هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۲
#80

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
پرسی: آ باریکلا عمو جون! دیدی یویوتو برات درست کردم؟ نه جون عمو حال کردی؟

جیمز: آره عمو جون خداییش ترکوندی! پدرسوخته!

پرسی: جان؟ این حرفارو کی یادت داده؟

جیمز: عمو اجازه؟ مورفین.

پرسی: غلط کرده! کوش این مرتیکه بچه منحرف کن!

وینسنت کراب که اینقدر تو چمن مونده بود خسته شده بود پرید بیرون چمن!
جیمز تا کراب رو دید جا به جا غش کرد! بچه خب فکر کرد غول از تو چمن دراومده!

پرسی: مرتیکه گنده بک! چرا یهو پریدی بیرون؟ نگفتی بچه سکته میکنه؟

کراب: بینیم بابا! حوصله م سر رفت! داره بچه داری میکنه واسه من! زود بگردید اون جام رو پیدا کنید کار داریم باید بریم!



خـــــــانه ریــــــــــدل

لرد ولدمورت: یعنی به روح سالازار قسم ...(ساحره ها رفتن عقب...) ... یعنی به روح پدر سالازار قسم! ... (ساحره ها رفتن عقبتر) ... یعنی به روح روح پدر سالازار قسم ...

ساحره ها: ای بابا ارباب بگید دیگه!

لرد: چی؟ شاخ شدید؟ این چه طرز ضد حال زدن به اربابه؟

ساحره ها: آخه ارباب هی قسم میخورید ولی چوبدستی ندارید که کاری بکنید!

لرد ولدمورت:



پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۲
#79

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
جیمز:کیه کیه کیه کیه کیه؟
جادوگر سفید پوش:منم .باز کن.
جیمز:تو کی هستی؟
جادوگر سفید پوش:جادوگری که کلی نشسته و فکر کرده که چطوری میتونه تابلو بشه.بعد به این نتیجه رسیده که با پوشیدن ردای سفید!تا حالا جادوگر دیگه ای دیدی که ردای سفید بپوشه؟این کار فقط از یه محفلی برمیاد.درو باز کن.
جیمز که قدم زنان داشت بطرف در میرفت و در همان حال با جام آتش باارزش سوروس بازی میکرد جواب داد:اینجوری نمیشه.عمو دامبل گفته درو برای کسی باز نکنم.همه دنبال راهی برای دزدیدن مغزهای محفل هستن.دستاتو نشون بده ببینم.

جادوگر سفید پوش دستهایش را از زیر در نشان داد.جیمز بعد از بررسی دستها گفت:حالا من از روی اینا چی رو باید بفهمم؟دستن دیگه.میتونن دستای ایوان روزیه یا بارتی کراوچ یا لوسیوس مالفوی هم باشن.

جادوگر سفید پوش با عصبانیت گفت:ببین صورتی،باید کمی بالاتر رو نگاه کنی.جایی که علامت شوم باید باشه و نیست.درو باز کن.
صدای جیمز از پشت در به گوش رسید:خب این که بدتره.تو ممکنه خود اسمشو نبر باشی و من اصلا دلم نمیخواد با یه اسمشو نبر تو محفل تنها باشم.
جادوگر سفید پوش آخرین برگ برنده اش را رو کرد و جسم دایره شکل صورتی رنگی را از زیر در به جیمز نشان داد و گفت:باشه جیمز.پس یویوی تعمیر شده خودت رو هم نمیخوای.این همه راه رفتم تا این یویو رو تعمیر کنم و تو این رفتار رو با من داری.اصلا من نمیدونم اون روش قدیمی اسم رمز چه اشکالی داشت که به جاش روش مدرن و پیشرفته زنگ زدن رو کار گذاشتن.

جیمز با دیدن یویو بطرف در پرید و آن را باز کرد.پرسی ویزلی وارد شد و به دنبال آن بوته های مرگخواران هم یکی یکی وارد شدند.جیمز که حواسش به یویو بود بعد از گذشت چند دقیقه احساس کرد محفل بسیار زیبا و با طراوت شده است.
جیمز:عمو پرسی، چقدر اینجا سرسبز شده.چه ایده خوبی پیدا کردین.ما که مثل مرگخوارا باغ و جنگل نداریم.هممون چپونده شدیم تو این خونه بی درو پیکر.
پرسی با بی حوصلگی نگاهی به بوته ها انداخت و گفت:ایده من نیست.شاید کار ریموس باشه.ولی به هر حال فکر خوبیه.

