هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶

پنه‌لوپه کلیرواترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۳ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
از مرگ خوشم نمی آد، ولی ازش نمی ترسم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 104
آفلاین
درود مجدد:
اینده ی نزدیک شد.
اینم(شماره ی #۱۱۵)نقد می کنین؟


نگاه کن ، خون زیادی ازت می رود!
درد داری!
داری می میری!
آیا این آخر کار است؟
از مرگ می ترسی؟
یک ریونکلاوی نباید از مرگ بترسد !
مرگ چیزی جز افق نیست!
و افق فقط محدوده ی دید ما است!
و مرگ نیز چیزی جز پیمان با تاریکی نیست!
پس؛
«روحش هنوز زنده س»


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶

پنه‌لوپه کلیرواترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۳ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
از مرگ خوشم نمی آد، ولی ازش نمی ترسم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 104
آفلاین
با درود:
لطفااینوو..،بله فعلا همینو نقد می کنین؟
پ.ن۱: در اینده ی نزدیک بیشتر مزاحمتون میشم.
پ.ن۲: نچ نچ ،در یک جمع سیاه فقط ارباب اودا می زنه .


نگاه کن ، خون زیادی ازت می رود!
درد داری!
داری می میری!
آیا این آخر کار است؟
از مرگ می ترسی؟
یک ریونکلاوی نباید از مرگ بترسد !
مرگ چیزی جز افق نیست!
و افق فقط محدوده ی دید ما است!
و مرگ نیز چیزی جز پیمان با تاریکی نیست!
پس؛
«روحش هنوز زنده س»


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 161 در بحبوحه سیاهی، ادوارد:

پستتونو به طور کلی در نظر بگیریم.
الان تو کل پست شما چه اتفاقی افتاده؟
هیچ اتفاقی!
این اولین چیزیه که موقع نوشتن دنبالشیم. در جا زدن در صورت امکان! مهم نیست سوژه چیه و کجاست. اولین چیزی که باید بهش فکر کنیم موقعیتیه که وجود داره. این که تو همین موقعیت چه کاری می شه انجام داد؟
گاهی با وارد کردن یه شخصیت می شه همون موقعیت رو جالب کرد. گاهی با یه تغییر کوچیک. اینا چیزایی هستن که باید درباره شون فکر کنیم. گرچه به نظر من فکر هم لازم نیست. موقع خوندن باید جرقه بزنه! که مثلا اگه فلانی تو این موقعیت وارد بشه چه جالب می شه.
الان دامبلدور و لرد توی دستشویی هستن(اینجوری که نوشتم جالب نشد! ولی سوژه جالبه )...شما هم سعی کردی حداکثر استفاده رو از این موقعیت داشته باشی. که خوب هم بود. عالی نبود. خیلی خاص و فوق العاده نبود. ولی ایراد هم نداشت. مثلا پست قبل از شما خیلی خوب بود. اون خاص بود. یکی دو تا نکته داشت که خاصش می کرد.


نقل قول:
_ چی شده؟
_چیزی نیست فرزندم, ملت دارن به در می کوبن.
_ بیا ما را ببر بیرون پیری این دفعه سومه که از خواب می پریم.
_ صبر داشته باش فرزند.
پست شما پر از دیالوگ بود...و خالی از توضیح! توضیحی هم لازم نداشت. احتمالا کسی علاقه زیادی نداره فضاسازی دستشویی رو بخونه. به نظر من باید همینجوری پیش می رفت. با دیالوگ.
اون "پیری" لقبیه که به دامبلدور داده شده...
با در نظر گرفتن طنز، موقعیت، و شخصیت های حاضر، به نظر من قابل قبوله. طرز حرف زدن شخصیت ها باید با توجه به موقعیتشون تغییر کنه. مثلا یه مرگخوار نمی ره زل بزنه به دامبلدور و بگه سلام پیری! ولی اگه موقعیت عوض بشه ممکنه این کارو انجام بده. مثلا وقتی که دامبلدور اسیر مرگخوارا بشه...یا جایی که چند تا مرگخوار نشستن و بین خودشون دارن درباره دامبلدور حرف می زنن. تو همچین موقعیتی کاملا منطقیه که از لقب استفاده کنن. مرگخوارا کلا اهل کنایه زدن و مسخره کردن هستن.


