هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۴:۳۰ سه شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۷
#36

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
هری لیوان را بطرف دهانش برد....

با پس گردنی بادیگارد هری و محتویات لیوان با هم قاطی شدند.
-ای بوقی...اون مال مشتری بود.کی گفت بخورش؟عجب بچه پررویی هستیا.ممد بیا اینو ببر پیش رئیس.ظاهرا اومده به جای جیمز کار کنه.رئیس جیمزو اشتباهی از پنجره پرت کرده بیرون.

ممد مذکور نگاهی به هیکل لاغر هری انداخت و از روی تاسف سری تکان داد.
-بچه تو که خیلی لاغری.مطمئنی اینجا طاقت میاری؟

هری با کنجکاوی به اطراف نگاه کرد ولی از شدت و غلظت دود چیزی ندید.
-اگه دامبل این دور و برا نباشه آره.یعنی منو نشناختین؟بابا منم کله زخمی...پسری که زنده....

ممد هری را بطرف اتاقی هل داد.
-برو بینیم باو...زنده موند.اگه میتونی اینجا زنده بمون ببینم.زود باش در بزن.

هری با تردید در زد.

-بپر تو داش...

هری در را باز کرد و وارد اتاق شد.مرد چاق و کچلی پشت میز بزرگری نشسته بود.هری با دیدن مرد وا رفت.
-ای لعنت به این شانس.اینم کچله.

مرد نگاه دقیقی به هری انداخت.
-هوم.تو بجای جیمی خپله اومدی؟تو که خیلی لاغری.بیا جلو امتحانت کنم.

هری با افتخار و جسارت جلو رفت.در حالیکه دور خودش میچرخید سرگرم شمردن مزایا وقابلیتهای خودش شد.
-هوم..این من که میبینی خیلی خفنم.آخرشم.من زنده میمونم.تو هر موقعیتی که فکرشو بکنی.منو بنداز تو دستگاه چرخ گوشت،از اونطرف شاد و شنگول میام بیرون.بندازینم تو آتشفشان فعال،میشینم اونجا براتون هیپوگریف کباب میکنم.بعدش کلی عاشق میشم.تا دلت بخواد.از وقتی فهمیدم عشق چیه هر سال یکی رو شاخه.تازه یتیمم هستم....

مرد چاق لبخند زنان به هری نزدیک شد.دستی به موهای هری کشید.هری فورا جمع و جور شد.
-جون شما این یکی نمیشه.از محفلم برای همین اخراج شدم.

مرد چاق موهای هری را کنار زد و زخم روی پیشانیش را دید.
-هوم...پس قبلا هم این کاره بودی؟خوبه.پس با روش کار آشنایی.حالا برو اون کنار منتظر باش تا صدات کنم.

هری با تعجب به گوشه اتاق رفت.
-بلاخره این زخم لعنتی هم به یه دردی خورد ها.

مرد چاق روی صندلی نشست.
-جیمی خپله تازه یه هفته بود شروع کرده بود ولی طاقت نیاورد.کاریش نمیشه کرد.بیماری عصبیه دیگه.زود عصبانی میشم و وقتی عصبانی بشم هیچی جلودارم نیست.باید یکی رو شل و پل کنم تا آروم بشم.شما رو برای همین استخدام کردم.دیروزم داشتم سر جیمی رو میکوبیدم به پنجره که شیشه شکست و جیمی...اتفاقه دیگه.امیدوارم تو طاقتت بیشتر باشه.

هری با وحشت به شیشه شکسته پنجره و خونی که روی زمین پاشیده شده بود و احتمالا متعلق به جیمی مرحوم بود خیره شد.
-ای خدا.بیچاره شدم.این چه کاری بود پیدا کردم؟کله زخمی بودم بس نبود؟این چوب دستیم کجاس؟




Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۷
#35

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ سه شنبه ۳ دی ۱۳۸۷
از اون دنیا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 208
آفلاین
هری مث همیشه که بی چشم و رو بود ژامبون مرغشو خورد و بدون تشکر از جایش بلند شد.

- هری ، خاله سعی کن یک کار خوب پیدا کنی!

هری در حالیکه دستش را درون دماغش کرده بود گلوله ی سبز رنگی را از بینی اش در آورد و به سمت خاله پتونیا پرت کرد و گفت : باشه ...ما رفتیم که رفتیم...زت زیاد...

