هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱:۰۷ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵

مریدانوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
از قعر فراموشی دوستان قدیمی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 190
آفلاین
مريدانوس - ذخيره به جاي رون ويزلي -

بازي كوييديچ دو تيم اسليترين و گريفيندور

رختكن كوييديچ گريفيندور ، دقايقي قبل از شروع مسابقه !

هدويگ با عجله مشغول زير و رو كردن و به هم ريختن كمد ها بود ، استرجس نگاهي پرسشگر به هدويگ انداخت ؛
_ چيزي شده هدويگ ؟
_ رداي كوييديچم گم شده ، من ردا ندارم !
_ همه جا رو گشتي ؟!
_ آره ، بي فايده بود !
در همين لحظه لونا وارد رختكن مي شه و پوست شيري رو روي شونه هدويگ مي اندازه .
_ اين چيه گلم ؟!
_ لباس كوييديچته عزيزم !
_ ها ؟!
_ مال جد جد مادربزرگ پدريمه ، مي گن خوش شانسي مياره ، برو بپوشش .


هدويگ توي آينه نگاه كرد و شيري رو ديد كه انگار يه جغد رو قورت داده ، ولي به روي خودش نياورد و با لبخند توي صورت لونا نگاه كرد .
لونا با گوشه رداش اشكي رو كه تو چشماش جمع شده بود پاك كرد ؛
_ قلب تو قلب پرنده ، پوستت اما پوست شيره !
_ ... راستي عزيزم تو از كجا مي دونستي من ردا ندارم ؟!
_ !!!


زمين كوييديچ هاگوارتز ، دقايقي بعد !

تمام ورزشگاه به رنگ نارنجي دراومده و با تمام پوستر هاي ققي پوشونده شده ! ققي در بهترين جاي ورزشگاه نشسته و داره براي ملت دست تكون مي ده .
دراكو و استرجس آهي مي كشند و با هم دست مي دن . داور سوت رو مي زنه ، توپ ها آزاد و بازيكن ها از زمين بلند مي شن .
_ بله تماشاگران عزيز ، همونجوري كه مي دونين ققي عزيز به نمايندگي حذب اسپانسر اين بازي شدن و همه ما رو مشعوف كردن !
الكتو سرخگون رو مي گيره و به ايگور پاس مي ده ، ايگور اندرو رو دور مي زنه و سرخگون رو براي بلرويچ مي اندازه .
بلر دستي به پشت موش مي كشه ، تدي غش مي كنه !! سرخگون به نرمي وارد دروازه مي شه ، جناب ققي ما خيلي اردات داريما ! جسي سرخگون رو مي گيره ، آيدي بازدارنده رو به طرف صورت جسي نشونه مي گيره ، ولي در آخرين لحظه شير پرنده اي رو مي بينه ، چماق از دستش در مي ره و بازدارنده مي خوره تو صورت بارتيموس .
سرخگون به كوييرل مي رسه ، كوييرل رو در روي بليز قرار مي گيره ، دستارشو از سرش بر ميداره و بليز با ديدن ولدي تعظيم بلند بالايي مي كنه ، سرخگون از بالاي سرش مي گذره و وارد حلقه وسط مي شه .

_ نتيجه 50-30 به نفع اسليترينه ، جناب ققي مي بينم كه منتظرين ببينين نتيجه نهايي چيه ، بله منم خيلي به اين مساله علاقه دارم ، درسته درسته ...
در همين لحظه مري برق گوي زرين رو در كنار گوش لونا مي بينه و به سمتش شيرجه ميره ، هدويگ هم به خيال اين كه مگسي داره آسايش لونا رو به هم مي زنه ، به سمتش شيرجه مي ره ، دراكو هم به دنبال مريه و حالا تقريبا شونه به شونه شدن !
در آخرين لحظه مري و هدويگ با هم برخورد مي كنند ، هدويگ روي ققي مي افته ! مري به كناري پرت مي شه و دراكو به راحتي گوي زرين رو مي گيره .
بازيكناي گريف در حالي كه مري رو كه دست و پاش در اثر برخورد با يكي از ستون ها شكسته بود به درمانگاه مي برند و اسلي ها با خوشحالي زمين رو ترك مي كنند .
گزارشگر با نگراني به طرف صحنه مي دوه ؛
_ خورد ! وزير آينده مونو خورد !
قيافه ساير كانديداها : !
و گزارشگر مشغول تكون دادن هدويگ مي شه !
_ پس بده ، كانديد اصلح رو پس بده !
_ شرمنده ام ، جو منو گرفت ، دست خودم نبود !



Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یاهو


یازی کوییدیچ بین دو تیم گریفیندور و اسلیترین

ساعت: 5:59 دقیقه ی صبح!
مکان: پادگان نظامی انصار الگریف!
_ای لشکره کوییدیچ باز آماده باش، آماده باش!... وقت نبردی بی کران آماده باش ، آماده باش!
_ کی ضعیفه؟
_اسلی!
_کی پیروزه؟
_گریف!
_بسیار خب برای شروع کافیه حالا وقته اون رسیده تا بعد گذروندن دوران مقدس خدمت سربازی به میدان کارزار برین و ما رو از این جدال سخت پیروز برگردانین!
_ آمده این؟؟؟
_ بله قربان!
استرجس پادمور به عنوان سرجوخه نگاهی عاقل اندر سفیه به سربازانش کرد و گفت:
_ این یک مانور بس مهمه!... هر کسی باید از تمام قدرت بدنی و عقلانی خود از شرف و گروه خود دفاع کنه!... البته با بردن این بازی!

5ساعت بعد!
هر یک از سربازان با لباس های ورزشی کوییدیچ و جارو بدست در حالی که آخرین حرفهای برادر پامور را گوش میدادند به سمت میدان مبارزه راهی شدند!
شـــــــــــــــــــــــــــر.......شــــــــــر
همه به سمت عقب برگشتند و حاجیه خانم لیلی را دیدند که برای سربازان آب روشنی میریزد!
برادران و خواهران سرباز:
در همین حال حاج آقا کوییرل دستی به سمت علامه اش برد تا آن را محکم کند سپس رو به کاپیتان کرد و گفت:
_ فرمانده کی میرسیم؟؟... پاهام زناق گرفتن!
استرجس دستش را به سمت تپه ی مشرف به ورزشگاه کرد و گفت:
_ پایین همین تپه!
ملت:

45 دقیقه بعد!
اعضای تیم "پناگ" در حالی که با سینه های سپر شده وارد زمین شدند با خیل عظیم طرفداران مواجه گشتند!
صدای فرمانده ی گردان الویزاد به وضوح شنیده میشد که میگفت:
_ اگه برنده بشین 1 هفته مرخصی و در صورت باخت 1 ماه اضافه خدمت میگیرین!
اعضای پناگ :
کمی گذشت و صدای تشویق طرفداران همچنان بیشتر شد!
داور مسابقه سرگروه هر دو تیم را فراخواند !... آن دو بعد از دست دادن و زدن پوزخندی که هزاران حرف را در پشت آن پنهان کرده بودند به آسمان پرواز کردند!
بازی بسیار روان و شناور هدایت میشد!... هیچ گروهی قصد حمله نداشت تا آنکه صدای پرطنین فرمانده ی گردان در مانند موجی در گوش بچه ها پیچید!
_ مرخصی یا اضافه خدمت!
در همین هنگام خواهر آلیشا روسری خود را گره زد و همراه برادر کوییرل سرخگون را از ایگور ربودند و طی یک هلی برن هوایی که جسی آن را پوشش میداد به سمت دروازه ی اسلی حرکت کردند!
کوییرل و آلیشا با قدرت زیاد به سمت دروازه رفتند!.... و بلاخره طی یک حمله ی انتحاری گل اول بازی رو به ثمر رسوندند!
زمانی چند سپری میشه و بازی با نتیجه ی 110_110 دنبال میشه!
نفش در سینه ی طرفداران دو تیم حبس شده بود!
تمام چشمها به جستجوگران و یا مهاجمان دو تیم بود!... چه کسی پیروز این دیدار نفس گیر بود؟؟؟
_ مرخصی یا اضافه خدمت!!!!
_مرخصی یا اضافه خدمت!!!!
نـــــــــــــــــــــــــــــه!... نباید اضافه خدمت بگیرم!... من باید برم شهرستان پیش دختر عموم که منتظر منه!....نــــــــــــــه!... این فکر و خیالات امان از کف تدی بریده بود!
تدی دستی به موهای تراشیده اش کشید و گفت:
_ مری سعی خودتو بکن!.... مری تو میتونی!!!!!!
این صدای گریان تدی بود که باعث شد روح پنجه گربه ای مریدانوس در وی رشد کند و با نیرویی بیش از پیش از جستجوگر حریف سبقت بگیرد!... مری در حالی که چشمانش را بسته بود و زیر لب یواش میو میو میکرد ( ) گفت:
_ من میگیرم!... میــــــــ گیـــــــــــــ رم

ووووییییییییزززززز ... وییییییییززز صدای بالهای گوی زرین در گوش مری میپیچید!.... تدی که از فرط خوشحالی روی زمین نشسته بود و اشک شوق میریخت!
دیگر بچه های گروه نیز در حال برنامه ریزی برای مرخصی خود بودند!
_فرمانده ی گردان لبخندی کم یاب و کم رنگ بر لبانش نشست و گفت:
_ خیلی خوبه که پیروز شدین!... حالا بهتره برین به کارتون برسین فردا روزه سختی رو در پیش داریم!
یاران خستگی ناپذیر گریفی که از این حرف وی به وجد آمده بودند رو به کاپیتان استرجس کردند ، استرجس با چهره ای مضطرب به سمت فرمانده رفت و گفت:
_ ولی ما مرخصی داریم!... خودتون گفتین!!!
فرمانده دستش را از جیبش بیرون کشید و گفت:
_ این بهترین انگیزی برای برد شما بود!
ملت:

-----------------
wOW...دوستان گریفی شرمنده اگه اونجوری که باید نشد!... وقت کم بود!





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
من به عنوان بازیکن ذخیره با جای آلیشیا اسپینت بازی می کنم
===================================
روز قبل از مسابقه ، خوابگاه گریفیندور----


ملت گریفی توی خوابگاه دور هم دیگه نشستن و دارن راجع به بازی فردا با اسلیترین صحبت می کنن.

کارگردان : کات ! این جور دور هم نشستن دیگه خز شده ! یه جور دیگه باید بگیریم !
نویسنده : کات ! اینکه هی کارگردان کات بده سکانس رو عوض کنه هم خز شده ! اصلا یه جور دیگه داستانو شروع می کنیم !


رختکن گریفیندور ، زمین کوییدیچ هاگوارتز----


برو بچ تیم دور همدیگه جمع شدن و دارن به حرفای کاپیتانشون گوش می دن .
استرجس : بچه ها تو زمین سعی کنید تمرکز کنید ... این ساحره های اسلیترینی رو نگاه نکنید ... اونا نقشه کشیدن براتون ناز کنن تا حواستون پرت شه ! ... در ضمن بچه ها هدویگ امروز به جای آلیشیا بازی می کنه ... سعی کنید با همدیگه هماهنگ باشید و کلا هماهنگ باشید دیگه !

بازیکنا هم بدون توجه به حرفای کاپیتانشون داشتن حرفاشو گوش می دادن و با کاپیتان حرف می زدن!(جملاط قثار دومبولیصمی!)

بعد صدای بوق ورزشگاه دویست هزار نفری هاگوارتز ملتو به خودشون آورد ... همه از در رختکن خارج شدن و رفتن وسط زمین ... ملت اسلی قبل از اونا اونجا بودن و داشتن با تمسخر به گریفی ها نگاه می کردن ... گریفی ها هم سرشونو با غرور بالا نگه داشته بودن و نگاه های فخرفروشانه ای به اسلیترینی ها می انداختن .

استرجس و دراکو می رن طرف هم و به دستور داور با همدیگه دست مسالمت آمیزی می دن ! ... در لحظه ای که دستاشون به هم متصل می شه ...

گرومپ!(صدای رعد و برق)

رعد و برق مهلکی زده می شه و آسمون شروع می کنه به باریدن ... اونم چه باریدنی ... شدید و خفنز !
داور نگاهی به بازیکنا می اندازه و وقتی نارضایتیشونو می بینه می گه :
_بازی باید برگذار بشه ... همه برن سر جاهاشون

بازیکنا زیر لب غرغر کنان سر پستاشون می رن!(چه توصیف حالت اندر کف گذاری کردم من !!!)

یه رعد و برق دیگه می زنه و ایندفعه درست می خوره تو سر هدویگ که مهاجم واستاده بود ... هدویگ اول یه خورده ، یه خورده که چه عرض کنم خیلی زیاد سیاه می شه ، بعد تو اون بارون ازش دود بلند می شه ، بعد تکونی می خوره و پراش می ریزن و خودش هم سقوط می کنه .

داور با دستش اشاره می کنه که برانکاردو بیارن و دستور به ادامه بازی می ده!

دقایقی بعد موقع حمله گریفی ها ، به دلیل لغزنده بودن زمین و هوا ، جسیکا پاتر و کوییرل به صورت کاملا آسلامی به کله می رن تو همدیگه و جفتشون از روی جارو سقوط می کنن و اینا هم تعطیل می شن !

داور دوباره دستشو تکون می ده تا گروه پزشکی بریزن تو زمین و دستور به ادامه بازی می ده .