نقل قول:
اگه لرد گذشته میتونست کاری بکنه اون کار حتما این کار بود
این به نظر من لازم نبود. اگه قرار بود عصبانیت لرد رو توصیف کنیم، می شد با جمله ها(بدون شکلک) این کار رو انجام داد. ولی کلا به اندازه کافی به عصبانیت لرد اشاره شده بود.


نقل قول:
_ هری فرزندم ، چرا زود تر نگفتی؟ اومدم فرزند روشنایی. بیا تام بیا بریم بهت نحوه انجام کلاس خصوصی رو نشون بدم.
_هر کاری میخوای بکن فقط ما را از اینجا بیرون ببر.
این قسمت می تونه سوژه رو به سمت خطرناکی ببره! به سمتی که از ایفای نقش خارج بشه...
من زیاد موافق اشاره به این موضوع به صورت مستقیم نیستم و الان اگه بخوام پست شما رو ادامه بدم این قسمت رو سریع رد می کنم و درباره اش نمی نویسم. به نظر من اگه قراره به این مورد اشاره بشه، باید به صورت تیکه های خیلی ظریف و کاملا غیر مستقیم باشه.
شخصیت ها یه چارچوب اصلی دارن. نه ما و نه ایفا کننده ها اجازه ندارن از اون چارچوب خارج بشن. وگرنه اسمش دیگه ایفای نقش نمی شه. داستان نویسی می شه.

با توجه به نقدای قبلی می تونم بگم، معمولا آخر پست های شما کمی کار رو سخت می کنه! جایی که سعی می کنین ادامه مسیر رو تعیین کنین. حداقل فعلا لازم نیست حتما این کار رو انجام بدین. شما می تونین داستان رو تو همون دستشویی تموم کنین. نفر بعدی خودش می تونه تصمیم بگیره که بعدش کجا بره یا چیکار کنه.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۵۰ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶

مرگخواران

ادوارد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از باغ خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
با سلام.

میخواستم اگه میشه اینو نقد کنین.

خیلی ممنونم.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده

نهی از معروف و امر به منکر.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
سوروس


نقل قول:
+ إ إ إ إ... اون چیه؟ یه دسته تار از زیر رداتون داره کشیده میشه زمین!
یعنی یه ساعته داریم فکر می کنیم که این چه معنایی داره!
ما خود را فراموش کرده ایم!


لطفا اسم نبرین. دو تا نقد کننده داریم. البته حواسم هست که درخواست کننده های خودمو، تا جایی که ممکن باشه، خودم نقد کنم.


بررسی پست شماره 148 جانورنماها، سوروس اسنیپ:


پستی که همین جوری بخوام بزنم، ده دقیقه طول می کشه. ولی پست های نظارتی که برای اصلاح سوژه زده می شن، گاهی دو ساعت طول می کشه. این پست(که قبل از پست شما زدم) هم یکی دو ساعتی طول کشید. برای این که داشتم فکر می کردم که چیکارش کنم که جا برای ادامه دادن داشته باشه. آخرش تصمیم گرفتم مسیر رو برگردونم به سمت لرد. که لرد مجبور بشه وانمود کنه بانز رو می بینه. چون سوژه خود بانز تقریبا تموم شده.

یکی از ایده هایی که به ذهنم رسیده بود، دقیقا همین چیزی بود که شما نوشتین:
نقل قول:
- خب... و اما سوال! چه کسی می تونه بگه بانز به چه موجودی تبدیل شده؟ با رسم شکل توضیح بدین!
دقیقا می خواستم بگم عکسشو بکشین. این سوژه یه ویژگی خوب داره و یه ویژگی بد. خوبش اینه که باید نقاشی بکشن...و این می تونه خیلی جالب و سرگرم کننده باشه. چه برای خواننده و چه برای نویسنده. بدش هم اینه که ممکنه حوصله شو نداشته باشن. حالا باید دید ارزششو داره که اون احتمال بد رو به خاطر اون ویژگی خوب قبول کنیم یا نه...به نظر من داره. کافیه کسی عوضش نکنه. پیچیده اش نکنه.
الان سوژه ای که من دادم هم از بین نرفته. همچنان لرد باید وانمود کنه بانز رو می بینه. هر چند ممکنه نقاشیا لو بدن که در واقع هیچکدومشون بانز رو نمی بینن. ولی این قابل حله.