خاله پتونیا به صورت گولاخانه ای گلوله ی سبز رنگ هری رو جا خال میده و به خودش میگه: پسره ی چش سفید از وختی رفته پیش دامبل عوضی تر شده.

مدرسه ی دخترانه ی سنت ...

-آقا خواهش میکنم بابا از یه جایی باید شروع کرد دیگه !

-آخه جان من ، عزیز من ، چی بگم به تو؟ خدمت که نرفتی؟ مدرسه هم که نرفتی ؟ سابقه ی کارم که نداری ؟ بفرما آقا ما کار داریم.

کمی بعد (سبزی فروشی )

-آقا خواهش میکنم ، من غلامیتونو میکنم ، بذارین من اینجا کار کنم.

-آخه جان من ، عزیز من ، چی بگم به تو؟ خدمت که نرفتی؟ مدرسه هم که نرفتی ؟ سابقه ی کارم که نداری ؟ بفرما آقا ما کار داریم.

دوباره نا امیداز اونجا میاد بیرون که چشمش به تابلویی میفته : "غذای ملل مختلف پیتر & سانز "(پیتر و پسران)

چن دئیقه بعد

-آقا خواهش میکنم من خانواده دارم تو رو خدا یک کاری به من بدین. خواهش میکنم . من گدا نیستم من دنبال کار می گردم.

-دروغ نگو تو گدایی ! اینطور التماس کردن فقط از یک گدای واقعی بر میاد برو آقا مزاحم نشو گدای بی شخصیت.

هری تنها و بی کس درون کوچه های سرد و مه آلود لندن قدم میزنه و آهنگ گروه درایو شفت رو میخونه... you all every body...you allevery body..."" که ناگهان چشمش به مرد خوش هیکل و قدبلندو خوش تیپ میفته که بهش چشمک میزنه ...لحظه ای تریپ مثبت چشماشو از اونجا بر میداره و به راهش ادامه میده.

دوتا گام برمی داره و دستش رو میکنه تو جیبش ودست پر از خالیشو از جیبش میاره بیرون .دوباره نگاهی به مرد میکنه که جلوی یه در واستاده و به اون لبخند میزنه پس به سمت اون به راه میفته ولی مرد جلوشو میگیره .

مرد : هی آقا کجا کجا؟

هری: سلام من...اوم...من...

مرد:من ؟

هری:من دنبال کار میگردم.

مرد:اسم رمزو درست گفتی بفرمایین.

هری وارد درب فلزی پشت سر مرد میشه هنوز قدمی به جلو برنداشته که مرد زن نمایی دستشو روی شونه ی اون میندازه و لیوان مشروبی به اون تعارف میکنه . هری لیوانو میگیره و تازه متوجه میشه وارد چه جور جایی شده!!!!
________________________________

بچه ها ببین ممکنه بتونه واقعا اونجا کار پیدا کنه!


[b]زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست ، هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ، صحن


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۸۷
#34

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
سوژه جدید
پاشو دیگه!از شب تا صبح همش خوابی.خیال کردی چون جادوگری و از اون کچله دو سه بار بردی هر کاری دلت خواست میتونی بکنی؟
از همین امروز میری دنبال کار وگرنه خونه بیخونه!هم خودتو هم این جونورتو و تمامی این کتاب و اون دسته تیتو میندازم بیرون!

ورنون از اتاق هری خارج شد و در را محکم پشت سر خود بست.
هری از روی تخت بلند شد.عینک خود را از روی میز گرفت و به گفته های عمو ورنون فکر کرد.

فلش بک:
خب میدونی چیه...محفل خیلی گولاخه نه؟
- آره.چطور مگه؟
خب میدونی..چون خیلی گولاخه هی بیشتر وبیشتر ملت دارن میان توش.
- خب که چی؟
-منم که میدونی پول مول ندارم.نمیتونم جای بزرگتر بخرم.تازه خیلیم پیرم.نمیتونم خودم برم جای دیگه.برای همین...خب...
هری نگاهی از روی تعجب به دامبلدور انداخت وسپس گفت:
-برای همین چی؟
- برای همین تو باید از خونه بری بیرون میتونی بری پیش عمو و خالت.
هری با چشمان باز به دامبلدور خیره شد.دامبلدور لبخند ملیحی به وی زد و از اتاق بیرون رفت.


