هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵

نجینیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
از venus
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
شخصیت خود را به صورت مختصر توضیح دهید

من عاشق سیاهی هستم چون با سیاهی متولد شدم و در سیاهی در غلتیده شدم.به هیچ وجه از سفیدا خوشم نمیاد صاحب من مرا با سیاهی به جهان عرضه کرد.شدیدا قدرت طلب هستم هر جا بتونم قانون علیه سفیدا وضع میکنم.به هیچ وجهم شوخی سرم نمیشه.با سیاها خیلی حال میکنم وباهاشون خیلی شوخی میکنم وشدیدا تابع قوانینم.سا شا:
--------------------------------------------------------------------------
2-به صورت مختصر شرح دهید که چگونه شخصیت شما میتواند به عضویت گروه مرگخوار در بیاید((یک داستان سر هم کنید)):


یه شب گوشه خیابون میلولیدم وناراحت تز اینکه دیگه جایی سیاهی ای نمونده بود یه در سه دیقه بعد خوابم برد یه دفعه صداهایی شنیدم رویای قشنگی بود لرد داشت مردمو به مرگخوارشدن دعوت میکرد تو همون خیابون که من توش بودم یه دفعه صحنه عوض شد همه ی اونایی که دور لرد بودن شروع به تغییر شکل کردن .دامبلدور هاگر.سیریوس.وای لرد نعره کشان داشت با همشون میجنگید و افرادشو به کمک دعوت میکرد.دیگه نفهمیدم چی شد با تمام وجود دامبل رو گاز گرفتم وبا بدنم سیریوس رو مچاله میکردم میخواستم نعره بزنم ولی دیر شده بود از خواب بلند شده بودم وهوا سرد وتاریک بود.
---------------------------------------------------------------------------
3-فرض کنید در یک کوچه تنگ و تاریک یه محفلی یا به اصلاح سفید گیر اوردید!!...چگونه به او حمله میکنید؟((داستانی))


میرم جلو میگم داداش سفیدی
میگه آره
من در جواب:آواداکدوادرا

یا میگم سفیدی

میگه آره
میگم پس بیا بریم کوچه بغلی جلسه هست

کوچه بغلی:هی رفقا براتون غذا آوردم.کرشیو
------------------------------------------------------------------------
4-فرض کنید که افراد محفل شمارا محاصره کردند و شما یکی از هورکراکسهای اربابتان در دستتان میباشد....چطور عمل میکنید؟((داستانی ))

اولا هیچ وقت این جسارتو نمیکنم همچین تخیلی رو به ذهنم راه بدم(برو گمشو بیرون

هورکراکسا رو قورت میدم و با فراغت کامل شروع به جنگیدن میکنم اگه دیدم دارم شکست میخورم میگم وایستین یه چیزی میخوام بگم اگه منو بکشین چون من هورکراکسه اصلیم و نکته ای هست که شما نمیدونین در مورد من
اگه من بمیرم چون من(یه نفرین قدیمی رومه)که این نفرینو لرد روم گذاشته که هری که روحش بالرد در ارتباطه خواهد مرد و انقدر معطشون میکنم تا لرد و دارو دستش برسن
--------------------------------------------------------------------

5-ولدمورت یکی از هورکراکسهایش را به شما سپرده تا از آن محافظت کنید....اما شما نتوانستید از آن بخوبی مراقبت کنید!!...چه میکنید؟((داستانی ))
کاری نمیتونم بکنم.ازش معذرت میخوام والتماس میکنم منو نکشه و میدونم در کمال افتخار منو میکشه و روح بی ارزشمو میگیره
بلسیلیسک:لرد مرا نکش

لرد:فکر میکنی لایق چنین درخواستی هستی موجود پست

باسیلیسک:سکوت

لرد:بدرود.آواداکدوادرا

-----------------------------------------------------------

6-دامبلدور به شما نصیحت میکند که از راه تاریکی و جادوی سیاه برگردید و به او ملحق شوید...در جواب چه میگویید؟((داستانی

دامبلدور میدونی چیه من از اولم با تو بودم منتها میترسیدم اینو بگم

دامبلدور:

باسیلیسک:

باسی:بیا این دستمالو بگیر

دامبل:دستمل را میگیرد

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم

دامبل:
باسی:بدرود
-------------------------------------------------------------

در حد توتنم نوشتم


همیشه یه گیری وجود داره

Module Hammer System v. 4.0.0.118
Module Aftabeh System v. 3.0.2.512


مدیر سازمان معجون سازان قرن


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵

سوروس.


