هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳
#28

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
نتیجه ی بازی دو نصفه جارو - ترنسیلوانیا

دو نصفه جارو

پست یکم؛ لیلی لونا پاتر، 80

پست دوم؛ رکسان ویزلی، 86

پست سوم؛ آلبوس دامبلدور، 88

امتیاز کل: 84.6

ترنسیلوانیا

پست یکم؛ لودو بگمن، 88

پست دوم؛ آشا، 86

پست سوم؛ دافنه گرین گراس، 80

پست چهارم؛ لودو بگمن، 90

امتیاز کل: 86

برنده: ترنسیلوانیا



پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳
#27

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
ترنسیلوانیاVs.دو تا دونه جاروی پاره پوره ی سولاخ

پست چهارم


در این فاصله تعدادی پیام حاوی فحش های رکیک به دست ما رسیده که خوب خاک به گورتان مسخره کرده اید؟ باز که همه اش نامربوط و لاتاعلات گفته اید و آن حرف ها چه بود اول کار؟ باید بگوییم که خوب ما که رفتیم سراغ کوییدیچ شما فهمیدید چه شده؟ کی به کی است؟ برگشتیم و ریشه ماجرا را شکافتیم و الان برمیگردیم به کوییدیچ! لازم به ذکر است در این فاصله یوان شدیدا تلاش کرد تا گولش را به خورد دامبلدور بدهد، ابتدا گفت "بخورش!" دامبلدور گفت "نه!" سپس مقدمه چینی کرد و گفت "این سیب را میبینی؟! گولمو بخور!" اما باز هم نخورد و یوان دمب از پا دراز تر برگشت.

با سوت داور بازیکنان دو تیم به هوا برخواستند. به جز گراوپ! دامبلدور اولین کسی بود که سرخگون را تصاحب کرد و فورا از همان وسط زمین آن را به سمت دروازه ی ترنسیلوانیا شوت کرد ...

- به نام خدا ... ووووووووووَ ... توی دروازهــــــــع .... توی دروازهـــــــــــــــــــــــــع! مهاجم سپید موی دو نصفه جارو که با ریش و موی بلند خودش اصلا نمیتونه الگوی مناسبی برای جوانان باشه و مشخصه که عقده های فروخرده ی جوانی داره و سعی میکنه جلب توجه کنه، این تیم رو ده بر صفر پیش میندازه!

سرخگون با شتاب به سمت دربازه میرفت و هوای مقابلش را میشکافت و عاقبت از پس کله ی گراوپی که رو به حلقه ها نشسته بود عبور کرد و وارد حلقه شد. در مقابل دیدگان دو نصفه جارویی های بهت زده، دامبلدور بدون این که کوچکترین توجهی به گلرت داشته باشد بازی را شروع کرده بود و اکنون مشغول شادی پس از گل منشوری به همراه جوراب پشمی بود!

- گرااااااوپ! حواست کجاس لامصّب؟

هری خودش را به لودو رساند و گفت:

- من میدونم حواسش کجاست! الان درستش میکنم.

هری مستقیم به سمت افق نگاه گراوپ پرواز کرد و در میان جایگاه تماشاچیان به هرمیون رسید.

- هرمیون! یه کاری کن حواس این لعنتی به بازی باشه ...

هرمیون یک بار دیگر ثابت کرد که فقط یک خرخوان نیست و باهوش است و این که "من فقط یک سری ورد حفظ میکنم!" شکسته نفسی او را میرساند و رولینگ و را به غلط به گریفیندور فرستاده تا وردست هری بایستد و مانع گندکاری های او شود ...

- هی گراوپی!

- هر می!

- عزیزم میتونی برام یه توپ قرمز بگیری و بندازی؟

گراوپ که گل چهارم را هم از دامبلدور خورده بود برگشت و بلافاصله سرخگونی که به سمت دورترین حلقه شلیک شده بود را با یک دست مهار کرد و برای هرمیون انداخت ... البته از داخل حلقه!

- گراوپ!

- ولش کن هرمیون، تو تلاش خودت رو کردی، تو عالی بودی!

- نه هری من فقط یه خرخونم.

- بس کن هرمیون! یه نگاهی به دامبلدور بنداز، دیدی راجع بهش بد قضاوت میکردی؟ حتا یک نگاه هم به گلرت ننداخته!

- آره حق با توئه، اینم نتیجه خرخونیه دیگه. برو دنبال اسنیچ هری منو ول کن، بگمن حریفارو ول کرده داره با چماغ میاد سمت تو!

هری به جریان بازی برگشت، بازی ای که نبضش در اختیار دامبلدور بود و یکه تازی او تعجب همگان را برانگیخته بود و هم تیمی هایش نیز در تعجب بودند که چگونه این گونه شده!

- بچه ها کسی پروفو چیزخور کرده؟

- تحت تاثیر طلسم فرمان نباشه!

- ها نوترسید! کار من بیده! ما تو برره عاشق هر کی وشیم بهش کم محلی وکنیم بهش ورسیم، ای رمز موفقیته بهش یاد ودادم! ایـــــــــَــــه!

محفلی ها نمیدانستند آن جا آشپزخانه گریمولد نیست که همه خودی باشند و هر حرفی بشود زد، آن هم با فریاد های از این ور زمین به آن ور زمین! لودوی ریونی با شنیدن این صحبت ها سریعا دوزاری اش افتاد که ماجرا چیست و به سمت گلرت پرواز کرد ... نقطه قوت حریف به زودی به نقطه ضعفشان تبدیل میشد!

