اين حجم از بى خيالى براى لرد سياه بسيار عجيب بود ،ولى قراربود داستان از اينى که هست نيز عجيب تر شود .
مايل ها دورتر گارسون آخرين هورکراس بارزش لرد را که حالا تبديل به دستمالى بى ارزش شده بود ،در ماشين لباسشويى خشن انداخته و دکمه روشن شدن ماشين لباسشويي در دور تند را فشار داد.
لرد انگور ديگرى در دهانش انداخت اما تا خواست انگور را قورت دهد ،ماشين لباسشويى امانش نداد و با سرعت بالايى شروع به چرخيدن و تميز کردن هورکراس بيچاره و دل و روده لرد سياه کرد.
لرد صداى عجيبى که از معدش مى آمد را به طور واضح ميشنيد و شکم پيچه اى که انگار مهمانى ناخوانده براى بدن او بود ،اورا وادار به رفتن به دستشويي ميکرد.
اما لرد براى رسيدن به دستشویی بايد راه بسيار طولانى را طى ميکرد ،همانطور که به خودش پيچ و تاب ميداد ،با قدم هاى بسيار ناخوانا به سمت دستشویی روانه شد.
بلاتريکس و نجينى با تعجب به حرکاتى که لرد براى رسيدن به دستشویی از خود نشان ميداد خيره شدند ،و حتى صدايى که از اربابشان توليد ميشد را به طور واضح مي شنيدند ،اما هردوى آنها گيج شده بودند و نميتوانستند کارى کنند.
لرد با هزاران زحمت به مقصد رسيد و تقريباً خود را در دستشويى پرت کرد...
※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※
گارسون نگاهى به ساعتش انداخت ،و درجه لباسشویی را بالا برد.
-نيم ساعت کمه براى اين دستماله ولى فک کنم دوساعت همراه با خشک کن براش کافى باشه!
و سپس وبه سوى سالن رستوران محل را ترک نمود.
※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※
مرگخواران با نگرانى پشت در دستشويى ايستاده و منتظر لرد بودند.
-چرا نمياد بيرون؟
-الان يه ساعته اينجا وايستاديم!
-ارباب حالتون خوبه؟
-به نظرتون اون صداى چى بود؟
-هى زشته... دهنتو ببند
-اگه براى ارباب اتفاقى افتاده باشه چى؟ارباب؟
لرد با هزار زحمت يک مشت به در دستشویی زد.
-برين.... سرکارتون.....ما...ما حال..مون... خوبه!