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۷ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 102
آفلاین
1=شخصیت خود را به طور مختصر توضیح دهید:
خب فكر كنم من ديگه نيازي به معرفي ندارم. اسنيپ هستم. وفادارترين يار ارباب ولدمورت كبير.البته اين چند ماهي يه عده ارزشي و نامرد و ناجوانمرد و كثيف و ........(بقيشو كوييرل سانسور كرد :proctor: ) برام حرف در آوردن كه من با اون پير خرفت دست به يكي كردم. حتما شما هم شنيدين ديگه. بگزريم.
كلا آدم خشني هستم و از عشق و دوستي نفرتي زياد دارم. هري و دار و دستش رو هر جا ببينم بايد حتما اذيت كنم.از اين آلبي هم كه گفتم. اصلا خوشم نمياد. هر جايي كه يه محفلي رو ديديم بايد حتما يه گوشمالي حسابي بهشون بديم.اساسا تغيير گروه رو هم بر همين اساس انجام دادم. اصلا از اين گريف و گريفيها خوشم نمياد.مخصوصا اين هگر( ).

2=-به صورت مختصر شرح دهید که چگونه شخصیت شما میتواند به عضویت گروه مرگخوار در بیاید؟
خب. اسنيپ نباشه كه اصلا مرگخوار معني نداره.اوكي منم ميگم.
روزهايي بود كه تو هافل براي خودمون مشغول ..... بوديم كه اين آني اومد و گفت:
هي نيكلاس!!!! اين بازوي من داره ميسوزه. ارباب احضارمون كرد. بازوي تو نميسوزه؟
من: نه. نميسوزه.
آني: فكر كنم كه به خاطر شناسته. چون شناسه عوض كردي دستت نميسوزه.
من: منم ميخوام بيام پيش ارباب.
- راستي چرا دست تو ميسوزه؟ تو هم كه شناستو عوض كردي؟
آني: چون من هنوز آناكينم.
و اين شد كه به خاطر ارباب و عشق به خدمت كردن به ارباب اومديم و شناسه اسنيپ رو گرفتيم.
ولي خداييش ارباب بدون اسنيپ ميخواد چيكار كنه؟

3=-فرض کنید در یک کوچه تنگ و تاریک یه محفلی یا به اصلاح سفید گیر اوردید!!...چگونه به او حمله میکنید؟
فرض كنين اون محفلي يا سفيد اين هگر ارزشيه.
خب خب خب، هگر جون. خوفي. چطوري جيگر؟ و بعد ناگهان مثل يك مرگخوار و اسلي اصيل يه نعره ميزنم و چوبم رو ميكشم.قبل از اينكه هگر بخواد كاري كنه.يه طلسم خلع سلاح ميفرستم و چوب دستيشو ميگيرم.
حالا من ميمونم و هگر دست و پا چلفتي.
خب. فكر كنم همه انواع طلسمهاي سيا رو روش امتحان كنم. يعني در واقع باهاش تمرين كنم.و در آخر با طلسم آوادكداوار يه حال كوچلو بهش ميدم.
در تمام مدت اين اتفاقات آلبوس دامبلدور گوشه‌اي قايم شده و داره جون كندن هگر رو تماشا ميكنه.
اه اه اه اه. اون چيه داره ميريزه؟آلبي!!!! خجالت نميكشي؟داري ميشاشي؟ يا خودتو خيس كردي؟ مرد گنده خجالت نميكشه.

