هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۶:۲۰ دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۶

لاوندر براونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۶:۴۳ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶
از تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 544
آفلاین
سلام پرفسور.
ممنون از تدریس خوبتون.
پست من در ادامه ی پست پرسی عزیزه.
لینک مشق
با تشکرات
بای


[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۴:۱۴ دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام

لینک تکلیف در باشگاه تفریحاتی وزارت خونه

* از اونجایی که تعدادی بوق ! سوژه رو منحرف کرده بودند ، از اول شروع کردم و سعی کردم نکاتی که استاد گفتن رو در بر داشته باشه ، کمی هم به این دلیل طولانی شد !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶

پروفسور سینیستراOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
از وقتی ایرانسل اومده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 256
آفلاین
تکلیف

خواستم بیشتر ادامش بدم ولی دیگه نشد !

با تشکر!


ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


تكليف جلسه ي سوم !!
پست شماره ي 113 !!!

موفق باشين استاد !!





Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶

ماندانگاس فلچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۸ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ جمعه ۲ دی ۱۴۰۱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 433
آفلاین
تکلیف جلسه سوم

استاد خداییش این ایگور سوژه رو منحدم کرده بود ، من نمیدونستم چی کار کنم ، فقط سوژه رو وارد ماجرا کردم .



جونم فدای عشقم ، نفسم فدای رفقا ، شناسه ام هم فدای سر آرشام

[color=99


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
نمره به اولين نفر فراموش نشود!

پست 111 در باشگاه تفريحاتي وزارت خانه!

پست 99 در اداره مبارزات با سوء استفاده از وسايل مشنگي!

پ.ن.سبك جديدي در دومين پست بر قرار است كه طبق آن،رول جدي همراه با تيكه هاي طنز است!در اين مورد بعدا كاملا توضيح خواهم داد!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۳:۳۷ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶

لیلی اوانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۶ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 571
آفلاین
جلسه ي سوم و چهارم

صبح روز قبل اعلاميه اي در تابلوي اعلانات مدرسه نصب شده بود كه از تغيير محل تشكيل كلاس ماگل شناسي خبر مي داد:

برج غربي، راهروي سمت چپ ، اتاق دوم از سمت راست

رون در حاليكه با ناراحتي از پله هاي برج بالا مي رفت غرغر كنان گفت: «اين پله ها تموم شدني نيستن!مگه كلاس قبلي چه مشكلي داشت؟ از كلاسهايي كه توي برج تشكيل مي شن متنفرم!»
هري خنده اي كردو گفت:« ديگه چيزي نمونده برسيم ، مي تونم از اينجا راهرو رو ببينم.»
اتاق مورد نظر در واقع تالاري بزرگ با پنجره هاي مرتفع و پرده هايي مخملي بود كه با نوري ملايم و آبي رنگ روشن مي شد. گروهي از دانش آموزان كه قبل از رون و هري به تالار رسيده بودند با چهره هايي شگفت زده و در سكوت مشغول تماشاي گوشه و كنار اتاق بودند.
رون كه هنوز به خاطر بالا آمدن از پله ها ناراحت به نظر مي رسيد با بدخلقي گفت:« چه خبر شده؟!از سر راه بريد كن...هي پسر!...» و بعد با چهره اي كه به شدت هيجان زده بود به گوشه اي از اتاق اشاره كرد و فرياد زد:«اون فليتونه!»
هري به آرامي گفت:«تلفن!» رون بي توجه به جواب هري با اشتياق به تماشاي وسايل عجيبي كه در اطراف تالار چيده شده بودند مشغول شد.
هرچند هري بيشتر آنها را در خانه ي دورسلي ها ديده بود و به خوبي مي شناخت اما جمع شدن همه ي آن وسايل ماگلي در كنار هم و آن هم در محيطي كاملاً جادويي مثل هاگوارتز حتي او را هم متعجب و هيجان زده كرده بود.
صداي باز شدن دري كه در سمت ديگر تالار قرار داشت او و ساير دانش آموزان را به خود آورد. پرفسور اوانز با چهره ي خندان و رداي ارغواني رنگ هميشگي اش به آنها نزديك شد:« اينطور كه پيداست مجموعه ي كوچيك من شما رو شگفت زده كرده!»
پرفسور حركت ملايمي به چوبدستي اش داد و تعدادي نيمكت ، يك ميزو صندلي چوبي و تخته سياه هميشگي كلاس را ظاهر كرد:«مي تونيد بشينيد بچه ها»
رون طبق معمول هميشه غرغري كرد و گفت:«تازه داشتيم به جاهاي جالبش مي رسيديم!» و با نا رضايتي روي نيمكت نشست.
پرفسور اوانز خنده اي كردو گفت: « نگران نباشيد آقاي ويزلي! امروز فرصت كافي براي تماشاي مجموعه ي منو خواهيد داشت»
رون كه چشم هايش از تعجب گرد شده بود كمي روي صندلي جابجا شد و با اضطراب زير لب زمزمه:« قسم مي خورم اون ذهن آدمو مي خونه!»
پرفسور طبق عادت هميشگي چوبش را با ملايمت به ميز زد و گفت:« كار همتون توي اتوبوس شواليه قابل تحسين بود.به جز چند موردِ به خصوص تقريباً همتون به خوبي ورد اصلاح حافظه رو انجام داديد...امروز قصد دارم يه طلسم اصلاح حافظه ي جديد بهتون ياد بدم كه كمي پيشرفته تره. براي شروع لطفاً همتون چند لحظه چشماتونو ببنديد، ذهنتون رو متمركز كنيد تا براي شروع تمرين آماده بشيم.»
همه ي دانش آموزان چشمهايشان را بستند چند ثانيه بعد پرفسور به آرامي گفت: «خب حالا لطفاً به تخته سياه نگاه كنيد تا تمرينو شروع كنيم.»
پرفسور چوب دستي اش را حركت داد و كلماتي روي تخته ي تيره رنگ شكل گرفت.

