هندوستان - نمنه ؟
- afjhsdldksfhKLHF ClkdcKL,/.A
- کی بهت چنین
* ی گفته ؟
مقادیری دیگر از همان حروف درهم انگلیسی از دهان شخص خارج میشود. قاسم هلاک از دوربین بیرون رفته و چهره ی هیتلر به نمایش گذاشته میشود که سیگار برگ بزرگی در دهانش بود و آن را پِت پِت بیرون میدهد و کل دوربین در دود غرق میشود.
آلمان - بومب! گومپ! نه بهتون گوجه میدیم نه بهتون جوراب می دیم! هیچی! برید گم شید! تازه اشم ، کارخونه هارم میبندیم !
ملت : هوووو .. و |
سانسوز شد | !
- برید بینیم باو !
آلمان- چند ساعت بعدملت دور فردی جمع شده اند. فرد کچل و کمی چاق است. در میان مردم نشسته و به سخنرانی مشغول است و مردم با دقت به او گوش میدهند .
- هیچی دیه .. خلاصه که ما هم اومدیم ببینیم چطور هستین خوب هستین در سلامتی کامل به سر میبرید ، هو ؟
کارگردان : هممم ، صحنه اشتباهه یه جای دیه اس !
یه جای دیه ! ملت دور فردی جمع شده اند. فرد کچل و کمی چاق است. در میان مردم نشسته و به سخنرانی مشغول است و مردم با دقت به او گوش میدهند .
- من تورم رو از بین میبرم . من گولاخم ! من میتونم شما رو قدرتمند کنم . من گولاخم ! من میتونم خوش بختی رو به شما ببخشم . خب من گولاخم
! اسم من هیتلره ! خب ؟ من خیلی خفنزم . خب ؟ بعدشم اینکه من نژاد پرستم ! من میدونم بدبختی آلمان و ایتالیا همش زیر سر این فرانسوی ها و روساس ! من اونا رو به جلسه های خصوصی ِ تن به تن دعوت میکنم
!
ملت : هوررررا ! هیتلر ! هیتلر !
یه نفر : من الان طرفدار هیتلر شدم.
- منم .
- منم .
.
.
.
-منم !
و بدین ترتیب چهره ی
شکلی هیتلر به سمت دوربین برمیگرده. موسولینی از میان جمعیت خارج شده و میپره بغل هیتلر !
- چرا اونا بات جلسه بذارن ، خودم میذارم !
لهستان مردم در خوشی و شادی و اینا نشسته اند و دارن با هم میگن و میخندند و جشن و اینا ! که یهو یه بمب وسط شهر میترکه و همه به مکان های امن پرتاب میشوند و این ، بمب ِ آتش جنگ جهانی ِ دوم بود !
چین یک ساختمان طویل دیده میشه که زیر ساختمون ماشین های در ترافیک گیر کرده قرار داشتند. که در میان ماشین ها، رنگ های زرد تاکسی مشخص تر از سایرین بود. صدای گریه ی بچه ای از مغازه ی گوشه ی خیابان به گوش میرسید . مردم در پیاده رو تردد آهسته ای میکردند و اکثرا مرد بوده و به نظر کارمند میرسیدند.
چیزی در آسمان به حرکت در آمد و با ساختمان بلند ِ سر خیابان برخورد کرد.
زارت ! ساختمان به صورت آنتحارناکی به پایین ریخت و از آن تنها یک پرچم باقی ماند که نشانه ی کشور چین بود. مردم با وحشت از ساختمان دور شدند . ماشین هایی که زیر آوار بودند ، زیر آوار بودند دیگه!
بمب بزرگی با نشانه ی پرچم ژاپن ، روی زمین کنار جنازه های مردم و ماشین ها بود !
آلمان هیتلر درون اتاق کوچک و تنگی به همراه سران ارتشی با لباس های رزمی و علامت آلمان نازی نشسته بود. (
بدین صورت! )
- خیلی کارتون خوب بود مردان ِ من! برای همگی اتون جلسات خصوصی خواهم گذاشت!
فرماندهان نظامی جلو هیتلر زانو میزنند. ایتالیایی ها طبق رسومات خود جلوی موسولینی تعظیم میکنند. هر دو رهبران جنگ، با غرور به همدیگر نگاه میکنند! نگاه خشن و کثیف آنها به هم نشان از تمام نشدن جنگ داشت.
مدتی بعد ،هیتلر : این کمه ! کل ِ اروپا و آسیا کافی نیست ! هووی مرتیکه جاپنی ! مگه من نگفتم ایرانم میخوام ؟ چرا گذاشتی این یارو فرانسویا و آمریکایی ها رضا رو برکنار کنن؟
فرمانده کل ژاپن : چونگ چنگ چینگ !