- پیس پیس! هی گلرت! برو سمت دامبلدور و بهش ابراز عشق کن ...

- چی؟! من ترک کردم لودو! من سال هاست پاک پاکم! چی در مورد من فکر کردی؟!

- این یه نقشه اس گلرت، بعدا برات توضیح میدم .... فقط این کارو بکن. زود!

دامبلدور برای بار یازدهم توپ را به گراوپ پاس داد و او نیز آن را از حلقه رد کرد و تحویل هرمیون داد! برگشت برای شادی پس از گل که دید گلرت کنار جوراب پشمی ایستاده و با دست هایش برای او قلب درست کرده!

- واسه عشق تو ... میدم قلبمو!

- هی شیر فرهاد! روشت نتیجه داد! گلرتم!

آلبوس به سمت گلرت شتافت ... در همین لحظه استادیوم رو به تاریکی رفت و علامت شوم بر فراز آن به اهتزاز در آمد! تماشاگران جیغ زنان صحنه را ترک کردند و لحظه ای بعد لرد ولدمورت و اعوان و انصارش بر فراز ورزشگاه نمایان شدند. لرد چشم گرداند و از بین بازیکنان هری را پیدا کرد و به سوی او پرواز کرد ...

- گلرتم!

- آواداکداورا!

- اکسپلیارموس!

گلرت و دامبلدور درست در نقطه ای که قرار بود طلسم ها به هم برخورد کنند یکدیگر را در آغوش گرفتند و طلسم ولدمورت به آن ها برخورد کرد! درست نمیشد مشخص کرد که به کدامیک خورده، فاصله ناچیز بود!

این جا بود که نیروی عشق، عشق حقیقی، یک بار دیگر کار خودش را کرد و طلسم مرگ را که با اکسپلیارموس آمیخته شده و تقویت شده بود، به سمت لرد برگشت داد و این بار علاوه بر خودش کل اعوان و انصار پشت سرش نیز پودر شدند و محفل پیروز شد! محفلی های خوشحال به سمت ابر قهرمانشان یعنی هری که نقش خاصی ایفا نکرده بود شتافتند و او را بالا انداختند و تحت تاثیر این پرتاب اسنیچ را بالا آورد و دو نصفه جارو برنده شد.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳
#26

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
ترنسیلوانیاVs.دو تا دونه جاروی پاره پوره ی سولاخ

پست سوم



به گُزارِشِ تیرا اکسیتِر، روزنامه نگار ِ مُنتَخَب ِ سیاه ِ سال، وقتی که لیلی لونا پاتر به لانگ باتم، آن عقب مانده ی پَست فِطرت ابراز ِ علاقه کرد؛ لانگ باتم به خشم آمد و داد زد: می کشمت؛ توله ی هَری!

بعد از فریاد ِ او، مُثَللَثِ عشقی ِ آن سه، مانند یک آتش ِ فروزان کُلِ مَدرِسه را درگیر کرد و...

- بس کن! نوموخواد بُخونی.

آماندا فینی کرد و گفت: اما اربابم...
- اربابمو خشم بلا! گفتیم نخوان!
ِ
پَس از آن اتفاقِ وَحشَتناک، نِویل، با آن شُهرَتِ خارِق العِاده اَش، اَز هاگوارتز استفاء داد و هَمسری دیگَر را اِختیار کرد و لونا را رَها نمود. صدای ِ هاگوارتز، بریتانیا، لَندَن

مَمنون از همراهی ِ شما. اَلان می پَردازیم به عَناوین ِ خَبَر ها. قیامِ گوسپند ها برای برخورداری از حُقوقِ کامِل ِ حیوانات و جِلوگیری از تَبعیض مُهره داران و غِیر ِ مهره داران.

دور مِشترانگی ها می تَوانند هِنگامِ خَریدِ ««تَن تاک»» اَز تَخفیفِ %30 ـی بَرخوردار شوند. دُختر هایِ بوباتون برای اِعتراض به خیابان ها هُجوم بردند و فَریادِ "تخفیف های ِ برابر " سر دادَند و اَز حُقوق ِ خود دِفاع کَردَند.

لیگ ِ این دوره ِ مسابقات ِ ورزشی، کوییدیچ، ترنسیلوانیا به کاپیتانی لودو بگمن و چَند تَنِ دیگر از مَرگخواران به زمین می رَوَد و به اتفاق ِ پَری آتر که با تازگی با آن ها قَرارداد بَسته و زوج ِ قوی ِ سری ِ هری پاتر، آلبوس دامبِلدور و هَمسَرشون، گلرت گریندِلوالد مسابقه می دهند و ...


- صبر کن! دوباره بخوان آن قسمت را!
- اما ارباب، این من نیستم توی جعبه جادویی.

لرد ولدمورت نگاهش را از تلوزیون برداشت و به آماندا نگاه کرد و با تعجب پرسید: کی رسیدی؟ چرا اینقدر فرق کردی؟ خیلی آن جا هات تر بودی.

