته ای دو بار تغذیه می کنند و غذای آنها فقط گوشت انسان و قلب اوست.
طبق بعضی از منابع موجود سه گورگون وجود داشت که دو تای آنها فنا ناپذیر هستند و یکی از آنها مدوزا است که در بیش از هزار سال پیش نابود شده است.
مدوزا در ابتدا دوشیزه ای بسیار زیبا بود است اما وقتی که خدای دریا (پوزئيدون),اورا در معبد آتنا اغوا می کند,موجب خشم این اله می شود و آتنا او را تبدیل به گورگون می کند.



2 - چه کسانی و چگونه میتوانند از موجودات محافظ استفاده کنند؟(5 امتیاز)

عده ی بسیار معدودی وجود دارند که می توانند از موجودات محافظ استفاده کنند.برای مثال کسی که بخواهد از گورگون استفاده کند باید حتما" قاتل و بی رحم باشد.
یا می توان سربروس را مثال زد که سگی سه سر با دمی مار مانند است و محافظ دنیای مردگان به حساب می آید.و تنها عده ی کمی از افراد توانسته اند از سد این موجود بگذرند و به دنیای مردگان رفته و باز گردند.یکی از این افراد اورفئوس بود که با خواندن آواز توانست از سد سربروس بگذرد و به دیدار زنش برود.



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۰:۲۸ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۸

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
1 - بصورت یک مقاله طنز یا جدی در مورد یک جانور محافظ یا متکلم نوشته ای بنویسید.این جانور میتواند ساخته ذهن شما هم باشد. توضیحات خود را کامل و جامع ارائه نمایید تا امتیاز بهتری نصیبتان شود(در مورد محل زندگی، ظاهر، اخلاقیات و...)

نام جانور:ناکامارو ایشیزاکی !!

این جانور محافظ در دسته خطرناک طبقه بندی میشه و برای مهارش نیاز به افرادی هست که اولن به زبون ژاپنی آشنا باشن و دومن حتمن اطلاعات لازم رو داشته باشن.

تاریخچه این حیوون بر میگرده به میلیون ها سال پیش و زمانی که سالازار اسلیترین برای اولین بار در جنگل های ژاپن پیداش کرد و برای مراقبت از تالار اسرار به هاگوارتز آوردتش.از اون موقع با تخم گذاری ها این جانور بیشتر شد ولی چون هر ده سال یه تخم میذاره تعداد این جانور ها زیاد نیست و به سختی گیر میاد.در اون زمان این جانور چون جوری طلسم شده بود که فقط وقتی بوی خون یه اسلیترینی اصیل به مشامش خورد اجازه ورود بده نسل های بعدیش هم به همین ترتیب شکل گرفتن.برای همین این جانور رو جز جانوران های سیاه محسوب میشه و البته لرد ولدمورت از این جانور استفاده میکنه.
در اون زمان به گفته سالازار در کتاب خاطراتش این جانور فرمانده جنگل های ژاپن بوده چرا که قدرت زیادی داشته و هر موجودی رو میتونسته نابود کنه و البته هیچ شکارچی از دست این موجود جون سالم به در نبرد و البته جادوگر های زیادی هم قصد مهار این جانور رو داشتن ولی با اطلاعات محدودی که داشتن نتونستن موفق بشن تا وقتی سالازار به کمک طلسم های سیاه خودش این جانور رو شکست میده و بیهوش به هاگوارتز میاره.اونجا طلسم هایی بر روش اجرا میکنه.در اون زمان افراد زیای برای تست اصیل بودن توسط این جانور به بدترین شکل کشته شده بودن.

این جانور به شکل خرگوش بسیار بزرگی است با این تفاوت که دندان هایش توانایی نابود کردن دیوار بتونی رو داره و رنگش هم سیاه هست.این جانور از گوشت تغذیه میکنه و از خون به عنوان نوشیدنی بهره میبره.خار هایی در پشتش داره و این خار ها برای دفاع از خودش بسیار اسلحه قوی هست.این خارها تا به امروز توسط هیچ طلسمی نابود نمیشه.چشمان این جانور به شکل خط هست و دماغ نداره و از دهان نفس میکشه.دستان این موجود بسیار پهن است و ناخن های تیزی داره.سرعت این جانور بسیار کند هست و وزنی معادل 10 هیپوگریف داره.دم بلندی داره که برای ضربه زنی ازش استفاده میکنه.پوست بسیار نرمی داره و خونش بر خلاف بقیه جانوران به رنگ بنفش هست.گستره دید این جانور کم هست و تا چند متری خودش رو میبینه.

تا وقتی که به این جانور نزدیک نشی مشکلی برات پیش نمیاد ولی به محض اینکه تو رو ببینه دچار مشکل خواهی شد و اگر طرز مقابله با وی رو بلد نباشی به بدترین شکل خواهی مرد.حتی ده ها جادوگر با هم قدرت مقابله باهاش رو ندارن مگر اینکه اطلاعات لازم رو داشته باشن.


2 - چه کسانی و چگونه میتوانند از موجودات محافظ استفاده کنند؟

در وزارت خانه برای مهار این حیوان ها سازمانی هست که 6 عضو دائمی داره.این اعضا که اطلاعات بسیار زیادی از حیوانات دارن به افرادی راغب آموزش میدن.البته این آموزش سال ها طول میکشه و کمتر کسی تا آخر پای کارهای خطرناک این آموزش ها میمونه.میشه گفت از ده نفر ، نه نفر فرار میکنن.

