هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲:۲۲:۰۸ جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- خیلی خب...قبلش باید تفکیک بشید. صف سمت راست برای خانوم ها و سمت چپ برای آقایون...

مرگخواران هاج و واج به مردی که فریاد می کشید، نگاه می کردند.
- یعنی چی اصلا این کار؟...یعنی ساحره های با کمالات با من نباشن؟...غر؟...
- من و عزیز مامان از هم جدا بشیم؟ هرگز...
- صف یه جورایی ترسناکه ها...

درخت اما درمانده تر از همه گوشه ای ایستاده بود. شنیدن این که باید خودش را تحویل بدهد، حالش را بد کرده بود.
- ناراحت شدی؟

اگلانتاین سوالی اشتباه را از آدمی اشتباه تر پرسیده بود؛ چون درخت که دلش از بی انصافی های زمانه پر بود، دوباره سرش را روی شانه لرد سیاه گذاشت و گریه را از سر گرفت.

لرد شاخه های درخت را گرفت و از خود دور کرد.
- یاران ما از هم دور نمی شوند...هر جا برویم باهم می رویم.
- آخه این غیر خلاف قوانین...
- می خواهی بِلایمان قوانین را نشانت بدهد؟

بلاتریکس درحالی که دندان هایش را به مرد نشان میداد، خود را برای دعوا گرم می کرد.


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۵۴ جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
شناسه های بسته شده
پیام: 425
آفلاین
-وسایل چوبی؟! یعنی منم باید خودمو تحویل بدم؟

درخت این جمله را گفت و بسیار دلشکسته سرش را بر روی شانه لرد گذاشت و شروع به گریه کرد.

لرد که تمام ردایش آغشته به صمغ درخت شده بود با خشم به مسئول گرمخانه نگاهی انداخت.
-یعنی چه که هرچه جسم چوبی داریم تحویل دهیم؟
-ارباب؟! همیشه میدونستم شما دوست دارین که یه درخت مرگخوارتون باشه اما مستقیم احساساتتون رو به من بروز نمیدید...برای همینه که دارید از من دفاع می کنید!
-نخیر، سوء تفاهم شده! داریم از چوبدستیمون دفاع می کنیم!

درخت، دچار سرخوردگی عاطفی شد و اشک های صمغی اش بر روی ردای لرد افزایش پیدا کرد.



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-برانداز کردیم...نپسندیدیم! همچون ریش دامبلدور سفید است!

لرد قصد برگشتن داشت که دو مامور، بازوهایش را گرفتند.
-نه آقا این چه حرفیه. شما بفرمایین تو...اتاقای سیاه هم داریم.

لرد از این برخورد خوشش آمد. طبیعی بود که نخواهند او را از دست بدهند.

-ارباب...به نظر من همین امشبو بهشون فرصت بدیم که مهمون نوازیشونو به ما ثابت کنن.

صدای درخت بود که یک شاخه اش را به لرد سیاه تکیه داده، و وزنش را روی او انداخته بود.
بدون این که لرد سیاه دستوری بدهد، بلاتریکس، دستورِ داده نشده را گرفت و شاخه ای بزرگ از درخت را گرفت و او را کشان کشان از لرد دور کرد.

-باشد...ما وارد می شویم.

-خوبه...کمربندا و بند کفشا رو تحویل بدین. وسایل فلزی و چوبی و پلاستیکی رو هم تحویل بدین. مواد خوراکی و نوشیدنی همراهتون نباشه. وسایل الکترونیکی رو هم تحویل بدین. کلا تحویل بدین...خیلی چیزا رو تحویل بدین و برین تو.




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
ارباب من زنبیلمو بذارما...


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
شکلا... چیزه... میوه ارباب. مادرتون فرمودن سر رام بخرم.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
ارباااب من پنجاه دقیقه‌س دارم زنبیل حمل می‌کنم که تا تام اومد بذارمش جا رزرو کنم. بذارین بمونم.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
همه رسیده بودند اما چه رسیدنی؟
استخوان ساق پای فنریر فرو رفته بود در کشاله رانش و جای استخوان ران پایش با قوزکش عوض شده بود.
-دیگه رسیدیم... استخون‌ جون‌ها... آفرین برید سر جاتون!

