هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ دوشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۴

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۱۳:۵۴
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 541
آفلاین
آه!

سلامی چو دیگر سلام های اینجانب که هیچ یک چونان دیگر یک نبودند و دلیل آن را نه تنها ما که سر بابی چارلتون هم نمی داند و دیگر چه برسد به خوان داکسوس و مارتین لوتر کینگ و حتی مارتین لوتر خالی که البته در عین خالی بودنش بسیار پر بودند آنجانبشان!


مزاحم وقت شریف گشتیم تا بیان کنیم که ما (منظورمان از ما دقیقا ما می باشد که شامل اینجانبمان و دنگ است، هر چند که در حقیقت و در شناسنامه دینگ می باشد. لکن دنگ به نظر ما با لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ ست تر است و چه کسی حال دارد که بیاید و یک «ی» اضافه تر را بنویسد؟!)... می گفتیم، همان ما که در فوق شرحش دادیم قصد دوئل داشته و جمله آمده ایم تا، معلم سال اوّل ورودمان در درس جانوران جادویی را که به ما مشق ها فراوان داده و مارا برای ایفای نقش کمی تا حدودی آماده نمود را به دوئل دعوت نماییم که این عمل ما بسیار خبیثانه و گستاخانه می باشد و نشانه ای بر زبان، دست و حتی اسم و کلاه درازی ماست و دلیلش هم این است که در دوران تحصیل چوب معلم بر اینجانب کوفانیده نشد و حال ما آمدیم تا معلممان چوب بر سر روی اینجانب (در این بخشش دنگ یا همان دینگ و یا حتی دولا می فا سو لاسی، خودش را قاطی ماجرا نمی کند و می گوید که کار درست این است که در سختی ها جای خالی داده تا دیگران را به فنا فرستاده و حالش را ببریم و با اندکی مایع مخاطی بینی فیل به تماشای له شدن دیگران بشینیم.) ... بله چوب بر سر و روی اینجانب خورد کنند.

آلباتروس هایتان چاق و یخچالتان پر از انواع و اقسام کنسروهای خسرو و دوستان و آشنایان به جز رفیق مو فرفریه محمود باد!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
نتیجه دوئل آملیا سوزان بونز و آلبوس دامبلدور:


امتیاز های داور اول:
آملیا سوزان بونز: 28 امتیاز – آلبوس دامبلدور: صفر امتیاز

امتیاز های داور دوم:
آملیا سوزان بونز: 27.5 امتیاز- آلبوس دامبلدور: صفر امتیاز

امتیاز های داور سوم:
آملیا سوزان بونز: 28 امتیاز – آلبوس دامبلدور: صفر امتیاز

امتیاز های نهایی:
آملیا سوزان بونز: 28 امتیاز – آلبوس دامبلدور: صفر امتیاز


برنده دوئل: آملیا سوزان بونز!




-بهت افتخار می کنیم آملیا!
-حرف نداری آملیا!
-سایه ارباب تاریکی بر سرت گسترده باد!

آملیا به درخت کهنسال وسط پارک تکیه داده بود و با خود فکر می کرد" کاش بس کنن"!

ولی هر رهگذری که از کنارش عبور می کرد جملات تشویق کننده و بیشتر تحسین کننده اش را نثار آملیا می کرد. خودش هم می دانست در حال انجام کار بزرگی است. دوئل با آلبوس دامبلدور...حتی لرد سیاه هم دامبلدور را به دوئل دعوت نکرده بود. ولی آملیا، چرا!

-کسی بهت گفته که فوق العاده ای دختر؟

یک رهگذر دیگر...

-طی یک ساعت گذشته خیلیا گفتن. ولی کاش نگن...دارن استرسمو بیشتر می کنن.

-عممممممممممه!

این یکی را می شناخت. سوزان دوان دوان به آملیا نزدیک شد و با پرشی بلند در آغوشش جای گرفت.
-بهت افتخار می کنم.

آملیا، سوزان را به آرامی روی زمین گذاشت.
-هنوز برای افتخار کردن زوده. صبر کن دوئل تموم بشه. اگه برنده شدم می تونی افتخار کنی.

-دوئل؟...ولی اون که تموم شد.