این افراد باید تجربه حضور در مقابل این موجودات رو داشته باشن تا بتونن به خوبی درکش کنن.برای همین باید در کنار بسیاری از حیوانات وحشی زندگی کنن و طرز رفتار اونها رو یاد بگیرن.اونها باید آموزش ببینن که این حیوانات به چه چیز هایی حساس هستن و چه چیزهایی باعث خشنودیشون میشه.برای آموزش حدود ده حیوان خطرناک وجود داره که در واقع منشا تمام حیوانات وحشی دیگه شناخته شدن.شما زمانی که با یکی از آنها زندگی کنی،همراه یکی از آنها غذا بخوری و یا پیاده روی کنی متوجه میشی که چه خصوصیاتی دارن و وقتی متوجه شدی میتونی ازشون استفاده کنی تا رامشون کنی.مطالعه در مورد این حیوانات بسیار سخت هست.چون هزاران کتاب متنوع هست که شما باید به همه اونها تسلط داشته باشید.

یکی از این افراد گرابلی پلنک هست که تجربه زیادی در این زمینه داره.این فرد با تجربه هایی زیادی که بیش از 10 ها سال در زندگی با موجودات داشته حالا تمام حیوانات رو در کمتر از یک دقیقه رام میکنه.این فرد در تمام ماموریت های وزارت خانه و محفل که در مقابل موجودات هست شرکت میکنه و تا حالا هیچ شکستی در مقابل اونها نداشته چرا که تمام موجودات رو میشناسه و اطلاعات کافی ازشون داره.چیزی که جالبه اینه که چجوری این همه اطلاعات رو میتونه به یاد بیاره و قاطی نمیکنه و البته جواب این سوال زحمات شبانه روزی هست که کشیده!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۸

آلتیدا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۰:۱۱ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸
از یه گوشه دنج
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 91
آفلاین
1 - بصورت یک مقاله طنز یا جدی در مورد یک جانور محافظ یا متکلم نوشته ای بنویسید.این جانور میتواند ساخته ذهن شما هم باشد. توضیحات خود را کامل و جامع ارائه نمایید تا امتیاز بهتری نصیبتان شود(در مورد محل زندگی، ظاهر، اخلاقیات و...)(25 امتیاز)

فوری ها ( الهگان انتقام)>>>>>> جانور محافظ

فوری ها ( که طبق افسانه های یونانی از ریخته شدن خون اورانوس-خدای بزرگ یونانی - بر زمین به وجود آمده اند) موجودات غول پیکر و نیرومندی هستند . آنها تنها یک چشم سرخ رنگ در وسط پیشانی دارند ، چهار دست دارند که هر کدام دارای سه انگشت هستند و به ناخن های بلند و تیزی ختم می شوند ، موهایی مارگونه دارند و نگاهشان کشنده است . فوری ها شکنجه گران بی رحمی هستند که از کشتن انسان ها لذات می برند و به نوشیدن خون پری ها علاقه ی وافر دارند .

فوری های درنده خو پس از پیروزی زئوس بر ساتورن توسط او به حفاظت از گنج تیتان های المپ گماشته شدند . آنها زیر زمین زندگی می کنند و زیور آلات ، بلور های رنگی و جمع کردن چشم انسان را دوست دارند . فوری ها چشم آدم ها را در می آورند ، آنها را به نخ می کشند و دور گردنشان می اندازند .

کشتن این موجودات کهن کاری تقریبا غیر ممکن است و نیاز به توانایی جادویی خیلی خیلی پیشرفته ای دارد .

2 - چه کسانی و چگونه میتوانند از موجودات محافظ استفاده کنند؟(5 امتیاز)

چه کسانی؟

- افرادی که دارای توانایی جادویی فوق العاده زیاد باشند تا بتوانند آنها را رام کنند.
-افرادی که مقامشان به آنها اجازه فرمان دادن به این موجودات را می دهد ( مثل زئوس که اصولا هیچ هنر خاصی نداشت ولی چون خدا بود فوری ها از او اطاعت کردند )
-افرادی که با خلق و خوی این جانوران آشنا باشند و بتوانند آنها را برای حفاظت متقاعد کنند ( کاربرد برای متکلم های محافظ)
-از همه مهم تر! افرادی که یک گنج یا منطقه سری دارند که نیاز به حفاظت دارد .


نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۸

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
1 - بصورت یک مقاله طنز یا جدی در مورد یک جانور محافظ یا متکلم نوشته ای بنویسید.این جانور میتواند ساخته ذهن شما هم باشد. توضیحات خود را کامل و جامع ارائه نمایید تا امتیاز بهتری نصیبتان شود(در مورد محل زندگی، ظاهر، اخلاقیات و...)(25 امتیاز)


اکیدنا (به یونانی: Ἔχιδνα) یکی از موجودات افسانه‌ای در اساطیر یونان است.

اکیدنا هیولای مؤنثی که نیمی پری و نیمی مار بود و در غاری زندگی می‌کرد. موهای اکیدنا بلند و سیاه بود و همیشه در اطراف صورتش رها شده بود که باعث می شد ابهت خاصی به چهره ی وحشی اش داده شود. اکیدنا چشمان سرخی داشت که گاهی اوقات به نارنجی نیز مایل می شد. وی همسر زشت تایفون و دختر ستو بود. او تنها هنگام شکار غار را ترک می‌کرد و هر موجودی که از آن حوالی میگذشت را می‌خورد. فرزندان اکیدنا عبارتند از شیر نیمیان، سربروس، لادون، کایمرا، اسفینکس و هایدرا. این موجود فانی اما دارای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.

اکیدنا موجودی بسیار مغرور و از خودراضی بوده است. او به خاطر این که نیمی از بدنش پری است جز جانوران متکلم به شمار می آید اما به خاطر وحشی بودنش هرگز نمی توان اورا جز جانوران محافظ نامید چون هرکه را که نزدیک ببیند درجا می کشد و کاری ندارد که چرا آن فرد نزدیک شده است.
عکسی که می بینید، چهره ی کامل اکیدنا را نشان می دهد.