پایان فلش بک:

با چشمان خسته به میز صبحانه خیره شد.مثل همیشه،بوی نان برشته شده در آشپزخانه پیچیده بود. خاله پتونیا بشقابی پر از ژانبن مرغ را روی میز گذاشت و بدون گفتن کلمه ای از آشپزخانه خارج شد.هری صندلی را به آرامی به عقب کشید و بر روی آن نشست.به ساعت نگاه کرد.بعد از صبحانه باید بدنبال پیدا کردن کاری برای خود میگشت!
__________________________________________________
هری نازنازی،که همیشه زیر پروبال البوس بوده،الان باید بدنبال کار بره.البته باید بدونید که بدبخت هیچ چیزی بلد نیست.مدرک و اینا هم که نداره.سوژه همون طور که معلومه طنزه و جزو ایفای نقشه.یعنی نگید هری میره مدیر جادوگران میشه


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷
#33

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ سه شنبه ۳ دی ۱۳۸۷
از اون دنیا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 208
آفلاین
ناگهان صدای خفنزی بلند میشه و وهمراه با افکت رعد و برق چهره ی پسر ی که روی پیشانی اش جای زخمی بوده پدیدار میشه.

هری پاتر: اراذل... برین خونه هاتون...

-ملت اوباش:

گراوپ:

-قوهاهاهاهاها....

پیوز از پنجره ی محفل پرواز کنان وارد میشه و چند طلسم رنگارنگ به طرف پسر پیشانی زخمی میفرسته . هری پشت سر دامبل میپره و یک چشمی به اوباش نیگا میکنه .

(فلش بک در مغز ریتا)

ریتا نگران و مضطرب درب چوبی ای رو وا میکنه و وارد اتاق دنجی میشه . عکسهای مختلف پیوز به در دیوار اتاق آویزونه و لحظه ای تابلویی که پیوز درونش در حال پیپ کشیدنه نظرشو جلب میکنه. صندلی پیوز رو به ریتا برمیگرده .

-اوضاع کوچه ی ناکترن چطوره؟

ریتا جلو میاد و پشت دست پیوزو میبوسه و میگه : بد،...... از وقتی اون کله زخمی آورور وزارت شده مغازه ها به ما باج نمیدن.

-بنگ ....( مشت پیوز از درون میز رد میشه)

(پایان فلش بک)


-بنگ .....

با شنیدن صدای بنگ ریتا به خودش میاد و روبه ماتیلدا و فنریر میگه : اون بود که کو چه ناکترنو از چنگمون در آورد ...عهههههه .

خوهاهاهاهاها.... پیوز دور لوستر میچرخه و طلسمی به طرف اون میفرسته و اونو از جا میکنه .

دامبل میخواد از زیر لوستر در بره ولی یه بچه ی سیفید میفید رداشو گرفته و گریه کنان میگه : نه...نرو...عررر...

دامبل : گمشونیوس ، بچه از ردا جدا میشه لوستر میفته روش !

فرچچچچچچچچچچ(صدای له شدن بچه ی سیفید زیر لوستر) ، خونا میپاشه به درو دیوار و ریشای دامبل به خون بچه ی سیفید بیگناهی آلوده میشه .

دامبل:

کله زخمی: پروفسور ...پرفسور...شما حالتون خوبه ؟

کله زخمی درحالی که سه بار کلشو از پشت کاناپه بیرون می اوردو میبرد تو این را گفت و طلسمی به طرف بدن نصفه ی هوگو فرستاد که به جای کله دست لاغر ماتیلدا در گردنش فرورفته بود.

رون: اینا چین؟ چقد چندش آورن ! اوق .... (شرررررررر)(صدای استفراغ رون روی صورت آسپ)

کله زخمی که میبینه اینچنین به بچه اش در جلوی چشمانش توهین شده به طرف رون حرکت میکنه ودستشو تا ساعدش در حلقش فرو میکنه و یک لیتر غذای له شده همراه آب و ملات زیاد رو روی صورت رون بالا میاره.

هرمایونی هم با دیدن شوهرش که به گند کشیده شده بوده رگ غیرتش میزنه بالا و این حرکت زشتو روی جینی پیاده میکنه ....


[b]زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست ، هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ، صحن


محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
#32

ماتیلدا(طلا.م)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۰۱ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 271
آفلاین
ماموریت اوباش!!!