(OBLIVIATE)

_لطفاً بعد ازمن تكرار كنيد: اُبليويات
_ابليويات
پرفسور سرش را به نشانه ي تأييد تكان داد و گفت:« اين طلسم باعث فراموشي خاطرات مي شه و فقط زماني مجازيد روي ماگل ها اجراش كنيد كه از زمان مشاهده ي جادو توسط اونها به حدي گذشته باشه كه طلسم قبلي به تنهايي براي اصلاح حافظه تأثيري نداشته باشه....اين طلسم هم مثل طلسم قبل جزء طلسمهايي محسوب مي شه كه استفاده از اون پيگرد قانوني وزارتخونه رو به همراه داره و به جز موارد خاص به هيچ وجه نبايد مورد استفاده قرار بگيره...از طرفي نمي تونيد حتي براي تمرين هم اين طلسمو روي همديگه امتحان كنيد چون حافظه ي پاك شده توسط اين طلسم به جز موارد خاص و اون هم به وسيله ي روش هاي بسيار پيچيده، قابل بازگشت نيست ...»
پرفسور سرفه اي كرد و ادامه داد:« بايد اين نكته رو هم بدونيد كه انجام اين طلسم به تمركز بسيار بالايي نياز داره و به سادگي قابل اجرا نيست و حركت چرخشي و نرم مچ دست هم در اجراي صحيحش نقش مهمي ايفا مي كنه...در هر حال وظيفه ي استادي به من حكم مي كرد اين طلسمو به شما آموزش بدم اما شخصاً به جز موارد بسيار استثنائي به هيچ وجه استفاده از اونو توصيه نمي كنم چون مي تونه صدمات جبران ناپذيري به حافظه وارد كنه...در نهايت هيچ وقت اين نكته ي مهمو فراموش نكنيد كه راز داري و احتياط هميشه بهترين راه زندگي مسالمت آميز در كنار ماگل هاست»
پرفسور لبخندي زد و گفت:« خب! فكر نمي كنم ديگه نكته اي مونده باشه...شما در طي اين جلسات با مقدمات ابتدايي درس ماگل شناسي آشنا شديد و با كمي مطالعه ي آزاد و استفاده ي صحيح از آموخته هاتون مي تونيد مثل يك جادوگر متعهد در كنار ماگل ها زندگي كنيد.»
پرفسور چند لحظه در سكوت به بچه ها نگاه كرد و بعد مشغول جمع كردن وسايلش از روي ميز شد.