آملیا گیج شده بود.
-سوزان؟ اگه شروع یا تموم شده بود به نظرت من نباید مطلع می شدم؟ یکی از دوئل کننده ها منم ناسلامتی.

-ولی دوئل به گزارش وزارتخونه تموم شد. دامبلدورم همین یک ساعت پیش اعدام شد.

برق از سر آملیا پرید!
او منتظر دامبلدور بود و حالا برادرزاده کوچکش خبر اعدام دامبلدور را برایش آورده بود.
-اعدام؟ برای چی؟ به این سرعت؟ این غیر ممکنه. من همین دیروز دیدمش و دعوتش کردم. مطمئنم اشتباه می کنی. به چه جرمی؟

-به جرم قتل تو! اون حق نداشت تو دوئل کسی رو بکشه. ولی این کارو کرد.

آملیا با هر توضیحی که سوزان می داد گیج تر می شد. او دوئل نکرده بود...و تا جایی که می دانست هنوز زنده بود.
سوزان لبخند شیطنت آمیزی زد.
-سخت نگیر عمه...وقتی وزیر مرگخواری باشه که برای کم کردن شر دامبلدور، از لرد سیاه دستور مستقیم گرفته باشه، از این اتفاقا میفته! نزدیک پونزده نفر تو دادگاه شهادت دادن که با چشمای خودشون دیدن که دامبلدور طلسمی روی تو اجر کرد که با ناخنات گلوی خودتو جر دادی! و از شدت خونریزی مردی.

آملیا چوب دستیش را غلاف کرد. دوئلی در کار نبود. حالا فقط به یک چیز فکر می کرد. اگر دامبلدور به جرم قتل او اعدام شده بود...معنی اش این بود که کسی نباید او را زنده می دید. زنده بودن او نقشه لرد سیاه را نقش بر آب می کرد. و اعضای محفل...احتمالا کسی را که سبب مرگ رهبرشان شده بود به این سادگی نمی بخشیدند.

جانش در خطر بود! جانش از طرف هر دو جبهه در خطر بود.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۴

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
نتیجه دوئل ریگولوس بلک و ویولت بودلر:


امتیاز های داور اول:
ریگولوس بلک: 28 امتیاز – ویولت بودلر: 29 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
ریگولوس بلک: 27/5 امتیاز - ویولت بودلر: 28 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
ریگولوس بلک:28 امتیاز – ویولت بودلر: 28.5 امتیاز


امتیاز های نهایی:
ریگولوس بلک:28 امتیاز – ویولت بودلر:28.5 امتیاز


برنده دوئل: ویولت بودلر!



-لوبیاهای منم میخوای؟

ریگولوس لوبیا سبز دوست نداشت. ولی کمتر پیش می آمد که برادرش چیزی به او تعارف کند.کمی تردید کرد ولی بعد لبخند زد و سرش را به نشانه "میخوام" تکان داد و لوبیاهای سیریوس را در بشقاب خودش خالی کرد. با خودش فکر کرد: اونقدرا هم بد نیست. هر چی باشه برادرمه.

و وقتی متوجه نگاه خیره سیریوس شد سعی کرد به زور هم که شده کمی از لوبیاها بخورد.

روز قبل سیریوس جاروی جدیدش را شکسته بود. شاید این حرکت نوعی عذرخواهی محسوب میشد.
-حتما از کارش پشیمونه. اونم نمیدونست جاروهه ممکنه با کوبیدن به درخت بشکنه. شاید میخواست مقاوتش رو بسنجه. آره آره...حتما همین بود. اون نگران من بود. میخواست مطمئن بشه که جارو به اندازه کافی محکم و مقاومه. من بیخودی از دستش عصبانی شدم.

سیریوس هیچوقت توجه خاص و ویژه ای به او نداشت...حتی توجه غیر خاص و غیر ویژه ای هم نداشت. سیریوس کلا هیچ توجهی به او نداشت. ولی همه این حرکات در آن لحظه توجیه پذیر به نظر می رسیدند.
-شاید میخواد من مستقل بار بیام. همیشه بهم می گفت زیاد به خانواده وابسته نباش.مرد باش. من فکر می کردم دلیلش علاقه ما به اصل و نسبمونه. میخواد منو شبیه خودش کنه. ولی اون میخواسته من رو پای خودم وایسم.

