بررسی
پست شماره 442 باشگاه دوئل، ابروکرومبی:
چون پست رو قبلا خوندم می تونم قبل از شروع ایرادای کلی شو بگم.
اولین و مهم ترین ایرادش اینه که خیلی کش داده شده! طولش مهم نیست. مخصوصا در پست دوئل. این مهمه که موقع خوندن، می خواستیم زودتر تموم بشه یا نه؟
سوژه کمی تکراری شده. سوژه خیلی خوبیه...حتی یکی دو بار اول شوکه کننده بود که جادوگران به این شکل سوژه بشه. ولی الان دیگه نه. الان تکراری شده.
نقل قول:
تاریکی از بین رفت و فضا روشن شد.
در دلِ غارِ بزرگی ایستاده بود.
- کسی اینجا نیس؟
پژواکش جواب داد: "نه! نه! کسی اینجا نیس!"
با گامهایی لرزون، به سمت جلو حرکت کرد.
این صحنه جالبی بود. این که پژواک اینجوری جواب بده. ولی به نظر من کال مونده! نه خامه...و نه رسیده. نصفه مونده. یا از اول باید نوشته می شد که: "نیس...نیس...نیس"...که خواننده می فهمید که این واقعا پژواک صداست و جواب نمی ده. و یا پژواکه بیشتر حرف می زد! پررو بازی در میاورد!
یه ایراد ریزی هم لحنش داره. موقع خوندن حس می کنی یه ایرادی هست. "گام" خیلی ادبیه..."لرزون" خیلی محاوره ای. این دو تا کمی باید به هم نزدیک بشن. با هم هماهنگ بشن. گام می تونه تبدیل به قدم بشه که سنگینیش کمتره...یا لرزون تبدیل به لرزان بشه. این جا بحث محاوره ای و نوشتاری نیست. بحث محاوره ای تر بودن و نوشتاری تر بودنه. کلمات بتونن با هم جفت بشن!
صحنه ها رو عموما خیلی خوب توضیح می دین. توصیفاتتون به شکلی هستن که صحنه رو واضح و روشن می شه تصور کرد. صحنه ها رو بیش از حد کش دار و کند توصیف نمی کنین. این خیلی خوبه. ولی بعضی جاها، سرعتتون زیاد شده:
نقل قول:
با این فکر، سر جاش میخکوب شد. پشتِ سر و جلو و چپ و راستش رو پایید. چیز عجیب و چشمگیری رو ندید.
امّا از بالای سرش غافل شد.
نیزهای از لای سقف ظاهر شد و به سمتش پرتاب شد.
جیغی کشید و به کناری شیرجه زد.
- هی! این... این دیگه چی بود؟
این جا بعد از "غافل" شد، صحنه سریع تر از چیزی که باید باشه پیش رفته. می دونم اونجا سرعت صحنه اس که زیاده و اتفاقا باید پشت سر هم بیفتن، ولی بازم سریع تر از چیزیه که خواننده بتونه هضمش کنه. راه حلش هم اینه که اون جا زاویه دید کمی عوض می شد. تا اون لحظه از پایین به صحنه نگاه می کردیم، و از اون جا می تونستیم بریم بالا...پیش نیزه. یعنی می گفتیم که نیزه ای ظاهر شد...کمی تکون خورد و یوآن رو هدف گرفت...و با تمام قدت پرتاب شد.
اون دو تا "شد" پشت سر هم، هم قشنگ نیستن. می تونن اینجوری باشن: نیزهای از لای سقف ظاهر، و به سمتش پرتاب شد.
از کلمات انگلیسی اصلا و به هیچ عنوان استفاده نکنین! مگه این که واقعا جایگزینی براشون نباشه. کیفیت نوشته رو شدیدا میارن پایین. مثلا این جا به نظرم نمی شد معادل فارسی خوبی پیدا کرد:
نقل قول:
- وحشیا! هیچکدومتون نمیتونین مانع رسیدنم به اون تخم طلایی بشین! هیچ اهمیتی نداره که چند نَفَرین! همهتونو حریفم! رئیستونو هم حریفم! پوزهشو به خاک میمالونم و سُر و مُر و گُنده برمیگردم خونه! اگه لازم شد هم دوباره میام و همهتونو روی درجهی سختیِ Hard شکست میدم و High Score میزنم! فاکس لایف!
این همینجوری خوبه...ولی بقیه جاها نه. مثلا تو دیالوگ های یوآن بود...حتی اگه دیالوگ باشه، جو رو خراب می کنه.
نقل قول:
همین که چرخید که بره، یکی از سگها از پارس کردن دست کشید.
- آقا روباهه، اجازه؟ دُمبِت درازه.
این صد در صد باید حذف می شد. این یکی از اون قسمت های "پستی" بود که می گفتم! پستو خراب می کنه. یوآن می تونست همینجوری یهو متوجه دمش بشه. یا مثلا سگا یهو دست از پارس کردن بکشن و شروع به خندیدن به دمش کنن.