آماندا غرولندی کرد و گفت: گفته بودین براتون اون قسمت رو بخونم؟

لرد تایید کرد و قبل از این که آماندا شروع کند؛ داد زد: کوییدیچ؟ این لودوی مار در آستین آخر کار خودش را کرد و مرگخواران ما را به این ورزش غربی و منحرف کشاند؟ پدرش را در می آوریم ... تازه با چه کسانی؟ با کله زخمی؟ دشمن شماره یک ما؟ با دامبلدور خرفت مسابقه می دهند؟ آن گلرت پر مدعا که پا جا پای ما میگذارد را هم آورده ... بیشتر که فکر کردیم به نظرمان بهتر است در آوردن پدر لودو را به وقت دیگری موکول کنیم؛ ما می خواهیم از نزدیک مسابقه را ببینیم. همه ی این ها با پای خودشان یک جا دور هم جمع شوند ... شاید نقشه ای داشته باشیم؛ شاید هم نه! :hehadnoidea: بستگی به نویسنده بعدی دارد. فقط می خوایم بریم. یوههووووو (با وقار لردی خوانده شود.)

آماندا پرسید: دوباره می خواین شهید بشین؟
لرد نیشخندی باوقارانه زد و گفت: خیر! این بار، مرگخوار ها همراهی ِمان می کنند. برو استایلیستمان را خبر کن!

آماندا بیرون رفت و دو ثاینه بعد برگشت و خبر ِ فوت ِ مونتگومری را داد و برای این که خودش استایلیست ِ جدید بشود؛ لبخندی به پهنای ِ صورتش زد. اما ارباب از آن هایی نبود که سلیقه آماندا را بپسندد و گفت: من رو تا لباس فروشی همراهی کن!

آماندا دو ثانیه به اتاقش رفت و حجابش ار کامل کرد و برگشت و لامپ ها را خاموش کرد و شیر ِ آب را بست و تلوزیون را خاموش کرد و دست در دست ِ ارباب ( از شما چه پنهون، ارباب جای ِ پدر بزرگش بود!) راه ِ لباس فروشی را به پیش گرفت.

ارباب هم به لودو با موبایل الا زنگ زد ( الا خودش شماره رو نداشت. ارباب حفظ بود. چه معنی می ده یه خانوم شماره یک همچین مردی رو داشته باشه؟) و درخواست کرد که یک برگه ِ بزرگ روی در ورودی خانه ریدل ها نصب کند تا مرگخوار ها برای همراهی آماده شوند و تاکید کرد که تا وقتی خانه نیست؛ استفاده از عطرشان را با قتل پاسخ دهد و بیشتر هم روی این تاکید داشت که ژیلت ِ خوشگلشان به دست مرگخواران نیوفتد.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳
#25

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
دو نصفه جارو


V.s


ترنسیلوانیا


پست سوم


یوآن و رکس که اخیرا به طرز مشکوکانه ای توی این پستها با هم میرن و میان با حالی زار و چهره نزار (ینی چی اصلا؟ ) راه زمین بازی رو در پیش می گیرن و کلا این معضل نبودن دامبلدور تو بازی ها دیگه داره شورش در میادها!

رکس در حالی که رگ خشم به ارث برده از مالی ویزلیش کاملا متورم شده بود میاد وسط زمین و با چماق به نیکمتی که از پست اول وسط زمین مونده بود ضربه می زنه و نیمکت پرواز کنان می ره تو حلق تماشاچیا..

- عاقا این نویسنده های ما خیلی چیزن.. نمیشه هی پروف نباشه که!

در این لحظه همه ی نویسندگان و کارگردانان و عوامل صحنه و پشت صحنه و روی صحنه و.. دیگه پست داره خیلی صحنه دار میشه! می زنم جلو .. همه ی آدم و عالم متنبه می شن و مث بچه های خوب دامبلدور و جوراب پشمی به بازی برمیگردن و همه روی جاروها و نصفه جاروها در دمای زیاد درجه ی ورزشگاه آزادی و در خشکسالی مطلق و رکورد(!) اقتصادی شدید منتظر می شن تا داور توپو براشون بندازه تو زمین..

اندر میان ارتباط ذهنی لودو و پروف:

- هوووم.. لودو! سوژه ت چیه فرزندم!؟
- سوژه م خیلی خفنه دامبل.. خیلی خیلی خفن! :sharti:
- واسه همین گلرتو آوردی!؟
- :sharti:

بلافاصله بعد از این که داور کوافل رو پرت می کنه وسط زمین لودو به سمت گلرت شیرجه می زنه.. بعد بلندش می کنه و می بره بالا سرش و شروع می کنه به بندری زدن!

- یه گلرت داریم دوسش داریم.. آی دامبل بیا گلرت دارم! گلرت گلرت!

در حالی که همه ترنسی ها دارن به صحنه می خندن _غیر از داف که برای از دست دادن جذابیت های دافیش در برابر گلرت ناراحته_ لیلی و شیرفرهاد مشغول زدن گل های پیاپی جلوی دروازه ن و دامبلدور اشک تو چشماش حلقه زده!

نامبرده یه کم ریششو می خارونه یه کم با دستمال اشک از چشم می زداید و در آخر با بغضی سنگین تو گلوش میگه: "یوآن" یعنی این که پاشو بیا اینجا! و یوآن هم اطاعت می کنه و دمشو می ذاره رو کولش و به نزد پروف میاد.

- بله یا شیخ؟! تصویر کوچک شده

دامبلدور دست می کنه تو جیبش و جوراب رو میاره بیرون و تو دست یوآن تکونش میده و تلپی اسنیچ از حلق جوراب در میاد و میوفته کف دست یوآن..

- بیا دیگه بازی تموم شد.. جمع کنین بریم فرزندانم!

