تصویر شماره ده
سال تحصیلی دیگری در هاگوارتز در حال اغاز شدن است و هاگوارتز بی صبرانه منتظر ورود جادوگران جوان.در ان سوی هاگوارتز و دنیای جادوگری هری تمام طول تعطیلات را به کشمکشی دائمی با عمو ورنون پرداخته بود و این برای جادوگر جوان بسیار ناامید کننده بود که تنها ارتباط او با دنیایی که به ان تعلق داشت نامه های گاه و بی گاه او با رون و هرمیون بود بنابر این شروع سال تحصیلی برای هری خوشحالی مضاعفی به همراه داشت طی اخرین نامه ای که از هگرید دریافت کرده بود امروز باید به کوچه دیاگون میرفت و وسایل مورد نیاز خود را خریداری میکرد و پس از ان نیازی به برگشت به خانه ی دورسلی ها نبود به سرعت شروع به جمع اوری وسایلش و ریختن انها در چمدانش کرد تا پس از رفتن او به خانه ی ویزلی ها برده شود و سپس به همراه هدویگ از خانه خارج شد پیش از بسته شدن در چهره ی درهم رفته و عصبی عمو ورنون اخرین چیزی بود که قابل توجه بود.هاگرید در کوچه دیاگون چشم انتظار هری بود تا در خرید وسایل او را یاری کند دیدن هاگرید که در پالتوی بزرگ خود پنهان شده بود به اندازه کافی برای هری خوشایند بود که در درون خود احساس شعف میکرد
-سلام بر هاگرید دوست قدیمی خودم
-هاگرید:سلام بر پسر برگزیده این خیلی خوبه که هنوز فراموشم نکردی هری
-اگه بخوام صادق باشم از همتون دلگیر بودم که یادی از من نمیکردین ولی تنها چیزی که منو به طرز شگفت انگیزی در برابر غرغرای دورسلی ها سرپا نگه داشته بود همین یاد شماها بود
-هاگرید:خیلی خوب ممنون احتمالا الان مالی داره پر پر میزنه واسه اینکه ببینتت پس زودتر راه بیا تا بقیه رو بیچاره نکرده
***
در کل شب خوبی بود هری بعد از مدت ها دوستاشو ملاقات کرده بود و رون مجبورش کرده بود براش یه ردای نو بخره و بهتر میشد اگه اونا حین خریدشون با مالفوی ها چشم تو چشم نمیشدن قرار بود همه باهم به خونه ویزلی ها برن و این چند روز اخر تعطیلات رو باهم باشن اخرین مغازه ای که باید بهش سر میزدن مغازه پاتیل فروشی بود دراکو مالفوی با پدر و مادرش مشغول خرید بودند که زنگ در به صدا در امد و ویزلی ها به همراه هری و هرمیون وارد مغازه شدند
لوسیوس مالفوی:اوه ببین کی اینجاست پسر برگزیده حتم دارم از اینکه دوباره داری برمیگردی به هاگوارتز خوشحالی چند وقتیه که روزنامه ها چیزی در مورد این پسر برگزیده چاپ نکردن میتونه موقعیت جدیدی باشه واسه معروفیت
از حالت چهره ی هر دو خانواده معلوم بود که احساس خصومت شدیدی نسبت به هم دارن دراکو نیشخند زنان کناری ایستاده بود و رون به شدت عصبی شده بود
رون:چطور جرات میکنی در مورد هری همچین قضاوتی بکنی اون هیچوقت تلاشی برای معروفیت نکرد
لوسیوس مالفوی:اوه پس این شایعات در مورد پسر برگزیده و لرد سیاه رو کی به سر زبون ها انداخت
هری:همه اینو خوب میدونن که معروفیت ارزش به خطر انداختن جون خودمو نداره اما بهتره اینو بدونی این شایعات هرچی که هست تنها چیزی که برام مهمه نابود شدن ولدمورت و نوچه هایی مثل تو و پسرته
دراکو به شدت براشفته شد و قصد حمله به هری رو کرد اما قبل از اینکه بتونه کاری بکنه پدرش با گذاشتن دستش روی شونه هاش سعی کرد متوقفش کنه
لوسیوس مالفوی:اروم باش پسرم وقتی لرد سیاه دوباره برگرده معلوم میشه کی باید نابود شه عجله نکن
سپس با سر انگشتش جای زخم صاعقه شکل هری رو لمس کرد و با یه لبخند کج گوشه ی لبش در حالی که به اقای ویزلی تنه میزد از مغازه خارج شد اما زخم هری شروع به سوزش کرده بود و صدای ناله او و قیافه ی مچاله شده اش باعث شد اقای ویزلی و همراهان انتقام گرفتن از لوسیوس مالفوی را به فرصت دیگری واگذار کنند در حال حاضر سوزش زخم هری مهمترین مساله ای بود که نیاز به توجه داشت زخم هری دوباره شروع به سوزش کرده بود و این تنها یک معنی داشت...بازگشت لرد ولدمورت
درود فرزندم.
خوب بود، توصیفات خوبی داشتی که سوژه تو به خوبی پردازش کرده بودن. اگرچه نبود علامت های نگارشی باعث میشد که لذت خوندن توصیفاتت کم بشه. علامت های نگارشی مثل سرعت گیر میمونن، به خواننده میگن کی توقف کنه و کی به خوندن ادامه بده؛ به خاطر همینه که توی رول نقش خیلی مهمی رو ایفا میکنن.
دیالوگ هاتم به این شکل بنویس و با دوتا اینتر از توصیفاتت جدا کن.
نقل قول:دراکو به شدت براشفته شد و قصد حمله به هری رو کرد اما قبل از اینکه بتونه کاری بکنه پدرش با گذاشتن دستش روی شونه هاش سعی کرد متوقفش کنه
لوسیوس مالفوی:اروم باش پسرم وقتی لرد سیاه دوباره برگرده معلوم میشه کی باید نابود شه عجله نکن
سپس با سر انگشتش جای زخم صاعقه شکل هری رو لمس کرد و با یه لبخند کج گوشه ی لبش در حالی که به اقای ویزلی تنه میزد از مغازه خارج شد
دراکو به شدت براشفته شد و قصد حمله به هری رو کرد، اما قبل از اینکه بتونه کاری بکنه پدرش با گذاشتن دستش روی شونه هاش، سعی کرد متوقفش کنه.
لوسیوس مالفوی گفت:
- اروم باش پسرم. وقتی لرد سیاه دوباره برگرده، معلوم میشه کی باید نابود شه. عجله نکن.
سپس با سر انگشتش، جای زخم صاعقه شکل هری رو لمس کرد و با یه لبخند کج گوشه ی لبش، در حالی که به اقای ویزلی تنه میزد از مغازه خارج شد.
لحن رولت دچار دوگانگی بود، بعضی جاها محاورهای نوشته بودی و بعضی جاها کتابی، حواست باشه که یکی از اینا رو انتخاب کنی.
تایید شد!
مرحله بعدی: گروهبندی