نقل قول:
لرد دقیقا نمیدانست که چه چیز را باید ناز کند. اصلا چیزی وجود دارد که ناز کند یا نه. در کنار این، ناز کردن تحت هیچ شرایطی با ابهت و شخصیت پردازی لرد ولدمورت جور در نمی آمد. برای همین رو به مرگخوارانش کرد و گفت:
- شما خودتون از طرف ما نازش کنین، ما هم مشاهده می کنیم!
خب این از زیر کار در رفتنیه که به شخصیت لرد میاد.


نقل قول:
- پس چی شد؟ همون یه بار رو حرف ما رو گوش دادین، دیگه تموم شد؟
این خیلی خوب بود. دلیل خوب بودنش هم ربطش به پست قبلی بود. اشاره های ریز و نامحسوس به پست های قبلی حرکت خوبیه. احترام به داستانیه که به صورت گروهی داره نوشته می شه.


نقل قول:
رودولف داوطلبانه دستش را به سمت بانز دراز کرد...

- اونجا نه!
با اینکه کسی نمی توانست صورت بانز را ببیند، ولی اگر می توانستند صورتش را ببینند، مطمئنا حالتی مثل حالت بالا داشت.

- مگه دستتو کجا گذاشتی رودولف که صداش در اومد؟
- نمی دونم واللا!
صحنه خوب بود...به نظر من بدون توضیحات بعدی بهتر می شد. به هر حال همه رودولف رو می شناسن و از میزان پست فطرتی(!) این شخصیت مطلعن! برای همین بدون توضیح هم تاثیرشو می ذاشت.


نقل قول:
- برای اینکه بدونیم مرگخوارانمون چقدر باهوش هستند و و اطلاعاتشون رو بسنجیم، سوالی می خوایم ازتون بپرسیم!
- زییییییییییینگ! من ارباب! من!
- چی رو ارباب تو؟! هنوز سوالمون رو نپرسیدیم. شما سوختی و از این مرحله کنار گذاشته میشی!
خیلی خوب بود...صحنه می تونست ادامه پیدا کنه. ایده خیلی خوب بود. بعدش می تونست یه بلایی سر این مرگخوار بیاد. فرقی هم نمی کنه کیه. می تونه هویت داشته باشه یا نداشته باشه. فرصت جالبی بود.


نقل قول:
- خب... و اما سوال! چه کسی می تونه بگه بانز به چه موجودی تبدیل شده؟ با رسم شکل توضیح بدین!
سوالشو می تونست یه جور دیگه بپرسه. چون به هر حال همه اینا دارن وانمود می کنن که می دونن و می بینن. الان مستقیم پرسیده کی می دونه؟
مثلا می تونست بگه همگی داریم می بینیم به چی تبدیل شده...حالا شکلشو بکشین. جمله آخر پست هم اضافه بود. چون لرد فکر می کنه اینا همشون دارن یه چیز رو می بینن. احتیاجی به تهدید نبود.


سوژه خوب پیش رفته.
شخصیت هاتون کمی عقب نشینی کردن! انگار می ترسیدن بیان جلو...حتی رودولف. می تونن قوی تر و کمی بی پرواتر باشن.

ایده های خوبی دارین. چه در مورد اصل سوژه و چه صحنه های داخل پست. روی اونایی که جای کار دارن کار کنین. سوژه اونقدرا مهم نیست. اگه ایده ای برای یه صحنه خوب داشتین، ارزششو داره که کل پست رو به اون صحنه اختصاص بدین. اصل سوژه معمولا اونقدر جالب نیست که خود شخصیت ها و صحنه ها هستن. شخصیت خودتونم که پر از سوژه اس.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۳ شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۷:۲۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷
از ما به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 67
آفلاین
درود بر لرد ولدمورت کبیر!

میشه اینو نقد کنین؟

+ إ إ إ إ... اون چیه؟ یه دسته تار از زیر رداتون داره کشیده میشه زمین!


Always


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۸ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 451 باشگاه دوئل، دیانا ویلیامسون:


اشکال اصلی پست های شما لحن نویسنده اس...
لحنش طوریه که می تونه قشنگ ترین و خنده دار ترین صحنه ها رو هم خراب کنه. طوریه که انگار یه بچه داره داستان رو تعریف می کنه. از این حالت باید در بیاد. جمله ها باید کمی اصلاح بشن. نویسنده باید چند قدم عقب بره...چون شدیدا و به شکل اعصاب خرد کنی وسط ماجراست!
فرق بین پست متوسط و پست خوب خیلی ساده اس. اولی اولین چیزی رو که به ذهنش می رسه می نویسه. یعنی همون چیزی که به ذهن دیگران هم می رسه. و چیزی که به ذهن همه می رسه، برای همه جالب نیست...و دومی کمی بیشتر فکر می کنه. فکر می کنه که چی بنویسم که حداقل به ذهن همه نرسیده باشه. چطور می تونم کمی تفاوت ایجاد کنم!


