هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
جماعت مرگخوار راه را برای رز باز کردند. رز که چاره‌ای نمی‌دید برگ‌هایش را شل کرد و یکی از گل‌هایش را که ساقه‌ای پر از خار داشت را بالاتر گرفت تا لرد سیاه آن را جدا کند.

- آکسیو شاخه!
-

لیسا جلو آمد و رز را که اشک میریخت در آغوش گرفت :

- عب نداره. خودم یه روز باهاش قهر میکنم انتقام‌ت رو ازش میگیرم. دیگه ناراحت نباش!

لیسا به همراه رز قصد داشت از آنجا دور شود که ادوارد که هرس کردنِ درختان حیاطِ خانه‌ی ریدل را تمام کرده بود وارد شد. و لردسیاه را دید که شاخه‌ی رز را به سمت پیشانی‌اش می‌بُرد. ادوارد که روزهای زیادی به رز برای شادابی و مرتب نگه داشتن شاخه‌هایش کمک کرده بود به سمت لرد دوید تا شاخه را از دست لرد بگیرد. ولی شاخه‌ی رز را از دستانِ لرد گرفتن همان و ، جای زخم ضربدریِ ناشی از قیچیِ دستانِ ادوارد روی پیشانیِ لرد افتادن همان!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
لردسیاه یکایک مرگخوارانش را از نظر گذراند. فرد مناسب تری را در میان آنان نمی دید.
_ چرا بین شماها یک فرد مناسب "تـر" نیست؟ این میزان از نامناسب بودن بی سابقه است! ما چرا انقدر مفت خور نامناسب دور خودمون جمع کردیم؟

مرگخواران دلشکسته شده بودند. با اینکه آرزوی قلبی تمام آنان کسب رضایت اربابشان بود،ارباب شان آنها را نامناسب خوانده بود. هریک بغض کنان قدمی به جلو برداشتند و سعی در نشان دادن مناسبیت خود داشتند.
_ ارباب من که ویز ویز میکنم برات. نامناسبم؟
_ ارباب من که معجون می سازم برات. نامناسبم؟
_ ارباب من که شاه شدم برات. نامناسبم؟
_ ارباب من که کروشیو میزنم برات. نامناسبم؟
_ ارباب من که چهره و هویتم رو دادم برات. نامناسبم؟
_ ارباب من که...

با صدای فریاد «ساکـــت!» لردسیاه، مرگخواران سکوت نمودند.
_ ای بابا. سرمونو خوردین! یه زخم خواستیم ازتون. این چه وضعشه؟

سپس به رز که گلدان غم بغل نموده بود، نگاهی انداخت.
_ مرگخوار ویزلی! بیا اینجا... کلی خرج تحصیلاتت کردیم برای چنین روزی. با تیغات عین اون زخم رو روی پیشونی ما ایجاد کن. زیاد عمیق نباشه. رنک رو که گرفتیم دیگه نیازی بهش نداریم، میخوایم جاش نمونه.

رز گلدانش را در دست گرفت و با ساقه هایی لرزان به سمت لرد رفت.


?Why so serious


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۶

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
-زود بیایین ایجاد کنین ما رنک بگیریم.

مرگخوارابه هم نگاه میکنن. سوت میزنن. سعی میکنن کوچیک بشن. اصلا دیده نشن. محو بشن.
فقط نجینی که گوشیش ترکیده و از دست پاپاش عصبانیه، داوطلبانه دنبال یه چیزی برای خط خطی کردن لرد میگرده...که پیدا نمیکنه.

-رودولف...قمه داری، تبر داری بیا ما رو زخمی کن.

رودولف که همیشه کلی ادعاش میشد، تبرشو پشتش قایم میکنه و ثابت میکنه که مرد عمل نیست.

لرد به طرف آرسینوس برمیگرده.
-سلام سینوس. خوبیم سینوس. بیا رو ما خط بنداز.

آرسینوس ماسک میدره و تاج از سر بر مینهه و خودشو پرت میکنه رو زمین و اونقدر کولی بازی درمیاره که لرد از حرفش پشیمون میشه. کمی به مرگخوارا نگاه میکنه.

-بلا؟
-حرفشم نزنین ارباب!
-کراب؟
-من دلشو ندارم ارباب!
-لیسا؟
-میترسم بعدش باهام قهر کنین ارباب!

لرد دنبال شخص مناسب تری میگشت!


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
- بعد از رد کردن درخواست، اون گوشی رو میگذاری اینجا و سریع به سبدت میری و تا شب بیرون نمیای!