ناگهان رعد و برق دیگه ای می زنه و در عرض چند ثانیه مه غلیظی همه جا رو فرا می گیره .

درست چند لحظه بعد موقع حمله اسلیترینی ها ، استرجس به جای بازدارنده کله اندرو رو می زنه و چون دید جفتشون کور بوده ، اندرو هم فکر می کنه که کار اسلیترینی هاست و بر میگرده با چماق می کوبه تو کله استرجس .

این دو نفر هم نقش زمین می شن ولی داور باز هم گروه پزشکی رو صدا می کنه و دستور به ادامه بازی می ده !

فقط تدی اسنیپ و رون تو زمین موندن ... تدی با جون و دل از دروازه دفاع می کنه و سعی می کنه کمتر گل بخوره و رون هم داره در به در دنبال گوی زرین می گرده ... ناگهان یه چیزی به سرعت میاد میر ه تو حلق رون ... رون اول یه خورده سرفه می کنه بعد که می بینه کار ساز نیست و یه چیزی تو گلوش گیر کرده محکم تر و بلند تر سرفه می کنه ... می بینه بازم فایده نداره از پشت به کمر خودش می زنه.
تدی که این صحنه رو می بینه دروازه رو ول می کنه میاد می کوبه پشت رون و دست رون رو هم جلو دهنش می گیره.
با ضربه تدی گوی زرین می پره تو دست رون ... رون با چهره کبودش دستشو بالا می گیره و گوی زرین رو تکون می ده ................

این بود انشاء ما !




Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۵

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
روبیوس هاگرید داور از گروه گریفیندور

بازی تیم های [bاسلایترین [/b]وریونکلا

اسلایترین :
مورگان الکتو : 8 امتیاز
شش نفر شرکت نکرده به ازای هر نفر یک امتیاز منفی : -6

اسلایترین مجموع : 2 امتیاز

ریونکلا :

آنیتا : 9 سوژت عالی بود حرف نداشت
الکسا بردلی : 7
یونا : 8
لونا لاوگاد : 8
فلور دلاکور : 8
مک بون :9 بی ناموسی حرف نداره
پنه لوپر کلیر واتر : 8

مجموع ریونکلا : 57 امتیاز


شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
مسابقه بین ریونکلاو و هافلپاف :

بچه های ریونکلاو :

آنیتا دامبلدور : 10
الکسا بردلی : 10
فلور دلاکور، ذخیره یونا : 8
لونا لاوگود : 9
مک بون : 10
پنه لوپه کلیر واتر : 9


مجموع : 56 امتیاز، منفی یک امتیاز به خاطر شرکت نکردن چو : 55 امتیاز

بچه های هافلپاف :

ورونیکا ادونکور : 9
دنیس : 7
اسپراوت : 8
راهب چاق: 8

مجموع : 32 امتیاز، 3 امتیاز منفی به خاطر شرکت نکردن سه بازیکن، 29امتیاز

ویرایش : امتیازات این پست رو درست کردم!

مسابقه بین ریونکلاو و اسلیترین :

الکسا بردلی : 9 امتیاز
یونا : 10 امتیاز
آنیتا دامبلدور : 10 امتیاز
مک بون پشمالو : 10 امتیاز
لونا لاوگود : 8 امتیاز
فلور دلاکور، ذخیره به جای چو چانگ : 8 امتیاز
پنه لوپه کلیرواتر : 9 امتیاز

مجموع : 64 امتیاز

اسلیترین :
مورگان الکتو : 10 امتیاز
-6 امتیاز به خاطر شرکت نکردن 6 بازیکن
مجموع : 4 امتیاز


ویرایش شده توسط آوریل در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۴ ۱۰:۵۵:۲۶

[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۵

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
گريفيندور و اسلاترين

شب قبل از مسابقه بود...جوي كاملا هئلناك و ترسناك بر فضاي سالن عمومي حاكم بود...جوي كه بيشتر به شكنجه گاه شبيه بود...همه يك گوشه نشسته بودن و توي فكر بودن...
اگر كسي در همون لحظه وارد سالن ميشد فكر ميكرد كه يكي طوريش شده...
_پاشين ديگه برين بخوابين!!!
ملت به بالاي سرشون نگاه كردن ... استر در كنار در خوابگاه ايستاده بود و اين را گفته بود....
همه با سرعتي برق اسا از جاشون بلند شدن ... در عرض 1 دقيقه كل سالن خالي شده بود...
استر هم به سالن نگاهي كرد و به داخل خوابگاه رفت....

فرداي آن روز هم همه سر ميز صبحانه غم زده بودن....
فقط استر با هيجان صبحانه ميخورد و بقيه يا اونو نگاه ميكردن يا چشماشونو بسته بودن و روي ميز لم داده بودن....
اين بار استر خواست چيزي بگه ولي ديد نگه بهتره...سرعت خوردنشو بيشتر كرد و جاروشو برداشت و به سمت زمين حركت كرد....
همه ي بچه ها فقط اونو نگاه ميكردن و حركت خاصي انجام نميدادن...

در رختكن كوييديچ استر تك و تنها بود صداي تماشاگران به وضوح شنيده ميشد ولي هنوز اعضاي تيمش وارد نشده بودن...
پارچه اي كه رختكن رو مخفي ميكرد تكان خورد و اعضاي تيم يكي يكي وارد شدن....
استر بالافاصله از جاش بلند شد و گفت:
شماها چتونه؟
مري سرشو بلند كرد و گفت:
تدي يك خواب ديده!!!
استر خندش گرفت و گفت:
خب؟
مري گفت:
خوابي كه ديده همه ي ما ديديم!!!
نيش استر بسته شد و گفت:
خب يعني چي؟؟
مري نشست و گفت:
ما در خواب ديديم داريم با يك سري اسكلت بازي ميكنيم!!!
استر دستاشو تكون داد و گفت:
پاشين بابا پاشين بايد بريم بازي مهمه...
بچه ها به همديگر نگاه كردن و از جاشون بلند شدن...