نقل قول:
یادش اومد که چند دقیقه قبل، توسط یه ساطورِ گنده، دُمِ نازنینش به کاردستی تبدیل شده بود. ولی اون موقع توی مخمصه گیر کرده بود و وقت نداشت که از درد جیغ بکشه.
امّا الآن وقتش رو داشت.
- عـــا! عـــا! عـــو! عـــو! عـــی! عـــی! عـــا!
این یکی دیگه از قسمت های ضعیف بود. مخصوصا با دو لینک پشت سر همی که داده شده و خواننده رو مجبور می کنه پستو نصفه رها کنه و بره سراغ لینکا...ارزششو نداشت.
نقل قول:
به تعداد دفعاتی که دُمِش ساطور خورده بود، فریاد زد و دردِ تهنشینشده رو تخلیه کرد. بعد، با چسب نواری، تیکههای دُمِش رو به همدیگه چسبوند
این ایده خیلی خوب بود. سریع ازش رد شدین. این جور ایده ها رو باید تبدیل به ضربه کرد. مثلا بگین بعد از گریه و فریاد و اینا به خودش اومد. اون یوآن ابروکرومبی بود و می تونست از پس این مشکل بر بیاد. همونجا بود که فکر بکری به ذهنش رسید. می تونست دمش رو دقیقا مثل اولش کنه...و از این حرفا...
و بعد راه حل ساده و بامزه چسب رو اجرا می کرد.
نقل قول:
یوآن وایساد.
- با منی؟
- نه با اون یکی دیوارم. با خودتم دیگه.
این جاش خوب بود. همینطور این اشاره:
نقل قول:
روباه با خودش فکر کرد که اِی کاش یه ریونکلاوی رو با خودش میآورد. حتی به قیمت اینکه تخم طلایی رو پنجاه-پنجاه شریک بشه.
کل قسمت معما و دو به اضافه دو عالی بود. اینجاس که امتیاز جنابعالی می ره بالا...و بعد باز میاد پایین!
نقل قول:
با هر وقفه، یه ضربهی کلّه به دیوار میکوبید.
دیوار، خونی نداشت که از سر و صورتش بپاشه.
اصلاً سر و صورتی نداشت که خون ازش بپاشه.
بنابراین کمی از سیمانِ بین آجُرهاش پاشید.
اینم عالی بود.
نقل قول:
با موجودی مواجه شد که ظاهراً متشکل از تعداد زیادی جادوگر بود. مثل یه توپ خیلی خـیـلـی خــیــلــی گنده که از هر گوشهش، سر و دست و پا بیرون زده بود.
ایده اصلی جادوگرانی غافلگیر کننده نبود. ولی شکلش جالب بود. همین توپه!
نقل قول:
هرکدوم از جادوگران جواب دادن:
- منو میگی؟
- نه بابا منو میگه!
- داشت منو نگا میکرد.
- انگشتش طرف من بود.
- با زبونش بهم اشاره کرد.
- رونالدینیویی بهم اشاره کرد.
- ما رو میگه.
- کی با تو کار داره کچل؟
- هوووی!
- یکی اینو بندازه بیرون!
- یکی اونو بندازه بیرون!
- ببین با کیا شدیم صد نفر!
اینا کمی زیاد و کمی ساده بودن. می تونستن شخصیت دار تر باشن.
جروبحث های بعدی جادوگرانیا خیلی طولانی بود. خسته می کرد. صحنه ها جالب بودن. مثلا جایی که دارن از هم می پاشن...جایی که شلوار رودولف بادبان می شه.
اون شکلک مسخره ای که برای "جادوگران" می ذاشتین انتخاب فوق العاده ای بود.
ابروکرومبی آخرش کمی قهرمان بازی در آورده! روباه بازی بیشتر بهش میومد.
قسمت "خر" کلا به نظر من اضافه بود.
نقل قول:
اینم خیلی خوب بود.
نقل قول:
- آخ چِشَم!
- آخ دماغم!
- آخ پام!
- اینی که گرفتی، پامه. پات نیس.
- اِ نیستش؟ ... اِ ایناهاش! آخ پام!
- ملاقهم کجاش شبیه پاته؟
- بازم نیستش؟ ... آها! ایناهاش! آخ پام!
- عصای منه، باباجان!
- پس پام کدوم گوریه؟
- از چه روی در این هاگیر واگیر در پی پایِتان میگردید؟
- خو میخوام بگیرمش و درد بکشم!
- درد نکش! مجبوری مگه؟
این قسمت بد نیست. ضعیف نیست. در یه پست عادی خوب هم محسوب می شه. ولی اینجا، می تونست نباشه...یا خیلی کوتاه تر باشه.
