هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
بازیگران:رودی٬توماس٬مانیا٬حاجی٬سلزار٬ Yek_Sahereh
-------------------------------------
مانیا:گفتم نمیشه توماس٬فهمیدی؟
Yek_Sahereh:سلام به همگی!اینجا چه خبره؟
مانیا یه نگاه هم نمیکنه بهش.
توماس:سلام!کجا بودی؟
Yek_Sahereh:هیچی٬رودی که عصبانی شد٬همچین دلم گرفت! رفتم خودمو گمو گور کردم!ولی دوباره پیدا کردم!
توماس:ببینم شماها با هم قهرین؟
Yek_Sahereh:نه!
مانیا:توماس!بالاخره چی شد؟من ۱۰۰۰ تا کمتر نمیدم!چرا داری با خودت حرف میزنی؟!
Yek_Sahereh:
توماس:چی؟
مانیا:مگه به جز من و تو کسی اینجا است؟
توماس:موضوع جدیه پس!
مانیا:کودوم موضوع؟
Yek_Sahereh:مانیا!تو حالت خوبه؟
مانیا:کسی چیزی گفت توماس؟
توماس:فکر کنم آره!
Yek_Sahereh:
مانیا:من که کسی رو نمیبینم اینجا!
Yek_Sahereh:میشه بگی پس چرا پرسیدی کسی چیزی گفت یا نه؟
مانیا:پس همون ۱۰۰۰ تا٬باشه؟!
رودی میاد تو.
رودی:مگه من شماها رو ننداخته بودم بیرون!
Yek_Sahereh میپره تو بغل رودی! :bigkiss:
مانیا:تو منو از مغازم بندازی بیرون؟!
رودی:ببین ساحره من اصلا با هیچکودومتون حرفی...
Yek_Sahereh:رودی آخه دلت میاد با من اینطوری حرف بزنی دلمو بشکنی؟نمیدونی دلم واست یه ذره شده بود!
رودی:من رو چه حسابی باید حرفتو باور کنم؟به اعتبار کی؟
سلزار:به اعتبار من فرزندم!
مانیا:پدر شما کی اومدین من نفهمیدم؟
سلزار:من اگه بلد نباشم بی سر و صدا ظاهر بشم که دیگه بهم نمیگن سلزار اسلیترین!
مانیا:
توماس:واقعا که بحث داره از ردا منحرف میشه!
مانیا:تو چی میگی این وسط!
توماس:
رودی:من حرف هیچ کسو قبول ندارم.من از این ساحره چیا که ندیدم!یادتونه میخواست شکنجه ام کنه!مثل اینکه یادتون رفته!
Yek_Sahereh:اگه قول بدم باهات خوب بشم٬نظرت عوض میشه؟
رودی:قول تو واسه من هیچ ارزشی نداره!
مانیا:ببین کی داره این حرفای عاشقانه رو میزنه!
Yek_Sahereh:تو که تا الان منو نمیدیدی؟!
مانیا:آره!الان دیدمت!
Yek_Sahereh:رودی!تو چه جوری منو با این یکی میدونی؟
حاجی میاد تو.
حاجی:سلام به حامیان اسلام عزیز!
توماس:حاجی جان!بد موقعی تشریف آوردین!
مانیا:هیچم بد موقعی نیست!حاجی شما یه چیزی به این رودی بگین آخه!
حاجی:جریان چیه؟
سلزار:هیچی حاجی!ساحره جان میخوان تغییر رویه بدن در رفتار با رودی!
حاجی:به به!چه کار خوبی!اصولا آسلام همه رو به مهربونی و یکدلی دعوت میکنه به خصوص که خیلی خوبه زن و شوهر با هم خوش رفتار باشن!
مانیا:من محاله با تو آشتی کنم!
Yek_Sahereh:حالا انگار کی هست!تا رودی جونم هست چه باک از بوسه ی دیوانه ساز!
مانیا:منظورت من بودم؟!
Yek_Sahereh:دقیقا!
مانیا:توماس!تو چرا ساکتی پس؟
توماس:آخه نه که هر وقت حرف میزنم ازم دفاع میکنی؟
مانیا:
توماس:خیلی خوب بابا!بیا بزن!
مانیا:
توماس:آخه رودی!تو رو چه حسابی زن به این خوبی رو ول کردی به امان خدا!
سلزار:مگه زبونم لال دختر من مجرمه!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
****اينيگو ايماگو وارد مغازه ميشه:::*****