در داخل زمين هوا ابري بود البته ابر بودنش غير عادي نبود چون حدود 5 روز بود كه هوا ابري بود و دو روزش بارون آمده بود...
استر به سمت كاپيتان تيم اسلاترين رفت و با اون دست داد دراكو نگاهي اين طوري به استر كرد
ظره 5 ثانيه 15 جارو به پرواز در آمدند....و صداي گزارش گر هم در فضا پيچيد...
_حالا آليشيا صاحب توپه ...پاس ميده به جسي...واو...عجب حركتي....جسي با يك حركت زيبا بلر و ايگور رو جا گذاشت ... واقعا اين حركت جاي بحث داره و حالا قطرات باران هم كم كم شروع به باريدن ميكنن...
مدتي بعد همه خيس شده بودن...
_الكتو به سمت دروازه ي گريفيندور ميره و تدي توپ رو ميگيره...تدي توپ رو ميده به كوييرل كوييرل مستقيم ميره جلو يك بازدارنده از طرف كرواچ روانه ميشه سمتش...نه...بله استر اونو از هدويگ دور ميكنه ...واي چه حركتي...اندرو همون بلاجر رو كه استر دفع كرده بود به سمت ايدي ميزنه و ميخوره بهش....
دوق...دانگ...دونگ...
صداي رعد و برق به قدري زياد بود كه بيشتر دخترايي كه در قسمت تماشاچيا نشسته بودن جيغ كشيدن...
بچه هاي گريفيندور به همديگر نگاه ميكردن...آيا واقعا حقيقت داشت...تمام بازيكناي اسلاترين داشتن غيب ميشدن...يعني در نميرفتن وسط هوا داشتن غيب ميشدن...شكل ورزشگاه داشت عوض ميشد...
چند دقيقه بعد همه ي بچه ها در هوا شناور بودن و به اطراف خودشون نگاه ميكردن...ورزشگاهي كه اكنون آنها در آن حضور داشتند از چيزي كه بيشتر شبيه اسكلت بود ساخته شده بود!!!
استر با دهان باز به اطراف خودش نگاه ميكرد ... صداي جيغي در آن محيط پيچيد...همه به جسي نگاه كردن اون با دست لرزانش به سمت پايين اشاره ميكرد....همه ي بچه ها به سمت پايين نگاه كردن...مري و تدي هم جيغ بلندي زدن...در زير پاي آنها به جاي چمن ورزشگاه تا چشم كار ميكرد استخوان بود آن هم نه استخوان عادي بلكه استخوان انسان....
همه ي بچه ها نفسهاشون رو حبس كرده بودن و منتظر اتفاقات بعدي بودن...اين ديگر باور نكردني تر از قبلي بود چون اسكلتهايي كه در پايين قرار داشت زنده شده بودن....همه ي آنها تكه چوبي به دست داشتند و ايستاده بودن...به طور غير عادي يكيشون بدون اينكه پرواز كنه...به نظر رسيد كه غيب شده بود در كنار استر ظاهر شده...استر كه زبانش بند اومده با چهره اي كه به رنگ گچ شده بود به او نگاه كرد...اسكلت هم مستقيم در چشمان اون نگاه ميكرد....اسكلت شروع به صحبت كرد ..با اين كارش اگر شجاعتي در وجود بچه ها بود از بين رفت...
_اگر ميخواين از اينجا نجات پيدا كنيد بايد با ما بازي كنيد...
تك تك اسكلت ها در پشت اسكلت اولي آماده شدن...
استر كه رنگي به چهره نداشت سري تكون داد...همه ي بچه ها هم سري تكون دادن ولي خودشون هم نميدونستند چرا آخه اين طوري شده بود...
آليشيا توپ رو توي دستش ميگيره و شروع به حركت ميكنه...اولين اسكلتي كه به سمتش ميره جيغ ميزنه و توپ رو ميندازه....
تدي هم وقتي ديد توپ دست اسكلت ها افتاد دروازه رو ول كرد و
گل!!!
جسي و كوييرل حمله ميكردن ولي به محض اينكه اسكلت بازدارنده فرستاد طرفش توپ را ول كردن و
گل!!!
استر يكي از بازدارنده ها رو فرستاد طرف يكي از آنها خورد بهش اسكلت متلاشي شد ولي در هوا دوباره درست شد و به بازي برگشت...

يك چيزي در حدود نيم ساعت داشتند بازي ميكردن...صداي جيغ مري بلند شد ...همه به آن سمت نگاه كردن ... مري چوب دستيشو در آورده بود و به سمت اسكلتي كه داشت ميرفت طرفش گرفته بود....همه به آن دو نگاه ميكردن...اندرو فرياد زد:
مري پشت سرت...

همه ي اسكلت ها داشتند از بين ميرفتند....محيط داشت عوض ميشد...
استر به شدت احساس گرما ميكرد...چشمهايش ديگر جايي رو نميديد....گرما داشت كاهش پيدا ميكرد...اون تونست چشماشو باز كنه...آنها در ورزشگاه خودشون بودند...ولي روي زمين....همه ي بچه هاي تيم گريفيندور روي زمين بودند...جسي بالاي سر استر آمد و گفت :
خوبي؟
استر از جاش بلند شد و گفت:
آره بقيه چطورن...
صداي مري به گوش رسيد كه داد زد :
بچه ها اينجارو...
همه به دست مري نگاه كردن...شي طلايي رنگي در بين انگشتان او تكان ميخورد...
_بله بله...تيم گريفيندور همگي سالمن...باور كردني نيست مريدانوس گوي زرين رو گرفته....گريفيندور به طور شگفت انگيزي برنده شد!!!
صداي تماشاگران به اوج خودش رسيد...آنها پيروز شده بودن ولي چطوري معلوم نبود...اعضاي تيم گريفيندور بلند شدن و شروع به بالا و پايين كردن...
استر هم به دور اطراف خودش نگاه كرد همه چيز عادي بود هوا هم باز شده بود ولي هنوز آفتاب نشده بود!!!
آن ماجرا هر چه بود باعث بردشان شده بود...ولي هيچ كدوم از بچه هاي گريفيندور نميخواستن آن خاطره رو به ياد بيارن!!!