قسمت نویل خیلی خوب بود...نویل بودی؟...واقعا؟...نویل آخه؟! نویل؟! لانگ باتم؟!
این پست رو باید سریالی خوند...روزی یه تیکه شو! داور دوئل همچین شانسی نداره. مجبوره همه رو یکجا بخونه. برای همین تو پست دوئل باید انتخاب کنین. قسمت های خیلی قوی رو بذارین، و از قسمت های کمی ضعیف تر صرفنظر کنین. هر چقدر هم که خوب باشه، خسته کننده می شه. مخصوصا با توجه به سبک شلوغ و پر دیالوگ و پر شکلکش.
نقل قول:
جادوگران به یوآن اشاره کرد.
یوآن:
ساحرگان با دیدن تخم توی دست روباه، دوتا سیلی به خودش زد و جیغی کشید.
- بچهمون دست تو چیکار میکنه روباهه؟ چی از جونمون میخوای؟ ما که نه تو رو میشناسیم، نه هیزم تَری بهت فروختیم! چرا گروگان گرفتیش؟ پول میخوای؟ هرچقدر دلت بخواد بهت میدیم! ولی کاری به کار بچهمون نداشته باش! تو رو جون هرکی دوس داری! خواهش!
و با پیشبندش، مشغول پاک کردن اشکِ معمولی و اشکِ سبزش شد. هرچند که اون وسط، ربکا جریکو با بقیهی ساحرهها هماهنگ نبود و داشت برای روباه، بوسِ حلقهایِ هوایی میفرستاد.
یوآن چشم غرّهای به ربکا رفت.
- اولاً که تو یکی کور خوندی، دخترهی مو گیلاسی! سه ماه از زندگیمو خراب کردی! دوماً، من هیچی از جون بچهتون نمیخوام! نه تخمتونو میخوام، نه پولتونو، نه هیچیتونو! از همون اولشم کاری به کار هیچکدومتون نداشتم! ولی یه حسی مجبورم میکرد که بچهتونو بدزدم! یه صدایی دَرِ گوشم میگفت اگه ندزدمش، منو میکُشه! ولی الآن دیگه ازش نمیترسم! بیاین، اینم تخمتون! میخوام برم اون یاروی وسوسهکننده رو پیدا کنم و حقشو بذارم کف دستش!
امّا ساحرگان همچنان گریه میکرد و جادوگران هم بغلش کرده بود.
- دروغ نگو روباهه... تو... تو میخواستی زندگیمونو به آتیش بکشونی! تو میخواستی ما رو از داشتن یه بچه محروم کنی!
- دارم بچهتونو دو دستی تقدیم میکنم، بازم گریه میکنی؟
- هیـــــس! چیزی نگو... از همون اول تقدیرم این بوده که زندگیم به دستِ توی مکار نابود بشه! جیگرت آتیش بگیره! آتیـــــش!
این قسمت به این بزرگی رو کپی کردم که بگم این قسمت که اندازه یه پست کامله، می تونست در حد یکی دو دیالوگ خلاصه بشه. چیزی هم از کیفیتش کم نمی شد.
نقل قول:
لرد که طاقت دیدن ورژن نوزاد مؤنثش رو نداشت، جلوی چشماش رو با دستاش پوشوند.
این جاش اصلا لینک لازم نداشت. حتی توضیحش خیلی واضح تر از عکس بود.
نقل قول:
ویولت هم تصمیم گرفت که با کنت الاف ازدواج کنه و خودش رو توی خونهی کنت زندونی کنه تا هیچوقت چشمش به ویولتِ مذکرِ ریش و سبیلدار نیفته.
کرابِ جدیدی که لوازم آرایشی دیگه براش آپشن نبودن، بلکه لازمهی زندگیکردن بودن.
رودولفِ جدیدی که دیگه به این راحتیها نمیتونست برهنه بشه و بدتر از اون، ظاهراً در آینده طعمهی ورژن بزرگسالش میشد.
دامبلدورِ جدیدی که بهجای ریشِ درازِ سفید، به لبهای سرخِ غنچهشده و دماغی که حداقل چهار بار عمل شده، مجهز میشد.
مالیِ مذکر، نام خونوادگیش رو به آرتورِ مؤنث تحمیل میکرد و کارخونهی ویزلیسازی ورشکست میشد و پریوتها جهان رو تسخیر میکردن.
این قسمت اونقدر که ظرفیت داشت، قوی نبود. می تونست کمی کوبنده تر باشه!
این پست احتیاج به کمی انتخاب، صرف نظر کردن، خلاصه کردن، و پررنگ کردن بعضی قسمت ها داشت. ایده های بکر و فوق العاده ای توش بود که کاملا نشون می داد نویسنده خلاقیت کافی داره.
همین دیگه. برو پی کارت! یه بار خوندم امتیاز بدم(دو بار خوندم حتی)... یه بارم خوندم و نقد کردم!