ايماگو:سلام...به به عجب مغازه تيميسي داري ميتونم يه ردا انتخاب كنم؟
مانيا:بله بفرماييد...
ايماگو:خب....هومك....من اينو ميخوام..ايناها اين مشكيه....xl...
مانيا:خب بيارين اينجا براتون كادو كنم قيمتش هم روش نوشته...
ايماگو: اين 1200 گاليونه؟؟؟؟؟
مانيا:
ايماگو:ببخشيد.....نميخواد كادو كنيد من ميرم يه كاري بام پيش اومده....بايد برم.....
مانيا:چرا؟... ميدوني چيه .؟؟.....آخه...من خيلي زياد مشتري دارم به خاطره همين ........
ايماگو:اگه زياد مشتري داري پس چرا ناراحتي؟
مانيا: آخه ميدوني ....اونا مشتري نيستن...بيشترشون مزاحمن....
ايماگو:خب چرا راشون ميدي مغازه؟؟؟؟؟
مانيا:آخه دلم براشون ميسوزه؟
ايماگو
امانيا:
ايماگو:خب.....نميشه حالا اين ردا رو ارزون تر بدي؟
مانيا:هوم....باشه چون تويي 120 گاليون..خوبه؟
ايمگو:خوب قصدي هم ميدي؟
مانيا:نه
ايماگو: خب قبول كن ديگه....
ملنيا:باشه...هوم...باشه..اينم باشه
ايماگو: چك هم قبول ميكنيد؟؟؟؟؟؟؟
مانيا:
ايماگو:
مانيا:باشه..باشه....
ايماگو:خب گفتين چقدر؟؟؟؟؟
مانيا:120
ايماگو: چي؟؟؟؟؟؟100 گاليون؟؟؟؟؟گرونه...من 80 تا بيشتر ندارم....حالا تو اين 50 تا رو بگير....20 گاليون پس بده....خب؟
مانيا:
ايماگو:خب...بگير ديگه اين 10 گاليون رو....
مانيا:
ايماگو:باي....
*************وقتي مانيا نگاه ميكنه به پول ميبينه يدونه 5 گاليونيه!!!!!************


==================================

:bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ جمعه ۹ بهمن ۱۳۸۳

توماس جانسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۲ سه شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۲۱ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
از قصر كرنوال
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 332
آفلاین
ماریا:سلام دختر خاله
مانیا:باز نهکنه تو توماسی؟
ماریا:چی؟
مانیا:هیچی با...
ناگهان یه ماریای دیگه میاد تو:سلام مانیا سلام ا تو منی کی هستی؟
یهو یه ماریای دیگه اونجا ظاهر میشه
و همه:
دو تا از ماریا ها:
یهو یکی از ماریاها میپره بقل اون یکی ماریا و: :bigkiss: :bigkiss: اگه فهمیدین این ماریا کدوم بود؟
بعد یه ماریای دیگه میپره بقل مانیا و با ناراحتی میگه:ا تولدمو تبریک نمیگی
مانیا با گریه: بابا کی به کیه؟
و یهو یکی از ماراها که بقل اون ماریا بوده میشه تومی و اون ماریا میشه دیپت و تومی:ای وای دیپت خل اینجا چه قلطی میکنی؟
و اون ماریایی که بقل مانیا بوده میشه زاخی
حالا کی میتونه بگه ماریای اصلی کجاس؟


کاهنان مصری سه هزار سال قبل از میلاد این کتیبه قدرت و قهرمانی را پیدا کردند و برای آن محافظانی گذاشتند.تا 3 سال پیش کسی آخرین محافظ ر�


ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ جمعه ۹ بهمن ۱۳۸۳

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
ماریا وارد مغازه ردا فروشی مانیا میشه و بعد میگه:سلام مانیا چه خبر؟
مانیا:خبری نیست؟راستی تولدت مبارک ماریا.
ماریا:تو از کجا یادت بود؟
مانیا:خوب دیگه.
وبعد کادوی تولد ماریا را می آورد و به ماریا میدهد.
ماریا هم برای تشکر از او میخواهد او را ماچ کند که ناگهان در حین ماچ کردن ماریا دستشو میزنه به عینکش و بعد به زاخاریاس تبدیل میشه و بعد یه :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
مانیا:
زاخاریاس:آخی خیلی حال داد دستت درد نکنه مانیا و سریعا از مغازه میاد بیرون.
مانیا هم با همون نگاه بهت زده گریش میگیره و در دل خود میگوید:زاخاریاس چرا رفتی میخواستم بهت بگم دوست دارم.
این جمله معروف به همین دردا میخوره:عجله کار شیطونه.
---------------------------
خودمونیما عجب حالی داد بازم از این کارا میکنم.
------------
مانیا یه موقع ناراحت نشیا :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:



Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۴:۱۶ جمعه ۹ بهمن ۱۳۸۳

لنا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۸ دوشنبه ۹ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۶:۴۶ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
از hogwarts
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
لنا وارد ردا فروشی میشه
لنا:سلام مانیا جون بهت تبریک میگم
مانیا: واسه چی؟
لنا:جدا شدن از رودی...
مانیا:اااا ما همین الان هاوایی بودیم با هم جدا نشدیم که...
لنا: اااا
در همین حین زاخاریاس و توماس در حالی که مدل های تازه دستشونه وارد میشن لنا به محض دیدن زاخاریاس: :bigkiss:
زاخاریاس:
لنا:وای...
ادامه دارد...



لنا
somethin wicked this way comes


ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۳

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
خوب به سلامتی میبینم که مشخص شد که حق به حق دار رسید
خود رودی رفت با یکی دیگه و مانیا با ما حالا نقشه بر عایه رودی درBFK(تاپیکشو تو امضا دارم)
مانیا آشتی آشتی آشتی آشتی آشتی
ببخشید
حالا تو با ما و ما بر علیه رودی.
طلاقش بده راحت شیم
البته اگر واقعی بوده
تو با مایی
بیا BFK
اگر دوست داری یه ردافروشی جدید هم با هم درست کنیم یا همینجا با هم دیگه
پس بیا بی اف کی.
بای



Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۳

ایلیدان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
رودی در حال بیرون رفتن از ردا فروشی : یادت باشه حق نداشتی من رو بندازی بیرون ولی چون یک ساحره ناراحت بود رفتم ها. پرو نشی!
مانیا : برو گم شو بیرون
رودی :خجالت بکش به جای این که منو بندازی بیرون یه کم از این خواب ها ببین
مانیا : خیلی نامردی طلاقت میدم
رودی : اخ جون طلاق
مانیا :
رودی : اخی گریه نکن :bigkiss:
یک ساحره : رودی
رودی : هان چی میگه با من کاری نداری مانیا
مانیا :
رودی : هان
مانیا :
رودی : اهان :bigkiss:
هوم این حلقه تکرار میشه تا رودی شاکی میشه : برید بیرون از مغازه اعصاب مو خورد کردید دینگ دونگ دنگ شپلخ بوش بیش ریش
بیرون مغازه :
مانیا : هوم چی شد ما افتادیم بیرون
یک ساحره : هان نمیدونم خشن شد یهو تا حالا این طوری نشده بود
مانیا : با کی گشته این اواخر ؟
یک ساحره : تو زن شی از من می پرسی
مانیا : نا الان که تو زنش بودی داشتی میبردیش بیرون حالا من زنش شدم
یک ساحره : خفه شو عوضی بی شور
مانیا : با منی بگیر که اومد بومب
یک ساحره : میزنی تو چشم من های ایش بومب ( با صدای اتم)


مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
بازیگران:رودی٬مانیا و Yek_Sahereh
---------------------------------------
Yek_Sahereh وارد مغازه میشه.
Yek_Sahereh:روووووووووووووووودی!

