هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶
#31

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
موجود مورد نظر:كرم فلوبر قيمت:1 تومان!!
============================
صحنه:يك روز عصر در كوچه دياگون چند نفر كه به ظاهر جغد باز هستن دارن با سوت خودشون جغد هاي توي آسمون رو مي دزدن.از قضا يكي از همين جغدها ، جغد سياه رنگ مغازه موجودات جادويي هستش كه صاحب مهربونش واسه اين كه هواي آزاد بخوره اونو ول كرده تو كوچه(اي پيتر پاچه خور)
شب مي رسه و صاحب فروشگاه كه خيلي آدم دقيقي بوده صداي جغد نازنينشو نمي شنوه.
صاحب فروشگاه با خودش:خاك به سرم شد...يعني كار كي مي تونه باشه
در همون موقع كمك هاي غيبي مي رسه و بهش ميگه اين دزدي ها كار جغدباز معروف سروش هيچكسه...
صاحب فروشگاه: داداش ايني كه داري مي گي رپ بازه نه جغدباز
الهام: :angel: خفه شو عزيزم.همين كه من مي گم.خونش دوتا كوچه بالاتره.بهش مي گن كوچه صامت
پس صاحب مغزه كوله بار خودشو كه شامل انواع اسلحه ها مثل كلاش،ژ 3 و .... دستبند براي تسليم كردن فرد، يك عدد قلاده و ... است ميبنده و مي ره دم در خونه آقا سروش.در ميزنه و وقتي درو باز مي كنه اول يه كشيده آبدار مي زنه بعد سروش فرار مي كنه و صاحب مغازه هم دنبالش.
سروش در حال فرار: ببين ببين به من دستبند نزن...
صاحب مغازه:تو رو خدا اجازه بده اين قلاده رو دور گردنت بندازم ديگه به دستبند هم نيازي نيست...
ولي سروش نافرماني مي كنه و فرار مي كنه.صاحب مغازه هم طي يك عمليات جلب پيچيده پاشو لاي پاي سروش مي كنه و سروش با مخ مي خوره زمين
سروش:تورو خدا نه.خواهش مي كنم...من اين جا ابهت دارم... به من مي گن پدر جغد دزدي

صاحب مغازه: به من هم مي گن جي جي يعني جامپي جوكر ! ديگه خزعبلات بسه.جغدم كجاست؟
سروش كه مي بينه هيچ راهي نداره به خاطر اذيت صاحب خونه فقط ساكت مي مونه.ولي در همون موقع جغد سياه از رو پشت بوم خونه با وقار خاصي مي شينه رو شونه صاحب مغازه.
اول صاحب مغازه فكر مي كنه كه بديمش دست آزكابان. ولي بعد...
صاحب مغازه: ببين اين بار مي بخشمت.ملت به تو نياز دارن.ناسلامتي تو پدر رپ انگليسي!!
فرشته وحي: تو حاليت نيستا. مي گم اين جغدبازه نه رپ باز


[b]تن�


Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶
#30

هدویگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷
از در خوابگاه دخترانه ي گريفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 245
آفلاین
سلام. من اينبار هم سعي خودمو ميكنم كه ققنوس رو بخرم. اگه اينبار هم نشد ميرم سراغ يه چيز ديگه

