هری لیوان را بطرف دهانش برد....
با پس گردنی بادیگارد هری و محتویات لیوان با هم قاطی شدند.
-ای بوقی...اون مال مشتری بود.کی گفت بخورش؟عجب بچه پررویی هستیا.ممد بیا اینو ببر پیش رئیس.ظاهرا اومده به جای جیمز کار کنه.رئیس جیمزو اشتباهی از پنجره پرت کرده بیرون.
ممد مذکور نگاهی به هیکل لاغر هری انداخت و از روی تاسف سری تکان داد.
-بچه تو که خیلی لاغری.مطمئنی اینجا طاقت میاری؟
هری با کنجکاوی به اطراف نگاه کرد ولی از شدت و غلظت دود چیزی ندید.
-اگه دامبل این دور و برا نباشه آره.یعنی منو نشناختین؟بابا منم کله زخمی...پسری که زنده....
ممد هری را بطرف اتاقی هل داد.
-برو بینیم باو...زنده موند.اگه میتونی اینجا زنده بمون ببینم.زود باش در بزن.
هری با تردید در زد.
-بپر تو داش...
هری در را باز کرد و وارد اتاق شد.مرد چاق و کچلی پشت میز بزرگری نشسته بود.هری با دیدن مرد وا رفت.
-ای لعنت به این شانس.اینم کچله.
مرد نگاه دقیقی به هری انداخت.
-هوم.تو بجای جیمی خپله اومدی؟تو که خیلی لاغری.بیا جلو امتحانت کنم.
هری با افتخار و جسارت جلو رفت.در حالیکه دور خودش میچرخید سرگرم شمردن مزایا وقابلیتهای خودش شد.
-هوم..این من که میبینی خیلی خفنم.آخرشم.من زنده میمونم.تو هر موقعیتی که فکرشو بکنی.منو بنداز تو دستگاه چرخ گوشت،از اونطرف شاد و شنگول میام بیرون.بندازینم تو آتشفشان فعال،میشینم اونجا براتون هیپوگریف کباب میکنم.بعدش کلی عاشق میشم.تا دلت بخواد.از وقتی فهمیدم عشق چیه هر سال یکی رو شاخه.تازه یتیمم هستم....
مرد چاق لبخند زنان به هری نزدیک شد.دستی به موهای هری کشید.هری فورا جمع و جور شد.
-جون شما این یکی نمیشه.از محفلم برای همین اخراج شدم.
مرد چاق موهای هری را کنار زد و زخم روی پیشانیش را دید.
-هوم...پس قبلا هم این کاره بودی؟خوبه.پس با روش کار آشنایی.حالا برو اون کنار منتظر باش تا صدات کنم.
هری با تعجب به گوشه اتاق رفت.
-بلاخره این زخم لعنتی هم به یه دردی خورد ها.
مرد چاق روی صندلی نشست.
-جیمی خپله تازه یه هفته بود شروع کرده بود ولی طاقت نیاورد.کاریش نمیشه کرد.بیماری عصبیه دیگه.زود عصبانی میشم و وقتی عصبانی بشم هیچی جلودارم نیست.باید یکی رو شل و پل کنم تا آروم بشم.شما رو برای همین استخدام کردم.دیروزم داشتم سر جیمی رو میکوبیدم به پنجره که شیشه شکست و جیمی...اتفاقه دیگه.امیدوارم تو طاقتت بیشتر باشه.
هری با وحشت به شیشه شکسته پنجره و خونی که روی زمین پاشیده شده بود و احتمالا متعلق به جیمی مرحوم بود خیره شد.
-ای خدا.بیچاره شدم.این چه کاری بود پیدا کردم؟کله زخمی بودم بس نبود؟این چوب دستیم کجاس؟