نقل قول:
روز بارونی و سردی بود، در اون هنگام که همه داشتن از سرما، مثل هکتور میلرزیدن دیانا داشت با مکعب روبیک کار میکرد.
که ناگهان، اینقدر تو حل کردن اون مکعب غرق شده بود که متوجه نشد افرادی دور اورو محاصره کردن و قصد داد زدن تو سرش دارن.
-اهای، مکعب منو پس بده، ای دزد!
-راست میگه پسش بده.
-منکه ندزدیدمش، قرضش گرفتم، تازه میخواستم پسش بدم...البته وقتی کارم باهاش تموم شد.
این قضیه مکعب اونقدر ساده و خسته کننده اس که خواننده شدیدا منتظره که یه اتفاق غافلگیر کننده بیفته و بفهمه که یه چیزی پشت قضیه بوده! ولی هر چی بیشتر صبر می کنه، ناامید تر می شه.


نقل قول:
که ناگهان، اینقدر تو حل کردن اون مکعب غرق شده بود که متوجه نشد افرادی دور اورو محاصره کردن و قصد داد زدن تو سرش دارن.
این جمله جزو اون جمله هاییه که گفتم انگار توسط بچه نوشته شده. منظورم نوع جمله بندیشه:
دیانا اینقدر تو حل کردن مکعب غرق شده بود که حتی متوجه نشد افرادی با چهره های خشمگین دورش جمع شدن و حتی به نظر می رسه که قصد دادن زدن داشته باشن!

این همون جمله شماست. ولی اصلاح شده.

"ناگهان" کلا اضافه اس. برای این که هیچکدوم از فعل های شما ناگهانی نیست. نه غرق شدن(تو حل کردن)و نه متوجه نشدن. ناگهان برای فعلی به کار برده می شه که تو یه لحظه اتفاق بیفته و تموم بشه.
بعضی جمله ها رو ساده تر بنویسی بهتر می شه. به جای "قصد دادن زدن تو سرش دارن"، می تونی بگی" قصد دارن سرش داد بزنن".


نقل قول:
همه ی افرادی که اونجا بودن اینقدر عصبانی بودن که مثل یه گوجه، قرمز شدن و دودی قرمز هم از کله ی اونا، بیرون اومد؛ یکی از اونا که از صبر کردن خسته شده بود، چوب دستیش رو دراورد و ناگهان به سمت دیانا یه طلسمی رو پرتاب کرد و او طلسم شد.
طرز نگاهت به صحنه ها زیادی ساده و معمولیه. اونقدر که اصلا نمی تونه خواننده رو جذب کنه. این که یکی از شدت عصبانیت سرخ بشه و دود از کلش بلند بشه واقعا جالب نیست. خیلی عادیه. از چیزای عادی فاصله بگیر!


نقل قول:
اصلا یه روز گذشت و بالاخره
این "اصلا" چیه؟...این حرف نویسنده اس. نویسنده اعصابش خرد شده! حوصلش سر رفته و نوشته اصلا یه روز گذشت. این اتفاق نباید بیفته. نویسنده باید کمی بره عقب تر! اظهار نظر نکنه. فقط صحنه ها رو توصیف کنه.


نقل قول:
تا بالاخره مغز او تونست، اتفاقاتی که افتاده رو تجزیه و تحلیل کنه و دیانا تونست راه بره و فکر کنه.
وقتی داری محاوره ای می نویسی، دیگه نباید بنویسی" مغز او"...باید بنویسی "مغزش"! این جا هم احتیاجی به "او" نداریم:
چند دقیقه بعد از اینکه او تونست، مغزش تجزیه و تحلیل کنه.


نقل قول:
چند دقیقه بعد از اینکه تونست، مغزش تجزیه و تحلیل کنه.
گذشته از اضافه بودن "او"، جمله ناقص و بی مفهومه. چند دقیقه بعد از این که تونست مغزش(؟
) تجزیه تحلیل کنه چه اتفاقی افتاد؟
نقطه گذاشتی ولی جمله هم ناقصه هم بی معنی.


