هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
قابل نداشت مانیا جان!با هم برنامه خواهیم ریخت که رودی از ۲ تا زن گرفتن پشیمون بشه!
------------------------------
بازیگران:مانیا٬رودی٬ Yek_Sahereh ٬حاجی
------------------------------
Yek_Sahereh:پس چی شد قرارمون رودی؟
رودی:هیچی٬میریم دفتر حاجی و من...نه من نمیام!
Yek_Sahereh:نفهمیدم٬چی گفتی؟
رودی:میخوای دستی دستی خودمو بد بخت کنم؟!
مانیا:تو قبلا خودتو دستی دستیم نه بلکه دو دستی بدبخت کردی!
رودی:بابا!اصلا من غلـ...
مانیا:هیچم اینطوری نیست!خیلیم خوب کردی!منو ساحره میشینیم حرف میزنیم تو هم زمینا ور تمیز میکنی٬غذا میپزی٬...
رودی:لابد بچه داری هم میکنم؟
Yek_Sahereh:هر وقت بچه دار شدی٬البته که میکنی!
رودی:پس یکباره بگین نوکر گرفتین نه این که شوهر کردین!
Yek_Sahereh:اولا زیادی حرف میزنی!دوما من که هنوز زن قانونیت نشدم ولی تا یه ساعت دیگه میشم٬اونوقت تازه میفهمی بعضی وقتا فکر میکردی زندگی از این سخت تر نمیشه کاملا در اشتباه بودی!
رودی:نه!
مانیا و Yek_Sahereh:بله!
رودی:من مامانمو میخوام!
مانیا:تو که هنوز بچه ای دیگه چرا زن گرفتی؟
رودی:منو اغفال کردن!همین حاجی یکیشون!
Yek_Sahereh:رودی جان!دیگه داری حوصله ام رو سر میبری!یا با پای خودت میای یا به پدرم میگم بیاد که اونم راضی نمیشه بدون طلسم کارا رو انجام بده!کروشیوم خیلی دوست داره!
رودی: نه مرسی!زحمت میشه!خودم میام!
Yek_Sahereh:افرین پسر خوب!
رودی:من یه سر قبلش برم از دیگران حلالیت بطلبم بیام!
و غیب میشه.
مانیا:کجا رفت؟!
Yek_Sahereh:نمیدونم٬حتما رفته پیش مامان جونش!
مانیا:چرا وایستادی؟بریم دنبالش ببینیم کجا رفت.
Yek_Sahereh:ول کن مانیا!فعلا باید براش نقشه ی درست حسابی بکشیم!
مانیا:فکر بدی نیست!بیا قهوه بخوریمو به فکر اینده باشیم!ببینیم چی کارش کنیم!در ضمن رودی یه کم زیادی زن ذلیله!بعیده جرئت کنه برنگرده!
Yek_Sahereh:میدونم! دقیقا واسه همین خیالم راحته!حالا بریم که خیلی کار داریم!