2 - چه کسانی و چگونه میتوانند از موجودات محافظ استفاده کنند؟(5 امتیاز)

برای ارائه ی بهتر توضیحات یک مثال می زنم:

هسپریدس Hesperides، در افسانه‌های یونان باستان نام پری‌های محافظ سیب‌های زرین هرا، ملکهٔ آسمان‌ها، است. پری‌هایی که در باغی در کوه اطلس از کوه‌های آرکادی، از سیب‌های زرینی که گایا به عنوان هدیهٔ عروسی به هرا داده بود، محافظت می‌کردند و اژدهایی به نام لادون در این کار آن‌ها را یاری می‌داد. هراکلس اژدها را کشت و سیب‌ها را برد. اما آتنه سیب‌ها را بازگرداند. پری‌ها به درخت تبدیل شدند.

طبق یک قرار، گایا از هسپریدس خواست که از سیب های زرین محافظت کنند و در عوض تا عمر دارند امنیت جانیشان تضمین شده باشد و از امکانات قصر وی لذت ببرند. پری ها که به آزادی معتقد بودند به اصرار آتنه پذیرفتند که در قصر گایا به خدمت وی در آیند. اما هراکلس طاقت نیاورد، لادون بیچاره را کشت و سیب هارا دزدید. در قرار ذکر شده بود که اگر همچین اتفاقی بیافتد و سیب ها توسط هریک از پری ها دزدیده شود آن ها تحت تاثیر طلسم باستانی قرار می گیرند و به درخت تبدیل می شوند! آتنه به دنبال هراکلس رفت و سیب هارا بازگرداند اما طبق قرار به خاطر امضایی که گایا و همسرش در یک طرف قرار داد و هسپریدس ها با خون خود در یک طرف قرارداد کرده بودند، همه ی هسپریدس ها به درخت تبدیل شدند!

همونطور که مشخصه برای این که فردی بتونه از موجودات محافظ استفاده کنه، باید حتما" قرار دادی رو به تنظیم کنه که متن قرارداد به نفع هردو طرف باشه. چون موجودات محافظ بسیار منفعت طلب هستند! متن قرار داد باید مشخص باشد و موجود محافظ حتما" باید قرارداد را با خون خود امضا کند وگرنه امکان دارد به خاطر منافع خودش زیر قرار داد بزند و جسمی را که نزد او به امانت گذاشته شده با خود ببرد. این خصلت ذاتی همه ی موجودات محافظ است!


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۸

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
جلسه دوم

جانوران محافظ و متکلم

-بچه ها بلند شین پروفسور داره میاد..بسه دیگه...ساکت...

گرابلی پلنک به آرامی وارد شد و روی صندلی نشست. لبخندی رو به بچه ها زد و سلامی کرد، سپس گفت:
- خب بچه ها کسی میتونه موضوع جلسه گذشته رو برامون بگه؟

- بله پروفسور من میتونم...


- خب بگو عزیزم.

- جلسه قبل در مورد طبقه بندی موجودات در وزارت سحر و جادو صحبت کردیم و در باره هر دسته صحبت کردیم.

- خیلی ممنون میتونی بشینی. امروز میخوایم صحبت رو یکم باز تر کنیم و در مورد دو دسته جانور صحبت کنیم. جانوران متکلم و جانوران محافظ.

جانوران محافظ جانورانی هستند که اغلب برای محافظت از گنج یا منطقه سری استفاده میشن که میشه از میان اونا به ابولهول و شیردال اشاره کرد. شماابوالهول رو بیشتر میشناسید برای همین در مورد اون اول توضیح میدم. ابوالهول جانوری با سر انسان و بدن شیر است که همونطور که گفتم یه جانور محافظه. این جانور در طبقه خطرناک طبقه بندی و.س ج قرار گرفته و تعداد اتدکی از متخصصین میتونن اون رو اهلی کنن.

ابوالهول جانوریه که از طرح سوال و معما لذت میبره و برای همین میتونه خیلی خوب از گنج یا در مورد نظر محافظت کنه. ابوالهول در شرایط عادی خطر ناک نیست اما اگر خواستین از اون عبور کنین باید به معماهاش جواب بدین و گر نه زنده نخواهید موند چون اون اجازه فرار هم به شما نمیده. در ضمن این حیوان متکلم هم هست.


ویلهلمنا از روی صندلی بلند شد و در کلاس شروع به قدم زدن کرد.

- شیردال هم یکی دیگر از موجودات محافظه، شیردال ظاهری شبیه به هیپوگریف ها داره، با این تفاوت که هیپوگریف ها دارای قمست عقبی اسب هستند اما قسمت عقبی بدن شیردال، شیر هست. در واقع سر و پاهای جلویی عقاب، تنه و پاهای عقبی شیر البته گوشهاش هم مثل گوشای اسبه. این حیوان شوخی سرش نمیشه و قدرت تکلم نداره و فقط حفاظت میکنه. هنگامی که احساس کنه امانتی که پیششه مورد خطر قرار گرفته بسیار خطرناک میشه. پس سعی کنید کلن به اونا نزدیک نشید.

دانش آموزان:

-در مورد جانوران متکلم هم باید یه توضیح کوتاه بدم. این جانوران، هوش بالایی دارن و به همین خاطر میتونن حرف بزنن البته زبون همه ی اونا الزاما زبون ما انسانا نیست. مثلا مردم دریایی به زبان خاص خودشون صحبت میکنن اما زبان سانتور ها، ابوالهول و ... مثل ماهاست.
این موجودات به دلیل داشتن هوض زیاد اکثرا در گروه خطر ناک طبقه بندی شدند.