************

شبي برفي بود. هدويگ در كوچه ي دياگون مشغول راه رفتن بود. همه ي مغازه ها تعطيل بودند و خاموش. انگار كوچه ي باريك دياگون در سكوتي هميشگي فرو رفته بود.
هدويگ همچنان ميرفت و ميرفت تا اين كه به مغازه اي كوچك رسيد. مغازه اي با چراغ هاي روشن!
هدويگ آهسته به سمت مغازه رفت. تابلويي در بالاي درب مغازه به چشم ميخورد: * فروشگاه موجودات جادويي*
هدويگ وارد شد.
_ دليييييييييينگ!!!( منظور: با وارد شدن هدويگ زنگ بالاي در مغازه شروع به زنگ زدن كرد.)
هدويگ وارد مغازه اي نسبتا عجيب شد! همه جا پر از حيوان بود و حيوانات به طرز عجيبي ساكت بودند.
_ سلاااااااااااااااااااااااام!
اين صداي دنيس بود كه با موهايي ژوليده و صورتي كثيف از پشت قفسه اي او را صدا كرد.
هدويگ به طرف دنيس رفت: سلام!
دنيس خنده اي كرد و گفت: بازم تو؟ تا كي ميخواي دنبال اين ققنوسه باشي. بابا فروشي نيست!
هدويگ كه تازه متوجه لباس كثيف دنيس شده بود گفت: اين چه وظعيه؟
دنيس با خنده اي شيطاني گفت: همش تقصير اين گربه هس. آدم باس حواسشو جم كنه كه گربه تو لباسش خرابكاري نكنه!
هدويگ : اه! اه! اه! راستي تازگيا مثل هاگريد حرف ميزنيا!
دنيس از شدت خجالت سرخ شد.
هدويگ به طرف ققنوسي رفت كه روي جعبه اي در كنار جعبه ي موشها قرار داشت و بال هاي سرخش را باز و بسته ميكرد. هدويگ كنار ققنوس نشست و ياد وقتي افتاد كه نوربرتا به او گفته بود: حالا كه من دارم ميرم روماني بهتره به فكر يه همدم خوب باشي. يه ققنوس!
هدويگ به ياد نوربرتا اشك ريخت.
دنيس كه حسابي تحت تاثير قرار گرفته بود و خودش هم داشت اشك ميريخت گفت: گريه نكن. ميدونم براي چي داري گريه ميكني. براي...نوربرتا!
هدويگ با شدت بيشتري گريه كرد.
دنيس: آخي...گريه نكن... :mama:
دنيس كه از شدت ناراحتي نميدانست بايد چه بگويد بالاخره ققنوس را درون جعبه گذاشت و به دست هدويگ داد و گفت: ميشه 5 گاليون.
هدويگ كه خوشحال شده بود اشك هايش را پاك كرد و 5 گاليون را در دست دنيس جا داد و گفت:ممنون كه هاني رو بهم دادي!
دنيس:

نام خريدار:هدويگ
نوع حيوان:ققنوس
جنس حيوان:مونث
خصوصيات: پرهاي قرمز و طلايي. بسيار بسيار زيبا
نام حيوان به فارسي: هاني
نام حيوان به انگليسي :hanee

دنيس اميدوارم اينبار بهم 5 رو بدي.


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۷ ۱۹:۵۲:۱۵

عشق ايمان است.

عضو محفل ققنوس عضو ارتش دامبلدور


Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶
#29

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
تصویر کوچک شده


تك شاخ:
پست بدي نبود. طنزش جالب بود. براي سوژه بهتر بود يكم بيشتر وقت ميزاشتي. دركل خوب بود. آفرين.
امتياز:3
ميتوني اين حيوون رو بخري!
اينجا رو كليك كن تا حيوان را ببيني و در امضات بزاري.

هدويگ:
اول پستت خوب شروع كرده بودي ولي بعدش همش شده بود ديالوگ! سعي كن ديالوگ هاتو طنزتر كني. توصيف هم داخل رولت بيار. مثلا توصيف مغازه و يا چهره افراد و خيلي بهتره اگه بتوني طنزت رو هم تو توصيفت بياري. در كل پستت چيز خاصي نداشت كه امتياز كامل رو كسب كنه.
امتياز:2
نميتوني اين حيوون رو برداري. به ليست نگاهي بكن. اگه حيووني با سه امتياز خواستي بگو .گرنه پست جديدي بنويس.

جيمي پيكس:
پست خوبي بود. سعي كن از علائم نگارشي بهتر استفاده كني. تيتر ها رو بهتره بولد كني تا شكل بهتري بگيره. سعي كن جمله هاتو چند بار بخوني و بهترشون كني. در انتخاب ديالوگ هات دقت كن و جمله هاي تاثير گذار وزيبا به كار ببر. سوژه ات خوب بود.
امتياز با ارفاق:5
ميتوني حيوان رو بخري!

كليك كن تا حيوان را ببيني!


---------------------------------------------------------
سوژه همچنان ازاد است!
لطفآ انگليسي اسم خود و حيوانتان را در انتهاي پستتان بنويسيد!
براي پست زدن در اين اينجا پست اول اين تاپيك رو مطالعه فرماييد!