------------------------------
یک ساعت بعد:
Yek_Sahereh:تو که تا اینجا رو اومدی یه قدم دیگه هم وردار میری تو دفتر حاجی!
رودی:نمیام.
مانیا:مطمئنی خودت نمیای دیگه؟!
رودی:چرا فکر کنم میخوام بیام!مامان جون به دادم برس که شاخ شمدادت رو کشتن!
مانیا:هنوز اولشه!
رودی:مانیا عزیزم!میدونستی علاقه ی من به تو در سخن نمیگنجه!
Yek_Sahereh:چه پروانه ای شدی تازگی ها!
رودی:ساحره جان!عزیزم!میدونستی اصلا نمیتونم عشقم به تو رو هم به زبون بیارم!
مانیا:از پروانه ای گذشته!
رودی:پس حالا که ثابت شد بهتون که جفتتونو دوست دارم بیاین برگردیم.من میرم مغازه شماها هم هر وقت خواستین بیاین.ما که رفتیم!
مانیا:کجا؟داشتیم از سخنرانیتون فیض میبردیم!
Yek_Sahereh:یه خورده دیگه بگی میریم تارک دنیا میشیم!
رودی:جدا!واقعا خوبه!پس من دیگه رفع زحمت کنم!
مانیا و Yek_Sahereh:روووووووووووووووووووووووووووودیییییییییییییییییییییییییییی!
رودی:من که کاری نکردم!فقط میخوام تنهاتون...
حاجی:چه خبره!دفترمو گذاشتین رو سرتون!به...سلام به مسلمین عزیز!برادر رودی!خواهر ساحره!خواهر مانیا!دیر کردین عزیزان!
مانیا:حاجی به رودی بگین!تقصیر اونه!نیم ساعته داره وراجی میکنه!
رودی:خوب حاج اقا!با اجازه من رفع زحمت کنم که به کاراتون برسین!اینا میموننن پیشتون!
Yek_Sahereh:دوباره شروع کردی؟!
حاجی:نه رودی جان!نمیشه.باهات کار دارم عزیز دل برادر!باید امضا کنی!
رودی:چیزه...من امضام یادم رفته.میرم تمرین کنم یه ساعت دیگه...
Yek_Sahereh:رودی!اون روی سیاه منو بالا نیار که وانوقت هر چی دیدی از چشم خودت دیدیا! من دیگه حوصله ی این لوس بازیا و ننه من غریبم بازیا رو ندارم ها!یا همین الان میری تو یا کاری میکنم که از زندگیت سیر بشی!
رودی:این مهمترین دلیل علاقه ی من به تو هستش!
Yek_Sahereh:
رودی:خوب بریم تو که خیلی وقت حاجی رو هم نگیریم!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۳:۲۹ سه شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۳