4=فرض کنید که افراد محفل شمارا محاصره کردند و شما یکی از هورکراکسهای اربابتان در دستتان میباشد....چطور عمل میکنید؟
خب من تا پاي مرگ با اونها ميجنگم.با همشون ميجنگم. ولي فكر نكنم بتونن بر من غلبه كنن.
خب ما فرض رو بر اين ميگيريم كه محفليها منو تو جنگل گير آوردن.
سردستشون كه همون پير خرفت باشه از روبرو به من نزديك ميشه و با چوب دستيش به جيب من كه هوراكسس ارباب توشه اشاره ميكنه و ميگه:
اسنيپ واقعا كه خيلي پستي. من به تو اعتماد كرده بودم. به خاطر تو در مقابل همه ايستادم. حيف
من: هه هه هه. تو فكر كردي كه من ارباب رو ول ميكنم و ميام طرف تو؟ اگه ديدي كه من يه مدتي پيش تو بودم، براي اين بود كه هوراكسس ارباب رو براش پيدا كنم و بهش برگردونم.
آلبي: ديگه جاي هيچ بحثي نميمونه. به نفعته كه هوراكسس رو به ما بدي و خودت صحيح و سالم بري.
من: عمرا !!!! تا آخرين قطره خونم باهات ميجنگم. ولي هوراكسس رو بهت نميدم پير خرفت.
افراد محفل از اين توهين من به خشم ميان و به سمتم حمله ميكنن. ولي اين بزرگترين اشتباه اونهاست. چون يه مرگخوار با تجربه مقابلشون وايستاده. من از اين قفلت محفليها استفاده ميكنم و در يك چشم به هم زدن خودمو از تير رس طلسمهاشون دور ميكنم. با يك دستم هوراكسس رو از روي شلوار لمس ميكنم و با دست ديگم يه طبسم به سمت هگر ( اه شرمنده. يادم نبود. هگر كه تو مرحله قبل مرده بود) نه استر ميفرستم. طلسم به سينش ميخوره و صاف ميفته زمين.محفليها از بلايي كه سر استر اومد گيجتر ميشن. بي هدفتر از قبل به من حمله ميكنن. منم سريع سرم رو خم ميكنم و طلسم خلع سلاح رو براشون ميفرستم. حالا همه بجز آلبي خلع سلاحن.
آلبي يه طلسم كروشيو برام ميفرسته. با يه جا خالي باعث ميشم كه طلسمش به جسي بخوره. يه طلسم آوادكداوار به سمتش ميفرستم و كارش رو تموم ميكنم.

5=ولدمورت یکی از هورکراکسهایش را به شما سپرده تا از آن محافظت کنید....اما شما نتوانستید از آن بخوبی مراقبت کنید!!...چه میکنید؟
آني ديدي چه خاكي به سرم شد؟
آني: چي شد مگه؟
من: هوراكسس ارباب رو گم كردم. فكر كنم افتاد دست محفل.
آني: به من نزديك نشو خائن. برو از من دوري كن. شانس آوردي رفيقم بودي. وگرنه خودم ميكشتمت.
من كه 2 راه بيشتر ندارم. يا بايد فرار كنم و خفت يه خائن و فراري رو بدوش بكشم، يا بايد خودمو قبل از اينكه دست ارباب به من برسه بكشم.
و من راه دوم رو انتخاب ميكنم.

6=دامبلدور به شما نصیحت میکند که از راه تاریکی و جادوی سیاه برگردید و به او ملحق شوید...در جواب چه میگویید؟
آلبي: بيا پسرم. برگرد به خونت. محفل به تو احتياج داره. تو هنوز راه بازگشتي داري.
من: زكي. اينو باش. من تازه دارم پيش اربابم جا ميفتم. حلا برگردم پيش تو و اون محفل بوقيت؟
آلبي: ولي پسرم. اينو در نظر داشته باش كه تو توي گريف بزرگ شدي. اونجا براي خودت كسي شدي. اونجا بود كه همه بهت ميگفتن روح بزرگ.
من: اينجا هم خودمو شناختم. و به خاطر اسلي و گروه مرگخواران بود كه من الان ميدونم بايد چيكار كنم
آلبي: چيكار كني دلبندم؟
من: آوادكداوار.

يك كمي ارزشي شد. شما به بزرگواريتون ببخشيد.