اما استخوان جان ها هیچ علاقه‌ای به بازگشت سرجایشان نداشتند. از آنها استفاده بی‌رویه شده بود. مگر همیشه گفته نمی‌شود که هرگز نشه فراموش، لامپ اضافه خاموش؟
منظور دقیقا همین موقعیت است دیگر... یعنی بخورید و بیاشامید اما اسراف نکنید. حالا خوردن بی رویه با استفاده بی رویه چه فرقی دارد؟
هیچ! هردو اسراف است. و استخوان‌های فنریر هم بر حقوقشان آگاه بودند.
-نمی‌رم سر جام. فکر کردی الکیه؟ هرکار دلت خواست بکنی تهش یه جون بگی و ما تسترال شیم؟ نه آقا... نه! من دیگه نمی‌رم سرجام. همینجا می‌مونم و هرروز این کشاله رونت رو بیشتر سوراخ می‌کنم... آره، اینجوریاس!

اما کشاله ران بخت برگشته گناهش چه بود؟
-اوا خواهر؟... این لندهور قدر مارو نمی‌دونم، تو چرا من رو می‌خوای اذیت کنی... من سر کدوحلوایی‌ام یا تهش؟

در حالی که درون فنریر قیامتی حقیقی به پا بود، سایرین مشغول برانداز ساختمان پیش رویشان بودند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
مرگخواران پشت سر ماشین شروع به دویدن کردند.
ماشین گاز میداد، مرگخوارن میدویدند، ماشین بیشتر گاز میداد، مرگخواران تندتر میدویدند.
ماشین دورتر میشد، مرگخواران نزدکیتر میشدند. هرچه بیشتر میدویدند، بیشتر به ماشین نزدیک میشدند.
تا اینکه همگی خسته شدند دست از دویدن برداشتند.
-آخ آخ... آی! چقدر دویدیم...
-میدونی چقدر کالری سوزوندیم الان؟
-نباید دیگه بدوییم؟
-یعنی چی؟ بازم باید بدوییم؟
-این حق ما نیستا!

همه روی زمین افتاده بودند و خسته به ماشین نگاه میکردند.
در عین ناباوری، ماشین روبه روی ساختمانی در نزدیکی آنها، ایستاد.

-آخ جونم! رسیدیم!
-آره!

مرگخواران خوشحال بودند و این باعث شد حالشان بهتر شود. ایستادند و به سمت ماشین دویدند.
-ارباااااااااااب! مام رسیدیم.
-


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
در کسری از ثانیه پاسخ یافته شد.
هوریس تبدیل به قایق شد و مرگخواران آن را روی سر گذاشته و شروع به دویدن به دنبال ماشین شهرداری کردند.

-وایسین!

مرگخواران دیگر ندویدند.

-هوریس؟ دقیقا نقش تو چیه؟
-من قایقم و شما‌ها پاروهام!

هوریس همیشه فرصت طلب بود.
با شماره سه، مرگخواران هوریس را رها کردند تا شپلق گویان، روی زمین بیوفتد.

-من میگم نصفمون سوار هوریس شیم و نصف راه رو نصفمون حمل کنن، بعد جا به جا شیم.
-ولی من می‌گم ماشینشون داره دور میشه، فقط بدوید!

راه حل دوم خیلی سریع مقبول واقع شد و مرگخواران باز شروع به دویدن به دنبال ماشین کردند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
-جا میشیم؟ چرا نشیم؟ ما قبلا تو چمدون هم...

ربکا با پسگردنی گابریل ساکت شد.

-خب باید یه جوری خودتونو جا کنین. حالا هرجور که خواستین.
-ما رو ببر تا یارانمون خودشونو جا کنن.
-لردسیاه؟ قدر قدرتا؟ پس من چی؟
-ما و بلا رو ببر.
-پس من چی عزیز مامان؟ بی توجهی؟ خانه سالمندان؟

لرد کم کم کلافه داشت میشد.
-ما، بلا و مادرمون رو ببر. دیگه هیچ کس رو نمیبریم تا خودشون جا بشن.

مامور نگاهی به مرگخواران انداخت و سپس لرد، بلاتریکس و مروپ را به گرمخانه برد.
مرگخواران با نگاهی طور، به رفتن آنها نگاه میکردند.
آنها هم باید جا میشدند.
پس دور هم شدند و به فکر چاره افتادند.

-بازم مثل دفعه قبل بریم تو چمدو...

اینبار هم گابریل پس گردنی محکمی به ربکا زد.

-خب چی فکر میکنین؟


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.