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
یک ساحره: الوداع رودی.... بگیر که اومد.....
رودی:(مدل فیلم هیجانی!): نهههههههههههههههه
بومب! دنگ دیش!
آخ جون...
کوفت و آخ جون...! سر و صدا نکن! این یه عملیات مخفیه!
بسه دیگه خنگولیا!!!
سالازار: ماااااااااااااا نواده عزیزم! تامی جون تویی؟!
ولدمورت: پدربزرگ!
سالازار :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: ولدمورت : مارچ مورچ...!
جاسم: به ! کِفین ولدمورت! نِجه سن!؟(زبان اصلی!)
حاجی:
ولدمورت: موهام خراب نشده که!؟ آهان خوب ما مرگا خواران که خیلی هم زیادیم... یعنی گویل و مالفوی و من و مالفوی و گویل من! دیدین زیادیم! اومدیم اینجا رو بگیریم! یعنی راستش خیلی وقت بود تو نمایشنامه ها نبودیم و خیلی وقت بود خارج از چهارچوب چیزی اتفاق نیوفتاده بود گفتیم حمله کنیم!
مانیا: از ردا فروشی من برین بیرون!
ولدمورت: وا خدا به دور چه خشن!!! مثل اینکه نمی دونی من کیم گویل معرفی کن!
گویل: چشم! ددددن دن دنننننن(آهنگ می تی کومان!) ....می دونین چه کسی در برابر شماست؟!(یه مار پلاستیکی سبز از تو رداش در میاره میگیره جلوی ملت!) مامور مخصوص ... سالازار بزرگ.. دین دین.... ولدی کومان! احترام بگذارید...!
همه:
ولدمورت: ایول ! حاجی تو چرا تعظیم نکردی!؟
حاجی: در کتاب آسلام نوشته فقط جلوی حاجی آسلام تعظیم کنید! و لاغیر!
سالازار: تام خیلی ای کیوت پایینه... نوه جون... بابایی گفتم از در پشت بیایین
ولدمورت: ااا چیزه... خوب حالا فرقی نداره! مهم اینه که درش پاستوریزه باشه!
مانیا: زیر آب زنی؟! پدر خوانده تو هم؟!
حاجی: من می دونستم! این سالازار عضو مافیا هستش!
رودی: من چی کاره بیدم!؟
یک ساحره: آو هواسم پرت شد خوب ادامه کشتن تو.!!!!
ولدمورت: پس تا شما مشغولین ما هم بریم جنس بلند کنیم! ا ا ا اینه رودیه! این سیاهه بر طبق بند چهار ماده دو یک جادوگر سیاه نمی تواند یک جادوگر سیاه دیگر را اوف و یا مُرد کند!
یک ساحره : این به من خیانت کرده! رفته دو باره زن گرفته!
حاجی: که عملی پسندیده در آسلام است ! البته قبلش جهت دادن قبض خوددیاری باید به دفتر من مراجعه شود! هووووم یه جای کار مشکوکه... رودلفوس ؟ تو چطوری جعل سند کردی؟! سند ازدواج level 10 می خواد! تو چطوری درس کردی...؟!
رودی: چیزه پنیره... راستش اااا!
حاجی وندش رو میاره بالا...
ولدمورت: ببینم نقش ما در این نمایشنامه چیه؟
حاجی: اه تام گیزر نده! برو با بابابزرگت یه کم حرف بزن من اینجا کار دارم!
سالازار: بیا نوه جونم الهی! :mama:
حاجی: آسلاما....
رودی: میگم میگم شیخ مرلین ریش دار کمکم کرد!!!
حاجی: چی؟!!! تو پیش مرلین رفتی برای کار آسلامی نه... می کشمت.....!
=========
یه ربع بعد...
مانیا: حاجی کوتاه بیا...
یک ساحره: حالا یک کاری کرده...
حاجی: ولم کنین!!!! من از خونش نمی گذرم...! ولی خوب چون شما خواهران آسلامی منو اینطوری نگه داشتین دیگه زشته رو حرفتون حرف بزنم!
ولی من حال اینو باید بگیرم! سند های مرلین باطله! گراپی!!
گراپی: بله حاجی!
حاجی: رودی رو یه هفته می بری پیش خواهرت!!!
گراپی: شد خوشحال هاگردا... ! رودی بیا رفت با هم! :bigkiss:
حاجی: گراپی وسط راه شیطونی نکنی بچه مردم یه وقت بمیره!
گراپی: نه بود مواظب!
ولدمورت: ما چی کار کنیم؟ اینجا همش ردای تابستونی داره!
حاجی: برین از دفتر شیکم بدزدید!
ولدمورت: حمله!
جاسم: منم میرم باهاشون!
(و به این ترتیب بود که جاسم خیانت کرد!)
حاجی: خوب خواهران آسلامی خیلی خوشحال شدم از دیدنتون! (یک نگاه حاجیانه!) صلوات ختم کنید! در ضمن رودی همسر قانونی مانیا می باشد! خواهر یک ساحره شما می تونین جهت تطبیق واحد های ترمی مرلین به سالی حاجی دارکی ای! با مدرک مرلینی به دفتر من مراجعه کنید! البته باید یه جوری رضایت مانیا رو بگیرید....