- ببخشید پروفسور، جانوران محافظ کجاها پیدا میشن؟چجوری میشه ازشون استفاده کرد؟

- ببین عزیزم، هر کدومشون یه محل زندگی خاص دارن مثلا ابوالهول توی مصر و شیردال توی یونان پیدا میشه. اما برای استفاده شون. اینکار رو هر کسی نمیتونه انجام بده چون حیوون اول باید اهلی بشه. مثلا تعداد کسایی که میتونن شیردال رو اهلی کنن در سطح دنیا انگشت شمارن چون نیاز به دانش فوقالعده زیاد و تخصصی داره و اینکار برای افراد عادی غیر ممکنه. دیگه سوالی نیست؟موفق باشید...تکالیف هم یادتون نره.

تکالیف:

مقاله(هر چه کاملتر بهتر)

1 - بصورت یک مقاله طنز یا جدی در مورد یک جانور محافظ یا متکلم نوشته ای بنویسید.این جانور میتواند ساخته ذهن شما هم باشد. توضیحات خود را کامل و جامع ارائه نمایید تا امتیاز بهتری نصیبتان شود(در مورد محل زندگی، ظاهر، اخلاقیات و...)(25 امتیاز)

سوالات کلاسی(فقط به خلاقیت امتیاز داده میشود)

2 - چه کسانی و چگونه میتوانند از موجودات محافظ استفاده کنند؟(5 امتیاز)



ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۳ ۱۴:۵۹:۱۷

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۸

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
امتیازات جلسه اول درس مراقبت از موجودات جادویی:

سلام

اعداد نوشته زیر به ترتیب زیرند:

امتیاز بخش رول + امتیاز بخش غیر رول=مجموع امتیاز از سی.

گریفیندور: 28 امتیاز

برتا جورکینز: 18+9=27

استرجس پادمور: 20+9=29

جیمز سیریوس پاتر: 20+10=30

دیدالوس دیگل: 19+7=26

آبرفورث دامبلدور: 20+9=29

اسلیترین:
29 امتیاز

سوروس اسنیپ:20+8=28

مورگانا لی فای: 20+10=30

دراکو مالفوی: 19+5+5=29

راونکلاو: 28 امتیاز

بیدل: 15+10=25

لینی وارنز: 19+5=24

لیسا تورپین: 19+10=29

گابریل دلاکور: 20+10=30

هافلپاف: 26 امتیاز

کینگزلی شکلبوت: 20+7=27

پروفسور سپتیما ویکتور: 17+8=25

لی لی پاتر: 18+9=27

با تشکر از همه عزیزانی که شرکت کردند.

موفق باشید.


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۷:۳۴ شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۸

دراکو  مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۲ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۳ سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۸
از دحام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
1- نوشتن یک رول در باره مواجه شدن خودتون با یک موجود جادوگر کش و وقایع پیرامون اون.
- دراکو،آماده باش که بریم!فقط من باید خودمو به شکل چیزی در بیارم که تو بتونی منو ببری.
- چوبدستی چطوره ارباب؟!
لرد بعد از کمی مکث چوبدستی اش را به سمت خود گرفت و گفت:به چوبدستی تبدیل شو بی زحمت!
دراکو:
لرد که همچنان چوبدستی اش را به طرف خود نگه داشته بود گفت:اینو خانم اسلامیه ترجمه کرده.یکم طول میکشه تا اجرا ...
لرد(چوبدستی)با صدای تق روی زمین افتاد!

فلش بک

- کروشیو!پاشو دراک،روز بزرگ زندگیت فرا رسیده!
دراکو در اثر کروشیو فورا از جایش برخاست.خاله اش از اتاق خارج شده بود و دور خانه و حیاط را میگشت و به سینه اش میکوبید اسفند دود میکرد!دراکو با تعجب به بیرون نگاه کرد.طاووس های قصر مالفوی ها را سربریده و آن ها را لب باغچه گذاشته بودند.جمعیت زیادی هم در حیاط جمع شده به محض ورود بزرگترین جادوگر سیاه قرن لی لی کنان از او استقبال کردند!بعد از چند دقیقه ،دراکو در حالی که به طرف لرسیاه حرکت میکرد، وقایع روز گذشته را به خاطر آورد.او ماموریت داشت لرد را به هاگوارتز ببرد تا به امانتی در آن جا سر بزند.دراکو به حیاط رفت.

داخل هاگوارتز

دراکو چوبدستی (ارباب) را درون جیب جلوی ردایش گذاشته بود و چوبدستی با پرت کردن جرقه های سبز،او را به سمت چپ و راست هدایت میکرد.هنگامی که به راهروی تنگ و باریکی رسیدند،پسری مو مشکی جلوی آن ها ظاهر شد.
- هی مالفوی!
- پاتر!عینکت کو؟!
- لنز گذاشتم!
چوبدستی درون جیب ردای دراکو، پرتو سبزرنگی به سمت پسر مو مشکی فرستاد و او را با صدای تلپ بر روی زمین انداخت!
دراکو سرش را کمی جلو آورد و زمزمه کرد:انقدر خشانت لازمه ارباب؟!اووخ!ببخشید!