و همه رفتند! گذاشتن تو کاسه ی لودو از ویژگی های بارز شخصیت آن حضرت بود!

خانه ی گریمولد

- آهاااا بیا وسط! تصویر کوچک شده

جشنی بلا منتهی تو خونه ی گریمولد از اول هفته برپا شده بود و هین؟! جشن پیروزی دو نصفه جارو؟! نخیر عزیزم.. جشن پیروزی کوئیدیچ محفلیا! (اسمایلی استفاده ی حزبی و سیاسی!) کیو سی ارزشی ها و نصفه جارویی ها از بلا انقطاع وسط رینگ(!) بودن و حرکات موزون سفید انجام می دادن و شعارهایی در حمایت از محفل و جنگ با مرگخواران سر نمی دادند! ربطی نداشت آخه.. فقط می گفتن آآآآآ بی وسط..

- تصویر کوچک شده

و درست در زمانی که همه با جام لیگ برتر کوئیدیچ شاد بودند، دامبلدور جورابشو زد زیر بغلش و فاوکسم گذاشت رو دوشش.. بوسه ای به رسم خداحافظی بر تابلوی ننه سیریوس زد و با گامی بلند به سمت کوچه های تاریک و خنک لندن رهسپار شد..


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳
#24

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
ترنسیلوانیاVs.دو تا دونه جاروی پاره پوره ی سولاخ

پست دوم



لودو لیستی از جیبش بیرون درآورد که واکنش همگان را در پی داشت.
گلرت:
- می خوای بازیکنای حریفو از زمین معلق کنی؟

لودو:
- الکی جو ندین میان برای ایجاد تشویش در اذهان عمومی از لیگ حذفمون میکنن. لیسته حضور غیابه. به صف بیایستین.

آشا که با وجود تغییر گروه هنوز هوش ریونکلاوی اش در حال لودینگ بود با تعجب پرسید:
- می خوای حضور غیاب کنی؟

حسن مصطفی با شنیدن این حرف آشا، ابتدا چشمانش گرد و قلنبه شد. سپس از رنگ گندکی، به رنگ صورتی، سرخ و در آخر کبود شد. روی زمین افتاده و در حالی که غلت میزد، سعی داشت چیزی را بگوید اما نمی توانست.

حسن مصطفیِ عرب در راه گفتن " پ ن پ!" در حال جان دادن بود که ناگهان از دور دست ماندانگس ظاهر شد.
- سلام! لیست اعضاتون رو اعلام کنین وگرنه از لیگ حذف میشین! ... راستی اون مصطفی که داره خودشو میکوبه به در و دیوار نگهش دارین وگرنه به خاطر صدمه و آسیب رسوندن به اموال عمومی از لیگ حدف میشین.

لودو غرولند کنان، لیستی که در دستش بود را بالا گرفت تا بهتر آن را بخواند.
- دروازه بان، گراوپ!

گراوپ گوریل وار چند مشت به سینه اش زد و گفت:
- یـــــــــــــاح! ( حاضر)

لودو همچنان ادامه داد:
- مدافعین، خودم ... خب آماندا بروکل هرست!

آماندا که برای راحت کردن حسن مصطفی از رنج و عذاب برای گفتن حرف " پ " به گردنش چسبیده بود با شنیدن نامش دندان های خونی اش را با لبخندی به نمایش گذاشت و اعلام حضور کرد.

- مهاجمین، دافنه، آشا و گلرت!
دافنه قل خوران خودش را به لودو رساند و حاضر گفت!
از پس او آشا برای متمایز شدن از رنگ سبز زمین قرمز شده و گلرت دوان دوان در حالی که دامن ردایش را در دست داشت از سمت دیگر زمین که پیش آلبوس بود خودش را به آن ها رساند.

بعد از حضور و غیاب و تحویل دادن لیست بازیکن ها ماندانگس از آن ها دور شد. آماندا بعدها متوجه شد که چیزی که او هنگام راه رفتن بالا می انداخت و در هوا می قاپید از یکی از انگشترهایش بود که طلسم ضد آفتاب روی اون اجرا کرده بود.

دقایقی بعد، بازیکنان تیم ترنسیلونیا به طور پراکنده مشغول انجام اقسام حرکت های نرمشی، جنبشی و گرمشی شدند.
گلرت با یک صدا همه را به طرف خودش خواند و برای نظم بخشید به تمرنات خواست که با تبعیت از او نرمش کنند.
- خب! حالا پروانه می ریم! یک! دو! ... آفرین! لودو خواهشا همکاری کن. ببین گلم، بازی بازی تیمی هست.

لودو زیر لب دشنامی داد و با مشقت تمام، از حرکات سبک و اصولا نه زیاد مردانه ی گلرت پیروی کرد.

سپس گلرت با روی بشاشی گفت:
- خب حالا پاها به عرض شونه باز! دستا روی کمر! ... حالا بچرخون کمرو!

در آن سوی زمین آلبوس با لبخند و زیر چشمی گلرت را زیر نظر داشت.

لودو کلافه از این حرکات ناخوشایند گلرت با ترش رویی گفت:
- اگه می خوای توی تیم بازی کنی، مــــــرد باش! مثل مـــــرد بازی کن!
بعد از این حرف که جهت تحقیر کردن گلرت بود، خودش سرش را بالا گرفته، سینه هایش را جلو داده و به سبیل هایش تابی داد.