هوشت!


!ASLAMIOUS Baby!


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲:۵۹ سه شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۳

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
رودی جیغ جیغ کنان اومد پیش مانیا
رودی:مانیا غلط کردم...مانیا ببخشید
مانیا:حرف الکی نزن...
رودی:ببخشید فقط منو از دست این نجات بده...
صدای یک ساحره میاد
رودی میپره پشت مانیا
یک ساحره:کوش؟
مانیا کاری رو میگیره میندازه جلو و میگه:تو حساب اینو برس بعد رودی بهت تحویل میدم
یک ساحره کاری و میگیره و میبره...
رودی:مرسی عزیز...
مانیا:حرف نباشه فعلا نبینمت تا ببینم چی میشه
رودی:چشم
و به سرعت میره
ادامه دارد...


تصویر کوچک شده


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
بازیگران:رودی٬مانیاYek_Sahereh٬ ٬حاجی و سلزار(قول میدم این دفعه فقط همینا هستن٬قول شرف!)
-----------------------------------
رودی:عزیزم!به پدرت که نمیگی؟!
Yek_Sahereh:نه...چون گرچه وردای عادی رو خراب میکنه ولی وقتی عصبانی باشه طلسما رو خیلی شدید اجرا میکنه!اونوقت یه موقع میکشتت!
رودی:میدونستم هنوز دوستم داری!
Yek_Sahereh:کی گفته؟!من نمیذارم بکشنت چون میخوام کاری کنم که هر لحظه ارزوی مردن کنی!
رودی:نه!
Yek_Sahereh:بله!الانم میخوام ادبت کنم.جناب سلزار شما بفرمایین!
سلزار:نه دخترم!اول به شما خیانت کرده.این حق شماست!
در همین موقع هری میاد تو:سلام به همگی!ا...تو هم اینجایی؟
Yek_Sahereh:ببین پاتر!الان شانس اوردی!چون میخوام به حساب رودی برسم وگرنه زنده از این در بیرون نمیرفتی!بذار برای بعد.
هری:من که با تو کار ندارم.مانیا من یه...
مانیا:لطفا بیرون!
هری:مگه من چی...
مانیا و Yek_Sahereh:بییییییییییییییییییرووووووووووووووووووووووووون!
هری:باشه بابا!رفتم چرا میزنین؟!
ولی گویا نقشای خارج از برنامه یهو پیداشون شده!
هاگرید و مادام ماکسیم میان تو.
هاگرید:سلام!خوبی مانیا؟منو الیمپ یه...
مانیا:لطفا بیرون.
هاگرید:چرا؟ببینم تو امروز حالت...
مانیا و Yek_Sahereh:بییییییییییییییییییییروووووووووووووووووووووووووون!
مادام ماکسیم:بیا بریم اگرید!اینا معلوم نیست امروز چشونه!
هاگرید:
وای یکی دیگه!فرد ویزلی!
فرد:به به!میبینم که جمعتون جمعه این سیاه سوخته هم که اینجاست!
Yek_Sahereh:برو که شانس اوردی الان حوصله ندارم وگرنه این حرفت بی جواب نمی موند!
فرد:برو بابا تو هم...
مانیا:لطفا بیرون!
فرد:ببین!الان منو جرج عجله...
مانیا و Yek_Sahereh:بیییییییییییییییییییییییرووووووووووووووووووووووووووووون!
فرد:نه بابا جدی جدی حالتون بده ما که رفتیم!
(دیگه نقش خارج از برنامه نبینم که حوصله ندارم!)