------------------------------------------------------------


ليست موجودات جادويي:

ابوالهل.........قيمت:5
اژدها چشم عقيقي استراليا و زلاندنو (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب)......قيمت:5
اژدها گوي آتشين چيني (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب)......قيمت:5
اژدها سبز چمني ولزي (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب)......قيمت:5
اژدها شاخدم مجارستاني (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب).....قيمت:5
اژدها دندانه دار نروژي (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب)......قيمت:5
اژدها بلند شاخ رومانيايي (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب).....قيمت:5
اژدها پوزه پهن سوئدي (به صورت نوزاد. قابل حمل در جيب)......قيمت:5
اسب بالدار نقره اي.....قيمت:4
اسب بالدار طلايي......قيمت:4
پري (جانور زينتي و بسيار زيبا).....قيمت:5
پنج پا (معروف به مك بون پشمالو)....قيمت:4
با سيليسك ( درازا: ده سانتي متر، با چشم بند براي جلوگيري از نفله شدن).....قيمت:5
جن خاكي......قيمت:3
جن كوتوله.....قيمت:3
تك شاخ نقره اي......قيمت:5
تك شاخ طلايي....قيمت:5
توپك (در اندازه ها و رنگ هاي متفاوت).....قيمت:2.5
داكسي.....قيمت:2
سانتور (زير پنج سال، اهلي، حرف گوش كن)....قيمت:5
غول غارنشين (زير دو سال، قد: يك متر و پنجاه. تربيت شده زير نظر گراپ).....قيمت:4
ققنوس.....قيمت:5
كرم فلوبر(غذا: سبزيجات)....قيمت:1
مار سه سر....قيمت:5
هيپوگريف.....قيمت:5
يتي (معروف به پا گنده، غول برفي، يك ساله، قد: يك وپنجاه).....قيمت:4

موجودات غير جادويي:

خرگوش (در اندازه و رنگهاي مختلف).....قيمت:3
گربه (در اندازه و رنگهاي مختلف)....قيمت:3
سگ (در اندازه و رنگهاي مختلف)....قيمت:3
موش (در اندازه و رنگهاي مختلف)....قيمت:3
وزغ (در اندازه و رنگهاي مختلف)....قيمت:3
جغد (در انواع رنگ ها و اندازه ها)....قيمت:3

موجودات مخصوص گروههاي هاگوارتز:
شيردال (مخصوص گريفيندوري ها، به بقيه اعضا فروخته نمي شود. غدا: گوشت خام).....قيمت:5
گوركن (مخصوص هافلپافي ها، به بقيه اعضا فروخته نمي شود.).....قيمت:5
عقاب (مخصوص روان كلاوي ها، به ساير اعضا فروخته نمي شود.)....قيمت:5
مار (مخصوص اسليتريني ها، به ساير گروهها فروخته نمي شود.).....قيمت:5


قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۸:۵۶ سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۶
#28

یونیکو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۸ یکشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۳ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 19
آفلاین
در مغازه آلفرد غلغله بود. بچه های مدرسه و بزرگترهایشان سر و دست میشکستند تا یکی از موجودات جادویی مورد نظرشون رو خریداری کنند. اون وسط آلفرد داد می زد:
- همه برن توی صف! اگه اینطوری شلوغ کنین و هل بدین در مغازه رو می بندم.
جادوگران و ساحره ها در حالی که همدیگه رو هل میدادند و گاهی هم پای یکی روی پای دیگری می رفت، بالاخره به صف شدند. اولین نفر دختر موطلایی و زیبایی بود که همراه پدرش به مغازه آلفرد اومده بود و دستش رو محکم گرفته بود. آلفرد در حالی که عرقش رو پاک می کرد و خیلی هم بد اخلاق بود گفت:
- آبروی جامعه جادوگری رو بردن. این حرکات مخصوص مشنگ هاست.
- بله خب ، حق با شماست!
- چی میخواین حالا؟

پدر که به دخترش اشاره می کرد توضیح داد:
- گرترود من امسال به مدرسه رفته و مثل همه اعضای خونواده ش هافلپافی شده.
- خب به من چه؟!
- میخوام براش گورکن بخرم، می دونی که... نماد هافلپافه.

آلفرد که حوصله بحث نداشت، طوماری پر از قوانین رو به دست پدر داد. یکی از ماده قانون هاش این بود که برای خریدن گورکن باید ثابت می کرد عضو هافلپافه. در مدتی که مشغول خوندن قوانین بودن، آلفرد کار یک مشتری را راه انداخت و سانتوری بزرگ را فروخت.

- شما به این راحی سانتور خرید و فروش می کنین بعد واسه یه گورکن قانون میذارین؟
- آره همینه داشم! حالا مدرک دارین یا نه؟

دختر از توی کیفش یک نامه مهر و موم شده منگوله دار درآورد و به دست پدرش داد. پدر هم لبخند زد، نامه رو باز کرد و جلو چشم آلفرد گرفت:

- گرترود آدامز، دانش آموز سال اول هاگوارتز، سپتامبر 2008 ... هوممم... خب از کجا معلوم تو گرترود آدامزی؟

-دخترم سه جلدت رو به آقا نشون بده.

