سلام
1. یک دانشمند و کَشفـَــش را نام ببرید!(6)
دانشمند بزرگ و شریف "زکریای ناراضی" او کشف کرد که ستارگان می توانند با هم ازدواج کنند و در واقع ستاره ها به ستاره ی های مرد و ستاره های زن تقسیم می شوند. همچنین کشف کرد ستاره ها جشن های عروسی خود را در صد کیلو متری خورشید برگزار می کنند.
2. زنــدگی نــامه یا نحوه رسیدن آن دانشمند به موضوع کشف شده را بنویسید. (14) {نشینین واسه من فوق علمی کار کنین، تخیلتونو آزاد بذارین!}زکریای ناراضی پسری مهربان و خوش قلب بود. او همیشه به پدر و مادر خود عشق می ورزید و از رابطه ی فوق عشقی انها خوشش می امد. یکی از ارزو های او این بود که در وقتی بزرگ شد ، با دختری که عاشقش خواهد شد ، ازدواج کند.
زکریا در همین فکر بود که در دوران بلوغ ، عاشق دختر همسایه شان شد. این دختره ، خوشگله ، دلبره ، چشم عسله و این حرفا اولش به زکریا پا می داد ... ببخشید یعنی ازش خوشش می آمد و با نگاه های نافض ، دل زکریا را می برد. در اوایل مشکل زکریا کم رویی او بود و همین باعث شد دختره از زکریا دل سرد بشه و دیگه چپ چپ هم نگاش نکنه! این اولین شکست عشقی زکریا بود.
زکریا بد از سال ها افسردگی ، به کمک پدر و مادرش به دنیای واقعی بازگشت و وارد محیط گرم و صمیمی داشگاه شد. او در اولین روز دانشگاه عاشق چند دختر شد جوری که نمی توانست بین آنها انتخابی انجام دهد. به این ترتیب سال ها گذشت و زکریا بی شعور ما هنوز نتوانسته بود ، بین ده ها دختری که عاشقشان شده بود ، انتخاب بکند و دانشگاه تمام شد و سبد زکریا ما نیز خالی ماند.
بعد از دانشگاه ، زکریا مشغول بکار شد و علم های جدید زیادی را فرا گرفت و دیگر از فکر دختر بیرون امد تا اینکه در روزی از روز ها یک دختر بسیار خوش صورت برای فراگیری علم نزد زکریا آمد. زکریا در اوایل توجهی به دختره نداشت اما دختره از او خوشش آمده بود. دیری نگذشت که زکریا نیز به دختره عشق ورزید و کلاس های درس آنها از موضوع اصلی خارج شده و حاشیه رفت!
زکریا و دختر خانوم تصمیم گرفتن با هم ازدواج کنند. دختر به زکریا گفته بود که باید مجلس عروسی را در مکانی که او می گوید ، برگزار کند و زکریا نیز قبول کرده بود. در روز عروسی ، دختر به یک باره تبدیل به شئی بزرگ و گرد شد و زکریا را نیز داخل خود کشید. چند ثانیه بعد زکریا از جو خارج شده بود. او در فضا بود. دختر را دوباره در مقابل خود دید و از او پرسید که چه شده است؟
دختر به او گفت که او در واقع یک ستاره است نه یک انسان! برای گشت گذار به زمین آمده بود و در حالی که در قالب انسان خود بود ، عاشق او شده بود. اکنون می توانست زکریا را نیز به یک ستاره ی مرد تبدیل کند تا با یکدیگر تا قیامت ، زندگی خوشی داشته باشند.
زکریا باید بله را می گفت تا تبدیل به یک ستاره ی مرد ، چهار شانه ، خوش هیکل ، قد بلند و پولدار شود اما علم چشم او را کور کرده بود. او به دختره گفت که باید برگردد و به همه بگوید که ستاره نیز از همانند انسان های از زن و مرد تشکیل می شوند. زکریا دیو صیرت و سنگ شده بود و توجهی به عشق نداشت. ستاره ی دختر که قلبش شکسته بود ، با عصبانیت زکریا را شوت کرد و زکریا به زمین برگشت. زکریا خیلی زود همه را از وجود ستاره ی های مذکر و مونث خبر دار کرد.
چند سال بود ، در یک روز پاییزی ، یک شهاب سنگ بزرگ بر روی سر زکریا ناراضی فرو آمد و او را به جهنم فرستاد.
آنسو اسمان ها ، ستاره ی دختر: « مرتیکه کثیف! دل منو می شکونی! اینم تاوانش!
»
3. طلسم، روش یا اختراعی بسازید یا پیدا کنید تا بتوانید سر کلاس بدون آن که کسی بفهمد بخوابید!(10) (توضیح دهید چطور ساختید، یا اختراع کردید!)بنده خودم یکی از بنیان گذاران بودم و سالیان سال در هاگوارتز تدریس می کردم! متاسفانه باید اعلام کنم که خوابیدن در کلاس درس از زمان بنیان گذاری هاگوارتز نیز بوده و اولین کسی که دست به این کار زد ، مرلین بود. (کی گفته اول مرلین بوده بعد بنیان گذاران؟ هان؟ اول ما بودیم! منو و هلگا و روونا و اسلی!)
وقتی بنده مشاهده کردم که این فرد با تمام گستاخی در حال خوابیدن است ، او را سرزنش کردم و از کلاس بیرونش کردم! اما دیری نگذشت که در زمان امتحانات و زمانی که من مراقب بودم تا دانش آموزان در امتحانات تقلب نکنند ، حوصله ام سر می رفت و می خوابیدم! همین باعث قبولی همه دانش آموزان در اولین سال بنیان گذاری هاگوارتز شد!
برای همین بنده شروع به گشت و گذار در طبیعت کردم تا اینکه در کوه پایه های زاگرس با درختی به نام مورد اشنا شدم. برگ این درختان حاوی موادی می باشد که پیاز مو را تقویت کرده و باعث طراوات مو های شما می شود. این خاصیت در شامپو مورد صحت گنجانده شده و می تواند مو های خشک شما را با طراوت کند. بیایید با طبیعت آشتی کنیم!
دیدی معلم! وقتی داشتم این چرت و پرت ها رو می گفتم ، خوابیده بودم! بله این تکنیک را بنده با کمی تمرکز توانستم کشف کنم! کافیست با تمرکز شدید در همه ی نقاط مغز ، 99 درصد مغز خود را در حالت sleep قرار دهید و یک درصد باقی مانده را به چرت و پرت گویی روانه کنید!
به این صورت کسی متوجه خواب شما نمی شود.
4. هـدف جادوگر خائن چه بود؟ تحریک کننده او برای قرار دادن این اطلاعات در دسترس مشنگ ها چه بود؟قدرت! این جاوگر خائن برای رسیدن به شهرت و ثروت و در نهایت قدرت در بین مشنگ ها دست به این کار زد. در زمان این جادوگر تمام دانشمندان در مجلسی خاص دور هم جمع می شدند و تمام کنترل دنیا دست این گروه بود و آنها بودند که حمکفرمایان را انتخاب می کردند چون با علمی که داشتند ، می توانستند همه را تهدید بکنند.
وقتی جادوگر از وجود این گروه باخبر شد ، با افشای راز هایی ، توانست رئیس این گروه شود و کنترل کننده همه چیز شود.
با تشکر