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۳۰ ۲۱:۵۰:۴۲

[b][size=large][color=000099][font=Arial]كسي ميدونه شناسه قبلي من چي بود؟
1=[url=http://www.jadoogaran.org/modules/profile/userinfo.php?uid=12601]اينه؟[/


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
1- شخصیت خود را به طور مختصر توضیح دهید:
من بر خلاف بیش تر جادوگرهای دیگه ای که از خانواده ی ماگلی متولد شدن، عاشق سیاهی هستم و همیشه دوست داشتم در آینده مرگخوار شم ( واقعاً شغل برازنده ایه! ) ... آدم بسیار خشنی هستم و اگر یک ماگل یا یک جادوگر باند سفید گیر بیارم بهش رحم نمی کنم... کلاً این که به نظرم تنها قدرت، اقتدار و بی رحمی حرف اول رو تو جهان می زنه، برای همین من از این سفیدا خوشم نمیاد ( ایش! )... تصمیم دارم برای به دست آوردن این قدرت به لرد سیاه رو بیارم که البته این کار رو هم کردم... تا از این طریق به قدرتی دست نیافتنی پیدا کنم... بعد از اون هم حال این جادوگرای سفید رو بگیرم... !

2- به صورت مختصر شرح دهید که چگونه شخصیت شما میتواند به عضویت گروه مرگخوار در بیاید:
یک روز زمانی که در اوج خستگی به سر می بردم، تو یکی از خیابان های خلوت شهر ویزارد نشین – که به تازگی رواج پیدا کرده – پرسه می زدم. احساس شدید دوئل به من دست داده بود. درجه ی خشانتم به طرزی اسفناک بالا رفته بود و کنترل از دستم خارج شد. در این میان یکی رو دیدم که با غرور قدم برمی داشت، به طرفش رفتم و با بیخیالی پرسیدم: سیاهی یا سفید؟!
اول یه کم مشکوک نگاه کرد. اما بعدش بالاخره جواب داد: سفید !
بعد از اون پوزخندی مرگخوارانه زدم و با چوبدستی دوئل جالبی باهاش کردم. بعد هم نزدیک بود شکست بخورم که یه دفعه یکی از آسمون روی زمین فرود اومد و من رو از دستش نجات داد. پرسید: مرگخواری؟!
بهش جواب دادم: نه ولی سیاهم !
بعد هم به من پیشنهاد داد: پس بیا بریم مرگخوار شو به شرطی که همیشه این جوری مقابل این سفیدای ناتوان شکست نخوری !
من هم حرفش رو قبول کردم با این حال از قولی که داده بودم، اطمینان نداشتم ! ( ببخشید خواستم مختصر باشه ارزشی شد! )

3- فرض کنید در یک کوچه ی تنگ و تاریک یه محفلی یا به اصطلاح سفید گیر آوردید!!... چگونه به او حمله می کنید؟!
با یک دستم چوبدستی ام رو با سرعت از ردایم بیرون می کشم و با دست دیگر جلوی چشمانم را می پوشانم تا از شدت آزاری که نور سفید بر آن ها وارد می کرد، بکاهم. بعد هم به چشمان بی نهایت سفید اون محفلی (...) زل می زنم. اما وقتی می بینم اون هم با اقتدار چوبدستی ش رو به طرف من گرفته کمی هول می شم.
بعد از یه کم فکر کردن، ایده ای به ذهنم خطور می کنه. بالاخره دستم رو از جلوی چشمانم کنار می کشم و در حالی که به آسمون اشاره می کنم، می گم: از اون بالا کفتر میای !
بعد وقتی محفلی سرش رو بالا کرد تا به اصطلاح کفترها و یک دانه(...) رو ببینه با یک ورد آواداکداورا می کشمش.

4- فرض کنید که افراد محفل شما را محاصره کردند و شما یکی از هوکراکس های اربابتان در دستانتان می باشد... چطور عمل می کنید؟!
اول توضیحی می گم... اگر تعداد محفلی ها زیاد بود و من شانسی نداشتم لرد سیاه رو فراموش می کنم و بهشون هورکراکس رو می دم ( جدی نگیرین ) ... اگر هم کم بود که تا جای ممکن سعی می کنم باهاشون مبارزه کنم... !
یکی از اون ها با قدم های موحشی به طرف من می اومد. چوبدستی ام رو بالا آوردم تا باهاش مبارزه کنم، اما بعدش کار دیگری به نظرم بهتر اومد.
هوکراکس رو با تمام قدرت پرتاب می کنم تا جایی که از بین حلقه ی محاصره ی اون جا رد شه. بعد هم با حرکاتی رزمی مشنگی که تو مایه های ارزشی ورزشیه می رم سفیدای مزاحم رو کنار می زنم و با آخرین سرعت به طرف اون هورکراکس می رم... بعدش هم اون رو سالم به دست لرد می سپارم !