بلافاصله با پخش موسیقی عربی شادی، تمام بدن لودو به لرزش افتاد.
گلرت با دست به لودی در حال بندری زدن نگاهی کرد و با خوشحالی گفت:
- آفرین! احسنت! یه همچین عملکردی ازتون می خوام!

لودو همان طور که می لرزید و منوی مدیریت در حال ویبره را از جیبش درآورد.
با اضطراب گفت:
- اوه اوه! حضرت آتشفشان منو احضار کرده! باید برم!
و با صدای پاق از زمین بازی غیب شد.

لودو با صدای "پاقّ" در منطقه ای کوهپایه ای ظاهر شد. تکانی به چوبدستی اش داد و ردای کوییدیچ را به ردای شب شیکی تبدیل کرد و یک گالن عطر حرم نیز روی خودش خالی کرد تا بوی عرق حاصل از تمرین را از تن بزداید. سعی میکرد استرس این ملاقات را پنهان کند و گام های بلند و مطمئن بردارد اما خیلی موفق نبود. بالاخره به دامنه رسید و تعظیم کرد ...

- درود بر صاحب سیم سرور، بزرگ وبمستر، عله ی آتش فشان!

- درود به خودت لودو! گوش کن ببین چی میگم خیلی وقت ندارم، همین الان قرارداد جست و جوگر تیمتو فسخ میکنی و یه قرارداد با من میبندی ...

- خوب چیزه ... شما ... ترنس ... ریون ... گریف ... مرگخوار ... هری پاتر ... یه مقداری ... :worry:

- همین که گفتم! میخوای حقوقتو قطع کنم؟

- نه نه نه ... السّاعه قربان!


ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۸ ۲۲:۴۷:۱۷

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳
#23

رکسان ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۹ دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
از پسش برمیام!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 141
آفلاین
دو نصفه جارو


V.s


ترنسیلوانیا


پست دوم


- پامورا..پر..پسی..پش!
- پروف این چی میگه؟
- ...
- پروف؟

رکسان سرشو به سمت جایی که پروف وایستاده بود چرخوند و با جای خالیش رو به رو شد. پروف همون لحظه مثل تیر رها شده از کمان، به سمت جوراب پشمی می رفت و زیر لب زمزمه می کرد:
- هیچ کس زبونشو نمی فهمه، طاقت بیار جان بابا!

و اون طرف کادر شفادهنده ها دور جوراب پشمی حلقه زده بودن و هرکس یه راه حلی پیشنهاد می داد:
- من که به دانگ گفته بودم هیچ مسئولیتی در قبال این قبول نمی کنم!
- طبق اصول زیست و بیولوژی جانداران، الان اسنیچ باید تو حلقش باشه. کدومتون می دونید حلق کدوم قسمت اینه؟

همون لحظه پروف نفس زنون و هن و هون کنون سر میرسه و عینهو مادرایی که پسرشون از سربازی برگشته، جوراب پشمی رو بغل می کنه و سر و تهش می کنه و می زنه پشتش.
- چیکار می کنی پیرمرد؟! علم پزشکی این کارارو تایید نمی کنه!

دامبلدور چشم غره ای به شفادهنده میره و با همون لحنی که خاطره های ولدمورت رو واسه هری پلی می کرد، شروع به توضیح دادن می کنه:
- مامان کندرا همیشه همین کارو انجام می داد، خیلیم مفید بود! فرزندم توام سعی کن این روشای ننه غلامیو یاد بگیری!

چند دقیقه بعد، جوراب پشمی اسنیچو با مقداری پشم و نخ که دورش پیچیده بود بالا آورد و چشمای پشمیشو بست. دامبلدور دستی به چشماش کشید و راه افتاد به سمت رختکن ها.
- کجا پروف؟
- جورا پشمی رو می برم سنت مانگو!

دامبلدور خیلی ریلکس و عاشقونه وار به سمت در خروجی راه افتاد و چند دقیقه بعد تو افق محو شد و این بود پایان عشق دامبلدور و جوراب پشمی!

حالا از جو رومانتیک وار و عاشقونه سمت غروب افتاب بیرون میایم و برمی گردیم طرفِ..هممم...غیررومانتیک ماجرا!

- ولم کنید، چه خبره تو این تیم؟! چه غلطی کردیم تیم محفلی راه انداختیم! عشق از در و دیوار داره می ریزه تو این تیم!

یوآن و لیلی که دو طرف رکسانو چسبیدن و سوارزم از رو به رو مانعش شده. همزمان شیرفرهاد رو به لیلی:
- ها لیلون! تا اوضاع خیطه، بیا ما هم دروریم، این گردنبدم ونداز گردنت!

قبل از این که لیلی چشم و ابرو بیاد و با روش دیرین مادران ایرانی، شیرفرهاد رو ساکت کنه، رکسان خیز برمیداره سمت شیرفرهاد و شیرفرهاد به کمک دویدن هاش در دشت و دمن، می تونه از محل متواری بشه.
- تو که عاشق کسی نیستی؟

سوارز که مورد خطاب قرار گرفته بود، با "عــــــائـــــو "یی مخالفت خودش رو نشون داد و سعی کرد فکر دختر همسا یه رو از ذهنش شوت کنه بیرون!

دو و بر تیم ترنسیلوانیا

- این چه بازی بود؟ گراوپ حریف مقابل نداشت!
- من فکر می کنم که باید وایستیم تا دامبلدور برگرده!