و میپره تو بغل رودی!
رودی:چیه عزیزم!چرا گریه میکنی؟!اتفاقی افتاده؟!
Yek_Sahereh (با هق هق):رودی...دیشب...خواب...دیدم...تو ...رو...
رودی:منو چی؟!
Yek_Sahereh:تو...رو...
رودی:منو چی؟!
Yek_Sahereh:تو رو کشتن!
رودی:نههههههههههههههه!
Yek_Sahereh:آره!
رودی:حالا انقدر گریه نکن.فقط یه خوابه.
Yek_Sahereh:آخه خوابای من اغلب عینا تعبیر میشه!
رودی:
Yek_Sahereh:برای...همین...من...تصمیم...گرفتم...از...این...به...بعد...باهات...مهربون...باشم! :bigkiss:
رودی:جدی میگی؟!
Yek_Sahereh:دروغم چیه؟!مگه من با تو شوخی دارم؟!
رودی:فکر نکنم!
Yek_Sahereh:
رودی:حالا جدی میگی دیگه؟!جدی جدی؟
Yek_Sahereh:آره!چه قدر دلم واست تنگ شده بود! :bigkiss:
رودی:من که دیگه هیچی!
در همین زمان مانیا میاد تو.
مانیا:چشمم روشن رودی!حالا دیگه بین ما فرق میذاری؟!
Yek_Sahereh:ببینم رودی چه هیزم تری بهت فروخته که اینطوری باهاش حرف میزنی؟!
رودی:
مانیا:ساحره؟!
Yek_Sahereh(با گریه):بله!
مانیا:تو معلومعه طرف کی هستی؟!
Yek_Sahereh:طرف رودی!
رودی:
مانیا:نفهمیدم!چی شد؟!
رودی:آخه دیشب خواب دیده منو کشتن!
مانیا:واسه همین بغلش کردی که آروم شه دیگه؟!
رودی:آره!خوب گناه داره مگه چیه؟!نمی بینی چه جوری مثل ابر بهار اشک میریزه؟!
مانیا:رووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووودی!
Yek_Sahereh:چته؟!چرا سرش داد میزنی؟بعدشم اغلب خوابای من تعبیر میشه عینا!اههههههههههه!
مانیا:من دیگه تحمل این اراجیفو ندارم!از مغازه ی من برین بیرون!با جفتتونم!فهمیدین!
رودی:باشه رفتیم!چرا میزنی؟!بیا بریم عزیزم!
Yek_Sahereh:
مانیا:
---------------------------------
زاخاریاس جان!منم با اجازه ی مانیا از هر گونه همکاری استقبال میکنم.دوستان لطفا اگه مایل به همکاری هستین اجازه نگیرین٬دست به کار شین!موفق باشین!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۰:۳۶ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۳