5- ولدمورت یکی از هورکراکس هایش را به شما سپرده تا از آن محافظت کنید... اما شما نتوانستید از آن به خوبی مراقبت کنید!!... چه می کنید؟
اولین راهی که به ذهن همه می رسه اینه که طلب عفو کنه از ارباب... من هم همین کار رو می کنم... اما اگر ایشون عفو نکرد با زندگی خداحافظی می کنم و جان به جان آفرین تسلیم !!! ( واقعاً عاقلانه ترین را همینه، نه؟! )

6- دامبلدور به شما نصیحت می کند که از راه تاریکی و جادوی سیاه برگردید و به او ملحق شوید... در جواب چه می گویید؟!
- تنها قدرت وجود دارد و کسانی که از داشتنش عاجزند... !

( من نمی خواستم طنز بنویسم ولی نمی دونم چرا انقدر ارزشی شد... اگه قبول شدم سعی می کنم خودم رو با شرایط وفق بدم )


ویرایش شده توسط ورونیکا ادونکور در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۳۰ ۲۰:۲۴:۱۱

اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵

گویلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۴ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۱۰ شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۶
از اونجا که هدویگ میایَ!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 25
آفلاین
1-شخصیت خود را به صورت مختصر توضیح دهید: گریگوری گویل یک فرد بسیار ارزشی هست و پسر ممد گویل که از خادمان لرد بود هست.گری علاقه بسیار زیادی به چکش ها و چکشیان دارد و همیشه به مقدار قابل توجهی چکش دسترسی دارد و امیدوار است در باند مرگخواران هم به عناون چکش ساز فعالیت کند و دائم برای مرگخوار ها چکش بسازد.قابل ذکر است که گری اکثرا برای حمله به جای چوبدستی از چکش استفاده میکند.

2-به صورت مختصر شرح دهید که چگونه شخصیت شما میتواند به عضویت گروه مرگخوار در بیاید((یک داستان سر هم کنید)):(این داستان واقعیست،در رول اتفاق افتاده)!!
یک روز ملت چکش ساز توی کارخونه نشسته بودند و داشتند چکش میساختند.یهو ملت مرگخوار میریزن تو کارخونه ملت چکش ساز.آنی مونی:هوی تومی(گری)باید وسه ما چکش بسازی
تومی:چندتا؟
مونی:بساز دیگه،زیاد،باید شکل علامت شوم باشه!!
تومی:اوکی!!
مونی: ما میایم میگیریم
بعد تومی از عشق مرگخواری میره تغییر شناسه میده و شروع میکنه چکش ساختن برای مرگخوارا و بعد میاد پیش مرگخوارا چون لرد رو دوست داره!!

3-فرض کنید در یک کوچه تنگ و تاریک یه محفلی یا به اصلاح سفید گیر اوردید!!...چگونه به او حمله میکنید؟((داستانی))
گری:میخورمت!!عجب محفلی سیفیدی!!یه کم زیادی سیفیدی!!
محفلی:برو گمشو...مگه خودت ناموسی نداری به ناموس محفل گیر میدی بوقی؟
گری:میکشمت...
بعد یه گرز در میارم و دور سرم میچرخونم و میرم جلو...محفلی دره جیغ و ویغ میکنه!!بعد یهو متوجه میشم که سیفیدی از یه کپه ریش منشا میگیره!!پس گرز رو بیشتر میچرخونم!!بعد یهو یه احساس بهم دست میده که هلیکوپتر بزنم...شروع میکنم گرزمو چرخوندن و هلیکوپتر زدن!!محفلیم که ریش داشته شروع میکنه به بندری زدن و بعد من در یک حرکت انتخاری گرز رو میکوبونم تو سر محفلی بعد تازه میفهمم کیو له کردم!!
- دومبول....نههههههههههه!!!تامالبی به ننه بزرگ میشه!!اوهو اوهو اوهو(صدای گریه)