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ شنبه ۴ شهریور ۱۳۸۵

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
بازی اسلیترین و ریونکلاو

صحنه اسلومیشنه،تصاویر مبهم از سبزپوشان اسلی دیده میشه که در حال تعویض لباس هستند. صدای ناله های شخصی به گوش میرسه صحنه از حالت اسلومیشن بیرون میاد و بایز کنان اسلی به صورت واضح دیده میشن.
الکتو:این صدای ناله ی کیه؟؟
دراکو: هاااااا این یکی از تماشاچیای ریونی خیای پررو بود ، من ترتیب ملاقاتش رو با مامورای وزارت دادم تصویر کوچک شده
بلیز:کار درستی کردی تصویر کوچک شده
دراک:ممنون از تاییدت
در همین لحظه ی ارزشی دراکو بلیز رو در آغوش میکشه و لحظه ای عارفانه پدید میاد.
ملت کوییدیچ باز اسلی: تصویر کوچک شده
بالاخره دراک بلیز رو رها می کنه و تیم اسلی رو به طرف کاغذ خط خطی شده ای میبره
دراک که در حالی که انشگتش رو روی کاغذ خط خطی شده گذاشته ، میپرسه:می دونید این چیه؟؟؟
الکتو که جواب دراک را می دانست اخم هاش رو در هم کشید و گفت:نقاشی آندراک (برای اطلاعات بیشتر با آنیتا دومبل تماس بگیرید) رو آوردی ببینیم.
(ملت با شنیدن نام آندراک با کنجکاوی به دراکو خیره شدند)
دراک انگشتش رو روی نوشته ای که با خط خوش ، بالای کاغذ خط خطی شده قرار داشت گذاشت.نوشته به شرح زیر بود:
نقشه های تهاجمی اسلی
ملت کوییدیچ اسلی:ماااااااااااااااااااا
دراکو شروع به صحبت کرد:ما باید از این طریق ، به هدف نزدیک شده و از اون طریق کار رو تموم کنیم البته باید توجه داشت که به هیچ وجه نباید دو طریق رو با هم اشتباه بگیریم چون ممکنه از طرق مختلف ضربه بخوریم. این رو می بینید؟؟؟(دراکو به تصویر از دست آدمیزاد اشاره کرد)
ملت اسلی که از صحبت های دراکو ، استنباطی به جز یک سری چرت و پرت نداشتند با سردر گمی سری تکان دادند و به ادامه ی ماجرا گوش دادند:این مک بون پشمالوئه!!!!!!!(ملت آهی از سر تاسف برای استعداد نقاشی دراک می کشن) یکی از بازی کنان ، خوب ریون ، باید مواظبش باشیم.
دراکو بعد از گفتگو در مورد مکبون، در حدود 2 ساعت در مورد تاکتیک های این طور و اون طور صحبت کرد و د رآخر اعاضی کوییدیچ اسلی رو آزاد گذاشت.
بارتیموس:من متوجه نشدم در تاکتیک دوم ، این ور رو. باید مد نظر میداشتیم یا اون ور رو؟؟؟؟
بلیز در حالی که به شد تدندان قروچه میی کرد داد زد: ساکت!!!! دیگه نمی خوام یه کلمه هم در مورد تاکتیک ها بشنوم تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ شنبه ۴ شهریور ۱۳۸۵

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 239
آفلاین
نمای بیرونی هاگوارتز، ساعت دو نیمه شب:
دوربین چند بار آن را دور میزند، سرش گیج میرود! و پس از برخوردی که با دیوار دارد، دیوار را سوراخ میکند!
ملت: اه...بلد نیستی، مجبوری افکت بیای؟!
دوربین: شماها حالیتون نیست! این افکتش کوبیسمه!
و به راه پر پیچ و خم خود در جاده زندگی ادامه میدهد.
از میان دالانها و نقبها میگذرد،پستیها و مشکلات جامعه را میشناسد و از سر میگذراند،بارها به دام اعتیاد می افتد اما او + تر از این حرفهاست!
سرانجام به تالار عمومی ریونکلاو میرسد. چند لحظه می ایستد، هیچ کس در داخل تالار نیست. دوربین با سرگردانی اطراف خود را مینگرد. در باز میشود و بچه های تیم کوییدیچ وارد میشوند، هرکدام گوشه ای ولو میشوند...آنها رو به موت هستند!
آنیتا:کاش الآن یکی بود منو میبرد حموم می آورد موهامو شونه میکرد لباسامو میپوشوند میبرد می خوابوند!
یونا: میخوای بگم دراکو بیاد برات لالایی بگه؟!
آنیتا: اوهوم! حالا چون اصرار میکنی بگو بیاد!
ملت:معععععععععععععععععععععععععععععععععععع!!!!!!
-اینجا باغ وحش است! ساعت دو نیمه شب! صدای جمهوری اسلامی ایران!
دوربین عقب عقب میره،سکندری میخوره، میخوره زمین و مشکنه؛ در نتیجه تصویر فید تو بلک!


تصویر آینه میشه، کیفیت بیست بیسته! ایول ایول! دیجیتالم هست! تازه خریدیم! قابل شمارم نداره! ...اه ... چه پرویی تو بابا! حالا ما یه تعارف زدیم! بوقی!
کارگردان: بوق بر تو بادا ای ضعیفه !بنگر و ببین که آبرو ریزی ای کردی! اف بر تو باد!
دراکو و آنیتا: :bigkiss:
آنیتا: اوا خاک بر سرم شد! آبروم رفت!
دراکو برای رد گم کنی میگه: بچه ها صدای بوق میاد! مسابقه شروع شد؟!!
"گـــــــــــــــــــــــل"
بازیکنان تیم ریونکلاو: معععععععععععع!!!!!!!!!
-اینجا باغ وحش ..صدای...
-یکی اون رادیو رو خاموش کنه!
تــــــــــــــــــــــــــــــــــــق
آنیتا در حالی که از حرص رو به ترکیدن است: گل خوردیم؟!!!!!!!!
الکسا:به روایتی!
چو فریاد میزنه: پنی...یه مین بیخیال چریدن شو! بلاجر داره مستقیم طرف دندون عقلت میاد.
پنی طی یک عملیات آنتحاری جا خالی میدهد. و کوافل را با یک حرکت تکنیکی تبدیل به گل میکند.
آنیتا: وای پنی! چقده چریدن بهت ساخته!
دراکو از جا میپره و آنیتا رو درآغوش میگیره: وای...آنیتا..خوشحالم که گل زدین!
ملت: هوووووووووووق!
آنیت در حالی که داره دراکو رو پس می زنه میگه: ایش! دو دقه خودتو کنترل کن! اینجا بچه نشسته! بده!
بلرویچ کوافل را به طرف ایگور پرتاب میکنه: ایگور بگیر این ضربه آتشین رو...
ایگور: w8...کپی پیست نشد!
در این فرصت الکسا که رو فرم بود، بلاجر رو به طرف ایگور پرتاب میکنه و ایگور به قعر زمین کوییدیچ سقوط میکنه.
لونا هم با چماق به جای زدن به بلاجر، میزنه به کوافل! وبلیز به همراه عیالش، یعنی کوافل(!)، مستقیما میره توی گل!