دختر دوباره از کیفش شناسنامه اش رو در آورد و به آلفرد داد. آلفرد با دقت اونو بررسی کرد و بعد بدون حرفی به انبار رفت. وقتی برگشت، در قفس طلایی رنگی یک گورکن کوچک و زیبا دیده میشد. گورکن، سند و شناسنامه رو دست پدر داد و گفت:

- 50 گالیون میشه.

چند دقیقه بعد، پدر و دختر با لبخند از مغازه خارج شدند.
- راستی نگفتی میخوای اسمش رو چی بذاری؟
- اسمش رو میخوام بذارم آلفرد!



Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۶
#27

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
هرميون جان در هر دوره فقط يك حيون جادويي مي توني داشته باشي . يعني همزمان دو حيون رو نميتوني داشته باشي .

با آرزوي موفقيت



Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴ دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۶
#26

هدویگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷
از در خوابگاه دخترانه ي گريفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 245
آفلاین
شبي تاريك بود. كوچه ي دياگون خالي از جمعيت بود و تنها جغدي پشت ويترين مغازه اي ايستاده بود. جغد به اطرافش نگاه كرد و وقتي كسي را نديد به سمت آسمان پرواز كرد.

صبح روز بعد:

در آسمان پرواز ميكرد. اينبار خوشحال بود. صداي جغدي ديگر به گوش رسيد: سلام هدويگ. از اين طرفا!
ولي هدويگ جواب جغد را ( كه هرمس بود) نداد. به آرامي در كوچه ي دياگون فرود آمد. اينبار كوچه ي دياگون پر از جمعيتي بود كه براي خريد به آنجا آمده بودند.
عده اي دور مغازه ي فرد و جرج جمع شده بودند.
هدويگ با بي خيالي سري تكان داد و به راهش ادامه داد تا اينكه به همان فروشگاهي كه ديشب به آنجا آمده بود رسيد. چراغ هاي درون آن روشن بود.
هدويگ با خوشحالي واردشد.
_ سلام!
دنيس كه داشت قفسه اي را مرتب ميكرد گفت: سلام هدويگ.
هدويگ: پس آلفرد كو؟
_ رفته مرخصي!
_ مسافرت؟
دنيس سرش را به علامت مثبت تكاني داد.
هدويگ كه فضولي اش گل كرده بود گفت: كجا رفته؟
اما اينبار با چهره ي خشمگين دنيس رو به روشد. و هدويگ فهميد نبايد اين سوال را ميپرسيد.
دنيس: پس دوستت كو؟
هدويگ نگاهي به اطرافش انداخت: كدوم دوستم؟
دنيس: نوربرتا ديگه.
هدويگ لبخندي زد و گفت: برگشته روماني. با همون اژدهايي كه از همين مغازه خريده بود.
دنيس زير لب گفت: خدارو شكر كه رفته!
هدويگ: بله؟!
دنيس: هي...هيچي! شما كاري داشتي؟
هدويگ كه انگار تاحالا نميدانست براي چي اومده گفت: آها...آره... يادم اومد.
دنيس: خب؟
هدويگ لبخندي زد و گفت: اومدم ققنوس بخرم.
دنيس: باشه. ولي اسب بالدار هم خوبه ها!
هدويگ: آخه يكم فكر كن! ببين من با اين قدم ميتونم اسب به اين بزرگي بخرم؟ تازه ققنوس هم خيلي قشنگه.
دنيس: ميدونم. ولي يه نفر ديروز اومد و يه ققنوس ازم خريد. فكر كنم تموم شده باشن.
هدويگ آهي كشيد.
ناگهان دنيس جيغ زد: نه!نه! دارم.
دنيس با عجله به سمت قفسه اي رفت و ققنوس كوچكي را كه در جعبه اي بزرگ بود به هدويگ داد.
هدويگ: چه خوشگله!
دنيس: اسمشو ميخواي چي بذاري؟
هدويگ كمي فكر كرد و گفت: هاني!
دنيس خنديد.
هدويگ با عصبانيت گفت: به خودت بخند....
بعد هدويگ 5 گاليون را به دنيس داد و در حالي كه هاني را در بغل داشت از مغازه خارج شد.
چه دوست خوبي برايش ميشد.

