بلا از پشت در میاد بیرون..گیلدی رو می بینه که داره با رداش چوب دستیشو پاک می کنه...
بلا:هی سلام گیلدی..شنیدم اینجا جنگ روانیه؟!...
کروشیوووووو
بلا روی زمین میفته...
گیلدی با یه حرکت نمایشی بلا رو میزاره رو کولش میره پشت میز...
یه نفر سفید با ریش:حالت جا اومد بلا!؟
گیلدی که بلا رو سفت بغل کرده بود: خیلی نامردی...مردی سفید با ریش...از پشت هدف میگری؟
بلا دست و پا می زنه
گیلدی:چیه...نمی خاد تشکر کنی...نجاتت دادم..تنفس مصنوعی می خای؟نفس نمی تونی بکشی؟
:bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
بلا:اه..بابا خفه شدم..دهنمو بسته بودی نفس نمی تونستم بکشم...
گیلدی: می دونستم عزیزم..تشکر لازم نیست...
بلا: کی بود منو طلسم کرد؟
بلا از پشت سنگر می پره بیرون...مثه منگنه شروع می کنه به گاز گاز کردن می ره جلو...
مردی سفید با ریش:
بنگگگگگگگ
گراپ:هاگر...هاگر کو؟
گیلدی: منم گراپ جون..مهمات می خام...گراپ خم میشه..گیلدی چوب دستیو میکنه تو دماغ گراپ می چرخونه...در میاره( عجب کشی میاد!)
گیلدی: مرسی گراپ جان همین جا باش..
گیلدی چوب دستیشو دور سرش می چرخونه و از سنگر می پره بیرون...
مردی سفید با ریش می بینه که بلا و گیلدی به طرفش حمله ور شدن...