گرواپ برگشت و رو به سیریوس گفت:
_تو نکرد دخالت!!!بشین تو سر جات...!!!نکن خراب پلیینگ رولو!!!کرد حمله همگی!!!!
ملت عجیب غریب شروع به حمله کردن.هر کسی به یک سمت حمله ور شد.کم کم صدای تلق تلوق و دلنگ دلونگ به گوش رسید...صدای شکستن و اینا...
بدن سه سری که کله ی ماتیلدا ریتا و گری بک روش بود به سمت دامبل حمله ور شد و در هین حمله:
_ریتا من دست راستم...بگیر دست راستت چوب دستیو....
_نه خیر من دست چپم ماتیلدا خانوم....نمی خوام...
سمت سر گری بک که دوتا دست و جود داشت گفت:
_بدین من بابا اونو...اصن اون چوب دستیه منه...بدین به من بینم....
در کمی اونرو تر گرواپ چوب دستی توی دستش بود و داشت سعی میکرد همین ورد هارو روی افراد محفل اجرا کنه.چون به خودش خیلی فشار میاورد به رنگ یشمی خال خال پِشمی در اومده بود
آلبوس به همراه هوگو داشتن روی یه عده ی دیگه کار میکردن:
_ویگاردوس توتالیوس
یهو انشت کوچیکه ی پای یکی از محفلی ها کنده شد(!) و افتاد روی پای هوگو.

در همین هین گرواپ وقتی داشت ورد های من در آوردیش بند کفشش باز میشهوباید حتمی اونو ببنده.
گراوپ:
_هوووووووی...ماتیل...الو ماتیل!!!!
_بله؟
_ه جیغ بزن من بند کفشمو ببندم....
_باشه...اهم اهم....اااااااااااااااااااا(صدای جیغ!)


ملت:(با موهای سیخ شده!!!!!)
--------------------------------------------------------------------------
ببخشید من خیلی بد نوشتم.....دوستان از طنز نویسی مزخرف من باخبرن...پیوز میدونه!!!



Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
#31

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
قرارگاه محفل ققنوس!

محفلی ها دور هم جمع شدند و دارن شعار پیروزی سر میدن. آلبوس دامبلدور در حالی که عینک دودی خفنی به چشم هاش زده روی یک مبل بزرگ نشسته و سه چهار تا پسر سفید کوچولو موچولو دورش جمع شدند. در سمت دیگر عده ای محفلی دور میزی جمع شدند و دارن گیلاس(!) میزنند. خوشحالی ناشی از پیروزی در وجود تک تک آنها موج میزد.

بوم!

ضربه مهیبی به در خانه گریمولد خورد و توجه همه را به خود جلب کرد.

بوم!

دامبلدور یکی از بچه سفیدها رو از رو پاش!! گذاشت زمین و گفت: هی وایت! برو در رو باز کن! ملت به کارتون ادامه بدید. سفیدها بیان اینطرف بقیه هم گیلاس بزنن!

ملت محفلی به ادامه کارشون مشغول شدند که ناگهان صدای ضربه دلخراشی به گوش رسید و کله اون بچه سفیده افتاد جلوی محفلیا. دامبل به سرعت برگشت و به پشت سرش نگاه کرد. در آستانه در گروهی از عجیب غریب ترین موجودات عالم ایستاده بودند و با تنفر به محفلی ها خیره شده بودند. در جلوی تمام آنها گرواپ به دامبل خیره شده بود و ابلهانه پلک میزد!

محفلی ها:

مکثی کوتاه و سپس اوباش های تغییر شکل یافته با بی رحمی تمام به سمت محفلی ها حمله ور شدند. در همان لحظه سیریوس با صدای بلندی گفت: صبر کنید!

ملت اوباش ایستادند و با سوظن به او نگاه کردند. سیریوس چانه اش را خاراند و به آرامی ادامه داد: فکر نمی کنید حملتون یکم ژانگولریه؟ فکر نمی کنید ممکنه کاربرها بهتون لقب ارزشی رو بدن؟ خانه گریمولد که نمود ناپذیره! شما چجوری وارد اینجا شدید؟!




Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۸:۳۷ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
#30

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
گراوپ دستشو زیر چونش گذاشته داره تیریپ ارسطو تفکر میکنه!!

در همین موقع کسی که دارای سه کله بود میاد جلو گراوپ :
_ من فنریر گری بکم!
_ نه خیرم من ماتیلدام!
_ بوقی ها ! هر دو تاتونخفه شین ! من ریتام!