نقل قول:
دیانا با مخ رفت تو در و بعد به ارومی، در زد.
صحنه هایی که اصولا قراره خنده دار باشن، موفق نشدن وظیفه شونو انجام بدن. برای همینه که توصیه می کنم از شخصیت ها برای طنز نوشتن استفاده کنی. طنزت الان خیلی اجباریه. به زور می خوای خواننده رو بخندونی...ولی نمی شه. اگه بخوای این جور صحنه ای بنویسی، باید خیلی بیشتر و دقیق تر و متفاوت تر فکر کنی. صحنه ای بسازی که خواننده از قبل نتونه حدس بزنه. یه چیز غیر عادی!


نقل قول:
-کیه؟
-من دیگه.
-همه میگن "من"، حالا من از کجا بفهمم، که منی که میگن، کدوم منه؟
-تو کی ای؟
-من منم،‌استوریا.
-منم دیانام...انقدر من من، نکن به جاش درو باز کن.
-نمیتونم.
-چرا؟
این جا رو تا وسط خوب رفتی...از وسط خراب شد. مخصوصا شکلک آستوریا کارو خراب کرد. می تونستی همونجوری ادامه بدی. گاهی تکرار می تونه جالب باشه:

-کیه؟
-من دیگه.
-همه میگن "من"، حالا من از کجا بفهمم، که منی که میگن، کدوم منه؟
-خودت کی ای؟
-من منم دیگه!
-همه میگن "من"، حالا من از کجا بفهمم، که منی که میگن، کدوم منه؟


این جوری بهتر می شد.


نقل قول:
-چون ناخونام تو این قفل در گیر کردن و در ضمن لیسا هم با در قهر کرده.
-خوب با اون یکی دستت باز کن.
-نمیتونم، چون اون یکی دستام لاک خوردن و تا خشک نشن باهاشون هیچ کاری نمیکنم.
اگه یه کلمه دیگه حرف بزنی، وقتی درو باز کردن و باتو مواجه شدم، این ناخونارو میکنم تو حلقت.
قهر کردن لیسا با در خیلی خوب بود...ولی می تونست کامل تر باشه. قهر کردن لیسا با در، چرا باعث باز نشدن در بشه؟ اینو باید توضیح می دادی. مثلا می گفتی در هم لج کرده و می گه باز نمی شم. این جوری لازم نبود ناخونای آستوریا هم بی دلیل تو قفل گیر کنه.


نقل قول:
نیم ساعت بعد کسل کننده ی دیگه.
نیم ساعت کسل کننده دیگه...بعد اضافه اس.


نقل قول:
"از اینجا طلسمی که به دیانا پرتاب کردن، کم کم اثراش رو میذاره."
این یکی از ضعیف ترین قسمت های پستت بود. اصلا و به هیچ عنوان نباید چیزی رو اینقدر مستقیم برای خواننده توضیح بدی. تو همون قسمت اول هم فرستادن طلسم خوب توضیح داده نشده. وقتی طلسم فرستاده شد، باید یه مکثی می کردی. دیگه بعدش وضعیت دیانا رو توضیح نمی دادی...خواننده خودش همین جا می فهمید که طلسم داره اثر می کنه.


برعکس حرف زدن، به این شکلی که شما برداشت کردی واقعا کار سختیه. یعنی سوژه برات سخت شده. این قسمتشو درک می کنم. نمیشه براش ایده های زیادی پیدا کرد.


نقل قول:
دیانا بالاخره وارد خونه ی ریدل شد.
چرا خونه ریدل ها؟
اگه قصد دیانا مصاحبه بود، هر جای دیگه ای هم می تونست با ریتا قرار بذاره. خونه ریدل ها پارک نیست، هر کی از راه رسید بپره توش که.


نقل قول:
-فکر میکنم برعکس حرف زده، حالا چیکار کنیم؟ من میخواستم با این مصاحبه یه رکورد برای شایعه سازی هایم بزنم، حیف شد.
سوژه پستت رو خیلی زیاد و بی دلیل تکرار کردی. این کار بی مزه اش می کنه! گاهی نباید توضیح داد. باید نوشت و رد شد. خواننده خودش می فهمه چی به چیه.