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
مانیا خیلی راحت و به دور از رودی نشسته بود و داشت پیام امروز میخوند که در به شدت باز شد و ولدمورت و گویل و مالفوی اومدند داخل
مانیا:
ولدمورت:سلام کن بر ما...
مانیا:نخوام بکنم چی میشه؟
ولدمورت:چه خشن بچه ها بهش بگید من کیم...
گویل یه دونه مار پلاستیکی در میاره اما مانیا فرصت بهش نمیده و میگه:خوبه
و بعد یه دونه مار واقعی در میاره میگه:من دختر جناب سالازار اسلیترین گری لرد هستم
ولدمورت:پس با این حساب شما جای مادر من حساب میشید
مانیا:بار اخرت باشه...بابا
سالازار به سرعت میاد:بله دخترم؟
مانیا:اینو ببر...به من میگه مادر...مگه من چند سالمه...
سالازار:بیا بریم بابابزرگ جون...:mama:
در همین اوضاع یک ساحره و حاجی در حالی که دعوا میکنن وارد ردا فروشی میشن...
حاجی:خواهر گفتم که نمیشه
یک ساحره:اصلا این مانیا مطمئنم دوست داره زودتر از شر رودی راحت بشه
حاجی:خواهر مانیا شما دوست داری از دست رودی راحت بشی؟
مانیا:نه
حاجی:بفرمایید...
یک ساحره:مانیا رودی اخه به چه درد تو میخوره؟
مانیا:من یه قرارداد با رودی دارم اون هیچ وقت نمیتونه از ردا فروشی من اخراج بشه یا بره
کاری:راست میگه...
یک ساحره:تو که باز اینجایی...
کاری:وای غلط کردم...ببخشید
و در میره یک ساحره هم دنبالش
در دوباره با شدت باز میشه و اعضای خاکستری میریزن داخل
تق...پوق...شپلخ
مانیا:وای...
در دوباره باز میشه و ولدمورت و سالازار و گویل و مالفوی وارد میشن
مانیا:نه...
چند دقیقه بعد جاسم به همراه نیروهای شیکم وارد میشن
مانیا:خواهش...
دیگه چیزی پیدا نبود فقط صدای فریاد و خورد و خاکشیر شدن به گوش میرسید
چند لحظه همه جا ساکت شد
بعد یهو سیریوس و جیمز و هاگرید و کریچر اومدند داخل
مانیا:عجب...
دوباره جنگ در گرفت
تق...شپلخ
همه جا رو دود سیاه گرفته بود
دوباره همه جا ساکت شد و یک ساحره در حالی که گردن کاری رو گرفته بود و با یه ملاقه میزد توی سر کچلش وارد شدن
همه:این کاری خیانتکاره بریزین رو سرش...
کاری:نه...........
بعد از چند لحظه مانیا جیغ زد:بسه
همه ایستادند
حاجی:چی شد؟
مانیا:یه مهمون داریم...
همه:کی؟
مانیا:از پشت سرش رودی رو میاره جلو
حاجی:این عامل فتنه توی آسلام بزنید بکشیدش...
اعضای محفل و خاکستری و نیروهای شیکم و حاجی و ولدمورت و سالازار و گویل و مالفوی ریختند روی سر رودی...
=-=-=-
چند دقیقه بعد...مانیا و یک ساحره پیش مازامولا در حال خوردن سوشی
یک ساحره:من نمیدونستم این سوشی اینقدر خوشمزس
مانیا:تازه کجاش رو دیدی
مازامولا:بازم میخواید؟....
=========
ادامه دارد...کسی میدونه چه بلایی به سر رودی میاد؟