خانه ریدل:

لرد به دو ساحره ای که در مقابلش ایستاده بودن خیره شده بود.بعد از چند لحظه با اشاره یکی از آنها را بطرف خود فرا خواند.ولی ساحره دوم با عجله جلو رفت و گفت:بفرمایید ارباب.منو احضار کردین؟
لرد:نخیر.با لینی بودم.تو و موهات برگردین سر جات.چوب دستی ما رو که نابود کردین.یه چوب دستی دیگه بدین ارباب میخواد جادو کنه.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۲
#78

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
خانه ی ریدل

لرد نگاهی به قفسه ی تمیز شده کرد و با رضایت به سمت صندلی مخصوصش رفت.

- ببینم شما دو تا نمیگین ما تب داریم؟! تشنه مونه.

بین سلسیتنا و بلا رقابت شدید برای رسوندن آب به لرد در گرفت. سلسیتنا با یه بطری آب خنک به سمت لرد به راه افتاد. بلا پشت ردای سلسیتنا رو کشید و بدون توجه به جیغ "خطا، خطا!"ی سلسیتنا خودش با یه لیوان آب یخ جلو رفت. سلسیتنا موهای بلا رو به زمین میخ کرد و به راهش ادامه داد که پاش به مورفین که روی زمین خوابیده بود گیر کرد و تمام آب بطری به لرد پاشیده شد. قبل از اینکه لرد چشمشو باز کنه یه دفعه سلسیتنا ناپدید شد و برای لحظاتی کلمات "شناسه بسته شده" در هوا نقش بست و غیب شد.

- بلا؟ آب هم می پاشی تازگیا روی ارباب؟

بلا:

- خنک شدیم! زود برو پایین جام مورفین و دافنه رو بیار بذار توی قفسه تا مرگخوارای وفادارم اون یکی جامو بیارن و کلکسیون کامل بشه.

بیرون مقر محفل

به محض اینکه مرگخوارا جملات سوروس رو درک کردن ( و حتی شاید بعضیاشونم نکردن) به اظهار نظر و پچ پچ پرداختن.

- منظورش چی بود؟
- پیش جیمزه.
- آره دافنه. دیشب یه پیرهن قشنگی خریدم که اصلا وقتی می پوشمش یه فلور دیگه میشم.
- جام تو محفله؟
- از محفل انداختنش بیرون؟
- فقط باید چین پایینش رو با یه افسونی چیزی رنگی کنم.
- یکی اومد داره میره تو محفل

یهو تموم زمزمه های مربوط و نامربوط قطع شد. یک نفر با شنل سفید رنگ به طرف جایی که باید خانه ی گریمولد می بود می رفت.

- بریم دنبالش؟بریم دنبالش!

هر کدوم از مرگخوارا یه بوته انتخاب کردن و پشت بوته هه شروع به حرکت پاورچین پاورچین به سمت مقر محفل کردن.

داخل مقر محفل

جیمز جام سوروس رو داخل یه محفظه ی شیشه ای گذاشته بود و در محفظه ی شیشه رو قفل کرده بود و داشت دور محفظه رو زنجیر می کشید.
همزمان با صدای "دیلینگ" قفل شدن زنجیر، صدای زنگ در طبقه ی پایین هم به گوش رسید.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۲
#77

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
سوروس بعنوان آخرین تلاش به سمت جیمز هجوم میاره تا جامشو پس بگیره اما سرعت جیمز بیشتره و سریعا از دستش میگرخه. سوروس که میبینه این کار فایده ای نداره، نفس نفس زنان سرجاش وایمیسه.

جیمز میخواد دوان دوان از اونجا خارج بشه و خودشو به بقیه محفلیا برسونه که سوروس جلوش گارد میگیره و اجازه عبور نمیده.

- اونو بده بعد هرجا خواستی برو! :vay:

و دستشو دراز میکنه تا جامو بگیره و جیمز به پشت مبلا پناه میبره و جواب میده: نخیرم این جام از گنجینه های محفله.

- مگه نمیگی من جاسوسم و در اصل یه مرگخوارم؟ پس این جام مال مرگخواراس!

جیمز نچ نچی میکنه و میگه: دیدی اعتراف کردی؟ به هر حال بازم بت نمیدمش چون این جامو وقتی یه محفلیه وفادار بودی بدست آوردی پس مال ماست.

- خب شاید من اون موقع هم جاسوس بودم. بده اون جامـ...

سوروس با شنیدن صدای پا، وحشت زده به جیمز نگاه میکنه که بالای مبلی رفته تا از دست درازی کردنای سوروس برا بازپس گرفتن جام در امان بمونه.