بدون این که متوجه باشد چنگالش بی اختیار تکه های مرغ و قارچ را کنار میزد و یک راست به طرف لوبیاهای بی مزه میرفت. آنها هدیه برادرش بودند.

-کسی سیب زمینی سرخ کرده نمیخواد؟
-اوه...من میخوام مامان. ریگولوس لوبیاهای منو گرفت. پس منم میتونم در مقابل، سیب زمینیای اونو بگیرم.نه؟

با ناباوری سرش را بلند کرد و با لبخند شیطنت آمیز برادربزرگ تر مواجه شد. سیریوس شامه بسیار تیزی داشت. شاید برای همین جانورنمایش سگ بود. ورود سیب زمینی ها را خیلی زودتر پیش بینی کرده بود.

همه توجیه ها به همان سرعتی که بوجود آمده بودند، پاک شدند!




ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
درود!
درخواست دوئل دارم با باب اگدن!
بدرود!



دای عزیز

این درخواست دوئل رد شد.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۲ ۲۲:۳۱:۱۶

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۴

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
نتیجه دوئل راهب چاق و دای لوولین:


امتیاز های داور اول:
راهب چاق: 27 امتیاز – دای لوولین: 26 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
راهب چاق:26 امتیاز – دای لوولین:27 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
راهب چاق:27 امتیاز – دای لوولین: 26.5 امتیاز


امتیاز های نهایی:
راهب چاق: 27 امتیاز- دای لوولین: 26.5

برنده دوئل: راهب چاق!


راهب چاق میان زمین و آسمان معلق بود. ولی طبق قرارداد بین خودش و دای فاصله اش را از زمین زیاد نمیکرد. چوب دستی قدیمی دای در دستانش بود. ولی نمی دانست که آیا واقعا قادر به جادو کردن هست یا نه.
-تمرکز کن چاق...تو میتونی. روح هستی که باش. تو هم احساس داری...باید بخوای که شکنجه بشه...بمیره...بیهوش بشه.انرژیتو جمع کن.

دای با نیشخندی تمسخر آمیز به رقیبش خیره شده بود.
-هی...یه تکونی به هیکلت بده. الان شمارش معکوس رو شروع می کنم. اگه می خوای عذرخواهی کنی الان وقتشه.

راهب خیال عذرخواهی نداشت. به هر حال دوباره نمی توانست بمیرد. چوب دستیش را به طرف دای گرفت. دای به چپ و راست میرفت. قصد داشت تمرکز او را به هم بزند. راهب تمام احساسش را در دستش جمع کرد و ناامیدانه فریاد زد:
-آواداکداورا!

دای خندید...
خنده ای عجیب و دیوانه وار...و روی زمین افتاد.

راهب با تعجب به خودش و چوب دستی نگاه کرد.
-من...کشتمش؟...من...موفق شدم!


فلش بک

-مرتا...شنل سیاه من کجاست؟ پس تو اینجا به چه دردی می خوری دختره ابله بی مصرف!

برتا شنل اتو شده و مرتب را در دست گرفت و با عجله به طرف دای رفت.
-بفرمایید جناب لوولین. حاضره.

دای با خشونت شنل را از برتا گرفت.
-تو کوری مرتا؟...چشاتو باز کن و ببین.

در حرکت بعدی موهای برتا را گرفت و به طرف خودش کشید. برتا نمی دانست به چه چیزی باید نگاه کند...ولی چشمانش بشدت میسوختند.
دای شنل را جلوی چشم برتا تکان داد.
-این سیاه نیست احمق. دودیه! من شنل سیاهمو خواستم. حالا برو گمشو قهوه منو بیار...سریع! باید به دوئلم برسم. این ماه هم از حقوق خبری نیست.

برتا با خود فکر کرد: کدوم ماه خبری بود؟

این خون آشام بی رحم حتی اسم او را هم درست تلفظ نمی کرد. و برتا میدانست که این کار کاملا عمدی است. برای تحقیر او!
بقیه اعضای خانواده با برتا مهربان بودند. ولی رفتار دای...غیر قابل تحمل بود.