لودو گوشاش مثل خرگوش دراز میشه و می چرخه سمت هری پاتر:
- قراردادت که یادت نرفته؟ قرار شد به ترکیب تیم مقابل و دامبلدورشون بی توجه باشی! اون همه گالیونی که به پات ریختم بس نبود؟!

همزمان صدای دانگ که چوبدستیشو بیخ گلوش گذاشته، تو ورزشگاه می پیچه و از خریدن خرما و حلوا جلوگیری می کنه:
- بازی باید ادامه پیدا کنه!

جو اطراف ترنس:
جو اطراف دو نصفه جارو:

چند دقیقه بعد، دفتر دانگ

- تق تق تق!
- ....
- تاراق، تاراق، تاراق!
- ....
-

چند لحظه بعد در توسط رکسان منفجر شد و رکسان و یوآن با دفتر خالی دانگ مواجه شدند.
- دانـــــــگ!
- چیـــــــــــــــــه؟
-

همون طور که ملت خواننده غرق شده بودن در این فکر که چرا دانگ صدای در رو نشنید ولی صدای " دانـــــگ! " رو شنید، دانگ ملت دو نصفه جارو رو به نشستن دعوت کرد.
- دانگ ما اومدیم جوراب شیشه ای لیلی رو جایگزین جوراب پشمی بکنیم!
- نمیشه!
- گالیون داریما!
- گفتم نمیشه دیگه! اول سالی قانون " استفاده از جوراب پشمی آزاد است." رو اضافه کردم نه قانون " استفاده از جوراب شیشه ای آزاد است." الانم قاونو قابل تغییر نیست! بیـــــــــــرون!

یوآن و رکسان به این روش از دفتر دانگ بیرون شدند و صدای دانگ تو ورزشگاه پیچید:
- ادامه بازی از همین لحظه شروع میشه!



ها؟!


پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳
#22

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
ترنسیلوانیا Vs. دو تا دونه جاروی پاره پوره ی سولاخ

پست اول


به ما اعتراض کردند! گفته شده شما کوییدیچ بازی نمیکنید و از زمین و زمان و خورشید و خوابگاه مدیران قصه ی مجانی تفت میدهید و آن لالو ها یک بار هم ورزشگاه کوییدیچ از جلوی دوربینتان رد میشود و این که نشد که ... از همین روی ما هم یک راست می رویم به ورزشگاه یکصد هزار نفری آزادی و هنگام برگزاری مسابقه دو تیم ترنسیلوانیا و دو نصفه جارو. فضاسازی و این ها هم نداریم، سوال نفرمایید!

آلبوس دامبلدور، گلرت گریندل والد، هری پاتر و لرد ولدمورت از چهار جهت به یک نقطه میتازیدند، یک تن بی جارو و سه تن با جارو. آلبوس جوراب پشمی ضخیم ضد آبش را که یک لنگه بیشتر نداشت و نه به پای چپ میخورد و نه پای راست، پوشید و به سمت گلرت شیرجه زد، هری و ولدورت چوبدستی هایشان را کشیدند و یکدیگر را هدف گرفتند ...

- عشقم!

- آواداکداورا!

- اکسپلیارموس!

___________________


خانه شماره دوازده گریمولد در آرامش کامل به سر میبرد. درست مانند یک سامانه شیمیایی که در حالت تعادل است؛ از نگاه بیننده سکوت مطلق حکم فرما بود و تک تک افراد سرشان به کار خودشان گرم بود ... اما در باطن همه پریشان بودند. عاقبت رکسان خون به جگر شد و نتوانست به دندان سر جگر گذاشتن ادامه دهد و تنی چند از اعضای محفل را برای جلسه سری سرپایی دور میز غذا فراخواند. یوان، لیلی، شیرفرهاد و سوارز.

- من واقعا نگران وضع پروفم ... چند روزه اصلا حالت عادی نداره!

- من کاملا درکش میکنم، علائمی که نشون میده همه مال هاریه! منم اولش همینطوری بودم ... شروع این حالتشم دقیقا با اومدن سیریوس هماهنگه؛ شک نکنید گازش گرفته!

- هاری نبیده کاملا مشخصه ای هشتپلکو وشده!

- میگم نکنه تمایلاتش باز عوض شده باشه ... من چند بار جوراب دستش دیدم! حالا الان پشمیه میترسم دو روز دیگه بشه جوراب مشکی بعدش جوراب نازک و ساپورت پسفرداشم جوراب شیشه ... کارش به خود پا نکشه! صد رحمت به علایق قبلیش!

- نه اتفاقا اینا دقیقا به خاطر همون علایق قبلیشه؛ همه چی به گلرت برمیگرده ... پسفردا بعد این همه سال قراره باهاش رو به رو بشه مثلا.

بوم!

ملت حاضر در صحنه وحشت زده از صدایی که منشا آن دقیقا مرکز میزگردشان بود از جا پریدند و لحظه ای بعد مالی ویزلی در حالی که سرش را میمالید، میلولید و هیکل عظیمش را از زیر میز بیرون کشید.

- سلام بچه ها! شما کفگیر منو ندیدین؟ اوا خاک عالم دستمه که! حواس ندارما؛ یه ساعته دنبالش میگردم این جاها ... میگم به نظر من شما ها هر طور شده نباید بذارین آلبوس بیاد کوییدیچ و با گریندل والد رو در رو بشه! چرا اینطوری () نگام میکنید همتون؟ هوم ... بهتره من برم یکم کار دارم!