دستشویی میرتل گریان

چوبدستی آخرین جرقه سبزش را به سمت دستشویی فرستاد.به محض این که دراکو وارد انجا شد،شی درون جیبش لرزش خفیفی کرد و ناگهان بزرگ و بزرگ تر شد.تا جایی که لرد از جیب دراکو بیرون زد!لرد از جایش بلند شد و پشت ردای خاکی اش را تکاند و چیزی جلوی یکی از شیر های آب زمزمه کرد.بعد از چند ثانیه سینک دستشویی! بالا رفت و حفره ای بزرگ در زیر خود ایجاد کرد.
- کوچیکتر ها مقدم هستن!
دراکو آرام آرام به طرف حفره رفت و داخل آن را نگاه کرد.
- بپرم توش؟آآآآآآآآآآی!
تلپ!تالاپ!
- خوب!رسیدیم پسر!دراکو با موجودی رو به رو میشیم که خیلی مهربون و حرف گوش کنه،مثل یه هاپوی کوچولو.فقط یادت باشه صورتش و مخصوصا چشم هاش نگاه نکنی.
فیش فیش آزار دهنده ای در فضا پیچیده بود.دراکو با تجب به اطرافش نگاه کرد.استوانه ی عظیم و قطوری از جلوی پایش عبور کرد و عبور کرد و عبور کرد.(کنایه از طویل بودن جانور!)استوانه رنگ سبز و درخشانی داشت و طولش به پانزده متر میرسید.
- از کجا میدونی؟!
- جان؟!
-از کجا میدونی 15 متر هست؟
- شما هم گوش میکردین؟!
لرد آینه ای در آورد و از توی آن به باسیلیک نگاه کرد.
-بابای نجینیه!اون پر های قرمز روی سرش نشو میده که نره.خودم گذاشتمش زیر وزغ و بزرگش کردم،فداش بشم ایشالا!
دراکو که دست هایش را جلوی چشم هایش گذاشته بود،بعد از این که احساس کرد قسمتی از باسیلیک به او برخورد کرد خودش را جمع تر کرد.
لرد که همچنان از آینه به او نگاه میکرد ادامه داد:این گوگوری مگوری من 50 سالش شده،پیشی بخوره تورو!چه چشم های درشتی هم داره!
دراکو دست هایش را از جلوی چشمش برداشت.سرش را بالا گرفت و گفت:ببینم؟!

2- بنویسید چرا سانتور ها و تکشاخ ها در گروه خطرناک قرار دارند.(5 امتیاز)
اگه بخواهیم با سانتور،خرسواری کنیم و یا با تک شاخ چارنعل برویم مسلما عصبانی و خطرناک میشود!در نتیجه اساتید علم مراقبت از موجودات جادویی خطر نکرده و به جای این که آن ها را در گروه کم خطر قرار دهند و تبصره بگذارند که باید با این جانور با احترام رفتار کنید،آن را در گروه خطرناک قرار داده و تبصره گذاشتند که با او با احترام رفتار کنید!
3- طبقه بندی موجودات به چه منظور انجام گرفته؟(5 امتیاز)
طبقه بندی قارچ ها واسه چی انجام گرفته؟!خوب ما باید بفهمیم قارچ سمی هست یا نه!در نتیجه با طبقه بندی موجودات،علاوه بر تشخیص و تمیز خطرناک یا بی خطر بودنشون در مطالعه بهتر و سریع تر آن ها هم به ما کمک میکنه.



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
1- نوشتن یک رول در باره مواجه شدن خودتون با یک موجود جاودگر کش و وقایع پیرامون اون.(20 امتیاز)


آنروز ، خسته از نظارت هافلپاف و کاپیتانی تیم کوییدیچ ، تصمیم گرفتم آخر هفته را در کنار دریاچه بگذرانم !

ساعت حدود ده صبح بود که به آفتاب ملایم و نسیم بهاری ساحل دریاچه رسیدم. هوای خوبی بود ، نسیم در میان شاخ و برگ درختان جنگل ممنوعه میپیچید و لالایی دلنشینی را مینواخت. آب دریاچه در باد ملایمی که میوزید موج میخورد و نور خورشید را منعکس میکرد ...

کمی که گذشت ، تصمیم گرفتم گرمای آفتاب را رها کنم و مدتی به سایه درختان پناه ببرم. آرام آرام به سمت جنگل ممنوعه رفتم و زیر سایه یکی از درختان ردیف اول نشستم . احساس آزادی خاصی داشتم. هوا انگار سرشار از اکسیژن بود. ریه هایم را از آن پر کردم و گذاشتم همراه با نوازش باد از سینه ام خارج شود ...

لحظاتی بعد ، احساس کردن صدای عجیبی میشنوم . یک لحظه کنجکاو شدم ... گوش هایم را تیز کردم و دقیقتر گوش دادم. صدایی خاص بود که به من آرامش خاصی میداد. انگار کنار دریا نشسته باشم و در حالی که آهنگ ملایمی میشنونم ، به صدای امواج دریا گوش بدهم. حس کودکانه ای در من بیدار میکرد. بلند شدم و بیشتر دقت کردم ، صدا از داخل جنگل می آمد. آرام یک قدم داخل جنگل گذاشتم و بیشتر گوش دادم ...

مانند آوازی لالایی مانند بود که بند بند وجودم را از لذت کودکانه ای سرشار میکرد. بی اختیار وارد جنگل شدم و به دنبال منبع صدا گشتم. درختان سر به فلک کشیده جنگل ممنوعه با برگ های سیاه و سبزشان چتر بزرگی بالای سرم گسترده بودند که از ورود نور خورشید جلوگیری میکرد. من ، در حالی که بر خاک مرطوب جنگل قدم میگذاشتم ، آرام آرام بیشتر به سیاهی عمیق جنگل فرو میرفتم.

همچنان که میرفتم به نوای لالایی مانند هم نزدیک تر میشدم. تا جایی که احساس کردم صدا را از پشت یکی از درختان میشنوم. با احتیاط و البته اشتیاق ، به سمت آن درخت نزدیک شدم ، در یک قدمی درخت نفسی کشیدم و احساسم را از آن صدای رویایی لبریز کردم که ناگهان ...

موجود کریه و وحشتناکی از پشت درخت به سمت من حمله کرد ...