" گل! نه این خود بلیزه که میره تو دروازه! عجب ضربه ای! لونا ببینم تو درس نداری ، بری بخونی؟!
لونا:
" گل، به جان خودم این بار دیگه گله، اما نه این یونا هستش که الکتو رو ضایع میکنه و نمیذاره گل بشه!!!!!! عجب دروازه بانی!!کی فکرشو میکرد یونا شانس بیاره و از حالت خنگولاسیون خارج بشه؟!!!
یکدفعه همه از دور اسنیچ را میبینند .ملت:دراکو برو بگیرش!
دراکو:اوه! من باید برم مرلینگاه! من باید برم مرلینگاه!
دم در مرلینگاه:
آنیتا یه مشت اسپند برای دراک دود میکنه و می چرخونه بالای سرش( محض چشم زخم!) و یک کاسه آب پشت سرش میریزه و در حالی که اشکاش رو پاک میکنه میگه:
_ عزیزم! موفق باشی! ریش مرلین یاورت!
دراک: مواظب بچه هامون باش!
آنیتا:
دو روز بعد:
آنیتا: بیام کمک دراک؟!
و میکوبونه به در مرلینگاه!
دراکو: نه، راضی به زحمت نیستم! من حالا حالا ها موندگارم!
ملت: خوب ما بریم دیگه!
آنیتا: نه(با حالتی کوبنده) بی تو سردمه!(منظورش ژاکتشه!)
ایدی: آقا دلبستگی آنی به دراک بیشتر از اون چیزیه که فکر میکردم! یه فکری به حالشون بکنید!
ایگور بی مقدمه میگه: حمیییییییییییییییییییید؟!
صدای حمید: برنج تبرکه!
ایگور:نه، دیالوگو اشتباه گفتی!...الآن باید بگی..آفتابه تبرکه!
یهو کالین از جا میپره و میره آفتابه تبرک تولید میکنه! و سریع یه دونه هم به عنوان اشانتیون برای دراکو میاره ! و سرانجام دراکو پس از تحمل مشقتهایی فراوان و تحمل دوری از خانواده، از مرلینگاه خارج میشه و پیروزمندانه لبخند میزنه!
ناگهان چو با خنده می گه: ا..بچه ها! این توپ کوچولوهه چیه گیزر داده به من! دنبالمه؟!
الکسا: میخوای حالا تو بگیرش بعدا با هم صحبت میکنیم!
و چو اسنیچ رو میگیره و خنگولانه بهش خیره میشه!



Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ جمعه ۳ شهریور ۱۳۸۵

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
بازي ريونكلا و اسليترين !


آنيتا داره از دريچه ي شيشه اي تهويه رختكن، رختكن اسلي رو ديد مي زنه !
آنيت : واي .. چه شوور خوش هيكلي دارم من !
الكسا : چي دارن لباس عوض مي كنن !
ملت ريون هفت نفري مي پرن رو چهار پايه اي كه آنيت داشت باهاش رختكن اسلي رو ديد مي زد!!!
بووووم ...
آنيت : احمقا ... من داشتم... داشتم... اهم! تاكتيك هاشون رو حفظ مي كردم !!

بوووق ... بوووق ... بوووق ! ( صداي سوت مادام هوچ !(
آنيت : خب بچه ها آماده شين بايد بريم تو زمين ... سر راه يه دونه از اين بچه ها رم بردارين بيارين !!
يهويي هفت تا بچه ي خوشگل سفيد مفيد تپل مپل ميان تو رختكن !!
الكسا : من مي برمشون ... بچه ها بياين !!
دو تا تيم وارد استاديوم مي شن ! ... هر كدوم از بازيكناي دو تيم دست يه بچه رو گرفته و داره وارد زمين ميشه !!
چو و مك بون هم دست در دست هم دارن ميان تو زمين !!

دراكو يك عدد عينك دودي خفن زده و داره لبخند مي زنه .. آنيتا يه نيگا به دراكو مي كنه اما در همين لحظه خورشيد با زاويه شصت درجه به عينك دراكو مي خوره ... كمونه مي كنه و مستقيم ميره تو چشاي آنيتا !!!!
آنيت : پــــــــاپـــــــــا جووووووون ! كور شدم !!
دامبل از اون بالا به دراکو اینجوری نیگا میکنه:
دراکو هم آب دهنشو قورت میده و میره طرف آنیتا و قربون صدقش میره تا راضیش کنه به باباش شکایت نکنه!!

بوووووووووق !
با صداي بوق مادام هوچ بازي جذاب اسليترين با ريونكلا آغاز ميشه .. آنيتا به علت فرز بودن و قويتر بودن توپ رو ميگيره و با يه نگاه عاشقانه اون رو در اختيار دراكو قرار ميده !! ..
دراكو : من جستجوگرم گلم !!
دراكو توپ رو پرتاب مي كنه بره الكتو ... الكتو يه نيگا به دور و اطرافش ميندازه تا به يكي پاس بده ... ايگور در حال خوندن كتاب هدويگ چيست؟! نوشته ي باتيلدا بگشاته و بلرويچ هم داره برنامه ي مرحله ي نيمه نهايي رو درست مي كنه !!
الكتو همچنان داره نيگا مي كنه !!!
چون كسي نيست مجبور ميشه پاس به عقب بده به بليز ... بليز بخاطر ارادتي كه به جناب وزير اسبق داره توپ رو در اختيار دراكو قرار ميده !!
دراكو : بابا من جستجو گرم به خدا !!!

چو مياد يدونه مي زنه زير گوش دراكو و توپ رو ازش مي گيره .. آنيتا مياد ميزنه تو گوش چو .. مك بون مياد مي زنه تو گوش آنيتا ... لونا هم مياد مي زنه تو گوش مك بون ... بارتيموس هم مياد بزنه تو گوش لونا كه يونا از دروازه مياد بيرون و با يه حركت برادر حميدي اون رو از رو جاروش پرت مي كنه پايين یا به عبارتی سوت میکنه !!
يونا : یوهاهاهاها! ... حقش بود !!

چو توپ رو ميده به مك بون ... مك بون توپ رو مي بوسه و يه سري حركت بسيار زيباي تركيبي با پاهاش انجام ميده و بعد از اينكه ملت تماشاگر كلي حال كردن توپ رو در اختيار آنيتا قرار مي ده ... آنيتا به سمت دروازه حركت مي كنه !!!
بليز شيرجه مي زنه تا توپ و آنيتا رو همزمان لمس كنه !!!!!!!
دراكو غيرتي ميشه و مشتشو میبره بالا...
دراكو : بليز! دستت به زن من بخوره بركناري !!
ملت رشتی: هر هر هر كر كر كر !!
بليز ميره كنار و سه تا مهاجم تيم ريونكلا به سمت دروازه خالي حركت مي كنن ... پني توپ رو به زور از چنگ آنيتا در مياره تا گل به نام خودش ثبت بشه !!
پني در يك قدمي حلقه هاس ...
آنيتا و مك بون :‌ پني بزن ديگه .. منتظر چي هستي ؟!
پني يه نگاه عاشقانه به حلقه سمت چپي مي كنه و توپ رو با اختلاف از كنار دروازه به بيرون هدايت مي كنه !!!
الکسا میکروفون رو از دست گزارشگر چنگ میزنه و اعلام میکنه که:
_ آقا این پنی امروز نچریده! داره سوتی در میکنه!

نتيجه بازي همچنان صفر صفر مساويه !!

بليز بازي رو دوباره آغاز مي كنه و توپ رو در اختيار دراكو قرار ميده !!!
دراكو ميره تا بزنه زير گوش بليز ... بليز احساس خطر مي كنه !!
بليز : دراك جون آيديتو بده با هم صحبت مي كنيم !!
دراكو شديدا غيرتي ميشه و ميفته دنبال بليز ... دراكو و بليز از استاديوم خارج مي شن !!
آيدي هم به دنبال داداشش از استاديوم خارج ميشه !!!
اینبار ملت بیکارالدوله: هر هر هر كر كر كر ... !
تماشاگرا يكصدا دارن تيم حذم تاركبود رو تشويق مي كنن و چند نفر از ضایعاتی ها، دارن پاورداس رو حلوا حلوا میکنن!