نقل قول:
-معجون "درست حرف زدن" بدم؟
این که تو هر موقعیتی، هکتور بپره وسطو بگه معجون فلان چیز بدم، اصلا جالب نیست. خیلی تکراریه. این سوژه رو نگه دارین برای موقعیت های جالب تر. جایی که خواننده انتظار نداشته باشه و هکتورم یه معجون عجیب و غریب پیشنهاد کنه. این جا هم همون حالت رو داره:
نقل قول:
ارسینوس کرواتش رو محکم میکنه.
کراوات یه چیز عادیه! محکم کردنش هم همینطور. پس این یه سوژه نیست. همونطور که گیتار شما عادیه! اونم یه سوژه نیست. تا وقتی که یه استفاده غیر عادی ازش بکنی!
مثلا یکی داره فرار می کنه. آرسینوس کراواتشو در بیاره و مثل کمند دور سرش بچرخونه و طرف رو شکار کنه!
این می شه کمی غیر عادی.


نقل قول:
- قلم، من یه سوژه ی خوب واسه "پیام امروز" پیدا کردم،بنویس، دختری که به طرز خیلی مشکوکی برعکس حرف میزنه، اسم او دیانا ویلیامسون از هافله.
اینجا ریتا سعی کرده یه تیتر جنجالی بده...ولی حتی اینم زیادی معمولیه. اتفاقات، دیالوگ هات و رفتار شخصیت هات کمی باید خاص تر باشن. کمی جلب توجه کننده تر.


نقل قول:
-حدس میزنم که چی گفتید، گفتید چون میخواید لج گویل رو در بیارید؟
- متفگن یزیچ نیچمه الصا نم.
این جا دو تا نکته کوچولوی جالب هست. اولا شخصیت ریتات نسبتا خوبه. بهتر از بقیه اس. دوما زحمت کشیدی و جمله ها رو واقعا بر عکس نوشتی. خواننده اگه حوصله داشته باشه می تونه بفهمه دیانا چی گفته که این خوبه. گرچه به نظر من اگه نخونه هم با توجه به شکلک ها، جالب می شه.


نقل قول:
-قلم هر چی رو که میگه، بنویس، خوب خانم دیانا حالا هر چی که جوابتون بود، لطفا میشه یه ساز برامون بزنید.

ریتا اصلا دلیل اینکه میخواست دیانا ساز بزنع، این نبود که لذت ببره، میخواست ببینه ایا حرکاتش هم برعکس شدن یا نه.
نگو!
نگو...اجرا کن!
صحنه های شما رو قبل از اجرا شدن نویسنده میاد لو می ده. این کار باعث می شه صحنه واقعا بی مزه و خسته کننده بشه. اون فکر دیانا رو اصلا نباید می نوشتی. این که میومد و سعی می کرد گیتار بزنه و اون اتفاق میفتاد خیلی جالب تر می شد. کار شما مثل اینه که بگی بچه ها، یه فیلم دارم که توش یه پلیسی دنبال یه دزدیه. دزده وسطا از کاراش پشیمون می شه و خودکشی می کنه. حالا بشینین فیلمو ببینیم!


نقل قول:
ولی تا میاد بزنه، سیم پاره میشه چون برعکس کشید اسن سیم ساز گیتار بیچاره رو.

جمله رو خودت می تونی بخونی؟
بله...می شه حدس زد که سیم گیتارو برعکس کشیده و پاره شده...ولی جمله خیلی خیلی بد نوشته شده.


نقل قول:
-همه ی حرکاتش رو یادداشت کن قلم خوبم.
این دیالوگ که مطمئنم اصلا توجه شما رو به خودش جلب نکرده خیلی خوب بود.
ریتای پستتون خوبه...نمی دونم. شاید دلیلش همون کاری باشه که با این شخصیت انجام دادیم. همون پستی که بهت گفتم بزنی. شاید همون باعث شده شخصیت ریتا رو بهتر بشناسی و درست تر پیاده کنی.


نقل قول:
-وقت چرا تموم شد؟من اصلا با وقت قهرم.
اینم خوب بود.


نقل قول:
دختری به نام دیانا ویلیامسون، به خاطر دلایلی برای کارهای شوم، برعکس حرف میزنه.
به خاطر دلایلی برای کارهای شوم؟!
من مفهومشو نفهمیدم...خواننده هم نمی فهمه.