بیرون مقر محفل:

مرگخوارا پشت بوته ی بزرگی پنهان شدن و در حال نقشه کشیدن برای ورود به اونجا و کش رفتن جام هستن که صدای محکم در اونارو از جا میپرونه.

- چی؟ اون سوروسه! خود طعمه! زودباشین، حمله!

سوروس با قدم هایی تند داره از مقر محفل دور میشه که در یک لحظه توسط مرگخوارا خفت میشه.

- ای آقا کجا کجا؟ اون جامو بده بعد هرجا خواستی برو. شنیدم همه جا دنبالته، پس کو؟

سوروس که از شدت عصبانیت سرخ شده و اصلا نمیفهمه که اینا مرگخواران که دورش حلقه زدن، جلوترین مرگخوارو کنار میزنه و میگه:

- جیمز چطور میتونه جام منو پیش خودش نگه داره؟ اون مال منه، من یه محفلیه وفادارم، چرا منو تهدید میکنه؟

و از اونجا دور میشه و مرگخوارارو با چهره های این ریختی تنها میذاره.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۰:۴۳ یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۲
#76

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
رزرو


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۲
#75

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
آییلین شانه بالا انداخت.
- ولی عجب هوشی داشت بچم . . . به مامانش رفته . اون بابای مشنگش که هیچی . .

ملت مرگخوار با چشم غره به وی نگاهی کردند و او هم ترجیح داد که سکوت کند. لینی ذکاوتمندانه گفت:
- بریم دیگه. معلوم شد... تنها جایی که احتمال بیشتری میره اونجا باشه.

ناگهان دود سبز رنگی در محوطه پخش شد و از میان دود سبز، چهره ی سیاه لرد سیاه شکل گرفت. از پشت دود ها اندکی از موهای وزوزی بلاتریکس که سعی میکرد دستش را از توی دود ها نشان دهد و بگوید که همراه لرد است دیده میشد. صدای غمگین و بی حوصله ی لرد طنین انداخت.

« مرگخواران ارباب، حوصله ی ارباب سر رفته. جام رو زودتر بردارین بیارین. ما قفسه های اتاقمون رو خالی کردیم، از صبح از موهای بلا به عنوان اسکاچ استفاده کردیم و جای جام اسنیپ رو حسابی دادیم سلسی برق بندازه. زود باشید جام های مارو بیارین تا همین دو تا تار مویی که رو سر بلاست رو نابود نکردیم. »

درهمین لحظه چوب دستی بلا از بین دود ها بیرون امد و با اجرای طلسم کروشیویی به نیابت از لرد همه ی مرگخواران به گوشه ای پرتاب شدند.

کمی آنطرف تر- محفل ققنوس


- دست به جام من نزن بچه . این که اسباب بازی نیست. جام اتشه..کلی برای به دست اوردنش زحمت کشیدم.
جیمز خنده کنان جام را بالای سرش گرفت.
- نمیدم و نمیدم ، جام سوری رو نمیدم .
- بذارش سرررررررررر جاش!

جیمز آدامس ققنوسی اش را تف کرد و با شیطنت روی مبل پرید .
- عمو عمو عمو عمو...مثلا چه زحمتی کشیدی عمو؟

اسنیپ درحالی که به شدت کلافه شده بود و اصلا علاقه ای به کل کل با با جیمز نداشت، خودش را روی صندلی انداخت و دستی به موهای چربش کشید.
- هیچی از قانون های اولیه ی شرکت تو مسابقه این بود که همه ی شرکت کننده ها باید تمیز باشن..مجبور شدم برم حموم. این همه سال رو سرم چربی جمع کردم ، همه هزینه هایی که کردم به باد رفت. حالا اون جام رو بده به من بچه جون.

جیمز اما همچنان با شیطنت بالا پایین میپرید و قصد نداشت که جام را به وی برگرداند. سوروس دیگر نتوانست خودش را کنترل کند.
-کروشیو

جیمـز ماهرانه یویویش را جلوی طلسم گرفت و طلسم منحرف شده به دیوار برخورد کرد. سپس انگشتش را به نشانه ی تهدید تکان داد.
- جیــــــــــــغ . . . تو عامل نفوذی هستی...جیــــــــــغ عمو مگه تو توبه نکرده بودی؟ جیــــــــــغ من به همه میگم

سوروس وحشت زده سعی میکرد جیمز را ساکت کند. اوضاع خطرناک شده بود، دیگر نمیتوانست انجا بماند . . .