برتا فنجان قهوه را در دست گرفت...و در آخرین لحظه که قصد خروج از آشپزخانه را داشت چشمش به کیسه حاوی پودر سفید رنگ افتاد که برای کشتن حشرات درخشانی که به تازگی در زیر زمین خانه پیدا شده بودند، خریداری شده بود.چشمان برتا برقی زدند.او به حقوقش احتیاج داشت. این ماه و ماه های بعد.




ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
توضیحات لرد ولدمورت: شما احتیاج به معجونی دارین. این معجون رو یا از آرسینوس جیگر میگیرین، و یا از سیوروس و یا از هکتور. فقط دقت کنین که این معجون یکی از سه معجون شانس، عشق و تغییر شکل نباشه. معجون میتونه با هر کاربردی که شما براش تعیین کنین تهیه بشه.
دوئل کنندگان عزیز دقت کنین. این توضیح سوژه شماست...نه مثالش! شما باید همین سوژه رو بنویسین. در غیر این صورت پستتون رد می شه. سوژه ها رو عوض نکنین.


------------------

نتیجه دوئل آیلین پرنس و گیبن:

امتیاز های داور اول:
آیلین پرنس: 26امتیاز - گیبن: 24امتیاز

امتیاز های داور دوم:
آیلین پرنس: 26امتیاز - گیبن: 23امتیاز

امتیاز های داور سوم:
آیلین پرنس: 26امتیاز - گیبن: 25امتیاز

امتیاز های نهایی:
آیلین پرنس: 26امتیاز - گیبن: 24امتیاز

برنده دوئل: آیلین پرنس!

- هکتور!
- هوم؟
- من معجون میخوام!

هکتور با شنیدن کلمه معجون از خود بیخود شده و ریشتر ویبره اش به طرز خطرناکی بالا رفت و احتمالا همین موجب شد تا به میز کنار پاتیلش بخورد و یک شیشه پر از دم مارمولک سمی آفریقایی در معجون بریزد.
هکتور که متوجه این حادثه نشده بود به مشتری اش می رسید.
- چه معجونی؟ چه معجونی؟

- فرقی نمیکنه! معجون هر چیزی! اگر اونی باشه که پشت سرته که عالیه!

ایلین بر خلاف هکتور سقود ظرف را در معجون دیده بود!

ساعاتی بعد- محل دوئل گیبن و آیلین

- هی گیبن بیا قبل از دوئل یه نوشیدنی بخور!
- تو میخوای وقت منو تلف کنی بیا زودتر بکشمت میخوام برم!
- خب نوشیدنیتو بخور بعد منو بکش!

گیبن با دیدن نوشیدنی وسوسه کننده ای که آیلین به سمتش گرفته بود قدمی رو به جلو برداشت. آیلین با حالتی نمایشی لیوان نوشیدنی خودش را سر کشید و یک نفس خورد. همین برای گیبن کافی بود تا به سمت لیوان شیرجه زده و آن را قاپ بزند.

دقایقی بعد آیلین بالای سر یک پاتیل معجون سازی ایستاده بود. گیبن برای همیشه به وسیله ای برای ساخت معجون تبدی شده بود و آیلین برنده این دوئل بود.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
سوژه دوئل راهب چاق و دای لووین: قتل

توضیح: فرقی نمیکنه قتل رو شما انجام بدید یا شاهدش باشید.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل یک هفته(یکشنبه 22آذر) فرصت دارید.

معجون به همراهتان!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ جمعه ۱۳ آذر ۱۳۹۴

راهب چاقold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۲۹ دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵
از آمدنم هیچ معلوم نشد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 44
آفلاین
درخواست دوئل دای را استجابت نموده و درخواست زمان حداکثر یک هفته ای داریم...سر زمان توافق شده با دای!

با تچکر!


وقتی رو سرت این همه منقار سیاهست...مشکلات تورو میبره کنار دیوار
گاردتتو باز کن تا قوی تر بشی...بدون همه تاریکی ها یه جور فریبندگی ست


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۴۰ جمعه ۱۳ آذر ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
لرد ولدمورتا!
میخوام با این چاق دوئل کنم. می شه؟


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷ پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
سوژه دوئل ریگولوس بلک و ویولت بودلر: منافع برتر!( یا مهم تر)

توضیح: گلرت گریدل والد شعاری داشت...که به خاطر منافع مهم تر یا برتر می شه یه چیزایی رو فدا کرد! شما هم در این مورد می نویسین. مادی یا معنوی...فرقی نمی کنه. توجه داشته باشین که شما مجبور نیستین این کار رو انجام بدین. این سوژه شماست. کافیه موضوعتون بهش مرتبط باشه یا حتی شخصیت هایی غیر از خودتون این کار رو انجام بدن.