لحظه ای گیج بودم و همین برای آن موجود کافی بود تا روی بدن من بپرد و من را زمین بزند. وقتی دقیقا روی سینه من ایستاده بود بهتر میدیدمش ! چهارپا بود و بدن شیری را داشت ، صورتش بی شباهت به انسان نبود و مانند انسان ، چشم و دهان و گوش و بینی داشت. دمش مانند دم یک عقرب غول پیکر بود و به طور خلاصه ، همه خصوصیاتی که از «مانتیکور» در کتابها دیده بودم را داشت ...

مانتیکور لبخند کریهی زد و دم عقرب مانندش را جلو آورد. نیش زهرآگین انتهای دمش تمام بدنم را میلرزاند. عرق کرده بودم و چشمانم سیاهی میرفت. از شدت وحشت و هم از فشار پاهای مانتیکور بر سینه ام ، نفسم بند آمده بود.

لحظه ای بعد ، مانتیکور نیش زهرآگینش را کاملا جلو آورد و درست در پهلوی من فرو کرد ...

زهر ، چون عنصر دردناکی در تمام وجودم پخش شد ، فریادی زدم و خودم را کمی عقب کشیدم ! اما دیگر دیر بود ، نیروی هیچ کاری را نداشتم ، تمام بدنم در آتشی وحشیانه میسوخت ...

بعد ...

دوباره آن آواز دلنشین را شنیدم. تازه فهمیدم این صدای آوازی است که خود مانتیکور میخواند ... و به یاد آوردم وقتی که در کتابی خوانده بودم مانتیکور ها در هنگام شکار کردن و خوردن شکار ، آواز لالایی مانندی میخوانند ...

دنیا کم کم پیش چشمم سیاه میشد ، خیسی دندان ها و زبان مانتیکور را روی گردنم احساس کردم و همزمان فریاد محکم مردانه ای را شنیدم که اسمم را صدا میکرد و ...


تنها چیزی که به یاد دارم چند روز بعد بود که در درمانگاه هاگوارتز به هوش آمدم ...

2- بنویسید چرا سانتور ها و تکشاخ ها در گروه خطرناک قرار دارند.(5 امتیاز)


سانتور ها و تک شاخ ها موجودات هوشمند هستند ! یعنی مثل انسان (و البته کمتر از انسان) میتوانند موقعیت را تجزیه و تحلیل کنند و تصمیم بگیرند !

برای همین اگر جادوگر ناواردی مزاحم آنها بشود آنها نیز برای او بسیار خطرناک خواهند بود. اما اگر جادوگری با احترام و زبردستی لازم با آنها برخورد کند ، آنها نیز به او آزاری نخواهند رساند.

3- طبقه بندی موجودات به چه منظور انجام گرفته؟(5 امتیاز)

طبقه موجودات به منظور مطالعه ساده تر دانشمندان بر روی آنها انجام گرفته . بدین وسیله محققان موجودات جادویی میتوانند هر طبقه را جداگانه و با توجه به خصوصیات خودشان بررسی کنند ...

همچنین برای شکارچیان و جادوگرانی که قصد کنترل موجودات را دارند این طبقه بندی میزان مهارتی که برای شکار جانور لازم است را نشان میدهد.


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۷ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸

لی لی پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۰ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۳۴ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 46
آفلاین
نوشتن یک رول در باره مواجه شدن خودتون با یک موجود جاودگر کش و وقایع پیرامون اون.


همين طوركه وسايلمون رو از تو ماشين مى آوردم، مات و مبهوت به جنگلى كه در مقابلمون بود خيره شده بودم و بدون اين كه بفهمم داشتم به طرفش مى رفتم.
- هى، لى لى! كجا دارى مى رى دخترم؟
- مامان، مى خوام برم تو پارك يه نگاهى بندازم. خواهش مى كنم اجازه بده.
- بالاخره جيمز كار خودشو كرد! مى بينى هرى! بچه ى نيم وجبى مى خواد بره تو جنگل!
- جنگل نه! اينجا اسمش پارك زوراسيكه!
- من نمى دونم چرا مشنگ ها اسم همچين جايى رو پارك گذاشتن! آخه هرى اين چه جايى بود ما رو ور داشتى آوردى؟!
بابا هرى كه انگار خيلى نگران نبود گفت:
- آخه چه اشكالى داره؟ بچه اين همه راهو نيومده اينجا كه يه گوشه بشينه. تازه تو خودت وقتى بچه بودى چند بار بدون اجازه رفتى جنگل ممنوع؟ يادت هست؟
- اون فرق مى كرد! اينجا... اينجا مثل جنگل آمازونه!
- مامان بذار برم ديگه... خواهش مى كنم...
بابا با لحن اطمينان بخشى به مامان گفت:
- نترس عزيزم! چيزى نمى شه. مى تونى برى لى لى. به شرط اين كه خيلى از اينجا دور نشى.
من لبخند شيطنت آميزى زدم و جست و خيز كنان پا به پارك زوراسيك نهادم.
اونجا با تنها جنگلى كه من تا اون موقع ديده بودم يعنى جنگل ممنوع خيلى فرق داشت. درخت هاش هم تنومند تر بودن هم پيرتر و قيافه شون ترسناك تر به نظر مى رسيد. بعد از جند دقيقه كه حوصله ام سر رفته بود يه رد پا رو زمين ديدم. خيلى بزرگ بود. ناخواسته ردشو گرفتم و رفتم جلوتر. همون موقع بود كه سايه ى بزرگى رو، روى خودم احساس كردم. سرم رو كه بلند كردم ديدم يه موجودى در برابرمه كه خيلى قيافش آشناست. اول فكر كردم ازدهاست ولى بعد يادم اومد كه اين موجود رو تو يه فيلم به نام همين پارك ديدم. سرش رو آورد پايين. من از ترس عقب عقب رفتم. اونم آروم آروم به من نزديك مى شد. يه دفعه بادى به غبغب انداخت و فهميدم مى خواد چى كار كنه. اما تو اون فيلمى كه من ديده بودم هيچوقت اين كار رو نكرده بود. تا به خودم اومدم ديدم رفتم بالاى يه درهت و از آتش رسش دور شدم. اين موجود كه به چيزى بين دايناسور مشنگ ها و ازدهاى خودمون بود جايى كه من پناه گرفته بودم رو هدف قرار داد و باران آتش به طرفم شليك شد. اما من تسليم نشدم. هر چند ذهنم از ترس قفل شده بود و وقتى از درخت افتادم يه پام تقريبا داشت از درد منفجر مى شد با تمام قدرت مى دويدم و طلسم هاى جورواجور رو بدون اين كه به كاربردشون توجه كنم به سمتش شليك مى كردم. اما اون كه بيشتر عصبانى شده بود يه بار ديگه آتيش شليك كرد. اين دفعه يه خرده آتيشش بهم گرفت. دست راستم داشت مى سوخت. با دست چپ چوبدستيم رو به طرفش گرفتم و با تمام قدرت گفنم:
- لويكورپس.
اون معلق تو هوا آويزون شد و من از اين فرصت استفاده كردم و آتيش رو خاموش كردم. جونور بيچاره گيج شده بود و نمى دونست چى كار بايد بكنه. من براى آخرين بار چوبدستيم رو به طرفش گرفتم و طلسم فرمان رو، روش اجرا كردم و بهش دستور دادم كه دنبالم نياد و برگرده. اونم رفت. منم كه از كار خودم شگفت زده شده بودم برگشتم پيش مامان و بابا و تصميم گرفتم هرگز از اين موضوع به اونا چيزى نگم.