گراوپ با تفکر به این موجود سه سر نگاه میکنه ... سه سر ، بدون دست و یک پا ، حیوونی عجیب!

کمی اون طرف تر جنگ و جدل بین دو عدد تنه (!) بدون دست و سر و کله و گردن در گرفته بود ! :
_ بوقی کله ام رو بده!
- برو گمشو کشکتو بساب بوقی بی مصرف ...!

گراوپ :
و با پاش ، خیلی سریع ی عدد کله سوروس اسنیپی رو داخل سطل آشغال میندازه!

در همین موقع کله هوگو که یک دست فقط بهش چسبیده بود روی زمین قل میخورد.
_ کسی ( بوووق! سانسور! ) منو ندیده!؟

کمی بعد!
گراوپ با هزار زحمت ، تمامی اوباش رو یک جا جمع میکنه و شروع به سخنرانی می کنه.
_ اهم اهم! اینی که هستید شما همش هست تقصیر محفل بی وجدان! آن بوق سگ صفت! آن پی پی اسب !

اوباشی که دهن داشتند (!!) فریاد بر آوردند.

گراوپ دوباره ادامه داد :
_ آن کثیف های رذل شما را به این حال و روز آوردند در! باید کشت آن ها را! نصف کرد آن ها را! یک نصف به سمت چپ ، یک نصف به سمت راست!

دوباره اوباشی که دهن داشتند فریاد برآوردند ... شور و شوق جر دادن محفلی ها در ذره ذره وجودشان رسوخ کرده بود!


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۸ ۸:۴۹:۰۶

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۲:۰۱ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
#29

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
گراوپ شروع به حرکت میکنه و سر انجام از بین خرده های اوباش () یک چوبدستی پیدا میکنه !

فلش بک در مغز گراوپ

هرمی گفت : ببین ... باید چوب رو آروم تکون بدی و ورد رو بگی ... وردش اینه ...
- وردش بود چی ؟
- ... وردش اینه ...
- وردش بود چی ؟
- وایسا تا بگم ... وردش اینه ...
- وردش بود چی ؟
-
- وردش بود چی ؟
-
- وردش بود چی ؟
-
- وردش بود چی ؟ ...

یک ساعت بعد ...

- وردش بود چی ؟

هرمیون به پشت گراوپ میره و بعد از کمی فکر کردن نقطه ای از قسمت تحتانی (!) گراوپ رو فشار میده !
گراوپ خفه میشه
(شاهدا بعدا اظهار کردند که در اون قسمت دکمه ای با علامت مربع و نوشته این با این مضمون بوده : Stop )

هرمیون میگه : « داشتم میگفتم ! وردش اینه ... »
- وردش بود چی ؟ ...

پایان فلش بک در مغز گراوپ

گراوپ از افکارش بیرون میاد ، نگاهی به خرده های اوباش میکنه و با خودش میگه : « وردش بود چی ؟ »

بعد از ساعت های تلاش ذهنی سرانجام گراوپ وردی رو به یاد میاره و یکی یکی شروع میکنه : وینگاردیوم سمپرا !
- آکسیوسا
- فلگریت پاترونوم !

با هر وردی که گراوپ میخونه قسمتی از تکه های بدن به قسمت دیگه می چسبه !

- چسبیوس تفیوس !
- اکسپکتو لوموس !

یک تکه دست ( ) در هوا به پرواز در میاد و شترق میخوره تو گوش گراوپ !

- چسبیوس دوقولیوس

یک کله میاد از وسط دو تا پای گراوپ رد میشه میچسبه به یک گردن ...

گراوپ سر انجام دست از کار میکشه و به نتیجه کارش نگاه میکنه و بعد از مدتی فکر کردن سنگین (!) به حالت در میاد !

...


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۸ ۲:۱۱:۱۵
ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۸ ۲:۱۴:۳۵
ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۸ ۲:۲۵:۳۵

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۷
#28

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
تدی در حالیکه زیر چشمی به گراوپ نگاه میکنه میگه : بچه ها این خیلی گندست! خیلی خوفه روش طلسمی اثر نمیکنه!

آلبوس :

جیمز در حالیکه دو دستی میکوبونه تو سر آلبوس (!!) و میگه : خب خر! تو نمی فهمی باید چی کار کنیم؟ اولین کار فرار از دست اینه! دیگه کار اوباش تمومه! هیچی نمونده ازشون جز همین غول سرگردنه!