-

لردسیاه درحالیکه افسونی زیر لب زمزمه می‌کرد با تکان چوبدستی‌اش گوشی نجینی رو منفجر کرد. صدا از کسی بیرون نمی‌اومد. لرد با خشم از صندلی بلند شد، هکتور که پشت لرد ایستاده بود در سکوت در جای خود ویبره زد، لرد قدم‌زنان زیر لب میگفت:

- اینا فکر میکنن میتونن به واسطه‌ی زیباییِ پرنسسِ ما به زیر سایه‌ی ما نفوذ کنن و مانع از این بشن که ما رنک بگیریم. ولی ما به هر قیمتی شده رنک میگیریم. ما لرد سیاهیم!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا و لرد بصورت اتفاقی سایت جادوگران رو کشف و در اون ثبت نام کردن. انتخابات وزارت تموم شده و الان ترین ها داره برگزار می شه. لرد اصرار داره همه رنک ها رو خودش بگیره.

.................

-اممم...ارباب...عنوان های ترین ها یه جوریه!

لرد سیاه کمی به لپ تاپ نزدیک شد.
-چه جوریه؟ هر جوری باشه ما می خواییمش. ما لایق رنکیم.

نجینی به آرامی روی کیبورد خزید. سرش را جلو برد و بعد از کمی مکث با تاسف به دو طرف تکان داد...انگار که سواد داشت و کلا چیزی سرش می شد!
رز با تردید شروع به خواندن عناوین کرد.
-نصفشون سفیدن...قانع ترین محفلی...شجاع ترین پسر برگزیده با زخمی در پیشانی و عینکی بر چشم...اسمشو نبرکش ترین ساحره... نصفشونم منفین...بی استعداد ترین هورکراکس ساز...خاک بر سر ترین کچل...ناتوان ترین پاتر کش! یه همچین چیزایی...بقیه شو نگم دیگه ارباب...

لرد سیاه خشمگین شد! این برگزار کنندگان ترین ها با خود چه فکری کرده بودند؟
-خب...ما حداقل می تونیم شجاع ترین پسربرگزیده با زخم و عینک بشیم که...نمی تونیم؟ می تونیم! ارباب توانایی هستیم! برگزیده هستیم. زخم و عینکم حل می کنیم! شجاعتمونم که حرفی توش نیست. هست؟

مرگخواران سر ها با به نشانه "نه" تکان دادند.

-یکی بیاد عین اون زخم رو رو پیشونی ما ایجاد کنه. فکر کردن ما از رو می ریم. ما هرگز صحنه رو بدون رنک ترک نخواهیم کرد. نجینی؟ اون درخواست دوستی رو سریع رد کن!




پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۶

هرمیون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۱۱ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 239
آفلاین
در حالی که مرگخواران مدام رفرش میزدن تا ترین ها باز شه و رایشون رو بدن ، مدیران در گوشه ای از اتاق جمع شده و زمزمه کنان مشغول ایده پردازی برای نحوه جدید برگذاری ترین ها بودن.

-وایسا ببینم قبل از هر چیزی ، این آراگوگ چجوری یه دفعه وارد داستان شد؟ لرد ولدمورت قدیمی این همه پست نقد کرد که خانوم یه دفعه خودتون رو وارد داستان نکنید ، این یه دفعه اومد پرید کل داستان رو در مورد 8 تا دستش کرد.
-اون مهم نیست ، حتما میخواسته از سوژه های جدید شخصیت جدیدش استفاده کنه یه ذره. همه موافقید که در مورد ترین ها حرف بزنیم ؟ لیلی ؟ رز ؟ عله؟ هرمیون ؟

یه دفعه همه مدیران به سمت هرمیون برگشته و در حالی که با یه دست فکشون که رو زمین بود رو کم کم بالا میاوردن ، با دست دیگه به صورت و موهای هرمیون دست میکشیدن تا از وجود واقعیش مطمئن شن.

-هااا چیه چی شده ؟ منم میتونم خودمو بیارم وسط داستان یه دفعه دیگه.
-
-باو اینقد تعجب نداره که ، اومدم یه سری بزنم ببینم دنیای جادوگری هنوز زندس یا نه.
-
- هی عله حواست باشه ، اگر میخوای تا آخر این داستان دو تا دستات به بدنت وصل باشن بهت پیشنهاد میکنم از شونه به پایین تر رو لمس نکنی
-ببخشید هرمیون ، تا اونجا که یادم میومد تو جنس مخالفی داشتی آخه خیلی کنجکاوم ببینم چی شده و چه چیزایی تغییر کرده.