مانیا وقتی فرد میره میره در اغوش سلزار!
مانیا:اه...دیدین چی شد؟دیدین این رودی...(ولی گریه امون نمیده بقیه اش رو بگه!)
سلزار:بله دخترم!دیدم و خوب میدونم چی کارش کنم!
رودی:
سلزار:حاجی جون!بیا این دختر منو اروم کن من به حسابش برسم!
حاجی:با کمال میل!بیا فرزندم!بیا در اغوش گرم اسلام!
مانیا:حاجی!
و میره در اغوش گرم اسلام نه ببخشین حاجی!(شما به حلال و حرومش چی کار دارین؟!)
سلزار:خوب ساحره جان!همون طور که گفتم تصمیم با شماست.
Yek_Sahereh:شما سرور مایین!
سلزار:نظر لطفتونه!خوب تصمیم گرفتین؟
Yek_Sahereh:بله.ولی رودی بهت حق انتخاب میدم.
رودی:از بین چیا عزیزم؟!
Yek_Sahereh:طلسمای نا بخشودنی!
رودی:
Yek_Sahereh:زود انتخاب کن!
رودی:فرمان چطوره؟
Yek_Sahereh:نه.چون با اون که کسیرو اذیت نمیشه کرد.
رودی:مرگبار خوبه؟
Yek_Sahereh:گفتم که نمیخوام به این زودی از شرم خلاص شی!
رودی:خوب دیگه تموم شد!دیگه نداریم!پس من با اجازه رفع زحمت کنم!
Yek_Sahereh:کجا؟شکنجه گر چی شد؟
رودی:ا...اونم هست؟نمیدونستم!
Yek_Sahereh:جدا؟!تو گفتیو منم باور کردم!تو مرگخواری و خوبم بلدی چه جوریه!
رودی:میخواستم تو رو امتحان کنم عزیزم!حالا که درست جواب دادی من برم جایزه ات رو بیارم!
Yek_Sahereh:بشین سر جات!برم جایزه ات رو بیارم!منو خام میکنی؟!
رودی:اخه کجاش بهم حق انتخاب دادی؟هر چی گفتم گفتی نه که!
Yek_Sahereh:اگه نمیخوای میشه راحت بگم اوداکداو...
رودی:نه نه همون خوبه!
Yek_Sahereh:پس اماده باش!
و چوبدستیشو میاره بالا!
-------------------------------------
ایا رودی سلامت از این مهلکه بیرون میرود؟کسی چه میداند!
-------------------------------------
ببخشین طولانی شد!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
بازيگران:رودی٬مانیا٬ ٬Yek_Saherehحاجی و سلزار(مطمئن باشین دیگه نداریم!)
----------------------------------
۱۰ دقیقه بعد:
Yek_Saherehمیاد تو مغازه.
Yek_Sahereh:مانیا تا شنیدم زودی خودمو رسوندم.پدرت جناب سلزار بهم خبر دادن.حقیقت داره؟
مانیا:اره ساحره جان!اره!
Yek_Sahereh:گریه نکن عزیزم!خودم حق این رودی خائن رو میذارم کف دستش!حالا کجاست این پست فطرت رذل؟
در این زمان حاجی و سلرار در حالی که هر کدوم یه دست رودی رو گرفتن میان تو و اونو کشون کشون میارن داخل.
رودی(در حالی که مقاومت میکنه):نه نه...من نمیام.
حاجی:باید بیای.
سلزار:نشونت میدم عاقبت بازی کردن با احساسات دختر من چیه!
رودی تا Yek_Sahereh رو میبینه میگه:ا..تو اینجایی عزیزم!
مانیا:رووووووووووووووووووووودی!
رودی:نه عزیزم تو رو هم دوست دارم!
Yek_Sahereh:داشته باش رودی جان تا حالیت کنم!
رودی:
حاجی و سلزار بالاخره رودی رو میارن داخل درم میبندن و قفل میکنن.
حاجی:که اینطور!ازت انتظار نداشتم رودی!
سلزار:منم همین طور!
Yek_Sahereh:منم!
مانیا:پس من دیگه چی باید بگم بهت رودی؟!
رودی:بگو دوستت دارم!
مانیا:رووووووووووووووووووووودی!
رودی:باشه باشه!
حاجی:فرزندم!در اسلام عیبی نداره چند تا زن بگیری ولی با اجازه ی زن قبلی!
رودی:من که زن نگرفتم حاجی!صیغه اش کردم.
مانیا:چی؟منو؟
رودی:نه تو رو که نه.ساحره رو!
Yek_Sahereh:چی گفتی؟
رودی:هیچی عزیزم!
Yek_Sahereh:یک عزیزمی نشونت بدم که ۱۰ تا عزیزم از کنارش در بیاد!منو صیغه کردی؟تو به چه جراتی...مگه نرفتیم پیش حاجی؟
حاجی:پیش من؟نه دخترم من هرگز تو رو تو دفترم ندیدم واسه ازدواج!
Yek_Sahereh:راستشو بگو رودی!چه غلطی کردی؟
کاری:خانوم بد اموزی داره!نگو!
Yek_Sahereh و مانیا:ساااااااااااااااااااااااکت!
Yek_Sahereh:این که نقش نداشت تو این قسمت.کی دهنشو وا کرده؟دست و پاش که هنوز بسته است!
یکی از عوامل پشت صحنه:یکی وا کرد در رفت.خودم الان میبندمش.
Yek_Sahereh:خوبه!حالا رودی جان!یا به زبون خوش حرف میزنی یا...
رودی:باشه میگم.من به یکی که تو خیابون پیداش کردم پول دادم گفتم بیاد جای حاجی.حاجی هم یه چند روز رفته بود جبهه ی مبارزه با شیکم با یه معجون مرکب پیچیده همه چی درست شد!
Yek_Sahereh:قباله ازدواج چی بود پس؟
رودی:کدوم قباله؟!سر کاری بود!
Yek_Sahereh:که سر من کلاه میذاری هان؟!منو بگو گفتم سیاهی مرگخواری شرایطت جوره واسه ازدواج!چه ساده بودم من!
حاجی:فرزندم!اسلام از شما حمایت میکنه!چون همسرتون بهتون خیانت کرده!
کاری:من که بهت گفتم رودی مانیا رو نگیر!همون یه دونه بس بود اینطوریم نمیشد!
رودی و مانیا و Yek_Sahereh و حاجی و سلزار:ساااااااااااااااااااکت!
همون عامل پشت صحنه:چشم بردیمش بیرون!بیا بینم.بیا ببرمت بیرون.
کاری:نمیام.
Yek_Sahereh:مگه ننوشتیم دیگه جز ما کسی بازی نمیکنه؟!
همون:بردمش بیرون دیگه هم کسی مزاحم نمیشه.
Yek_Sahereh:خوب رودی میخوای برات حرمسرا درست کنیم؟
رودی
مانیا:یه روز معتاد میشی یه روز زن دوم میگیری لابد چند روز دیگه هم میگن اختلاص کردی!
رودی:من که دوتا زن ندارم یکیش صیغه است!ولی بگیرین برام خوبه!
Yek_Sahereh:چه خوش اشتها!
رودی:ببینم اصلا این حاجی خودش چندتا داره که گیر دادین به من بدبخت؟٬
حاجی:ا...چیزه...یعنی من
Yek_Sahereh:بحثو منحرف نکن رودی!به تو چه؟!ایشون مدافع اسلام و مسلمینن باید نسلشون باقی بمونه!
حاجی:بله دیگه دخترم!همین طوره!
رودی:
-----------------------------------
باور کنین نمیخوام پستام زیاد شه چون دوست دارم زودتر بقیه شو بنویسم!ولی از پستای طولانی بدم میاد!در نتیجه قسمت بعد. :