لاوندر با ترديد گفت:« امممم پرفسور!... شما هنوز راجع به كار عملي و تكليف اين جلسه توضيحي نداديد...» رون حرف او را قطع كرد و با دلخوري ادامه داد:« و همينطور در مورد اين وسايل عجيب و غريب!»
پرفسور خنده اي كرد و گفت :« خوشحالم كه براي انجام تكاليف انقدر اشتياق نشون مي ديد! تمرين عملي شما آخر هفته و در فضاي آزاد انجام مي شه...يه اردوي تفريحي با دانش آموزان ماگل هم سن و سال خودتون...شرح كامل برنامه هاي اردو و كارهايي كه بايد انجام بديد رو توي تابلوي اعلانات نصب كردم...»
صداي همهمه ي بچه ها كلاس را پر كرد. پرفسور دوباره چوب دستي اش را روي ميز زد و ادامه داد:« و اما در مورد اين وسايل آقاي ويزلي!...اگه كمي دقت كنيد مي بينيد كه كنار هر وسيله شرح كاملي شامل نام، كاربرد و طرز استفاده ي وسيله نصب شده. من با بقيه ي اساتيد صحبت كردم و شما اجازه داريد تا قبل از ساعت شام توي تالار بمونيد و با تك تك وسيله ها آشنا بشيد...»
پراوتي با اشتياق گفت:« يعني مي تونيم ازشون استفاده كنيم؟»
پرفسور با لبخند گفت:« البته!شما اينجا به همه ي امكانات خارق العاده ي زندگي ماگلي دسترسي داريد!... و اما در مورد جلسه ي بعد كه در واقع آخرين جلسه ي كلاس خواهد بود...ما هفته ي آينده كلاسي توي مدرسه نخواهيم داشت در عوض به وزارتخونه مي ريم تا با يكي از مهيج ترين قسمت هاي اون آشنا بشيم...آقاي ويزلي با توجه به شغل پدرتون حتماً مي تونيد محل مورد نظرو حدس بزنيد!»
رون با ترديد گفت:« دفتر مبارزه با سوء استفاده از اشياء ماگلي؟!»
_ البته آقاي ويزلي! خب بچه ها وقتشه كه من شما رو با مجموعه ي شگفت انگيزم تنها بذارم. سعي كنيد وسايل رو به خوبي بشناسيد چون انتظار دارم براي جلسه ي آخر مقاله هاي خوبي در مورد وسايل ماگلي و سوءاستفاده ي نا صحيح ازونا برام بنويسيد.
------------------------------------------------------------------------

تكليف جلسه ي سوم: گروهي از جادوگران و ساحره ها براي گذراندن تعطيلات آخر هفته ( و يا تعطيلات عيد يا حتي 13 بدر!)
به باشگاه تفريحاتي وزارتخانه رفته اند اما در بدو ورود به آنجا متوجه مي شوند كه طلسم هاي محافظتي باشگاه از بين رفته و گروهي از ماگل ها نيز به منظور گذراندن تعطيلات در آنجا حضور دارند. جادوگران و ساحره ها كه مي دانند در تعطيلات رسمي، ادارات ِ وزارتخانه تعطيل هستند و راهي براي بيرون كردن ماگل ها وجود ندارد تصميم مي گيرند تعطيلات را به طور مسالمت آميز (!!) در كنار ماگل ها ( كه بعضاً شيرازي و عاشق فضاي سبز،كاهو ترشي و ... هستند!) بگذرانند اما در اين بين اتفاقاتي مي افتد....

توجه: سوژه طنز و ادامه دار است. لطفاً توجه داشته باشيد: طنز! نه آن چيزهايي كه به اسم طنز در تاپيك اتوبوس شواليه نوشتيد!

-------------------------------------------------------------------------
تكليف جلسه ي چهارم: به تاپيك اداره ي مبارزه با سوء استفاده از اشياء ماگلي برويد و در طول يك پست به شرح نام ، كاربرد و طرز استفاده ي يكي از اشياء ماگلي بپردازيد سپس داستاني را شرح دهيد كه در آن ، وسيله ي مورد نظر توسط جادوگران مورد سوء استفاده قرار گرفته. اشكالات رخ داده در وسيله، آسيب احتمالي كه به ماگل ها وارد كرده و عملكرد كارمندان اداره ي مبارزه با سوء استفاده از اشياء ماگلي در مورد اين حادثه را در طول داستان خود شرح دهيد.

توجه: سوژه ها به صورت تك پستي هستند ومي توانند طنز يا جدي باشند.

نكته ي مهم: از اشاره به هاگوارتز و تكليف كلاس ماگل شناسي؛ در ابتدا،انتها و همچنين در طول پستها اكيداً خود داري نماييد!


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۹ ۴:۲۰:۴۷



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ یکشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۶

 استن شانپایکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۴ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۵۰ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 440
آفلاین
كار من

دیگه پست مارو فراموش نکنین استاد !


ٌٌدر حال پاشیدن بذر


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام

تکلیف
اتوبوس شوالیه

* سوژه ای که مشخص کرده بودید با پست های اعضا واقعا فرق داشت و به همین خاطر من هم نتونستم سوژه رو دقیق همونطور که باید باشه برگردونم !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.