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
#74

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۳۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 633
آفلاین
پشت درب خانه ریدل

مرگخواران درحالیکه چون لشکر شکست خورده و نالان از ضرب کروشیو ها ی بلاتریکس پشت درب ایستاده بودند و دست و پاهای دردناکشان را مالش می دادند میز گردی برای چگونگی دست یابی به جام اسنیپ تشکیل دادند.
- من میگم یه اکسیو بگیم جامش پرواز کنه بیاد پیشمون به همین راحتی!
سایر مرگخواران:
رز درحالیکه بدنش به خاطر زیر دست و پا ماندن بیشتر از همه درد می کرد با اخمی گفت:
- به همین راحتی؟خب نابغه خودت چرا این کارو انجام نمیدی؟؟
فلور که بیشتر به خاطر ماندن بلا نزد لرد ناراحت و خشمگین بود تا کروشیو شدن توسط او با خشم میان بحث ها پرید:
- تمومش کنین دیگه. الان مهم اینه بفهمیم اصلا اسنیپ کجا هست تا بتونیم جامشو ازش بگیریم و برای ارباب ببریم.
با بیان این جملات همگی به جانب آیلین بازگشتند.
آیلین:
زمانیکه آیلین دریافت با این کار قادر نیست خود را از مهلکه نجات دهد ناچارا دست از سوت زدن برداشت تا چشم در چشم همکارانش شود:
- چیه؟ چرا منو اینجوری نگاه میکنین؟
لینی با ناراحتی موهای آشفته اش را از صورتش کنار زد:
- مگه تو مادر اسنیپ نیستی؟خب کی بیشتر از تو می دونه اون الان کجاست؟
آیلین بیهوده نگاهی معصومانه به صورت های همکارانش انداخت تا بلکه خود را از شر پاسخگویی به این سوال خلاص کند و چون هیچ ترحمی در صورت های آنها ندید به ناچار گفت:
- خب اون الان به احتمال زیاد رفته محفل.
مرگخواران:
آنتونین چوبدستی اش را کشید و گفت:
- بوق بر تو!مادری که بچه اش محفلی باشه...
اما با دیدن نگاه تهدید آمیز اعضای سازمان حمایت به سرعت حرفش را فرو خورد:
- چیزه... هیچی... مهم اینه که مادرش مرگخواره. :worry:
آماندا نفسی عمیقی کشید تا بر خشمش فائق آید.
- ولی تا دیروز پریروز که با ما تو پاتیل درزدار بود.
آیلین درحالیکه با ردای پاره اش بازی میکرد زیر لب گفت:
- راستش... خب خودت می دونی برای اینکه تو کارا بهمون کمک کنه طلسم فرمانو روش اجرا کرده بودم چون در حالت عادی عمرا بهمون کمک می کرد ولی حواسم نبود که اثر طلسم از بین رفت. اونم ناراحت شد و وسایلشو برداشت و رفت محفل.
جاگسن با امیدواری گفت:
- خب شاید جامو با خودش نبرده باشه. ممکنه تو خونه مونده باشه.
- عمرا!جونش به اون جام بسته بود. روزی ده دفعه برقش می نداخت. وقتی هم موقع فروش جامش مچمو گرفت با یه طلسم به خودش وصلش کرد تا هیچوقت ازش جدا نشه. چیه چرا اونجوری نگاه می کنین؟خب به پولش برای تامین هزینه های سازمان احتیاج داشتم.
مرگخواران: :vay:



پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
#73

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
بلاتریکس از اولین مرگخوار دم دستش شروع کرد و همه را به رگبار کروشیو بست: کروشیو! کروشیو! کروشیو! دِ برین دیگه! کروشیو! کروشیو! کروشیو!
لرد: هوگو رو هم بزن!
بلا: چشم ارباب! کروشیو هوگو! کروشیو ایوان! کروشیو! کروشیو!
لرد: فلورو بزن! رفت پشت مبل!
بلا: کروشیو فلور! کروشیو! کروشیو!
لرد: ایوانو بازم بزن!
بلا: کروشیو ایوان! دابل کروشیو ایوان! سابل کروشیو! چابل کروشیو! پابل کروشیو!
لرد: راونی ها دارن در میرن! بزنشون! زود!
بلا: کروشیو اُل راونیز!
لرد: باریکلا! حالا اون جونو بخور تیرت عوض شه!
بلا:
لرد: هیچی!... بفرستشون برن دنبال جام دیگه! آیییییی! سوختم!
بلا: همتون برین دنبال جام اسنیپ! زود باشین.