پس از خروج مالی بچه ها دوباره سر جایشان نشستند و به بحث و تبادل نظرات استراتژیک ادامه دادند.

- به نظرم مالی راس میگه ... میخواین من بذارم دهنش؟!

- دهن مالی؟

- نه، پروف! "گول" ما روباها خیلی خوشمزس همه میخورنش ... "گول ظاهر"م که تموم شد دیگه تهشو دراوردن ولی "گول حرفام" مونده یکم! به نظرم پروفم بخوره.

در سوی دیگری از گریمولد زوج ... چی بگم ... از مسئولین فرهنگستان خواهشمندم برای معادل فارسی تریو رسیدگی کنن! تریوی افسانه ای سال های دور هاگوارتز نیز در یکی از اتاق ها جلسه سری خودشان را راه انداخته بودند.

رون روی تخت لمیده بود و کاری نمیکرد! هرمیون نشسته بود گوشه ای و آخرین جلد "زندگی و نیرنگ های آلبوس دامبلدور به قلم ریتا اسکیتر" را که به تازگی منتشر شده بود، میخواند و سوپراستار این گروه یعنی هری گوشه ی اتاق ایستاده بود و اسنیچی را که در اولین مسابقه کوییدیچ عمرش تا مرز هضم و حتی دفع رسانده بود، بالا و پایین می انداخت.

- بچه ها من باید یه کاری بکنم! باید پروفسور دامبلدور رو از این وضع نگران کننده در بیارم، باید نجاتش بدم!

- ینی دقیقا چی کارش کنی؟ اصن چشه این؟

- اونشو دیگه نمیدونم فقط باید نجات بدم!

- خوب مــعــــلومه چشه! اگه یکم مطالعه تونو زیاد میکردین میفهمیدین مشکل دامبلدور گلرت گریندل والده. هوایی شده.

- نه نه نه اینا همه ش شایعه اس ... من به پروفسور ایمان دارم.

- دست بردار هری! فقط کافیه پسفردا اینا با هم رو به رو بشن تا ببینی دامبلدور تازه اول چلچلیشه، تازه اینجا یه چیزای دیگه ای هم نوشته که من اصلا روم نمیشه بگم.

- دامبلدور با اون صمیمی نمیشه ... اقلا جلوی من حیا میکنه؛ من نزدیکش باشم نمیشه.

- یعنی میخوای بهش پیغام بدی که هی آلبوس! من دارم پخش زنده ی بازیو میبینما! یا مثلا بری تو استادیوم بشینی و وقتی چشمش بهت افتاد واسش اینجوری شکلک دراری؟ تصویر کوچک شده


- فکر بهتری دارم

آلبوس دامبلدور اما فارغ از تمام افرادی که نگرانش بودند و برایش تصمیم میگرفتند و حتا فارغ از کل دنیا درب اتاقش را قفل کرده بودو نشسته بود کنج دیوار و در حالی که آلبوم عکس های جوانی و نوجوانیش را ورق میزد و هر از گاهی با دسته ای از ریش بلندش اشکش را پاک میکرد، با بغض سوزناکی زیر لب شعری را زمزمه میکرد ...

- دلبرکم چیزی بگو ... به من که از گریه پرم ... گلرتکم ...


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۸ ۲۱:۲۵:۰۰
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۸ ۲۱:۳۸:۰۱

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۰ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳
#21

لیلی لونا پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۲۸ سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
دو نصفه جارو


V.s


ترنسیلوانیا


پست اول


- پـــــــــــروف! جونِ سیبیلای مامانِ مرلین بیا بشین رو نصفه جاروت الان بازی شروع میشه! تصویر کوچک شده

- نه فرزندم.. هرجور حساب می کنم نمیشه! گلرت اون بیرون الان تمام قد رو جاروش نشسته باباجان، نمیشه من و جوراب پشمی رو با هم ببینه.. دلش می شکنه خو.. من آدم شریفیم بابا جان نمی تونم!

لیلی که هم نشینی زیاد با شیرفرهاد هم ذات پنداری زیادی با کیانوش در وجودش ... ( آقای داور یه کلمه بگو که اونم اولش "هم" داشته باشه! می خوام همهمه بشه!) متاسفانه نشد که همهمه بشه.. خلاصه این که لیلی تیریپ کیانوش زل می زنه تو دوربین!
- پروف تو رو ارواح خاک کندرا و پرسیوال بیا بریم تو زمین، شما و گلرت دیگه پیر شدین.. دیگه این داستان قدیمی شده!


پروف با حالتی رمانتیک و چشمای پر از اشک ، پشم های جوراب پشمی رو نوازش میکرد و با زبونِ پروف-پشمی بهش دلداری میداد... ( عجب پشم تو پشمی شد! ). در پس زمینه ی صحنه آهنگ ملایمی پخش میشد... همه چیز صورتی و قلبناک بود و خلاصه آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام که یهو رکس جفت پا پرید وسطِ صحنه و پروف رو زهره ترک کرد.

- یـــــــــــــوآن؟!


یوآن در حالیکه عکس شلغمش رو با دقت میزاشت تو جیبش نصفه ی جاروش رو برداشت و به طرف رکس که داد و بیداد میکرد ، رفت.

- هاا لیلون ایی گردنبندِ نخودو وگیر برات شانس ویاره.

- این بازی آخریو دست از سر من بردااار!

- کسی اون دندونای منو ندیده؟! دیشب موقع خواب گذاشتمشون تو لیوان آبِ بالای سَرم حالا نیستن.