نام خريدار: هدويگ
نوع حيوان: ققنوس
جنس حيوان: مونث
خصوصيات حيوان: پرهايي طلايي. بسيار زيبا
نام حيوان: هاني hani
قيمت:5


عشق ايمان است.

عضو محفل ققنوس عضو ارتش دامبلدور


Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۶
#25

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 277
آفلاین
شبی سرد و برفی بود .

با بی حوصلگی روی تخت در خوابگاه گریفندور نشسته بودم . داشتم کتاب حیوانات جادویی که امروز از کتابخانه گرفته بودم را میخواندم با بی میلی ورقه ای زدم و با حیرت نگاهی به صفحه کتاب انداختم . ققنوسی با پرایی زیبا دیدم که داشت بر فراز دریایی پرواز میکرد. با شوق و ذوق از پله یکی دوتا پایین رفتم تا به مادرم نامه ای برسانم. ورقی برداشتم و این گونه نوشتم :

( سلام ,مامان به من گفته بودی که دلم میخواهد برای کریسمس چی برام بخری . راستش من همین الان که این نامه را برای تو می نویسم , یک ققنوس بسیار زیبا دیدم که عاشقش شدم . دیگر به شما زحمت نمیدم . لطفا پولشرا بفرستید خودم از اینجا میخرم. )

با تشکر جیمی.


نامه را تا کردم و به یک جغد دادم و به خوابگاه برگشتم .

سه روز دیگر تا کریسمس مانده بود . در سالن گریفندور کلی تزئین کرده بودند چند تا درخت کریسمس را در گوشه هایی از سالن گذاشته بودند. خوابگاه را پر از چیز های جادویی برای کریسمس گذاشته بودند. من تا فرا رسیدن کریسمس ارام و قرار نداشتم دلم میخواست زود تر ان ققنوس را بخرم . من میخواستم ققنوسی شبیه ققنوس پروفسور دامبلدور بخرم تازه اسمش را هم انتخاب کرده بودم.

(مولیندا) شاید هم تا ان موقع نظرم تغییر میکرد.

یک روز در سالن نهار خوری مشغول خوردن بودم که جغد ها امدند . هر جغدی به طرفی میرفت من که اصلا انتظارش را نداشتم با کمال حیرت دیدم جغدی قهوه ای رنگ به طرفم امد. و پاکتی را روبرویم گذاشت و رفت با خوشحالی پاکت را باز کردم و پول ها را دیدم .

مغازه ی حیوانات جادویی

قدم به داخل مغازه گذاشتم . پیش صاحبش رفتم و گفتم :

ببخشید اقا من یک ققنوس با بال هایی طلایی میخواستم .

صاحب فروشگاه مرا به داخل اتاقی راهنمایی کرد و گفت :

انواع و اقسام ققنوس ها هر کدوم را که میخواهی انتخاب کن.

و بعد از انجا رفت . من با خوشحالی به طرف قفسه ها حرکت کردم . ان اتاق پر بود از ققنوس به رنگ هایی متفاوت .ققنوسی بود به رنگ قرمز که مدام سر و صدا راه انداخته بود انگار قفس برایش خسته کننده شده بود . هر چه نگاه کردم ققنوس دلخواهم را پیدا نکردم .نا امید خواستم بروم که یکدفعه ان را دیدم ! ققنوسی با رنگ طلایی و دور گردنش هاله ای سفید بود با خوشحالی به طرفش رفتم و دستم را روی نوکش گذاشتم انگار او هم از من خوشش امده بود.قفس را برداشتم و به سمت مغازه دار رفتم .

_ من انتخابم را کردم این را میخرم .

بالاخره ان را خریدم و به طرف هاگوارتز حرکت کردم .

در خوابگاه گریفندور

همه ی بچه ها دور ققنوس جمع شده بودند. یکی از دوستانم گفت : وای چه قدر خوشگله اسمشو چی گذاشتی ؟

_مولیندا.

_ اسم قشنگیه منم کریسمس بعد یه ققنوس می خرم.

مولیندا هر روز صبح با صدای زیبایش برایم واز میخواند . به نظرم ان کریسمس بهترین کریسمس بود.



نام خریدار : جیمی پیکس.

نوع حیوان : ققنوس.

جنس حیوان : مذکر.

خصوصیات حیوان : دارای پر های طلایی و بسیار زیبا با صدایی زیبا و رسا.