برای ارسال پست در باشگاه دوئل 15 روز (تا دوازده شب جمعه 27 آذر) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید!

_________________

نتایج:


نتیجه دوئل ویولت بودلر و ویولت بودلر:

امتیاز داور اول:
ویولت بودلر: 28 امتیاز

امتیاز داور دوم:
ویولت بودلر: 28 امتیاز

امتیاز داور سوم:
ویولت بودلر: 27 امتیاز

امتیاز نهایی:
ویولت بودلر: 28 امتیاز

برنده دوئل: باورتون نمی شه ولی ویولت بودلر!


جا داره اشاره کنم که در مورد اعضایی که دوست دارن درباره سوژه های دوئل بنویسن تصمیم هایی گرفتیم که به زودی اجرا می کنیم.

__________________

نتیجه دوئل لاکرتیا بلک و روونا ریونکلاو:

امتیاز های داور اول:
لاکرتیا بلک: 26 امتیاز – روونا ریونکلاو: 27 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
لاکرتیا بلک:26 امتیاز – روونا ریونکلاو: 28 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
لاکرتیا بلک: 26 امتیاز – روونا ریونکلاو: 28 امتیاز

امتیاز های نهایی:
لاکرتیا بلک: 26 امتیاز – روونا ریونکلاو: 28 امتیاز


برنده دوئل: روونا ریونکلاو!


-به موقع رسیدم! از دیشب چیزی نخوردم.

روونا به آتش نزدیک شد و دست هایش را برای گرم کردن، کنار آن گرفت. پاتیل بزرگی روی آتش قرار داشت. روونا بدون توجه به لاکرتیا که در حال رنده کردن سوسک زنده ای بود، روی پاتیل خم شد و نگاهی به داخلش انداخت. با دیدن محتویات پاتیل جلوی دهانش را گرفت و خودش را عقب کشید.
-پناه بر مورگانا...این دیگه چیه! حالم به هم خورد. این شامته؟

لاکرتیا بدون این که حتی سرش را بلند کند جواب داد:
-نه...این گربه اس! یه گربه جدید و خارق العاده. خودم درستش می کنم. در واقع...خلقش می کنم! این بزرگترین اثر لاکرتیا بلک خواهد بود.

روونا سوپ هیپوگریف را ترجیح می داد.

لاکرتیا سوسک را با ماده ای روغنی مخلوط کرد و داخل پاتیل ریخت.
طولی نکشید که مایع درون پاتیل به قل قل افتاد و گردابی کوچک داخل آن بوجود آمد. چند ثانیه بعد پنجه بزرگ و خیسی از مایع خارج شد...و بعد، بقیه بدن گربه!

روونا علاقه ای به دیدن این صحنه نداشت.
-اوه...چقدر زشته. و چقدر لزج...بوی جالبی هم نداره. می رم یه چیزی برای خوردنش بیارم. گرسنه به نظر می رسه.

و از اتاق خارج شد.


نیم ساعت بعد:

روونا ظرف خالی سوپ را روی میز گذاشت.
-خب...من سیر شدم. حالا نوبت اون هیولاست!

تکه گوشتی را که معلوم نبود که کدام جانور تعلق دارد برداشت و به اتاق لاکرتیا برگشت.
-این براش کافی...

صحنه ای که در مقابلش قرار داشت عجیب بود...و بسیار فجیع...

ولی روونا مدت زیادی بود که زندگی می کرد. در این سن و سال کمتر صحنه ای می توانست روونا را شوکه کند.
بجز چند تکه استخوان خون آلود اثری از لاکرتیا به جا نمانده بود. گربه عظیم الجثه در گوشه ای دراز کشیده بود و پنجه هایش را می لیسید. و دیگر گرسنه به نظر نمی رسید.

روونا به طرف گربه رفت...دستی به سرش کشید.
-تقصیر تو نبود کوچولو...شاید، نباید اون چند قطره خون رو داخل پاتیلت می ریختم.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.