در همین موقع گراوپ یک درخت رو از توی باغچه پریوت درایو میکنه و به طرف جیمز پرتاب میکنه ولی جیمز جا خالی میده و تنه درخت ، میخوره به سر تد ریموس لوپین و کلش میترکه!

زرررررت! ( افکت کنده شدن کله )

در همین موقع سایر محفلی ها همراه با جیغ و داد فراوان ، از خانه ی نابود شده اوباش فرار میکنند و گراوپ رو که مشغول فحش دادنه رو تنها میزارن :
_ بوقی های بی ناموس! ابله های آشغال ! آبله های چرکین! بوقی های تخم گیریپ فروت ()

بعد از چند دقیقه
گراوپ که حنجرش خسته شده ، خودشو روی زمین میندازه و میخواد به ریتا بگه که یک لیوان آب واسش بیاره ولی متوجه میشه که تمامی اوباش جر واجر و ریز ریز کف حیاط ولو شدن!

گراوپ : حالا من شما رو کرد چه کار ؟ چه خاکی ریخت تو سر؟
ولی ...

در همین موقع یک فلش بک به ذهن گراوپ راه پیدا میکنه!

فلش بک
هرمیون جلوی گراوپ نشسته و بلطبع گراوپ هم جلوی هرمیون نشسته!
هرمیون : گراوپ جونم! اولین مرحله تدریس پیشرفتت ، سرهم بندی افراد تیکه پاره هست! مثلاً اگر تو یک نفر رو از وسط به دو نصف کردی ، ولی بعدش دچار عذاب وجدان شدی میتونی از این طلسم و از این راه استفاده کنی! البته این نکته رو بگم که این کار ، نیاز به سواد و قدرت ذهنی بالایی میخواد که من مطمئنم تو همه جورشو داری!

و بعد از اون شروع میکنه به توضیح دادن این نوع طلسم و درست کردن و اجرا کردنش ...

چند دقیقه بعد : گراوپ فهمید به جون عمه اش حالا من باید گذاشت برای تو کلاس خصوصی همون طور که تو گذاشتی برای من کلاس خصوصی

زمان حال
گراوپ یک بشکن میزنه و میگه :
من تونست درست کرد افراد تیکه پاره ام را! من اجرا کرد دستور العمل های هرمی جون!

----------------------------

نکته : همون طور که میدونید گراوپ یک موجودی هست که طلسم و اینجور چیزا حالیش نمیشه پس بنابراین باید اعضا رو یک جوری سرهم بندی بکنه که با درک کمش جور در بیاد! برای اطلاعات بیشتر به پی نوشت سه پست قبل مراجعه نمایید!

با احترام


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۶ ۱۵:۱۱:۳۷

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: محله پریوت دریو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ جمعه ۱۵ شهریور ۱۳۸۷
#27

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
صداي بلند سيفون و بعد از آن صداي جاري شدن آب سکوت قرارگاه رو شکست در مرلينگاه باز شد و گراوپ در حالي خم شده بود تا بتونه از زير چهارچوب در رد شه، از مرلينگاه خارج ميشود و جهنم را پيش چشم ميبيند ( کپي رايت باي، جلد اول کتاب نبرد با شياطين، انتشارات بنفشه، صفحه ي 34 )

و داشت ميگفت:"گراوپ راحت شد..." كه فكش معلق مي مونه و...
اون طرف اتاق، دامبل و دار و دسته اش ايستادن و دارن به مناسبت پيروزيشون پپسي ميزنن به بدن كه متوجه گراوپ ميشن.

گراوپ: شما چكار كرد!؟ گراوپ انتقام گرفت؛ همتونو خورد
و ناگهان مثل غولاي لات سرش رو به ديوار كوبيد و چاقويي از توي جورابش درآورد. ديوارهاي خانه از شدت ضربه اش لرزيد.

ملت محفلي:
گراوپ: من نفس كش خواست!!!
...
------------------------------------------
پ.ن: ببخشيد كوتاه بود؛ خواستم نقشه ي رول اوباش رو خراب نكنم. اميدوارم اينجور نشده باشه


ویرایش شده توسط كورمك مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۵ ۱۸:۵۳:۴۲
ویرایش شده توسط كورمك مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۶ ۱۱:۲۳:۱۸

در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.