چند دقیقه بعد ، عله رو با سرعت به طرف بیمارستان میبردن تا شاید اگر به موقع برسن دستاش رو بتونن دوباره جا بندازن. هرمیون هم که دیگه به نظر میرسید تا اونجا که میتونسته آراگوگ رو اذیت کرده در رو باز کرد و ناپدید شد.
مدیران نگاهی به در انداخته ، بعد نگاهی به مرگخواران که هم چنان رفرش میکردن و بعد نگاهی به همدیگه انداختن و به ایده پردازیشون ادامه دادن.

-نظرت چیه اعلام کنیم که هر فرد فقط یه رنک میتونه ببره ، اینجوری حتی اگه همه مرگخوارا به لرد رای بدن بازم یه رنک بیشتر بهش نمیرسه.

تق تق

-شاید اینجوری حتی یه ذره دعوا هم بین مرگخوارا راه بیفته و هرکی رای اشتباهی بده و همه رنک ها به محفلی ها برسه

تق تق

- میتونیم هم یه سری رنک ها رو عوض کنیم و یه چیزایی بذاریم که لرد اصلا توشون فعالیتی نداشته.

تق تق

-بازم اینا به اربابشون رای میدن ، ولی کاری که میتونیم بکنیم اینه که یه سری رنک ها رو منفی کنیم ...

تق تق

رز با عصبانیت در رو باز کرد و در حالی که دود از گوش هاش سوت زنان بیرون میومدن ولدمورت رو گرفت و آورد تو. ولدمورت سعی کرد نجابت خودش رو حفظ کنه و به دود ها توجهی نکنه.

-چی شد؟ بردم همه رنک ها ؟ بریم به کارای مهمتر از ترین ها برسیم الان ؟





پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶

آراگوگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
-تقلب آقا...تقلب!

کراب یک قدم عقب رفت. مطمئنا او جزو مخاطبین نبود. ولی صدایی که از داخل سایت به گوش می رسید، همچنان فریاد تقلب سر می داد!

-اینا همه رفتن به اربابشون رای دادن. اصلا از کجا معلوم تهدید نشده باشن؟ تحت تاثیر طلسم فرمان نباشن؟ این لرد کجاش خوبه؟ معلومه دیگه...یا از روی عادت بهش رای دادن... یا مجبور شدن، یا جوگیر. وگرنه کدوم تسترالی می ره به این رای می ده؟ رای گیری رو از سر می گیریم...و اولین رای داده شده رو قبول می کنیم. این چنین چاره درخشانی اندیشیدم!

مرگخواران زیاد از چیزی که مدیریت اعظم سایت اندیشیده بود سر در نیاوردند. ولی لرد سیاه سر در آورده بود. چون خفن بود و ارباب بود.
-همگی سر لپ تاپ ها آماده باشین. انگشت ها حاضر...وقتی علامت دادم بصورت یکجا و سریع در همه عناوین به ما رای بدین. ما اینجوری رای جمع می کنیم.

مرگخواران آماده و ده انگشت در هوا کمین کردند.

سه...دو...یک...رای دهید!

صدای تلق و تولوق دکمه ها به هوا بلند شد...

-اِ...چی شد؟...چرا قبول نمی کنه؟
-نوشته اولین رای داده شد. چطور ممکنه؟ من خیلی سریع رای دادم.
-این مدیرا دارن تقلب می کنن؟
-حالا کی انتخاب شده؟

مرگخواران و لرد سیاه که حالش بسیار گرفته شده بود، وارد صفحات عناوین شدند. در تک تک صفحه ها تصویری زشت و کریه از موجودی هشت پا به چشم می خورد.

-این که عنکبوته اس...آراگوگ؟ کجایی نکبت؟

سرها به طرف بالا برگشت. آراگوگ در گوشه ای از تارش بساط جدیدی پهن کرده بود. هشت لپ تاپ بسیار ریز روی هشت میز قرار داشت. آراگوگ نگاه ها را خیره به خود دید!
-چتونه؟ رای دادم خب. هشت تا دست داشتم. هشت تا رای یکجا دادم. می خواستین شما هم هشت تا دست داشته باشین.