بنویسید چرا سانتور ها و تکشاخ ها در گروه خطرناک قرار دارند.

سانتورها در اين دسته قرار گرفتن صرفا به اين دليل كه خودشونو برتر از انسان ها مى دونن و با كوچكترين حرفى بهشون بر مى خوره. بنابراين موقع برقرارى ارتباط با اونا بابد حسابى حواسمونو جمع كنيم.
تك شاخ ها ذاتا موجودات مهربونى هستن و شما مى تونين با ابراز محبت با اونا دوست بشين. اما اگه كسى با اونا مهربون نباشه مى تونن با شاخى كه دارن يا حتى با يه لگد به ما آسيب برسونن.
اين دو موجود به اين دليل در اين گروه قرار گرفته اند كه جادوگران تازه وارد اطلاعات بالا را در مورد آن ها ندارند.

طبقه بندی موجودات به چه منظور انجام گرفته؟


به اين دليل كه هنگام برخورد با آن ها از ميزان خطر آگاه شويم و بدانيم واكنش مناسب در مقابل آن ها چيست.


Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۸

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
1- نوشتن یک رول در باره مواجه شدن خودتون با یک موجود جاودگر کش و وقایع پیرامون اون.(20 امتیاز)

خوب من قبلا توی درس تغییر شکل، با دو تا موجود جادوگرکش مواجه شدم. شرح ملاقاتم با مانتیکور رو مفصلا نوشتم و گویا حالا موقعیتش پیش اومده تا درمورد ملاقات خودم با ابوالهول بنویسم.

این پیش درآمد رول فعلی منه، که برای جلوگیری از خسته کننده شدن ماجرا، از تکرارش پرهیز می کنم.

من از دیدار با مانتیکور بسیار مشعوف شدم () و پیش ابوالهول برگشتم، دیدم برگه های پروژه جانورشناسی منو گذاشته جلوش و به شدت مشغول نوشتنه. می دونستم که اگه هشیار نباشم می تونه منو تیکه پاره کنه بنابراین سعی کردم فاصلۀ خودمو باهاش حفظ کنم.

ابوالهول نوشتنش رو به پایان رسوند و با غرور به کاغذا نگاه کرد. منتظر بودم که به من تحویلشون بده و نتیجۀ صحبتام با دوشیزه مانتیکور رو جویا بشه.

نصف انتظارام برآورده شد. ابوالهول سرشو بالا آورد و به من نگاهی انداخت:
- شیمری یا فلوبر؟

لبخند زدم. معلوم بود حالش خوبه که داره باهام شوخی می کنه! پس تا اطلاع ثانوی از معماهای مخوف خبری نبود. جواب دادم:
- شیمر ِ شیمر!

دستم رو دراز کردم تا برگه ها رو ازش بگیرم، ولی با بی خیالی اونا رو زیر پنجولاش پنهون کرد و روشون لم داد. نگاه خمارش رو به من دوخت:
- پس به نظرت اونقدر خوش قیافه شده که باهاش برم گردش؟

حرفی از تحویل پروژه نبود. پس شصتم خبردار شد که این موجود، نقشه ای برام کشیده. تصمیم گرفتم حواسمو جمع کنم. سرعت عمل ابوالهول بهتر از یه مانتیکوره ولی به هرحال به یه خفاش نمی رسه. درنتیجه تصمیم گرفتم در اولین فرصت تغییر شکل بدم. لبخندی زدم و فاصله مو باهاش حفظ کردم:
- البته! بیش از اندازۀ لازم جذابه. می دونی... به من گفته درمورد قابل اعتماد بودن تو براش حرف بزنم و من گفتم که نمی تونم چیزی در این مورد بگم. چون هنوز آزمایشت رو پس ندادی. منتظر بودم ببینم پروژه ای که قرار بود تکمیل کنی، به چه صورتی انجام شده و اگه به قولت عمل کرده باشی، برم و بهش تضمین بدم که موجود قابل اعتمادی هستی.