چند ساعت بعد ....

يونا : به نظرت چو موفق ميشه !!
آنيتا : چشمم آب نميخوره ... چو خنگ تر از اين حرفاس !!
با اين حرف آنيتا يكي از پاهاي مك بون به صورت كاملا غير ارادي ميره تو چشم آنيتا ... همون چشمي كه اول بازي نور انعكاس يافته عينك دراكو رفته بود توش !
اينبار ديگه آنيتا واقعا كور ميشه !!و شروع میکنه به زمزمه کردن شعرای مریم حیدرزاده!!!
همه بازيكناي تيم دور آنيتا جمع مي شن و میرن تو فضا!!!
اما مك بون داره با عشق تلاش چو بره گرفتن اسنيچ رو تماشا مي كنه !!!
الكتو و بلروچ هم خوابيدن و دارن به نكات آموزشي ايگور كاركاروف در نقد پست گوش ميدن !!

چو همچنان داره تلاش مي كنه ... هوا در حال تاريك شدنه !!
آنيتا : من ميرم خونه ... دراك خسته اس بااس برم بره شوور گلم شام بپزم !!! ( كوري چشم آنيتا در صحنه ي قبلي نكته ي انحرافي بيش نبود !! ) !
ناگهان به طرز كاملا معجزه آسايي چو اسنيچ رو مي گيره ... كاملا معجزه آسا !!
چو مياد پايين و در بین پشمای مک بون گم میشه!
مك بون : چو تو خسته اي ... ميگم شام بريم خونه ي آنيتا اينا !
چو : چه فكر خوبي ... بريم !!!
پني و الكسا و يونا و لونا : ما هم باقالی! بیاین بریم خونشون چتر شیم!

خلاصه بعد از اینکه کریچر شیشه های مک بون رو که تبديل به یه لیموزین شیک شده بود رو تمیز میکنه و یه انعام مختصر میگیره، همه سوار مک بون میشن و بوق بوق کنان میرن طرف خونه ی آنیتای بدبخت!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ جمعه ۳ شهریور ۱۳۸۵

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
بازی بین ریونکلا و اسلیترین

من بازیکن ذخیره ريون هستم و توی این بازی به جای چوچانگ جسنجوگر تیم ریونکلا بازی می کنم


بچه ای با موهای آبی کنار یک بچه با موهای سبز نشسته بود
بچه مو سبز با لحنی حاکی از تمسخر: هه! معلومه که اسلی می بره! سر 100 گالیون شرط می بندم!
بچه مو آبی غیتمندانه: ا؟ نه بابا! باشه! منم سر 100 گالیون شرط می بندم که ریون می بره!
بچه مو سبز: جون تو؟
بچه مو آبی: مرگ تو!
تقریبا تمام بچه ها یی که کنار هم روی نیمکت ها نشسته بودن در حال شرط بندی یا نشون دادن کلاه و ردا و گردنبندهای خودشون بودن هیجان در چهره ی تک تک تماشاچیان به خوبی دیده می شد

بازی کنان ناگهان یکی یکی مانند توپی شکلیک شده به زمین بازی پرتاپ شدن و صدای تشویق تماشاپیان به اوج خودش رسید از بین تماشاچیان سبزپوش صدای فیس فیس مارها به خوبی قابل شنیدن بود بچه ی مو آبی محو چهره ی بازیکنان ریونکلا شده بود!

آنیتا تریپ جدیدی آمده بود که بی اختیار همه ی چشمها روی اون زوم می شد و توی ذهن همه ی تماشاچیان یک چراغ روشن درباره ی این موضوع به خوبی نور آفشانی می کرد آنیتا برای همسر دلبندش(!) اینقدر تیپ زده بود! و ایدی بدجور از عصابنیت قرمز شده بود و هرآن ممکن بود یک بلایی سر آنیتا بیاره!

داور وسط بازی پرید و از کاپیتان های دو تیم دعوت کرد که برای شروع بازی کنارش بایستن
داور: خب حالا دست بدین
دراکو و آنیتا به سرعت دست همدیگه رو گرفتن و ناگهان در یک حرکت کاملا بی ناموسانه، دراکو یکم آنیتا رو به جلو کشید و:bigkiss:...!( سانسوری 5 دقیقه ای!)

داور: آقای مالفوی حواستون کجاست!اینجا زمین بازییه!
و داور دست آنیتا رو می گیره و اونو می کشه کنار! و توپ رو با سرعت تمام می ندازه بالا!

اعضای دو تیم توی هم محو می شن و با سرعتی سرسام آور از اینور زمین به اون ور می رن دروازه بانها جلوی سه حلقه در حالت افقی حرکت می کنن

صدایی جیغ مانند از بلند گوها به صدا در می یاد: اوووو حالا الکسا با یک قر کمر و یک حرکت باله مانند چماقو به بلاجر می زنه تا خودی نشون بده
اونطرف زمین چو با صدای بلند در حال بگو مگو با بلیز هست!
چو: من از هر نظر بهترم من خدای کل کل من خدای رو کم کنی ام حالا داری با من در می یوفتی!
بلیز:خانوم خانوما شیطونه می گه با همین دستکشام چنان کلتو فشار بدم که مارمالاد بشه!
چو زبونکی می ندازه و از توی یکی از حلقه ها در می ره! و بلیز هم دنبالش می کنه! همون لحظه یک چیز پشمی که سرخگون رو توی پشماش قایم کرده اون طرفا پیداش می شه و بعد از یک جاخالی از چماق ایدی که با خشانت تمام می خواد اونو مورد ضرب و شتم(هین انگار فیلم جنایی شد! اقا اون تخمه رو رد کن بیاد! ) قرار بده سرخگونو به طرف یکی از دروازه ها می ندازه و چون بلیز داره با چو کل کل می کنه و بازی گرگم به هوا انجام می ده بدون مانع می ره توی یکی از حلقه ها!

- آخ جوووون!
دراکو: آنیت آنیتا خوشگله آنیت ناز من, آنیت نفس من, آنیت جیگر من, آنیت جون من ,چی شد نانازم؟!(رنگ چهره ی دارکو مثل زردچوبه زرد شده!)
آنیتا: آو دراکو تویی عزیزم هیچی بیا به کارمون برسیم!
و باز هم در یک حرکت کاملا عشقولانه، پشت دروازه ی اسلیترین....!( سانسوری به مدت 15 دقیقه!)

