سلام
ببینید ، یکسری از سوال هایی که طرفداران هری پاتر در ذهنشون هست که رولینگ بهتر بود در پایان کتاب به اونها پاسخ میداد ، مواردی هست که یا رولینگ در خود کتاب به اونها اشاره کرده و از نظر این دوستان دور مونده و یا اینکه از مواردی هست که رولینگ در مصاحباتش بهشون اشاره کرده و جواب ها رو داده .
لیلی پاتر گفته :
خب تو کتاب هفت رولینگ نگفت که هری چیکاره شد نشد !
سر بار شد نشد !
بدتر از خونواده ی ویزلی شد نشد !
نگفت که هری کارآگاه شد نشد !
نه جدا گفت ؟
گفته آبجی
اگر آخر کتاب هفت ، که عنوانش 19 سال بعد هست رو بخونی ، گفته که هری با جینی ازدواج کرد و سه تا بچه هم دارن ، که یکیش لیلی پاتر هست ! رون و هرمیون هم با هم دیگه خوشبخت شدن مثل هری و جینی و اون ها هم دو تا بچه دارن و هر سه که شامل هری ، رون و هرمیون هست ، در وزارت خونه مشغول به کار هستند ؛ رون و هری کارآگاه شدند و در اداره کارآگاهان ، سِمَت بالایی دارند و هرمیون هم در بخشی دیگه مقام بالایی داره که بخشش یادم نیست .
آلفرد بلک گفته :
من كه خيلي سوال ها هنوز برام سر بسته مونده اليته به غير از اونايي كه رولينگ تو مصاحبه ها گفته
يكي شون اينه : پشت پرده وزارت چي هست ؟؟؟
دوميش هم : روي دست دراكو چي بود علامت مرگخوارها يا جاي گاز گرگينه ؟؟؟؟
درباره مورد اول اینکه ، پشت پرده طاق نما هست که در انجمن تالار اصلی تاپیکش هست . درباره مورد دوم هم اینکه این جوابش کاملا واضح هست ، دراکو به دوستان اسلیترینیش میگه که به اربابش خدمت میکنه و علامتی که روی ساعد دست چپش هست رو به اون نشون میده و همه تعجب میکنن ، واضح هست که علامت مرگخوار ها بوده نه گاز گرگینه ! در ضمن گرگینه ها طرفدار لرد بودن ، پس یک مرگخوار رو گاز نمیگیرند !
لیلی اوانز گفته :
وقتی دامبلدور توی اون نامه به پتونیا گفت " آخری رو یادت بمونه" فکر می کردم قراره توی کتاب 7 با زوایای جالب توجهی از گذشته ی پتونیا آشنا بشیم.
بط دادن این مسئله به ارسال نامه ای توسط پتونیا برای دامبلدور، و تقاضای پذیرفته شدن در هاگوارتز؛ خیلی خیلی سطحی تر از اون بود که بتونه تا اون حد باعث اضطراب و جهت گیری های مرموز پتونیا در طول کتاب های قبل بشه.
درباره اون نامه ، باید بگم که صرفا میخواست آخرین نامه ای رو که در زمان کودکی هری خطاب به پتونیا نوشت یادش بندازه و فکر میکنم با زوایای جالب توجهی از پتونیا در کتاب آشنا شدیم درباره اینکه چطور خواهرش جادوگر شد و خودش نشد و یا از حرفهایی که خواهرش به پدر و مادرش درباره مدرسه عجیب و غریبش میزد متنفر بود و یه سری از اونها رو به خاطرش سپرده بود ، مثل همین زندان آزکابان !
ولی خوب ، من هم مثل لیلی اوانز عزیز ، انتظار داشتم که رولینگ با این همه مواردی که در مورد گذشته پتونیا مینویسه ، یک سری موارد خارق العاده درباره اون بنویسه که به نظرم خیلی جذاب میشد ، البته فن فیکشن هایی درباره پتونیا نوشته شد که به خیلی موارد جالبی درباره پتونیا ختم میشد ، ولی خوب ، توی کتاب اصلی ارزش داره