-به کی رای دادی؟!
-خودم! از همه بهترم خب. حقیقت رو می شه انکار کرد؟

-تو تازه واردی؟...تو تازه واردی آخه؟ دِ دهن منو باز نکن!
-بهترین مرگخوارم شده...تو مرگخواری؟

آراگوگ با جدیت جواب داد:
-البته که مرگخوارم! علامتم دارم. روی دست سوممه. ببینین!

دست سومش را به طرف جمع گرفت. ولی حتی خود دست هم به سختی دیده می شد. چه برسد به علامت رویش!

-خب....گیریم مرگخواری...بهترین محفلی هم شدی که...می شه؟ تو محفلی هستی؟
-قلبم سرشار از سپیدیه...بیا باز کن ببین...نه...خجالت نکش. بیا قلبمو در بیار و ببین. قلب ریز کوچیک طفلکیمو...
-ناظرم هستی لابد!
-البته...از این بالا خیلی بهتر از همتون بر همه چیز نظارت دارم! اگه بدونی چه چیزایی دیدم و شنیدم!

صدای مدیریت اعظم باز به گوش رسید.
-خاک عالم بر سر همگی شما! که جنبه ندارین دو تا رای درست بدین. آقا...درست رای بده. خانوم...درست رای بده. فکر کنین! به شایسته ها رای بدین. یه فرصت دیگه بهتون می دم. همه رای بدن. بعد رای ها رو شمارش می کنیم. آقای لرد، شما هم موقتا بیرون باشین اینا نترسن!

مرگخواران زیر بار سنگین چشم غره های لرد سیاه که در حال خروج از اتاق بود، پشت لپ تاپ نشستند...


!If you can't handle me at my worst, you dont deserve me at my best


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۰:۱۵ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
خب ترین های دو ماه اخیر رو شروع میکنیم.
بهترین مرگخوار؟
-ارباب.
-ارباب.
-ارباب.
-ارباب.
-ارباب.
-ارباب.

بهترین ناظر؟
-ارباب.
-ارباب.
-ارباب.
-ارباب.
-ارباب.
-ارباب.

بهترین محفلی؟
-ارباب.
-

مرگخواران که تاپیک ترین هارو دیدند که در صدر بقیه قرار گرفته سریعا وارد شدند و برای تمام مقاطع رای گیری به اربابشان رای دادند.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱:۲۹ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
لپ تاپ هر لحظه به زمین نزدیک تر میشد و با این نزدیک شدن، چشمان رودولف وحشت زده تر و دهان وینکی از شادی گشادتر.
لپ تاپ به یک سانتی متری زمین رسیده بود که ناگهان متوقف شد، سپس با یک خنده ترولی به جاذبه زمین، روی هوا شناور شد و به سمت درب اتاق حرکت کرد و مستقیما در دستان لرد سیاه قرار گرفت.
به دنبال این سرعت عمل، رودولف که دهانش از شدت وحشت به فریادی بی صدا باز شده بود، نفس راحتی کشید.
اما خنده وحشیانه وینکی کاملا خشکید و جاذبه زمین هم به شدت پوکرفیس شد.

لرد به همه آنها نگاه کرد، و سپس به لپ تاپ در دستش که تصویر تعداد زیادی ساحره در آغوش گرم رودولف، صفحه نمایشش را تزئین کرده بود.
لرد حالتی پر از تنفر به چهره خود داد، سپس چشمانش را از صفحه نمایش لپ تاپ بلند کرد و گفت:
- هکتور، نگران نباش، ما ندیدیمت، فقط سعی نکن از پنجره بپری بیرون، چمن های حیاط رو میزنی خراب میکنی با فرودت!

هکتور که خود را تا نیمه از پنجره بیرون کشیده بود، دوباره وارد شد و پیش از آنکه زیر نگاه لرد سیاه ذوب شود، خود را در یک گلدان پنهان کرد.

- ما این لپ تاپ رو میبریم رودولف. لپ تاپ خودمون ویروسی شده بود، و تو هم آخرین کسی بودی که در حالی که سرما خورده بودی اومدی توی اتاق ما. نتیجتا لپ تاپت رو میبریم قبل از اینکه ویروس هاتو منتقلش کنی!
- ارباب میشه ببخشید که من یه چیزی بگم؟
- نمیبخشیم و نگو.
- ولی ارباب...

لرد بدون توجه به رودولف دستش را روی قسمت لمسی لپ تاپ گذاشت تا ابتدا تصویر زمینه را تغییر دهد که ناگهان...

بووووم!