نقل قول:
ولی دورا اینقدر خندش گرفته بود که صورتش بنفش شده بود بعد از خوندن این روزنامه.":|"
خب...دورا چیکاره بود این وسط؟
هیچ کاره!
فقط شما می خواستی هر طور شده یه جوری وارد داستان بکنیش. این کار کاملا اشتباهه. هم به شخصیت دورا لطمه می زنه و هم به پست شما. یکی دو روز پیش تو نقد پست یکی از مرگخوارا اینا رو گفته بودم:

نقل قول:
با استفاده مستقیم از سوژه ها شدیدا مخالفم. سوژه مثل غذا می مونه...که وظیفه داریم به خورد خواننده بدیم. گاهی غذا رو با علاقه می خوره...گاهی فقط می خوره که سیر بشه...و گاهی می خوره و حالش به هم می خوره!
سوژه تکراری، مثل یه غذای تکراریه...هر چقدر هم که خوب باشه، بعد از دو سه بار منزجر کننده می شه. خواننده نمی خوره! یکی دوبار به زور می خوره و بعد پس می زنه.
تازه واردا هم که تازگیا یاد گرفتن غذا رو با پاتیلش می چپونن تو حلق اعضا...نمی گم خواننده. چون خواننده ای هم در کار نیست! برای این که تو چت باکس این کارو انجام می دن!


نقل قول:
مثلا به یکی می گیم تو می تونی دکتر باشی(که الان دیگه نمی گیم)...می گه خب چطوری؟ من چقدر معاینه کنم و چقدر نسخه بپیچم؟
اصل کار همین جاست که بدونی از سوژه چطوری استفاده کنی...وگرنه تعیین کردن سوژه به تنهایی نه کار سختیه و نه کار خاصی! دیگه بعدشو من نمی تونم بهت بگم...سوژه من که نیست. سوژه شماست!
برای همینه که این اواخر فهمیدم به تازه واردا نباید برای شخصیتشون سوژه داد...چون پرورش و جا انداختنشو بلد نیستن...حتما باید کمی مهارت پیدا کنن و به یه سطحی برسن که بتونن سوژه رو به شکل های مختلف بنویسن. اگه از همون اول انرژیشونو برای شخصیت ها و سوژه ها بذارن، تو قسمت های اساسی تر نمی تونن پیشرفت کنن.


شما الان تمرکزت روی شخصیت خودت و دوستانت، کمتر شده. ولی ناخودآگاه این کارو انجام می دی. چند روز پیش یادته تو چت باکس گفتم"دیانا این کارو انجام ندین"؟ و فکر کنم متوجه منظورم نشدی...
ببین:

نقل قول:
دیانا ویلیامسون: دورا، چند روزی ازت خبر نبود. از دستت راحت بودم چون کسی نبود که هی ذهنمو بخونه.

این دقیقا همون کاره.
حرفت فرقی با این جمله نداره: سلام دورا...سوژه تو اینه که ذهن می خونی.

این کار سوژه ها رو فرسوده می کنه. برای همین می گم نکنین. یا ننویسین، یا کمی متفاوت بنویسین. چت باکس جای جا انداختن سوژه نیست. فقط یه قسمت کمک کننده اس. شما شخصیت رو باید تو رول ها و سوژه های ایفای نقش جا بندازین...اونم خیلی کم کم...آروم آروم...قدم به قدم...باید طول بکشه. خیلیا این طول کشیدن رو یکی دو هفته در نظر می گیرن. خیلی بیشتر از این حرفاس. یک سال...دو سال. شخصیتی که تو یه هفته جا بیفته، جا نیفتاده، تحمیل شده. این خوب نیست.


سوژه ای که برای پست دوئلت انتخاب کردی عالی بود. این که برعکس حرف زدن دیانا، درست بیفته روزی که مصاحبه داره. مصاحبه رو می تونستی خیلی بزرگتر و مهم تر جلوه بدی. مثلا دیانا به پدر و مادر و دوست و آشناش خبر می داد که حتما بخوننش...یا می گفتی به فلان دلیل براش خیلی مهمه. اینجوری تاثیرش بیشتر می شد.

دیدن پیشرفت بعضیا خوشحال کننده اس. شما هم جزو اونا هستی که اگه ببینم داری پیشرفت می کنی خیلی خوشحال می شم. چون هم شدیدا جای پیشرفت داری و هم داری تلاش می کنی. حقته که به نتیجه برسی. ناامید نشو. خسته نشو.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶

دیانا ویلیامسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۵ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۸:۰۹ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
میشه لطفا ایننقد شه؟
ممنون.


Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
سلام دیانا


بررسی پست شماره 596 خانه ریدل، دیانا ویلیامسون:


نقل قول:
گویل ناگهان معجون به دست، چشماشو باز میکنه و خیالش راحت میشه که فقط داشته خواب میدیده و نه پاتیلی شکسته و نه گندی زده.
پس از ان طرف که گویل داشته خواب میدیده، بسته شدن شناسه ی اراگوگ هم فقط قسمت کوچولویی از خوابش بوده که به واقعیت نپیوست.
اصولا نباید این کارو بکنین. این که یهو بیایین بگین هر اتفاقی که افتاده خواب بوده و اینا...
مهم نیست نفر قبلی چی نوشته...داستان ادامه دار یعنی کار گروهی. کار گروهی هم یعنی هر چی نوشته احترام بذارین. اگه می تونین ادامه بدین...اگه نمی تونین اجازه بدین یکی که می تونه ادامه بده.
ولی اینم استثنا داره. جایی که نفر قبلی یه کاری در حد همین "خواب دیدن" انجام داده باشه. سوژه رو کاملا عوض کرده باشه. این جا هم همین اتفاق افتاده بود... برای همین این کار شما اشکالی نداشت. ولی حتی در این حالت هم بهتره این کارو بذارین به عهده ناظرا. ممکنه نظر ناظر این باشه که سوژه باید همونجوی پیش بره.


مرگخواران رو چرا با اصرار مرگخوران نوشتین؟ این اسم خاصه. اسم گروهه...نمی شه محاوره ایش کرد.


نقل قول:
گویل و بقیه ی مرگخوران، تا اومدن از ازمایشگاه خارج شن با مخ خوردن تو شیشه.
-این شیشه این وسط چیکار میکنه؟

"ببخشید اینجا اشتباهاً تایپ شده، نویسنده متوجه ی اشتباهش شد."
دو تا ایراد هست این جا.
صحنه اصلا خنده دار نیست.
به نویسنده اشاره کردی.
اول درباره طنز بگم...طنزای مختلف رو می تونی امتحان کنی تا بفهمی کدوم برات مناسب تره. ولی کلا طنز نوشتن درباره شخصیت ها و با استفاده از شخصیت ها، آسون تره. گفته بودی شخصیت ها رو می شناسی. ازشون استفاده کن. سعی کن با موقعیتی که وجود داره هماهنگشون کنی. حالا تو این صحنه لزومی نداشت اتفاقی براشون بیفته...ولی اگه قرار باشه بیفته هم باید فکر کرد که چی می تونه باشه!
مثلا لیسا با در قهر کرده و نه ازش رد می شه و نه به کسی اجازه رد شدن می ده.
مثلا ریتا جلوی در داره با ساعت دیواری مصاحبه می کنه و به کسی اجازه نمی ده از وسط مصاحبش رد بشن.
مثلا گویل جلوی همه رو می گیره و می گه اول باید اساتیدش(آستوریا و هکتور) رد بشن...

اون قسمت نویسنده، حواس خواننده رو پرت می کنه. از جو داستان دورش می کنه. این کارو گاهی می تونیم انجام بدیم. اشاره به نویسنده و کارگردان و بقیه. ولی باید صحنه ای باشه که ارزششو داشته باشه.


نقل قول:
اراگوگ و هکتور صبر کردن...
بازم صبر کردن...
دوباره نیز صبر کردن...
و هی دوباره، دوباره، صبر کردن...
تا بالاخره، کاسه ی صبرشون به صبر رسید!
کاسه صبرشون لبریز شد!

یه ایراد پستت اینه که اتفاق خاصی توش نیفتاده. منظورم اتفاق سوژه ای نیست. اتفاق خاص می تونه یه طنز کوچولو باشه..یه شخصیت جالب. مثلا اینا چرا نمی رسیدن؟
اگه تو اون قسمت بالا یکی از مثالایی که گفتم رو می نوشتی، نرسیدنشون هم معنی دار می شد.


نکته های مثبتی هم تو پستت بود. از اون لحن زیادی ساده و تقریبا بچگانه خبری نیست. این خوب بود.
از کلماتی که می شه اظهار نظر نویسنده در نظر گرفتشون هم خبری نیست.
لحن پستت خیلی بهتر شده. همینجوری بنویس. ساده و بدون دخالت.

اگه بتونی از شخصیت ها در نقاط مناسب استفاده کنی، خیلی بهتر می شی. این پستت خوب بود. از منفی تقریبا(نه کاملا!) به متوسط رسیدی. حالا کم کم باید از متوسط بری بالا تر.



موفق باشی.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶

دیانا ویلیامسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۵ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۸:۰۹ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
سلامی دوباره.
میشه لطفااینونقد کنید؟
ممنون.


ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۴ ۱۳:۴۵:۵۴

Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.