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۳

پرمیس دورانین(شومیساین)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۲ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۴ یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲
از كوچه ناكترن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 108
آفلاین
بازیگران:مانیا٬رودی٬ Yek_Sahereh
----------------------------------
Yek_Sahereh وارد میشه.
مانیا:اااا...سلام!تویی؟چه عجب از این طرفا!چند وقت بود نبودی دلتنگت شده بودم.
و بلند میشه همدیگرو بغل میکنن! :bigkiss:
Yek_Sahereh:باور کن منم خیلی غصه میخوردم!و اشکاشو پاک میکنه.
مانیا:خوب بشین راستی من دختر خونده ی جناب سلزار شدما!
Yek_Sahereh:ا...مبارکه به سلامتی.
مانیا:خوب تعریف کن ببینم چه خبر!
Yek_Sahereh:هیچی.با رودی رفته بودیم مسافرت...
مانیا:بارودی؟!
Yek_Sahereh:اره مگه چیه؟عیبی داره؟
مانیا:نه چه عیبی!خوب بعدش.
Yek_Sahereh:بعد رودی گفت من میرم چند روز دیگه برمیگردم.بعد شد ۲ هفته منم نگران شدم اومدم دنبالش.تو ندیدیش؟
مانیا:چرا اتفاقا همین جا کار میکنه.
Yek_Sahereh:ا...چه خوب!اتفاقا یه مدت بود بیکار بود ممنون که بهش کار دادی.
مانیا:الان صداش میکنم.ولی چرا با هم رفته بودین سفر؟
Yek_Sahereh:خوب تو وقتی ازدواج کنی نمیری با شوهرت سفر؟
مانیا:چرا حتما!چرا که نه.بعد زیر لب میگه:پس رودی جان به من خیانت میکنی هان!نشونت میدم!رووووووووووووووووووودی!
رودی ظاهر میشه.
رودی:بله؟
مانیا رو به Yek_Sahereh:خوب ساحره جان!سفارشی نداشتی؟
Yek_Sahereh:چرا اتفاقا!خوب شد یادم انداختی!یه دست ردا میخواستم واسه عروسیم چون قرار شده رودی بعدا تو تالار عروسی بگیره!هنوز به کسی نگفتیم.تو اولین نفری!راستی چطوری عزیزم؟!
رودی:من...چیزه...پنیره...یعنی...
مانیا(خشن!):تو برو به پریا سفارشو بده.
Yek_Sahereh:چرا انقدر عصبانی هستی مانیا جان؟!
مانیا(در کمال عطوفت!):هیچی نیست ساحره جان!یه مسئله ای بود...تو که هنوز اینجایی!مگه نگفتم برو؟!
رودی:چشم رفتم.و غیب میشه.
Yek_Sahereh:خوب مانیا جان!خوشحال شدم دیدمت.
مانیا:به همین زودی کجا؟تازه اومدی.مگه من میذارم.
Yek_Sahereh:نه دیگه کار دارم.باشه یه وقت دیگه.
مانیا:باشه هر جور میل تو هستش.ردا که حاضر شد میدم رودی بیاره.
Yek_Sahereh:باشه ممنون!پس یه سر به من بزن.منتظرتم.
مانیا:باشه حتما!
Yek_Sahereh:خداحافظ.
مانیا:خداحافظ.
همدیگرو باز بغل میکنن و Yek_Sahereh میره.:bigkiss:
مانیا:رودی جان!یه لحظه بیا عزیزم!کارت دارم.
رودی:اومدم.و ظاهر میشه.
رودی:اینم سفارش شما.ا...پس کجا رفت.
مانیا:رفته ابعاد قبرتو بده که از الان اماده باشه.
رودی:یعنی چی؟چی میگی؟مانیا...چرا اینطوری نگام میکنی؟
مانیا:الان میفهمی!
رودی:
مانیا:
------------------------------------
جهت طولانی نشدن بیشتر از این ادامه ی داستان رو با پست بعدی مینویسم!


طرفدار جادوی سیاه ـ وفادار


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲:۰۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۳

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
رودی:خوب...دادم بهش
مانیا:
رودی:چرا اون جوری نگام میکنی؟
مانیا:هیچی
رودی:عجب دوست باحالی داری
مانیا: چی؟
رودی:هیچی...گفتم چه خوب که دوستت رفت
مانیا: یعنی چی اصلا؟...دوست من رفته تو خوشحالی...
و به سرعت میره
رودی زیر لب:چقدر این جنیه
مانیا از دور:اگه من جنیم تو خود جنی
رودی:


تصویر کوچک شده


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۰:۳۴ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۳