بلیز ناگهان سر عقل می یاد و با یک نگاه مشکوک به پشت دروازه جلوی دروازه می ایسته! البته آینشو آماده میکنه و پشت دروازه رو دید میزنه!

اون طرف زمین یونا در حال مگس پرندون و شمردن علف های روی زمینه!و هر از گاهی یک نگاه به دروازه ها می کنه!

الکتو و بلرویچ وایگور از فرصت استفاده می کنن و شروع به طرح ریزی حمله ی سه تفنگدار می کنن و سرخگونو توی دستاشون دست به دست می کنن تا می رسن به زمین ریونکلا پنه لوپه با تمام وجود سعی در از بین بردن حمله می کنه و پشمی هم هر از گاهی می پره وسط سه مهاجم تیم مقابل و با حرکات لرزشی یکم پشم خودشو به صورت مهاجم ها می زنه اما اونا دست بردار نیستن و خودشونو به دروازه ها می رسونن

پنه: آنیتا کمک ......
آنیتا از اون ور زمین با فریاد می گه: اینهمه تمرینتون دادم که چی؟ بذارین به کارم مشغول باشم!!!
و پنه و پشمی با ناامیدی به جنگ و جدل با سه تفنگ دار مشغول می شن تقریبا کار به جاهای خطرناک می رسه چون مهاجم ها بدجور دارن به پروپای هم می پیچن
پشمی یک حرکت لرزشی انجام می ده و پنه یک مشت می زنه تو چشم ایگور از اون طرف مدافع های دو تیم البته به جز بارتمیس که اون پایین روی چمن ها بساطشو پهن کرده و در حال حمام آفتاب گرفته انگار نه انگار اون بالا خبریه!خودشونو می رسونن
ایدی با تمام قدرت به پهلوی پنه می زنه و لونا با چوبش توی سر ایدی می زنه بلر پشمالو رو گرفته و داره توی دستش به شکل توپ درش می یاره و بقیه هم در حال بزن و بکوبن! و بلر پشمالوی قل قلی شده رو به طرف دروازه می فرسته و چون یونا در حال دعوا بوده پشمالو از دستش در می ره و از یکی از حلقه ها می گذره و ده امتیاز به اسلایترین داده می شه چو خودشو می ندازه وسط دعوا و بزن بزن که دوتا چماق یکی ماله ایدی و یکی دیگه ماله الکسا می خوره توی صورتش و صورتش مثل یک گوجه فرنگی قرمز می شه! و از حال می ره

الکسا با وحشت داد می زنه: آنیت چو از دستت رفت بی چو شدیم رفت!
آنیتا از اون ور زمین از پشت دروازه ها: شدیم که شدیم به من چه, برو به کارت برس, بزار منم به کارم برسم!

پنه که از عصابانیت داره منفجر می شه خودشو از معرکه می کشه بیرون و می ره طرف آنیتا و دراکو و یکی می زنه زیر گوش آنیتا!

پنه: بگو یکی بیاد تو چو رو بردن داره می میره
آنیتا که گیجه یک زیر چشمی برای دراکو نازک می کنه و دراکو سرخ میشه! و شروع به صحبت می کنه: مجهول بیاد تو!

پنه:مااااا!مجهول کیه؟
آنیتا: مجهول مجهوله برو به کارت برس!
پنه که اگه کارد می زدی خونش در نمی یومد یقه ی درکو رو می گیره و جلوی چشمان حیرت کرده ی آنیتا یک تنفس مصنوعی بهش می ده!:bigkiss:
آنیتا : خیله خب! فلور می یاد! حالا ولش کن!
پنه خنده ای شیطانی میزنه، اما باز هم اون طرفا می پلکه!
ناگهان از اون ور زمین صدای رقص و آوازی به گوش می رسه الکسا روی چوب جاروش ایستاده و داره قر می ده! و آواز می خونه! همه هم براش هورا می کشیدن و دست می زدن!و پسر مو آبی و سبز باهم در حال رقصیدن بودن! فلور الکی خودشو می ندازه به جای جستجوگر وسط معرکه و روی چوب جاروش می ایسته و حرکات موزون انجام میده!

ورزشگاه یک دست می خونن: خوشکلا باید برقصن خوشکلا باید برقصن!

پنه و دراکو وآنیتا با تعجب به اونور زمین خیره شدن!

فلور وسط معرکه چندتا عشوه ی شتری می یاد و حواس پسرارو پرت می کنه و یک ابرو می ندازه بالا سریع لونا یک بلاجر می زنه تو سر بلر و پشمالو پشمی پشمی می پره سرخگونو می گیره و می ره طرف دروازه ها! یک گل می زنه بدون اینکه بلیز از توی معرکه بفهمه چه خبره! البته باید گفت آنیتا و دراکو با دور زدن پنه لوپه باز به کار خودشون مشغول شدن!
فلور در حال رقصیدن, پسرای تیم مقابل رو مجذوب خودش کرده و از اون پایین راجر با عصبانیت داره جزوه های درسیشو می زنه تو سر خودش!

به هر حال بازی اینگونه ادامه پیدا کرد و پشمی هم دوباره امد تو معرکه و بزن و بکوب!چند ساعتی به همین منوال گذشت که کم کم تمام تماشاچیان چوبهای جاروشونو فرا خوندن و رفتن وسط زمین برای رقصیدن!تنها افرادی که نیمدن برای رقصیدن دراکو و آنیتا بودن که به کارهای جالبی تری مشغول بودن!

روزها گذشت و رقص و آواز ادامه داشت تا اینکه بعد از 4 روز

ناگهان!

دراکو: هوق اوم !
آینتا: دراکو جونم چی شد؟! به خاطر من هق هق می کنی!

دراکو : خ.....فییییی....شش...دوووووو....م!
آنیتا: اوا دراکو چت شد!
و خودشو برای عملیات تنفس مصنوعی آماده می کنه!
که دراکو ناگهان عقی می زنه و گوی زرین از دهنش می یفته بیرون!
آنیتا یواشکی گوی رو میده دست فلور و خیلی مهربون میگه:
_ اوه دراکو عزیزم! تو حالت بده! من میبرمت بیمارستان!!

و این داستان به پایان می رسه البته حکایت همچنان باقی است ....

داور: پس من کجای داستان بودم؟؟
آنیتا که داره دراکو رو میبره بیمارستان، یه مشت می زنه تو دهن داور و می گه: خب اصولا بازی هایی که فلور انجام می ده، شما همیشه در حال خوردن و خرید بستنی و البته ایندفعه با ارفاق بیشتری برای 4 روز رفته بودین خوشگذرونی!

داور:

اینم برای چاشنی بیشتر بازی کوییدیچمون!:bigkiss:حالا اگه گفتین این دوتا کین! نه حدس بزنین! معلومه دیگه آنیتا و دراکو


ویرایش شده توسط فلور دلاكور در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۴ ۳:۰۵:۲۸

دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.