بلاخره بعد از اینکه تارهای صوتیِ رکسان باد کردن و صدای قدم های گراوپ ورزشگاه رو به لرزه درآورد ، اعضای تیم روی جاروهای نصفه شون به پرواز در اومدن و با سوت و جیغ و تشویق و هیاهوی تماشاگرانِ مذکرِ ورزشگاه روبرو شدن تصویر کوچک شده
( جای زن جماعت که تو استادیوم نیس! خدا به دور! زبونمون لال! رومون به تیفال! )

- لیدیز جنتلمن اند جنتلمن! در یک روزِ نیمه ابری با احتمال وزش باد و بارش های پراکنده در خدمت شما هستیم با یکی دیگه از سری مسابقــ...

- ســـــــــــوت

دانگ همینطور که سوتِ داوری رو به زنجیر طلاییِ کتش وصل میکرد وسط زمین اومد :

- سوژه ، پرداخت سوژه ، نشستن روی جارو با انحراف زاویه ی 0.2 درجه! سه پنالتی و یک اسنیچ اختصاصی به نفع تیم ترنسیلوانیا.

رکسان با حالت تصویر کوچک شده
برای درخواستِ ویدئو چک پشت سر دانگ راه افتاد و بازی از سر گرفته شد...

- لیلی لونا کوافل به دست داره با سرعت به طرفِ... اووممم... عجیبه.. پشتِ سر اون شیرفرهادو داریم که با یه گردنبند عجیب در دستش هم تیمیِ خودشو داره دنبال میکنه و به نظر میرسه هر لحظه ست که برسن به تیرک دروازه و پودر شن! این جادوگرائم با این تاکتیکای عجیب و غریبشون!

و اما... بالای سرِ لیلی و شیرفرهاد ، لودو با یک حرکتِ خفنِ خطرناکِ چرخشی بلاجری رو به سمت پروف فرستاد. گلرت که شاهد ماجرا بود جیغ بنفشی کشید و ژانرِ فیلمای هندی "پـــــــــــــــروف" گویان به طرف بلاجر شیرجه زد... بلاجر از دو سانتیِ دماغ گلرت رد شد...

نفس ها در سینه حبس شد..

( اتاق فرمان ، اون سی دیِ آهنگ هندی رو پِلی کنین بی زحمت!)

بلاجر مثل سریال فوتبالیستا یه قرن تو هوا حرکت کرد و نصف طول کره ی زمینو طی کرد تا اینکه به پروف رسید و ناگهان در یک لحظه ی حساس و نفس گیر با صدای خفه ای لا به لای انبوه ریش های پروف گیر کرد.. پروف دامبلدور هم که کلا استعداد خاصی در رفع گیر و گور ملت دارن، ریششو گرفت لب پنجره ی جاروش و شترق شترق تکوند تا یه نیمکت، یه منتقل، یه جفت لباس زیر.. پشه بند!! ای بابا.. بلاجر گم شد متاسفانه..

تماشاگران که میبینن پروف چیزیش نشده هوووف گویان نفس راحتی میکشن و نظر خودشونو به ادامه ی بازی جلب میکنن!

البته باید گوشزد کنم که اگر فکر کردین این پایان مصیبت هاست و مثل فیلمای دیزنی همه هپی اِوِر َافتر شدن و دیمبالا دومبا! و شما پف فیل به دست و با آرامش میتونین از بقیه ی بازی لذت ببرین سخت در جهل مرکبین! تصویر کوچک شده
چون همون لحظه از اونطرف زمین صدای سرفه های جوراب پشمی به گوش میرسید و حالش اصلا خوب به نظر نمیومد...

- رکـــــــس! جوراب جو هری پاتری گرفتتش.. فک کنم اسنیچو قورت داده!

چی؟ فضاسازی؟ برو حیا کن عامو.. من دختر هری پاترم از این قرتی بازی ها بلت نیستم.. من دنبال فضاسازی نمی رم اصلن.. فضاسازی خودش باید بیاد دنبال من.. اصن همینه که هست، تموم شد برو پست بعد!


I Dream to Remember


پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳
#20

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
هفته چهارم مسابقات کوییديچ

ترنسیلوانیا - دو نصفه جارو

زمان: از ساعت 00:00 روز 4 شهریور ماه - 23:59 روز 8 شهریور ماه

* قبل از شروع مسابقه قوانین را به دقت مطالعه کنید.



پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
#19

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
نتیجه بازی خرس های تنبل - کیو. سی. ارزشی

خرس های تنبل

پست یکم؛ مورفین گانت، 80
* پرداخت سوژه، پیشرفت سوژه.

پست دوم؛ آیلین پرنس، 86
* پرداخت سوژه.

امتیاز کل: 83 -->0

کیو. سی. ارزشی

پست یکم؛ جیمز سیریوس پاتر، 88
* سوژه، پیشرفت سوژه.

پست دوم؛ ویکتوریا ویزلی؛ 85
* غلط املایی نگارشی، سوژه، پیشرفت سوژه.

پست سوم؛ ویولت بودلر، 92
* پرداخت سوژه.

پست چهارم؛ جیمز سیریوس پاتر، 96

پست پنجم؛ تد ریموس لوپین، 88
* پیشرفت سوژه، ابهام.

امتیاز کل: 89.8

برنده بازی: کیو، سی، ارزشی


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۶ ۱۵:۲۴:۲۸







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.