ابوالهول زیرکانه خندید:
- قابل اعتماد؟ من خوش قول هستم ولی ابله نیستم. این پروژه خیلی خرج داره. من لااقل درمورد پنج موجود بی نظیر از قبیل ابولهول ها، مانتیکورها، شیمرها، آکرومانتیولاها و همچنین یه موجود مرموز که هیچ انسانی تا به حال اونو نشناخته، برات مطلب نوشتم و باید هزینه ای بیشتر از یه ملاقات دوستانه با مانتیکور مورد علاقم به من بپردازی.

- یه موجود ناشناخته؟

نمی تونستم برای خوندن اون پروژه، حتی یه لحظه هم صبر کنم. فورا توی ذهنم تجزیه و تحلیل کردم که اگه قیمت پیشنهادی ابوالهول منصفانه و معقول بود، بلافاصله بپردازمش. لبخندی زدم که امیدوار بودم به اندازۀ کافی اطمینان بخش باشه:
- خوب می تونیم درمورد هزینۀ مورد نظرت مذاکره کنیم.

- بله می تونیم!

منتظر موندم. ابوالهول زیاد طولش نداد و رفت سر اصل مطلب:
- من تا حالا نشده که برای یه خوناشام معما طرح کنم و حالا موقعیت بسیار مناسبیه تا این کارو انجام بدم. الان یه معما طرح می کنم و اگه درست جواب دادی، این پروژه مال تو میشه.

خودم رو بی اعتماد نشون دادم:
- اگه بعد از پاسخی که به معمات میدم، بزنی زیر قولت چی؟

- خوب تو هم به مانتیکور میگی که من ابوالهول قابل اعتمادی نیستم!

- برای تو که مهم نیست. چیزی رو از دست نمیدی! این مانتیکور نشد، یه مانتیکور دیگه. پس نمیشه به این قرار اعتماد کرد. تو باید اون پروژه رو روی نوک هرم وسطی فراعنه بذاری. اگه تونستم درست جواب بدم، میرم و برش میدارم و اگه نتونستم، تو این افتخار رو پیدا می کنی که یه خوناشام رو تکه تکه کنی.

برق وحشیانه ای رو توی چشماش دیدم. بله... همونطور که حدس زده بودم این نهایت آرزوش بود که یه خوناشام رو تکه تکه کنه. پس باید به دقت به معماش گوش می دادم. سرش رو به علامت موافقت تکون داد و شروع کرد:

- اژدري ديدم كه او چارشاخ اندر سر است
برسر هر شاخ او سه دختر افسونگر است
برسر هردختري بنشسته باشد سي پسر
هر پسر را بيست و چار فرزند ديگر درخور است

به فکر فرو رفتم. گویا بی ناموسی حتی در بین اژدهایان هم رواج پیدا کرده. گمونم باید یه مشورتی با پرفسور کوییرل بکنم! یعنی کدوم اژدهاست که چهار شاخ داره و روی هر شاخش سه دختر نشسته که هر دختری هم سی (!!!) پسر رو، روی فرق سر خودش جا داده باشه؟ اونم پسرایی که هرکدومشون 24 تا بچه داره!!!

به نظرم جمعیت دنیای جادوگری کم کم به سمت شناسه های میلیونی کشیده میشه!!!

ولی قضیه نباید به همین سادگی باشه. نگاهی به ابوالهول انداختم که با رضایت و اطمینان از اینکه من جواب رو نمی دونم، با برگه های پروژۀ نازنینم بازی می کرد. پرسید:
- خوب؟

بهش توپیدم:
- مگه قرار نبود اون پروژه رو، روی هرم وسطی بذاری؟

نیشخندی زد:
- هرچند می دونم وقت بیشتری رو می خوای به این بهونه به دست بیاری. ولی باشه. تا برگشتم باید جواب رو حاضر و آماده بهم بگی. وگرنه بلافاصله تکه پاره میشی.

به محض اینکه ابوالهول با پروژه وارد هرم شد تا ازش بالا بره، به خفاش تغییر شکل دادم و تا نوک هرم پرواز کردم و منتظر موندم. همونطور که داشتم به معما فکر می کردم، به ابرهایی که با نوازش باد جا به جا می شدن چشم دوختم. به محض اینکه ابوالهول به بالای هرم رسید، پر زدم و با چنگال های ظریفم برگه های پروژه رو ازش قاپیدم و با سرعت هرچه تمامتر دور شدم. همونطور که ابوالهول پشت سرم فریاد می کشید، جواب معماش رو با چفت شدگی به ذهنش فرستادم که باعث شد غرش هاشو تموم کنه و درعوض، با عصبانیت سرش رو تکون بده.

یعنی واقعا خیال می کرد میتونه یه خوناشام رو شکست بده؟

2- بنویسید چرا سانتور ها و تکشاخ ها در گروه خطرناک قرار دارند.(5 امتیاز)


قرار گرفتن این موجودات در گروه **** نشانۀ وحشی بودن آن ها نیست بلکه به این دلیل است که هنگام برقراری ارتباط با این موجودات باید با احترام فراوانی با آنها رفتار کرد.

منبع: کتاب جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آن ها... اثر همیشه جاودان نیوت اسکمندر


3- طبقه بندی موجودات به چه منظور انجام گرفته؟(5 امتیاز)

اصولا طبقه بندی علوم به منظور دسترسی سریعتر به آنجه می خواهیم بدانیم، می باشد و طبقه بندی جانوران و موجودات جادویی نیز به شناخت بهتر و سریعتر آنها، و نیز یادگیری سریعتر راه های مقابله با انواع خطرناکتر و روش های تربیت انواع مفیدتر موجودات، کمک می کند.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.