ملت مرگخوار همه به سمت تنها در خروجی هجوم برده و بالاخره پس از نیم ساعت تلاش بی وقفه برای خروج و تلف شدن 6 مرگخوار ممد زیر دست و پا اتاق تخلیه شد و فقط دو مرگخوار زنده ی دیگر پیش بلا و لرد ماندند:

مورفین:
سلستینا: کی گفته تو می تونی به من دستور بدی؟!
لرد: آب! باد! فوت! خیلی داغه! بادم بزنین!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۵ ۱۲:۴۷:۰۴
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۵ ۱۲:۴۹:۴۶


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲
#72

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 497
آفلاین
الادورا به طور ناگهانی حرفش رو قطع کرد و فریاد زد: آیـــــــــــــــــــــی سوختم!

و تمام خاکستر های قرمز چوبدستی رو روی زمین ریخت تا به دستای تاول زده ش برسه. فرش زیر پای الادورا، با تماس خاکستر ها آتیش گرفت و جیغ و داد مرگخوار ها رو هم بلند کرد. سلسیتنا نگاهی به اربابش انداخت که با بی حالی روی تختش دراز کشیده بود، بعد شیرجه ای به سمت الادورا که در حال فوت کردن دستاش بود زد و مشغول خاموش کردن فرش آتیش گرفته با ردای اون شد.


چند دقیقه بعد

لینی وارنر با لیوان آبی در دست، وارد اتاق لرد شد و به صحنه ی رو به روش نگاه کرد:‌ تعداد زیادی پنکه و انواع کولر های آبی و گازی دور و بر لرد روشن شده بود و مرگخوارا هم با انواع طلسم ها و بادبزن مشغول خنک کردن لرد بودن. لرد هم با بی حالی تو تخت خواب ضد آتیش جدیدش دراز کشیده بود و موج گرمای نامرئی ازش ساطع میشد.

لینی آب دهنش رو قورت داد و لیوان آب رو که قطعات درشت یخ درش شناور بودن به سمت لرد گرفت.
- بخورین ارباب. خنکتون می کنه.

لرد نگاه پر از خشمی به لینی انداخت و گفت: مگه نمی دونستی ارباب به آب و غذا احتیاج ندارن؟

با این حال،‌ لیوان رو از دست لینی گرفت. بلافاصله آب داخل لیوان بخار شد و لیوان هم شروع به ذوب شدن کرد.

لینی با نگرانی گفت: ارباب...چی کار کنیم حالتون بهتر شه؟ همین الان یه پیش مرگ فرستادیم به محفل ققنوس تا دامبلدورو بکشه و چوب الدر دامبلدور مال اون بشه. بعد شما هم می تونین اون پیش مرگه رو بکشین و چوب الدر چوب دستی جدید شما بشه!
- نمی خوام...نمی خوام...فقط...جام های آتشم رو...برام بیارین... :vay:



پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲
#71

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
مرگخواران که از هر فرصتی برای تفریح و استراحت سوءاستفاده می کردند. فوری با انداختن زیر انداز نشستند و با خوردن پفک نمکی جادویی و پاپ کورن جادویی شروع به تماشای لرد و الا که هر کدام به نوبه خود چوبدستی را می کشیدند، کردند!

لرد چوبدستی را به طرف خودش کشید و با همان خونسردی همیشگی گفت: الادورا تو اخراجی فقط اگه بذاری یه طلسم کنم...!

الا آب دهانش را با یادآوری این که احتمالا مرگ در انتظارش است قورت داد، با شدت بیشتری چوب دستی را به طرف خودش کشید و گفت: ارباب، من فقط به خاطر خودتون این کارو می می کنم!

آماندا که گردنش را می مالید رو به فلور گفت: گردنم درد گرفت، نسبت به مسابقات تنیس جادویی(!)این جا باید بیشتر گردنمو تکون بدم! این دکتره هم که داره از طبقه پایین جیغ میزنه و میگه نباید به ارباب فشار بیاریم هم خیلی رو اعصابه!

-کودوم دکتره؟!

-همونی که لینی بردش اتاق تسترالا دیگه!هـی میگه اگه به ارباب فشار بیاریم تبش بیشتر میشه و احتمالا آتیش می گیره!

-چرا زودتر نگفتی؟!

-من این اسرار خون آشامانـمــو با کسی درمیون نمیذارم!چی فک کردی؟!

فلور به طور ناگهانی بلند شد تا به الادورا بگوید چه سرنوشتی با این کارهایش در انتظار لرد است که متوجه شد کار از کار گذشته و...

-جیــــــــــــــــــــــــــــــغ...چوبدستیتون ارباب...جز خاکستر ازش چیزی نمونده...مثه ققنوس دامبل ولی این دیگه بازیابی نمیشه...چرا اینجوری منو نگا می کنین ارباب...کاره بدی کردم؟!



بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.