4-فرض کنید که افراد محفل شمارا محاصره کردند و شما یکی از هورکراکسهای اربابتان در دستتان میباشد....چطور عمل میکنید؟((داستانی ))(ارباب سوالات سخته ها،اون قبلی راحت تر بود)
بستگی داره که هورکراکس چی باشه...ما در اینجا مکبون رو هورکراس میدونیم!
گری: نههههههههههه!!!همتون رو له میکنم!!
و به طرز انتحاری با هیکل تو فرم و قشنگم جلو میرم(قل میخورم)و با یه چکش(حالا این چکشا از کجا میاد خودمم نفهمیدم) به پای استرجس میکوبم و استر میخوره زمین و سرش میخوره به یه گرز،بعد مغزش میپاشه اینور اونور،اونوقت چون همه جا لیز شده همه محفلیا لیز میخورن و سرشون به طور کاملا اتفاقی به همون گرز میخوره و بعد من لیز میخورم و سر مکبون به اون گرز میخوره اما این بار اون نمیمیره و به جاش همه پشماش میریزه بعد پای من روی پشما و مغزا لیز میخوره و میخورم به گرز و منم مغزم میپاشه به اینور و اونور(نتیجه اخلاقی:جون من مهمتر است یا جون ولی!مسلما جون ارباب)

5-ولدمورت یکی از هورکراکسهایش را به شما سپرده تا از آن محافظت کنید....اما شما نتوانستید از آن بخوبی مراقبت کنید!!...چه میکنید؟((داستانی ))اول تمام کارخونم رو تقدیم ارباب میکنم و بعد خودمو با یه چکش میکشم...البته قبلش میرم پیش ارباب تا هر کرای خواست باهام بکنه!!!

6-دامبلدور به شما نصیحت میکند که از راه تاریکی و جادوی سیاه برگردید و به او ملحق شوید...در جواب چه میگویید؟((داستانی ))
دامبل:فرزندم به راه روشن باز گرد
گری: برگردم؟هرگز!فقط کار مهم!!
دامبل:تو هنوز فرصت داری
گری:آواداکداورا چکشیوس!!!

=======================
امیدوار هستم که قبول بشوم!!به به!!


Module Hammer System v. 4.0.0.118
Module Aftabeh System v. 3.0.2.512
Module Boogh System v. 2.0.3.401
[img align=left]http://h1.ripway.com/pgngfkosh/dark%20marks/vol


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
خب این تاپیک باز شد برای ثبت نام از کاندیداهای مرگخواری

ما فقط به پنج مرگخوار نیاز داریم
در نتیجه
1-ببینید میتوانید فعال باشید بعد درخواست دهید
2-سعی کنید در سئوالات زیر حداکثر توانایی و خلاقیت خود ر انشون بدید
----------------
1-شخصیت خود را به صورت مختصر توضیح دهید:

2-به صورت مختصر شرح دهید که چگونه شخصیت شما میتواند به عضویت گروه مرگخوار در بیاید((یک داستان سر هم کنید)):

3-فرض کنید در یک کوچه تنگ و تاریک یه محفلی یا به اصلاح سفید گیر اوردید!!...چگونه به او حمله میکنید؟((داستانی))

4-فرض کنید که افراد محفل شمارا محاصره کردند و شما یکی از هورکراکسهای اربابتان در دستتان میباشد....چطور عمل میکنید؟((داستانی ))


5-ولدمورت یکی از هورکراکسهایش را به شما سپرده تا از آن محافظت کنید....اما شما نتوانستید از آن بخوبی مراقبت کنید!!...چه میکنید؟((داستانی ))

6-دامبلدور به شما نصیحت میکند که از راه تاریکی و جادوی سیاه برگردید و به او ملحق شوید...در جواب چه میگویید؟((داستانی ))


ویرایش شده توسط ارباب لرد ولدمورت کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۳۰ ۱۶:۵۰:۵۷

[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
با سلام
افراد زیر از گروه مرگخوار به علت انجام ندادن دو مرحله از ماموریتها خارج شدن:

مونالیزا

فنریر گری بک

مورفین گانت

آرامیس بارادا


تیکا

سوسک

سامانتا ولدمورت

پیتر پتی گرو

-----------
به زودی باز برای عضوگیری این تاپیک باز گشایی میشه


[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
لیست جدید مرگخوارا

پوزش منو به خاطر تاخیر در اعلام اسامی ببخشید ولی خب چند روزی فیبر نوری داغون شده بود و سرعت در حد صفر میل میکرد و البته دیروز هم تا اومدم اسامی رو بزنم برق رفت

به هر حال باید اعلام کنم درجه افراد تازه عضو شده از اعضای قدیمی پایینتره و در نتیجه باید با احترام اه افراد قدیمی برخورد کنید

1-مک بون پشمالو
2-ایگور کارکاروف
3-ماروولوگانت
4-سوسک
5-سرژ تانکیان
6-فنریر گری بک
7-اتو بگمن
8-رودولف
9-ادی ماکای
10-آرامین بارادا

کسایی که اسمشون نیست یعنی پذیرفته نشدند علتش هم اینه که پستشون و یا پستای قبلیشون در انجمناها((یکی از دلایلی که دیر شد هم همین بررسی پستاشون تو انجمنها بوده ))نتونستن نظر منو جلب کنن

دسترسی افراد جدید رو در اولین فرصت ممکن درست خواهم کرد


[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
#99

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
خب وقت ثبت نام به اتمام رسید
اینجا هم قفل میشه
نتایج در همین تاپیک اعلام خواهد شد


[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵
#98

الیجاه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۷
از هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 50
آفلاین
-نام و نام خانوادگي: الیجاه دریک


2-نام گروه در هاگوارتز: اسلیترین


3- سابقه كار با جادوي سياه(از طفوليت تا بزرگسالي))..توضيح دهيد(داستاني لطفا). خوب من در یک خانواده ی نجیب زاده بزرگ شده ام که همهی اجداد وپدرانم مرگ خوار بودند در نتیجه از بچگی خیلی دوست داشتم که وقتی بزرگ شدم مرگ خوار باشم وپدرم هم من را تشویق میکرد و کما بیش چیز هایی را در مورد جادوی سیاه به من یاد می داد اما نه به طور کامل چون پدرم اکثر اوقات در ماموریت های سیاه شرکت می کرد وکمتر فرصت پیدا می کرد ومن یک برادر هم داشتم ولی مثل من نبود اصلا هیچ رگی از خانواده ی ما به ارث نبرده بود ومدام با کار های من مخالفت می کرد هر چه بزر گتر می شدم بیشتر ازش بدم می اومد تا اینکه یک شب وقتی پدرم در یک ماموریت سیاه بود شبانه برادرم را با یکی از طلسم های نا بخشودی که از پدرم یاد گرفته بودم به قتل رساندم وقتی پدرم از این ماجرا با خبر شد خیلی خوشحال شد و به شجاعتم افتخار کرد و به من این امید را داد که می توانم یک مرگ خوار تمام عیار باشم و لان هم فکر میکنم وقت این رسیده که در خدمت اربابم لرد ولدمورت کبیر باشم


4-طلسمهاي نابخشودني را بلد هستيد؟يا كه خير((اگه بلد هم نباشيد شخصا به همتون ياد خواهم داد پس نگران جواب به اين سئوال نباشيد )) . خیر به طور کامل بلد نیستم به دلیلی که در بالا ذکر شد


5-دامبلدور را در يك جمله تعريف كنيد!دامبلدور را جز یک پیر مرد ریشو که فقط بلده دم از عشق ومحبت بزنه
نمی دونم
6-عشق چيست؟و چه كاربردي دارد!عشق یعنی وفاداری به ارباب لرد ولد مورت کبیر وکاربرد دیگه ای نداره

7-به چه كساني بي اعتماد هستيد:به همهی محفلی ها وسفید ها

8-گندزاده ها را چگونه مبينيد؟اصلا" نمی بینم


9-اگر ارباب لرد ولدمورت دستوري دهد كه به ضرر شخص شما باشد..اجابت ميكنيد؟حتي اگه در اين دستور ممكن باشد از بين برويد؟بله معلومه که اطاعت میکنم البته تا جایی که به ضرر خو دم نباشه


مبارزه هر قدر صعب
صعود را ادامه بده
شاید
قله تنهادر یک قدمی تو باشد.
(دیانا وست لیک)


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵
#97

آرامیس بارادا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از مخوفستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
فرم درخواست مرگخواري!