لنا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۸ دوشنبه ۹ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۶:۴۶ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
از hogwarts
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
لنا پس از مدت ها دوری از مانیا وارد مغازه مانیا شد
مانیا:سلام...لنا اینجا چی کار میکنی؟
لنا:آخ دوست عزیزم کجا بودی؟
لنا و مانیا به طرف هم رفتند و همدیگر را در آغوش گرفتند
رودی:واه...واه
لنا سرش را بلند کرد و برگشت
لنا:
این دیگه کیه؟
مانیا:...رودی
لنا:چی؟رودی؟مانیا از تو انتظار...
و به سرعت میره بیرون
رودی:
مانیا:چته؟
رودی:هیشکی منو دوست نداره...
مانیا:آخی عیب نداره
لنا از پشت در:واه...واه چقدر لوسش میکنی
مانیا:خوب نمیشه...
لنا:هر جور که خودت میخوای فقط بدو دو تا ردا رسمی وردار برای من بیار
رودی:
مانیا:خوبه دیگه پاشو برو رداها رو از پری ها رو بگیر بده به لنا
رودی:نه
مانیا:رودی...پری
رودی:من رفتم
مانیا زیر لب:ای لنا خدا بگم چی کارت کنه که رودی تازه داشت آدم میشد
لنا:چی؟
مانیا:هیچی دوست عزیزم
لنا:خوبه...



لنا
somethin wicked this way comes


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۰:۲۴ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۳

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
اه هاگرید حالم رو بهم زدی املت با گوجه های لای ریشت؟
در ضمن نخیر آبمون قطعه
=-=-=-
شاهین اگه هرمیون پستت رو پاک کرد به من هیچ ربطی نداره
=-=-=-
پروفسور اینیگو ایماگو چند جور ردای نامرئی داریم اگه میشه بیاید خودتون انتخاب کنید
=-=-=-
باشه زاخاریاس
=-=-=-=-=-=-
اینم یه نمایشنامه
هری وارد مغازه میشه و به اطراف یه نگاهی میندازه
مانیا:چی کار داری پاتر؟
هری:به به میبینم رداهات بهتر از قبل شده
مانیا: منظور؟
هری:هیچی...قیمت ها رو هم که نصف کردی
مانیا:گفتم منظور؟
هری:ای تو چقدر خشنی
مانیا:پاتر من وقت ندارم کارت رو بگو برو
هری:خوب من حدود ده تا ردای مدرسه میخوام شش تا ردای مجلسی...ام...فعلا همین
مانیا:بفرمایید
هری:چقدر شد؟
مانیا:200 گالیون
هری: چرا؟
مانیا:دیگه
هری:پول ندارم
یهو 200 گالیون روی میز ظاهر میشه
هری:اینا از کجا اومد؟
مانیا:جیب تو
هری:آها وایسا ببینم مگه تو قیمت ها رو نصف نکرده بودی؟
مانیا:چرا ولی یادت نیست که...و بعد یه چیزی توی گوش هری گفت
هری:ای وای خودم کردم که لعنت بر رودی باد!
مانیا:خوبه
هری:نمیشه پس بدم؟
مانیا:جنس فروخته پس گرفته نمیشود بفرمایید
هری:باشه اصلا من رفتم...


تصویر کوچک شده


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۱:۲۲ چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۳

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
هاگرید دوباره با لباس پاره وارد میشه
مانیا:پارچه نداریم بیرون
هاگرید:چرا میزنی خوب من نیومدم لباس بگیرم اومدم با رودی یه گپ بزنم
مانیا: نمیشه رودی قرنطینست
هاگرید:دروغ نگو
مانیا:آقا درست صحبت کن یعنی چی؟
هاگرید:هیچی.......روووووووووووووووووووووووووووووودی
رودی ظاهر میشه
رودی:بله هاگرید؟
مانیا:
هاگرید:مانیا کوتاه بیا دیگه بریم یه حالی...
مانیا:با دوتاتونم بیرون
هاگرید و رودی:الفرار


ویرایش شده توسط مانیا لسترنج در تاریخ ۱۳۸۳/۱۰/۲۳ ۱:۲۴:۰۷

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.