لپ تاپ در دستان لرد منفجر شد!
لرد که چهره اش سیاه شده بود و میکوشید از تعجب چهره اش کاسته، به خشمش بیافزاید، گفت:
- فقط از جلو چشممون دور شو رودولف... تا سه میشماریم، فرار کن...
- ارباب به مرلین من خواستم بگم که به اثر انگشت حساسه!
- سه!
-

فلش فوروارد به روز رای گیری:

رودولف و وینکی در سراسر خانه ریدل میچرخیدند و در دقایق آخر تلاش میکردند طرفدارانشان را بیشتر کنند.
البته مشخصا ملت با دیدن سر و بینی رودولف که به اندازه سه برابر حالت اصلی در آمده بود، چندان جذب نمیشدند.

اما در سوی دیگر، وینکی که با سرچ در گوگل موفق شده بود یک مترجم آنلاین زبان جن خانگی به زبان انسان بیابد، داشت توجه همه را به خود جلب میکرد.

بالاخره زمان رای گیری فرا رسید و رای ها در صندوق ریخته شد، و پس از آن لینی و رز سریعا شروع کردند به شمردن.
پس از انجام شمارش، لینی یک عدد کلاه وزارت بسیار بزرگ از گلدان رز خارج کرد، کلاه را به کمک تف و آب دهان تمیز کرد و به دست وینکی داد تا وینکی از شدت شادی برای وزیر شدن تشنج کند و حتی چند سکته ناقص بزند.

رز و لینی پس از آنکه از وینکی که همچنان در حال تشنج کردن بود، فاصله گرفتند، مستقیما به سوی سایت رفتند تا "ترین ها" را به راه بیندازند...



پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۰:۳۶ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
هکتور نگاهی به رودولف انداخت. هکتور نگاه دیگه‌ای به وینکی که از ناکجا آباد رو سرش مسلسل گذاشته بود انداخت. یه هکتور تا کجا میتونست تحمل کنه؟ هکتور تا حالا بیشتر از یه دقیقه ویبره نرفتن رو تحمل نکرده بود و الان یه دقیقه و یه ثانیه بود که ویبره نرفته بود. هکتور انقدر ویبره هاشو درون خودش ریخته بود که دیگه نتونست تحمل کنه.
- ساحره کیه؟! من بهترین معجون ساز قرنم!
- نه اما من بهت علاقه خاص نشون دادم.
-
- من بقیه ساحره ها رو کنار گذاشتم. نذاشتما، من علاقه خاصی نسبت به ساحره ها دارم، اما به تو خاص تر داشتم.
-

هکتور ویبره رفت. بیشتر از همه هم ویبره رفت، حتی وینکی‌ای که از ناکجاآباد به اون دستور میداد هم از شدت ویبره های هکتور روی زمین افتاد.
- هکتور وزیر آینده رو زمین انداخت؟ وینکی عصبانی بود، وینکی خواست جمع رو به نشونه اعتراض ترک کرد اما وینکی اونقدر باهوش و با فرهنگ نبود، پس همین جا موند. وینکی جن مونداننده خوب؟

وینکی نشست و به دیدن ادامه برنامه جذاب "هکتور و ویبره" پرداخت.

- بسه دیگه! بیاین اینا رو از تو ستاد من بندازین بیرون.

رودولف سعی کرد بدون حسرت و فکر کردن به ساحره زیبایی که تا چند دقیقه پیش کنارش نشسته بود، به هکتوری که از حجم ویبره آرایش هاش پخش میشد نگاه کنه.
- میگم بیاین به جادوگر مورد علاقه تون خدمت کنین، ساحره های مورد علاقه م. قول میدم دیگه بین هیچ کدومتون فرق نذارم.

رودولف انتظار داشت ساحرگان با جیغ و فریاد وارد شن تا بهش کمک کنن اما تنها کسی که اومد، ساحره حسودی بود که با بالا کشیدن دماغش، از رودولف دور شده بود.
- من میخوام کمک تون کنما منتها اون موجوده خیلی چندشه، ایش. اون یکیم زیادی تکون میخوره ممکنه ناخنم بشکنه.

ساحره خواست باز هم صحنه رو ترک کنه اما یه دفعه برگشت.
- راستی اینم لپ تاپ تون.

ساحره خیلی شیک و رسمی لپ تاپ رو به سمت رودولفی پرت کرد که از شدت ویبره های هکتور می لرزید. و در این لحظه بود که صحنه آهسته شد و دوربین لپ تاپ رو که سقوط میکرد رو نشون داد.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.