شعار امروز ما :
با فرهنگ می شویم!===
چون رول رو دور تنده و نویسنده هم حوصله توضیح واضحات و فضاسازی های تکراری و رول خسته کننده نوشتن رو نداره، مثل فرفره همه جا تمیز می شه و جن خونگی ها که کار درست بودن دستورات سرافینا رو یکی یکی اجرا می کنن و کلا اونجا خیلی تروتمیز و ردیف می شه و نورگیر می شه و دلباز و بدون گرد و خاک می شه و عاری از هرگونه چیزی می شه که باعث شه سراف بپره بغل کالین!!!
بعد از اون ساعتها بدون مشتری می گذره و سرافینا از بیکاری یه گالری نقاشی می کشه و همه رو به نمایش می ذاره و کلی هم از فروششون پول به جیب صندوق وزارت میریزه و خودشم کلی کاسب می شه و تصمیم می گیره فرار کنه بره دبی برا خودش کارکاسبی راه بیندازه که ناگهان ...
پاق!در اتاق باز می شه و پرسی و ایگور با حالتی بسیار بسیار شاکی و خشن وارد می شن.
پرسی : من مادرشو به عزاش می شونم!
ایگور : من یک کار می کنم که بوووق بوووق و دودمانش بر بووووق و و خودش هم بر بوووووووق و کلا من خیلی گولاخ هستم و شاخ هستم و خفن هستم و می ترکانم!
سرافینا که در حال حس گرفتن برای شعر گفتن بود از حسش میاد بیرون و با صورتی برافروخته به اون دو تا نگاه می کنه.
- آقایون به نظرم مودبانه تره که آدم وقتی که وارد یه اتاق می شه قبلش در بزنه.
پرسی : اتاق؟ من فکر کردم اینجا طویله است!
ایگور : راست می گوید! ما فکر می کردیم اینجا طویله است! هر هر!
سرافینا نفسشو تو سینه حبس می کنه و سعی می کنه بر اعصابش مسلط باشه. بعد از چند لحظه می پرسه؟
- خیلی خب شما اینجا چی کار دارید؟
ایگور : آن یارو وزیر مبارزه با آستاکبار ِ بوقی به ما گفت از شما تاییدیه اخلاقی بگیریم.
پرسی : رفته بودیم پیشش به خاطر ظلم ها و نامردی هایی که محفل در حق مرگخوارا روا می داره شکایت کنیم که گفت باید با گواهی کتبی این خرابه بریم پیشش... من حالشو می گیرم!
ایگور : من هم به نوبه ی خود حالش را در قوطی خواهم کرد!
سرافینا زیر لب می گه : باید می فرستادتون تاییدیه روانی بگیرید!
بعد بلند می گه :
- خیلی خب شما یه دقیقه اینجا منتظر باشید من الان میام.
و میره اتاق بغلی.
- بیب ... بیب ... الو سلام سیریوس ... چی ؟ ... شب؟ ... کدوم رستوران؟ ... حالا شاید اومدم!!! ... ببین تو این دو تا رو فرستادی پیش من؟ ... اینجا رو گذاشتن رو سرشون! ... آدمشون کنم؟ ... این چندمین باره برام دردسر درست می کنیا!! ... خیلی خب ... باشه شب ساعت 10 میام رستوران همیشگی!(
) ... بای.
بوق!
--- ساعتی بعد ---
- خب حالا که اینجا روبروی من نشستید باید به حرفای من گوش بدید تا من بتونم اون تاییدیه رو براتون امضا کنم.
پرسی : ضعیفه بدو اینو امضا کن بینیم باو!
سرافینا لبخند ملیحی می زنه و می گه :
- متاسفم ولی من تا وقتی شما درست صحبت نکنید زیر هیچ برگه ای رو امضا نمی کنم! حالا برای شروع کدومتون می تونه یه احوال پرسی مودبانه از اونیکی بکنه؟
ایگور : من من من!!!
سرافینا : خب حال پرسی رو بپرس.
ایگور رو به پرسی : چطور هستی خوب هستی در سلامتی کامل به سر می بری؟ هووووب!
====
این موضوع رو به نتیجه برسونید... همینجوری رها نشه!