+نام و نام خانوادگي: آرامیس بارادا

+نام گروه در هاگوارتز: اسلیترین

+سابقه كار با جادوي سياه (از طفوليت تا بزرگسالي).توضيح دهيد. (داستاني لطفا)
در یکی از روزهای بسیار گرم تابستانی به دنیا آمدم. به محض این که چشمم را باز کردم، با چهره زاغارت پرستاری مواجه شدم. چهره او تاثیر بدی بر روی گذاشت و من او را یک میلیون تکه کردم. چون از محیط بیمارستان خوشم نیامد، آن را هم منفجر کردم.
در دوران طفولیت، ابتدا به کشتن حیوانات مختلف پرداختم و جسدشان را در حیاط خانه مان آویزان کردم. بعد از مدتی از این کار خسته شدم و با کشتن چند تن از بچه های همسایه کار هیجان انگیز تری یافتم: آن ها را می کشتم و با سرهایشان فوتبال بازی می کردم. هیجان من با قتل پلیس هایی که می خواستند دستگیرم کنند کامل شد. بعد از آن دیگر به عنوان یک جانی روانی شناخته شده بودم. پدر و مادرم را در حالی که در اتاق زیر شیروانی زندانی شده بودند، یافتند.
با ورودم به مدرسه هاگوارتز با جادوی سیاه هم آشنا شدم و با استعداد ذاتی ام در خشانت به زودی آن را فرا گرفتم. در مدرسه نمی شد آدم کشت، اما ما با شکنجه بچه های سفید مدرسه خود را سرگرم می کردیم.
پس از فارغ تحصیل شدن از هاگوارتز، به کارهایی از قبیل شکار مشنگ، دوئل با سفیدها، فرا گرفتن جادوی سیاه تخصصی و ... پرداختم و حالا در انتظار قبول شدن در مرگ خواری هستم تا زیر سایه لرد سیاه جهتی به فعالیت های سیاه خود دهم.

+طلسمهاي نابخشودني را بلد هستيد؟ يا كه خير ((اگه بلد هم نباشيد شخصا به همتون ياد خواهم داد پس نگران جواب به اين سئوال نباشيد))
بله. در دوره تحصیل در هاگوارتز، طلسم های نابخشودنی را به مهم ترین طلسم های جادوی سیاه یاد گرفتم.

+دامبلدور را در يك جمله تعريف كنيد!
پیرمردی علاف، خل و چل، گمراه و از دست رفته.

+عشق چيست؟ و چه كاربردي دارد!
عشق یعنی حماقت، وقت تلف کردن، مشغول کردن فکر با مسائل مزخرف، دیوانگی و ... عشق کلا به درد آدم های بیکاری می خورد که هنوز هدف واقعی زندگی را نفهمیده اند. مثل سفیدها. اصولا کاربرد عشق گول زدن است. چون فرد عاشق آن قدر شوت است که به راحتی گول می خورد. خوشبختانه عشق حتی دم در قلب های سنگی هم نمی رود.

+به چه كساني بي اعتماد هستيد:
به همه. حتی خودم. اصولا اعتماد کردن کار بسیار احمقانه ای است. چون باعث می شود به راحتی فریب بخوریم.

+گندزاده ها را چگونه مبينيد؟
گندزاده ها را فقط تا حدی می بینم که بتوانم حسابشان را برسم.

+اگر ارباب لرد ولدمورت دستوري دهد كه به ضرر شخص شما باشد..اجابت ميكنيد؟حتي اگه در اين دستور ممكن باشد از بين برويد؟
در برابر بزرگواری ارباب لرد ولدمورت جان من چه ارزشی دارد؟ هر دستوری باشد اجابت می کنم. وقتی بدان دارم برای اربابم کاری انجام می دهم، جانم را با کمال میل هدیه می کنم. این جان ناقابل پیشکشی باشد برای ارباب لرد ولدمورت کبیر!


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.