قیمت حیوان :5


ویرایش شده توسط جیمی پیکس در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۳ ۱۶:۵۵:۵۱



Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۶
#24

هرميون  گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷
از کلاس ریاضیات جادوویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 215
آفلاین
سلام

الفرد جان میشه لطف کنی برای کج پا همم یک عکس درست کنی بزارم توی امضام ؟
مرسی

هرمیون گرنچر


[b][color=FF6600]!و هرمیون گرنجر رفت و همه چیز را به هپزیبا اسمیت سپرد .

و فقط چند نفر را با


Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۶
#23

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
با سلام

هانيبال
3 از 5
متاسفم ! از علائم نگارشي به غير از داخل ديالوگ هات استفاده نكرده بودي . در ضمن متن شما طوريه كه به نظر مي رسه نقش اصلي مربوط به مادر و بچه اش است ؛ ولي شما ناگهاني آن ها را رها مي كنيد . همينطور بعضي جاهاي نوشتتون غير عادي بود ؛ مثلا نوشته بودين : چشمای البالویی خریدار در تاریکی نسبی مغاز برق زدند
شما كي رو ديدن كه چشم هاش آلبالويي باشه ؟
نوشته شما كتابي بود ولي شما نوشته بودين چشماي در صورتي كه بايد مي نوشتين چشم هاي .
مي تونيد دوباره تلاش كنيد .
چون قيمت تسترال چهاره نميتوني اين حيون رو برداري .

هدويگ
2 از 5
چند جا غلط املايي داشتي مثل :
: من اغومدم براي خودم يه حيوون به عنوان يك دوست بخرم
تازه اصلا فضا سازي نداشتي . و همه ي نوشتت ديالوگ بود . و هيچ جريان خاصي نداشت .
بعضي جاها نياز بود از ويرگول استفاده كني كه متاسفانه استفاده نكرده بودي .
نميتوني اين حيون رو برداري.
دوباره تلاش كن.

نوربرتا
2 از 5
نقدي كه براي هدويگ كردم رو بخون
فضا سازي خيلي خيلي كم بود يعني فقط در اول جمله بود . و از علائم نگارشي بيشتر در پايان جملاتت استفاده كردي . و در متنت كمتر به چشم مي خورد .
دوباره تلاش كن

هرميون (دملزا)
4 از 5
بد نبود . فضا سازيت خوب بود . موضوعت كمي گنگ بود . در ضمن بعضي جا ها خيلي زياده روي كرده بودي مثلا 200 امتياز خيلي زياده ، دامبلدور براي كار هري در كتاب يك به او 50 امتياز داد ؛ يا امكان نداره كه كسي در بازي هاي كوييديچ سوار اسب بالدار شود ( يكي از قوانين كوييديچ در جهان اين است كه بازيكنان بايد سوار چوب جارو شوند ) .
علائم نگارشيت انگشت شمار بودن مثلا در اين بند
ما در میان دانش اموزان سال دوم گروه شجاع گیریفندور شخصی را داریم که در اول سال تحصیلی توانست 200 امتیاز برای گیریفندوری ها کسب کند کسی که شجاعانه دور از چشم معلم ها و مادر وپ در مشنگشدر تمام تابستان تکالیف مدرسه را انجام می داد در حال ی که باید تکالیف مدرسه ی مشنگ ها رو هم انجام می داد و او از چیزی مراقبت کرد که گفتنش توی این جمع صلاح نیست برای رسیدنش به اینجا از خانه فرار کرد زیرا پدر و مادرش همه ی مارا خرافات و دیوانه فرض می کردن او با موش پیرش که تنها حیوانی بود که والدینش راضی شدن ان را برای تحصلش در هاگواترز بخرن به این جا امد و چیزی را اورد که برای ما بسیار مهم است سه ماه تمام از وسیله ای مراقبت کرد که ....
تازه اين يكيش بود، كه اصلا علائم نگارشي نداشت .
ولي مي توني اين حيون رو برداري .

اسب بالدار هرميون گرنجر

روبیوس هاگرید
5 از 5
موضوعت بد نبود ( در كل خوب بود )
از علائم نگارشي خوب استفاده كرده بودي . فضا سازيت هم به جا و مناسب بود . اشكال بيشتري نميتونم بگيرم .
مي توني اين حيون رو برداري .

اژدهاي دندانه دار نروژي هاگريد



Re: فروشگاه موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
#22

نوربرتاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۱ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۸۷
از رومانی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 151
آفلاین
این چه وضعشه!
من 23 بهمن اومدم حیوون بخرم اما هنوز حیوونم تایید نشده و بهم داده نشده. لطفا بیشتر به این مغازه تون برسین.

یکم تند حرف زدم. به خوبی خودتون ببخشین.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.