هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: .
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۴
#5

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
من تاحالا مشكلي تو مدرس.....چرا داشتم...هميشه بچه ها منو مسخره ميكنن كه عشقه هري پاترم.من اصلا بهشون اهميت نميدم.

يه خاطره اي كه گريتون ميگيره

يه رو ز ظهر داشتم كتابه 4 رو ميخوندم اينقدر گرمه كتاب بودم كه سره ميزه ناهار هم كتاب دستم بود.وقتي رسيدم به جايي كه هري ميفهمه چو قراره با يكي ديگه به جشن بره ماست خيار پريد تو گلوم داشتم خفه ميشدم.آخرش هم ديگه اشتهام كور شد نتونستم ناهار بخورم ولي بازم رفتم دامشو خوندم.


من يه شب به بابام گفته بودم كه فردا برام پول بياره ميخوام برم لباس بخرم...فردا ظهر وقتي بابام داشت ميرفت بيرون منو صدا زد:
- سجاد...آقا سجاد.....بابا....بيا پولتو بگير من دارم ميرم....چيزه ارزون بخريا.....پسر...چرا جواب نميدي....
بعد رو كرد به مادرم گفت :
- اين جور بچه تربيت ميكنن
مادرمم قاطي كرد و جيغ كشي و دعوا شد خفن...تاحالا من چنين دعوايي بين مامان و بابام نديده بودم
سرتونو درد نيارم همه اينها به خاطره اين بود كه من داشتم فصله((جنگ و گريز))كتابه 5 رو ميخوندم و اينقدر قوطه ور بودم صدايه هيچ كسي رو نميشنيدم.آخرش بابام شبش بهم پول نداد و تا 1 هفته نه بابام نه مامانم با من حرف نزدن


واقعا گريتون نميگيره؟



Re: .
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۴
#4

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
داشتم سر كلاس شيمي(پارسال)5 رو كه اومده بود دستم ميخوندم يهو معلمه اومد بالا سرم و گرفت خوند.
دقيقا همون جايي بود كه آمبريج هري رو تنبيه ميكرد.
گفت:ميخاي مثل اين تنبيه شي
گفتم:آره
سر همين قضيه دو نمره پريد


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


بدون نام
منم یه دونه بگم!

ااوومم من تو دانشگاه همش دوستم مسخره می کردم که هری پاتر میخونه،بعدش که واسم آورد منم معتاد شدم و الان در بخش ترویج هری پاتر در دانشگاه کار میکنم.
سر این کتاب 2
روزی که دوستم کتاب 2 رو آورد من بلورشناسی داشتم.(یه درس لوس!)
منم کتاب رو ور داشتم رفتم نشستم ته کلاس شروع کردم به خوندن،استاد هی می اومد بالای میزها که توضیح بده ولی سر میز من که میرسید از من رد میشد.من اصلا حواسم نبود حسابی رفته بودم تو حس.خلاصه هی روزهای این کلاس گذشت و من یه کلمه جزوه ننوشته بودم و همه می دونستن که من میرم ته کلاس و کتاب میخونم.تا اینکه امتحان میان ترم شد و من تنها چیزی که از کلاس فهمیده بودم تقارن 360 درجه بود!و مجبور شدم این درس 3 واحدی و گرایشی رو حذف کنم که خیلی به ضررم تموم شد و استاد هم به زور برگه حذف اضطراری منو امضا کرد!



پیام زده شده در: ۱۴:۳۱ پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۲
#2

سائورون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۲۵:۲۱ شنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۲
از موردور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 183
آفلاین
من یه خاطره ی توپ دارم.
امنحان ترم ادبیات داشتیم دوم راهنمایی بودم.
چون شفاهی به حساب میومد(کتبی گرفته بود معلّم) منم که توپ خونده بودم رفتم بدم گفتش نمیگیرم.
وقتشم که یک ساعت مونده بود گفتم میشه غیر از ادبیات چیزی خوند؟
گفت آره بخون.
منم شروع کردم یک ساعتو جام آتش خوندم.
همه کلاس به جای نگاه کردن به ورقه به من نگاه میکردن.
هنوزم سر امتحان ادبیات بچّه ها خنده شون میگیره و منو نگاه میکنن.


خدایا شکرت که از ننگ تهمت دوستی با لرد خلاص شدم.
ـــ�


خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۱۰:۲۷ پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۲
#1

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
وقتی یه کم فروم رو دیدم به این نتیجه رسیدم که برو بچ از خوندن پاتر خاطره زیاد باید داشته باشن حالا خوب یا بد ( بداش شاید تو مایه های افتادن درس باشه نه :-D )

من خودم یه خاطره جالب دارم:
سال 79 یه درس داشتیم با یه استادی که خیلی باحال بود کلا سیستمش جالب بود هر روز کلی دیر میومد.
جلسه اول اومد گفت نمره های من همش بیست هستش در صورتی که توی برد بالای 14 نداده بود!!!
حالا اگه بخوام در موردش بنویسم یه تاپیک جدا باید براش باز کرد فقط برای اینکه level اش دستتون بیاد بگم که روزای 5 شنبه میرفت مهدی کودک مربی اونجا هم بود!!!
یه روز رفتم سر کلاس بعد از یه ماه غیبت یه روزنامم برده بودم ته کلاس میخوندم اومد یه نگاهی انداخت رفت درس بده باز یه نگاه انداخت برگشت گفت من از تنها چیزی که بدم میاد روزنامه خوندن سر کلاسه هر کاری میخواید بکنید ولی روزنامه نخونید منم شروع کردم به حرف زدن با این دوستم دوباره گیر داد که این کار باعث به هم خوردن نظم کلاسه و خلاصه بعد از یه ساعت از منبر اومد پایین گفت میتونید کتاب بخونید و این کار مشکلی نداره و منم چیزی نمیگم منم همون موقع کتاب 2 تو کیفم بود پاشدم رفتم جلوی کلاس ردیف اول نشستم کتاب رو باز کردم شروع کردم خوندن خیلی تماشایی شده بود جلدشم که تابلوه بچه ها هم همش منو نگاه میکردن استادم نمیتونست حرف بزنه خلاصه اون جلسه چند بار قرو قاطی کرد درس رو ولی پایان ترم که پایان خاطره باشه یه 11 مشتی داد به من و بقیه همه نمره هاشون توپ توپ شده بود


ویرایش شده توسط زاخارياس اسميت در تاریخ ۱۳۸۴/۷/۱۲ ۲۲:۵۸:۵۳







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.