(چو بیا ترجمه!)
هیتلر :
!! من که نفهمیدم . در کل، ما باید الان بریم روسیه رو هم بگیریم که بزنیم تو دهن ِ آمریکا و فرانسه !
ملت : بریم .
روسیه تیلیک تیلیک تیلیک!
دندان های هیتلر در تصویر قرار دارند، که با خشونت به هم برخورد میکردند. کل سربازان بدون لباس دور تا دور هیتلر ایستاده بودند .
فرمانده نامبر وان : هیتلر .. سرورم ، شما گلید ! میشه یکی از اون پالتو ها رو بدید من ؟ هزار و دویست و پنجاه تا هنوز تنتونه قربان !
هیتلر : خفه شو! من مهم تر از شما هستم .
باد شدیدی شروع به وزیدن میکنه و تمام سربازان ِ آلمان نازی یخ میزنند. هیتلر به اطرافش نگاه میکنه. موسولینی که آب دماغش نیز که آویزان شده بود یخ زده بود را با دست تکان داد.. هیچ اثری نداشت! هیتلر تنها شده بود. سپاه روس ها به آنها نزدیک شد. آنها به سرما عادت نداشتند .. آنها بچه سوسول بودند!
تانک های شوروی تلق تلق کنان از روی یخ ها می گذشتند و یخ ها ترک بر میداشتند. یکی از تانک ها بمبی شلیک کرد و تانک ِ یخ زده ی هیتلر منفجر شد. سربازان در حالی که مسلسل های خود را حمل میکردند به هیتلر نزدیک تر شدند ، و او راهدف قرار ندادند! بلکه به بقیه ی سربازان ِ یخ زده شلیک کردند.
هیتلر که میدید در حال ضایع شدن میباشد به کمر خود نارنجک بست و خود را زیر تانک دشمن انداخت !! از آن پس به او میگویند : هیتلره نفهمیده ! ( نفهم ، بیشوور ! هر چی دلت خواست! )
----
- معرفی یک فرمانده ی جنگی در رول ؟
بارتی : اِهِم !
گابریل در حالی که سوت میزد گفت :
- خب .. صبر کنید استاد !
و سر جایش نشست. روبروی لب تاب جادویی اش!! وارد سایت گوگل جادویی شد ! و سپس در قسمت سرچ جادو ، طلسم خود را وارد کرد .
" هیتلر "
متن زیر روبرویش قرار گرفت ! :
نقل قول:
آدولف هیتلر ( ۲۰ آوریل، ۱۸۸۹ – ۳۰ آوریل، ۱۹۴۵) پیشوای حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان (حزب نازی) و آلمان نازی از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵. او صدر اعظم آلمان، رئیس دولت، و ریاست ایالات، یک دیکتاتور مطلق و سخنرانی با استعداد بود. هیتلر یکی از مهمترین پیشوایان تاریخ جهان است و به همین دلیل مورد توجهاست. مجموعهٔ ارتشی- صنعتی او توانست آلمان را از بحران اقتصادی ناشی از جنگ جهانی اول خارج سازد و قوای تحلیل رفته آلمان را ترمیم نماید و آن را تبدیل به یکی از قدرتهای برتر اروپا نماید.
هیتلر مبادرت به ایجاد یک آلمان بزرگ نمود. یکی از دلایل اولیه و عمده وقوع جنگ جهانی دوم الحاق اتریش و تهاجم به چکسلواکی و لهستان در ۱۹۳۹ توسط او بود که در نتیجه بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند. جنگی که بین دو قدرت محور و متفقین درگرفت و در طی این مدت خرابیهای بسیاری در اروپا به وجود آمد. هیتلر به طور مستقیم مسئول هدایت و رهبری سیاست نژادی آلمان نازی، کشتار و سوزاندن جمعی، مرگ و آوارگی میلیونها نفر است.او پس از این که متوجه نابودی نیروهای رایش سوم شد، قبل از رسیدن نیروهای ارتش سرخ در پناهگاه زیرزمینی خود در برلین دست به خودکشی زد.
گابریل پس از آنکه متن را بلند خواند به طرف بارتی برگشت.
بارتی : تقلب کار ! .. با این حال ، پونزده !
---
اینم عکس خزش:
پ.ن، من حاضرم توحید ظفر پور و شوورمو ول کنم با سیبیل ِ هیتلر ازدواج کنم!