تصویر کوچک شده


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
بازیگران:همون قبلیا دیگه!۱۰۰ بار که یه چیزو به ادم نمیگن!
--------------------------------
حاجی:بله بفرمایین تو.دم در بده!
رودی در گوشی به حاجی میگه:اخرشم نگفتی چند تا زن داری حاجی!
حاجی(مجددا درگوشی!):برادر رودی!داری از حدودی که اسلام برات تعیین کرده پاتو فراتر میذاری ها!فضولی موقوف!
مانیا:درگوشی حرف زدن هم به هم چنین!
حاجی:ا...شما داشتین استراق سمع میکردین؟!البته منظورم ناخواسته استا!
Yek_Sahereh:نخیر حاج اقا!شما انقدر یواش درگوشی حرف میزنین ماشاالله که منم که نیم متر دورتر از مانیا وایستادم میتونم بشنوم.نیازی به استراق سمع نیست!
حاجی:جدا!باید برم درستش کنم!چون هر چی باشه افراد ضد اسلام کم نیستن!نباید بعضی چیزا به گوششون برسه!بله فرزندانم!امروزه اسلام در خطر نابودی هستش!باید با تمام قوا در راه حفظش بکوشیم که از دست نره!میدونین٬امروز دشمنان اسلام به راه های جدیدی رو اوردن که میخونه ها از جمله میخونه ی یاهو مسنجر یکیشه!نمیدونم چه باید کرد که بشه اسلام رو نجات داد!ولی احتمالا راهی وجود داره!شماها نظری ندارین؟
مانیا:چرا حاج اقا!
حاجی:چه خوب!خوب بگو دخترم!نظرت چیه؟
Yek_Sahereh:من بگم؟!
حاجی:شما بگین.
Yek_Sahereh(البته با فریاد):تو اسم خودتو گذاشتی حاجی!(سانسور!)...تو به جای رسیدگی به کارای ما داری از اسلام میگی!اخه من به تو چی بگم!به اندازه مرلینم حالیت نیست اونوقت میگی سندش اعتبار نداره! اگه پیش اون بودیم تا حالا ۱۰ تا زن دیگه هم گرفته بود این رودی!
رودی:
Yek_Sahereh:تو هیچی نگو رودی که فکتو داغون میکنم!تو واقعا مدافع اسلامی!عوض این اراجیف کارتو بکن!
مانیا:واقعا وقتی داد میزنی خیلی با ابهت میشی!
Yek_Sahereh:مرسی مانیا!گرچه در حالت عادیم هستم!
حاجی:فرزندم!چون میدونم از دست رودی عصبانی هستی و برای همین این حرفا رو به من زدی٬نادیده میگیرم!چون همیشه حرفای من خیلی هم با معنا و مفهوم و غیر تکراری بوده!
Yek_Sahereh:
حاجی:چیزه...رودی خیلی وقت تلف کردیم!بیا من سندا رو حاضر کردم.فقط هر کدومتون چند تا امضا بکنین.
رودی:اغاز بدبختی!
Yek_Sahereh:عزیزم!چیزی گفتی؟!
رودی:اره!گفتم تازه میخوام سر و سامون بگیرم!
مانیا:اره!از صورتت شادی می باره!
-------------------------------------
پنج دقیقه بعد(در مغازه):
Yek_Sahereh:خوب مانیا!بیا بریم هاگزمید!خوبه؟!
مانیا:اره خیلی!
رودی:پس من برم لباس بپوشم!برای ماه عسل می ریم دیگه؟
Yek_Sahereh:شما زحمت نکشین!منو مانیا قراره دونفری بریم!
مانیا:مشتریا هم باید رداهای تازه بخرن دیگه!
رودی:منم خیلی وقته نرفتم هاگزمید اخه!
Yek_Sahereh:بهتر!اینم اولین اقدام ماها در جهت تحت فشار گذاشتن جنابعالی!
رودی:منم با خودتون ببرین!هر کاری بگین میکنم!
مانیا:نمیشه!
Yek_Sahereh:محاله!اصلا حرفشم نزن که غیر ممکنه ببریمت!خوب مانیا!چمدونت حاضره دیگه؟
مانیا:اره!همون موقع که قرار گذاشتیم اماده اش کردم!ولی رودی!وای به حالت اگه بیام ببینم که دست از پا خطا کردی مثلا مغازه کثیفه٬مشتریا رو ناراحت کردی٬پریا از دستت شاکین٬رفتی زن سوم گرفتی...
Yek_Sahereh:خیالت راحت!هر کاری بکنه اینو دیگه نمی کنه!چون همین الانم به اندازه ی کافی خوشبخت هست!دیگه بیشتر لازم نیست!
رودی:
Yek_Sahereh:خوب بریم.
رودی:حالا چند روزه میرین؟
مانیا:فعلا که یه هفته قراره بمونیم.تا ببینیم چی میشه.ولی از یه هفته کمتر نمیمونیم.
رودی:میخواین منو ورشکست کنین؟
مانیا:مثل اینکه تو مغازه ی من کار میکنیا!اگه قرار باشه حقوق بگیری از من میگیری!
رودی:اره...میخواستم ببینم حواست هست یا نه؟
مانیا و Yek_Sahereh:خداحافظ!
رودی:به سلامت!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.